افسانه پویش: شایعه‌ی انقلاب فیس بوکی!!!

هجوم هزاران کاربر بازنده ی ایرانی به صفحه ی فیس بوک لیونل مسی، بازیکن فوتبال آرژانتینی و موج کامنت های توهین آمیز از سوی این کاربران در ماه گذشته، نه تنها برخی از رسانه های جهانی را متوجه خود کرد، بلکه رسانه های حکومتی از جمله، شبکه ی ۲ تلویزیون ایران نیز در بخش خبر، ژست تدبیرگری گرفته و اشک تمساح برای آبروی ریخته شده ی ایرانیان در فیس بوک ریختند. این جنجال، از دو جنبه ذهن پرسشگر را به کاوش وامی دارد؛ اول این که چرا رژیم جمهوری اسلامی که سانسور و سرکوب، پیشه ی کریه دیرینه اش است، دسترسی غیرمستقیم به فیس بوک را فراهم می کند و در واقع، چه سودی از این دوگانگی می برد؛ و دیگر این که چرا به جای بهره مندی مفید از شبکه های اجتماعی و نقش آفرینی آن در حرکت های اجتماعی، کاربران  این شبکه چنین سبکسرانه خشم خود را آوار جایی می کنند، که حقیقتا جایش نیست.

در فراسوی این بلبشو، نجوای “انقلاب فیس بوکی” پس از بهار عربی به گوش می رسد و چه بسا در محافلی که خود را انقلابی و چپ مدرن می دانند، از آن به عنوان آلترناتیوی به جای اشکال “سنتی” انقلاب نام برده می شود. کوتاه سخن که اینان به جای درک مدرنیته به عنوان مرحله ای تاریخی، همواره با چماق “سنت” بر ملاج  تاریخ کوبیده  و بر نعش آن پز “مدرنیسم” داده اند. تز این پز جدید با برداشتی از نقش فیس بوک در خیزش های اجتماعی منطقه ی خاورمیانه در بهار عربی، پرورده می شود. در حالی که به واقع، در بهار عربی، فیس بوک هرگز نه جای انقلاب را گرفت، و نه فرجام آن را رقم زد.

قصد انکار این نیست که در ظلمت شوم استبداد، اینترنت و فرصت‌های آن، امید روشنی به گفتن ناگفته‌ها، دیدار نادیده‌ها و شنیدن ناشنیده‌ها می آفریند و می‌تواند در جان یابی و حیات جنبش‌های اجتماعی نقشی بیافریند. اما، بیم بروز فاجعه، هشدار هشیاری می دهد. در تلاطم خونین اعتراضات گسترده در ایران پس از تباهی امیدهای دلبسته به هذیان انتخابات سال ۸۸، اولین بار بود که اینترنت، یوتیوپ، تویتر و فیس بوک در چنین پهنه ای به گریزگاهی برای عبور از سد ستمگری و خفقان در جمهوری اسلامی تبدیل شدند و در عرصه ی خبررسانی، حتی خبرگزاری های رسمی جهانی را دور زده، آنان را غافلگیر و چه بسا هراسان کردند. برای نمونه، به ویژه فیلمی که از صحنه ی کشته شدن، ندا آقا سلطان منتشر شد، چشمان بسیاری از بی تفاوت ها را گشود و  زبان طعنه‌زنانی را کوتاه کرد که به اشاره می‌رساندند، مردم ایران لیاقت همین رژیم را دارند وگرنه آن را تحمل نمی کردند!

در همان حال نیروهای امنیتی ویژه محیط سایبری چنگال های امنیتی خود را هر چه عمیق تر، در روزنه های اینترنت فرو برده و با قطع ارتباطات اینترنتی ایران با جهان در هنگامه ی شوی انتخابات، توان بیشرمانه‌ی خود را در سانسور، سلب آزادی بیان و دستیابی به اطلاعات به نمایش گذاردند. البته ناگفته نماند که آنان خود به خوبی می دانستند، این کار در زمانی طولانی میسر نیست و در عمل مفهوم خودکشی اقتصادی و سیاسی دارد، اما از انجام گذرای آن در دوران بحران سیاسی، ابایی نداشتند.

تجربیات بعدی در تلاطم بهار عربی  بار دیگر بر شباهت رژیم های دیکتاتور صحه گذاشت. ۸  ژانویه ۲۰۱۱ بود که در تونس رمزهای عبور کاربران در گوگل، یاهو و فیسبوک توسط شرکت “آ تی آی”، پروایدر اینترنت در اختیار نیروهای امنیتی رژیم قرار گرفت و کاربران در تور امنیتی افتادند. این شرکت وابسته به یکی از شرکت های تابع متعلق به بن علی، رئیس جمهور، بود. این که عملا سرکوب گسترده‌ای نتوانست صورت گیرد تنها به این دلیل بود که نیروهای امنیتی زمانی دست به کار شدند که جدال انقلاب دیگر قابل مهار نبود. در فوریه ی ۲۰۱۱ در بحرین و مصر و در ماه مارس همان سال در لیبی وضعیتی مشابه حاکم بود؛ ارتباطات اینترنتی برای مدتی قطع شد و گزمه ها و گشتی های سایبری سعی در شناسایی کاربران فیس بوک و تویتر کردند.

رژیم ایران که توانسته بود به کمک حامیان شرمنده اش، شورش ها و اعتراضات ناشی از نارضایتی عمومی مردم را به بیراهه کشانده و بعد هم سربه نیست کند، با دستگیری جوانانی که در پی فراخوانی مشکوک در فیس بوک با تفنگ های آب پاش به پارک ملت رفته و در سراب آزادی به هم آب شلیک می کردند، کنترل و نظارت امنیتی خود را به رخ کشید. در سال ۱۳۸۹ همزمان با تصویب قانون جرائم رایانه ای، بی قانونی، قانونمندتر شد و بخش ویژه ی پلیس سایبری یا فتا (پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات) که پیش از آن نیز هرگز ابایی از سانسور و جاسوسی نداشت، رسما اعلام موجودیت کرد. اما در روزگار غریب ایران رژیم دیکتاتور جمهوری اسلامی هم دزد و هم شبان است. از سویی این شبکه ها را فیلتر و راه کاربران را کج می کند و از سویی دیگر برای عبور از کج راهه های مجازی از کاربران باج می گیرد. به این ترتیب که با ارائه  و فروش خدمات “وی پی ان” روی تلفن های همراه توسط شرکت هایی که مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به حکومت هستند، امکان عبور از فیلترینگ را فراهم می آورد. در واقع کاربران سرگشته در سودای شکستن سانسور، سودی عظیم را نصیب حکومت می کنند که بخشی از آن خود صرف بودجه ی سانسور می شود. گذشته از این، واردات گوشی های سامسونگ آندروید که وی پی ان بر روی آن نصب می شود، در انحصار سپاه پاسداران قرار دارد، که این نیز به سود هنگفت این کسب و کار افزوده و طعامی افزون‌تر نصیب این گرگ ها می کند. به این ترتیب همزمان، رژیم از شبکه های اجتماعی مجازی به عنوان توری ناپیدا برای شناسایی بیشتر و به دام انداختن افرادی که به این شبکه ها وصل‌اند، استفاده می کند.

خطر دیگری که این بستر برای تلاشگران اجتماعی و سیاسی دربردارد، جایگزینی مبارزه ی شتابان و بی خطر مجازی با مبارزه ی واقعی است. به این ترتیب که به جای بهره گیری از ارتباطات اینترنتی برای سازماندهی، اعتصابات، تجمعات اعتراضی، تظاهرات و اشغال اماکن و غیره، مبارزه، محدود به سامان دهی بی درد کمپین های اینترنتی، نوشتن طومارها و جمع کردن امضا و از این قبیل اکسیون‌ها می گردد، که عمدتا نه تنها خطری جدی برای رژیم ایجاد نمی کند، بلکه دستگاه امنیتی استفاده ی اطلاعاتی از آن برده و به این طریق اطلاعات بیشتری بر دستگاه پلیسی امنیتی برملا می شود. این همان شیوه ی مبارزه است که بیش از هر کس، رندان اصلاح طلب خواستار آنانند. آنان به خوبی می دانند که تجربه ی سهل آزادی در پشت میز تحریر، رغبت رویارویی با دشواری های مبارزه ای واقعی و بنیانی را سلب می کند.

چنین می شود… که شایعه ی انقلاب فیس بوکی پهنایی وسیع تر از خود فیس بوک می گیرد. شایعه ای که تنها نتیجه ی آن سرسری گرفتن و تهی کردن انقلاب اجتماعی از محتوای تاریخی آن است، انقلابی که از ضرورت هستی اجتماعی انسان ها و آگاهی به آن پا می گیرد و در پی آزادی واقعی ست، نه  آزادی نوشتن کامنت های توهین آمیز به یک فوتبالیست، زیر یوغ حکومتی که آزادی ساختگی در آن به اندازه ی خود دیکتاتوری متعفن است.

POST A COMMENT.