یادمان کشتار دهه ۶۰ در ایران و ۲۵ مین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ – مونتریال

از ماه ها پیش رفقای کمیته یادمان در مونتریال و فعالین سازمان اقلیت و دیگر رفقای عزیز در تدارک این روز ویژه، روزی که مرز بین انقلاب و ضد انقلاب در ایران ما را در دل خود به مانند آتشفشانی جای داده است، بودند، مشتاقانه همه‌ی ما هم بمانند بقیه عزیزان شرکت کننده و یا هر فردی که در گرو آرمان‌های عزیزان بدار آویخته آن دهه خونین، در  انتظار بودیم به پایان خود نزدیک می شد، سرانجام  انتظارها به پایان رسید مراسم راس ساعت اعلام شده در تاریخ هفت سپتامبر برگذار شد.

ابتدا دو مجری برنامه یکی بزبان فارسی و دیگری به زبان فرانسه رئوس برنامه را معرفی کردند، نورهای تنظیم شده سالن خبر از رویدادی را القا می کرد که قرار است چیزی با شکوه، چیزی زیبا، چیزی پر محتوا، چیزی پر ستاره، چیزی که ارمغان آور تولدی دیگر است، اتفاق بیفتد، در روند برنامه- این چنین هم شد.
مراسم در حضور جمعیتی مناسب با یک دقیقه دست زدن بیاد همه‌ی آن عزیزان شروع شد، به دنبال آن گروه خورشید خانم در یک اجرای یک دقیقه‌ای تصویر تیرباران مبارزان راه آزادی و سوسیالیسم به دست خلخالی جنایتکار را همانطور که اتفاق افتاده بود، با گروه خود، با رقصی زیبا “ایستاده- رفتن” را دوباره زنده کردند.
بدنبال این اجرا، جمعیت شرکت کننده برای چند دقیقه‌ای بپاس آن رهروان راه آزادی و اجرای زیبای گروه خورشید خانم بدست زدن پرداختنند. با تغییر نور سالن هر دو مجری توانمند برنامه به روی صحنه پدیدار شدند و به معرفی خانم شیرین مهربد، خواننده ایرانی ساکن مونتریال پرداختند، باور کردنی نبود لحضه ای که صدای گرم، لطیف با ترانه‌ای پر محتوی، از حنجره توانمند این بانوی زیبا به یاد عزیزان بدار آویخته ما بحرکت در آمد و تمامی سالن را در نوردید و به روح و قلب تک تک شرکت کننده گان نشست، در آنی که جاودانه بنظر می آمد جمعیت برخاست و پاسخ لازم و شایسته به این بانوی ارجمند را به گرمی پاسخ داد.

باز هم نور سالن به گونه‌ای دیگر جلوه داد، تا این لحظه روشن شده بود که با هر تغییری در تابش این انوار قرار است چیز دیگری به تکوین درآید، مجریان به معرفی رفیقی پرداختند که شاهد این وقایع در دهه شصت بوده، احمد موسویان زندانی سیاسی دهه شصت، نویسنده کتاب- شب بخیر رفیق – از سازمان فداییان اقلیت.
رفیق احمد شرح وقایع را نه آن گونه که ما تاکنون حس کرده‌ایم ، به گونه‌ای دیگر از زاویه‌ای دیگر، گرم و صمیمی‌گویی که دارد اتفاق می‌افتد، شنیدن واقعه آن هم حضوری با قلب آدم ها سر و کار دارد، دل را خون می کند، تا آنجا به پیش می‌رود که بغض را در سینه می ترکاند، رفیق این گونه آن دهه را به تصویر کشاند، رفیق با کلامی ساده همه را دعوت کرد برای مدتی در حدود چهل دقیقه وارد قطار دهه شصت شوند، اطمینان داد که این قطار قرار ندارد که کسی و یا عده ای را در هر ایستگاهی که توقف می کند بدار کشد، اما قطار دهه شصت در هر روز و هر ماه و هر سال با آزایخواهان و عدالت جویان اسیر در زندان چنین کرد.
شمارش ایستگاه ها کار ساده ای نبود در این چهل دقیقه و در این ایستگاه ها گاهی نام زندانیان در بند هم آورده می شد ، در هر ایستگاهی، این قطار تعدادی از مسافران خود را که توسط جمهوری جهل و جنایت ربوده می شدند و بدار کشیده می شدند را از دست می داد
رفیق باز هم می خواست بیشتر و بیشتر بگوید، وقت برنامه ریزی شده چنین اجازه ای را نمی داد. نور سالن بازهم تغییر کرد.
جمعیت برخاست تا دقایقی که بی پایان بنظر می‌رسید به دست زدن پرداختند، کسی حاضر نبود بر جای خود قرار گیرد و برنامه ادامه یابد. دوباره نور سالن تغییر کرد، دو مجری برنامه به معرفی مهمان دیگر خود پرداختند، مهمانی از شمال ایران، شمالی سرد و بارانی اما مردمانی گرم.
رفیق حسن حسام زندانی سیاسی دو رژیم از سازمان کارگران انقلابی ایران –راه کارگر(کمیته مرکزی)
رفیق حسام، با کمی لهجه شیرین مردمان شمال ایران، شتابان و چالاک بسوی جلو سالن تند و تیز جست و مایکروفون را در اختیار گرفت با یکی دو قطعه بر گرفته از اشعار خود بسخن گفتن درآمد، آنچه او سال ها در تجربه انباشته بود، بسوی سالن هدف گرفت گفت و گفت و گفت و با هر گفتنی جمهوری جهل و جنایت را آنطور که هست بگفت.
رفیق حسن، مستقیم بسراغ دلائل این جنایت عظیم رفت، آن را در بستری قرار داد که بهتر باز شود زمانی که گفت، تصور کنید رژیمی را که می گوید برای اینکه آدم شناخته شوی باید مسلمان باشی، این هنوز کافی نیست، باز اضافه می کند نه تنها باید مسلمان باشی، بلکه باید شیعه هم باشی، باز این هم کافی نیست، باید علاوه بر این دو بخش هم مسلمان باشی هم شیعه باشی هم اثنی اشعری، باز این هم کافی نیست، علاوه بر اینها باید هم مسلمان باشی هم شیعه باشی هم اثنی اشعری باشی هم ولایت‌مدار و هم تابع خامنه‌ای باشی، با این خصوصیات است که این رژیم به مردمان نگاه می کند، حال در نظر بگیرید که تعدادی زندانی داشته باشد که یک یا دو و یا هیچ کدام از این خصوصیات را نداشته باشند ببینید که چه فاجعه ای به بار خواهد آمد دهه شصت و هر دهه‌ای در جمهوری اسلامی چنین است.

باز هم آن چهل دقیقه به سرانجام خود رسید رفیق حسام با نوری که بسوی او می‌آمد دانست که وقت بپایان رسیده است خم شد دستها را به سینه گرفت و از حضور شرکت کنندگان تشکر کرد، همه بپا خاستند با شور خود از این رفیق سپاسگزاری کردند، جمعیت در سالن آنچنان به وجد آمده بود که هنوز نمی خواست قبول کند برنامه یادمان بپایان خود رسیده است، برای ده تا پانزده دقیقه رفقای مهمان در میان جمعیت داخل سالن با به آغوش گرفتن یکدیگر پرداختند، یادمان این گونه در مونتریال یادمانه ای شد تا درس ها از آن برگرفته شود و بارها و بارها از این همه شکوه مجدد استفاده شود.

درود بر شما همه کسانی که با این مراسم همراهی و همدردی کردید.

نه فراموش می کنیم نه می بخشیم.

 جهان عزیزیان

POST A COMMENT.