ستون مباحثات

کمونیستها و مقوله اعدام!

قسمت دوم: بررسی و نقد

شماره ۵۵۴ – سال سی و یکم – نیمه اول مرداد ۸۸

سوالهای دیگری نیز مطرح می باشد که در جوامع امروزی در مقابل آنها موضع گرفته شده و با القابی همانند تروریسم و حتی حکم اعدام همراه می باشند:

کورتاژ ( توقف آگاهانه بارداری ).

دادگاه های صحرائی و دادگاه های انقلاب در پروسه قیام و یا در جنگهای میهنی.

مبارزه چریکی و ترور ( اعدام )انقلابی.

جوخه های رزمی.

لذا این وظیفه ماست که با در نظر گرفتن مواضع برنامه ای و تاکتیکی خود در شرایط کنونی پاسخگوی آنها بوده و با نقد و یا قبول آنها، آلترناتیوی انقلابی را جایگزین آن نمائیم. ما ادعا داریم که خواهان آزادی و برابری در نمام شئون از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستیم و در جهت تحقق به آن مبارزه میکنیم.

کورتاژ (توقف آگاهانه بارداری ).

کورتاژ ویامتوقف کردن بارداری هم یکی از درخواست هائیست‌ که اولین بار درکنفرانس آزادی زنان، فمینیستها در بریتانیا در سال ۱۹۷۰ مطرح نمودند و در آن قید شده بود، که زنان حق تفویض ناپذیری بر تن خود را دارند.

از دید فمینیستی مسئله کورتاژ به دلائل مختلف جایگاه محوری دارد ونظام  ضد زن امکانات کورتاژ را برای زنان محدود می‌کند و از لحاظ قانونی این امکان را به زنان نمی‌‌دهد که خود تصمیم گیرنده باشند. لذا جلوگیری از کورتاژ و نظارت بر آن بخشی از ایدئولوژی جنسی‌ نظام سرمایه داری و سیستم مردسالاری است. کورتاژ بخشی از یک مبارز تاریخی‌ وگسترده فمینیستی است.

از نظر سوسیالیستها کورتاژ بر ۲ اصل استوار است اختیار تن خود را داشتن وتصمیم گیرنده بودن، زیرا تولید مثل بیشترین تاثیر فیزیکی و روحی را برروی زنان می گذارد.

عمل کورتاژ که در بسیاری از کشورهای پیرامونی عملی غیر قانونی محسوب می شود اغلب بصورت مخفی در مراکز غیر بهداشتی و توسط افراد غیر متخصص انجام شده و سالانه منجر به مرگ صدها هزار زن باردار می شود.

برخی از ادیان و مذاهب مانند مسیحیت کاتولیک به کلی و به طور سرسختانه مخالف کورتاژ بوده وآنرا عملی نا مشروع قلمداد وگناهی نا بخشودنی از نگاه دین محصوب دانسته و به عبارتی آنرا قتل  نفس نیزمیدانند. ولی در مقابل برخی دیگراز ادیان، آن را در شرایطی خاص مجاز می شمارند، که هرچند در مجموع، هیچ دینی موضع مثبتی در برابر کورتاژ ندارد.

خوشبختانه در اغلب کشورهای اروپایی کورتاژ با اندکی تفاوت مجاز اعلام شده است. در کشورهایی نیز که کورتاژ هنوز به طور کامل قانونی اعلام نشده، اما چنان شرایطی فراهم شده که پایان دادن به بارداری ناخواسته به ندرت سلامت مادران را به خطر می اندازد. قوانین در میان کشورهای اروپائی بر سر زمان مجاز برای کورتاژ مختلف بوده و این مدت در قوانین مربوط از١٠هفته تا ۲۴ هفته متغیر است.

مخالفت با کورتاژ همیشه هم از مواضع مذهبی صورت نگرفته و برخی نیز از زاوایای دیگربا کورتاژ مخالفت می کنند. آنها معتقدند که کورتاژ تفاوتی با کشتن انسان ندارد و بنابراین از نظر اخلاقی مردود است. این گروه با یکسان دانستن کورتاژ و قتل کودک، به آن علاوه بر بعد اخلاقی، جنبه های قانونی نیز میدهند. شعار اساسی آنها، کورتاژ یعنی تکه تکه کردن نوزاد های زنده از طرف انسانهای بی رحم و بی وجدان می باشد.

نواقص فیزیکی همچون دوقلوهای سیامی وعوارضی از جمله، منگولیسم، هموفیلی، تالاسمی، نواقص لوله عصبی، و ناتوانی های ذهنی از جمله بیماریها ئی هستند که طفل نوزاد را در رحم مادر تهدید نموده و امکان ناقص متولد شدن نوزاد رابسیار زیاد می کنند.

با پیشرفت علم امروزی می توان به وسیله سونوگرافی بعد از هفته ١٢ بارداری و با آزمایش ژنتیکی بوسیله مایه آمینیوتیک “کیسه آمینیوتیک کیسه مایعی است که دور تا دور جنین را احاطه کرده است. هر چه وزن جنین زیادتر میشود، حجم مایع نیز افزایش مییابد” میتوان به نقایص مادرزادی نوزاد پی برده و قبل ازدیر شدن و گذشت زمان در جهت جلوگیری از  امکان بروز خطر برای مادر، با کورتاژ این کودک را از یک عمر درد و رنج جدا از جامعه بودن نجات بخشید و مادر را از تحمل درد و رنج متقابل نیز رها ساخت.

آیا باید خانواده نوزاد و جامعه به علت نبود امکانات پزشکی ومالی، عدم قبول مذهب، مخالفتهای بی دلیل جامعه احساساتی و عدم رشد فرهنگی و درک صحیح از مناسبات انسانی و… یک عمر ” کودکی “انسانی ناقص را تربیت کرده و بار سختی بیماری وی را به دوش بکشند؟

دادگاه های  انقلاب در پروسه قیام:

این امری طبیعی است که در پروسه قیام، مردم مسلح دست به کشتار عاملان رژیم گذشته به عنوان انتقام و خونخواهی زده و تعداد زیادی از آنان را دادگاه صحرائی نموده و بی دریغ بر چوبه دار خواهند آویخت. جلوگیری از بروز این امر در شرایط قیام و حتی در جنگهای میهنی، بین المللی و بزرک جهانی اجتناب ناپذیر بوده که برای مثال میتوان ازاعدام موسولینی در اختتام جنگ دوم جهانی توسط پارتیزانهای ایتالیائی نام برد، که موسولینی به همراه معشوقه و دیگر همراهانش در دادگاهی صحرائی محکوم به اعدام شدند و فوری تیرباران شده و وارونه بر سردر ورودی قصر پادشاهی آویزان شدند. در جریان قیام سال ١٣۵٧ نیز در ایران شاهد این مناظر بودیم و بطور مثال در درگیریهای انقلابیون و نیروهای رژیم شاه درمشهد تعدادی از نیروهای امنیتی حکومت توسط مردم دستگیر و در خیابان محاکمه و اعدام انقلابی شدند. و در مقابل همین حرکت نیزماموران حکومت نظامی  با شدیدترین شکل به مردم این شهر حمله کرده و بعنوان حرکت انتقامی دهها تن از مردم را در خیابان کشت.

اکثریت مردم آزادی¬خواه ایران، در انقلاب ١٣۵٧، با شور و شوق انقلابی برای رسیدن به آزادی، برابری، رفاه و عدالت اجتماعی به مبارزه برخاستند تا این که سرانجام به سرنگونی حکومت سلطنتی شاه منجر شد. اما سازمان¬ها و احزاب سیاسی، شخصیت¬های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نتوانستند توده¬های مردم را در راه اهداف دموکراتیک و انسانی سازماندهی به موقع و صحیح کنند. در نتیجه جمهوری اسلامی با سرکوب بی¬رحمانه تودهای مردم و بازپس گرفتن دستاوردهای انقلاب، حاکمیت خود را بر جامعه تحمیل کرد. در این راستا نیز برای سرپوش گذاردن بر روی ماهیت ضد کارگری خود، با تشکیل دادگاه های به اصطلاح انقلاب و برای توهم آفرینی و  فریب تودهای مردمی که رژیم سلطنتی را سرنگون کرده بودند، تعدای از وابستگان رژیم سلطنتی را ‏دستگیر و  در دادگاه های دربسته خود به اعدام محکوم کردند. این اعدام ها صرفا یک فریب کاری برای پنهان ساختن اهداف واقعی رژیم بیش ‏نبود.

وظایف مشخص کمونیست‌های انقلابی در دوران اعتلای انقلابی و تسریع تدارکات و دستیابی به ابزارهای لازم برای کسب قدرت سیاسی و تشکیل حزب پیشاهنگ و ارتش انقلابی می باشد. چپ رادیکال می باید در عرصه‌هایی که ظرفیت و امکان اعمال رهبری مستقل را داراست حرکت کرده و از این راه  توان و جایگاه خود، در کل فرایند انقلاب را ارتقاء دهد.

مبارزه چریکی و ترور ( اعدام )انقلابی:

در رابطه با حرکتهای چریکی بخصوص در مناطق آمریکای لاتین و شرق آسیا و خاور میانه نظرات متفاوتی در رد و یا تائید آن موجود میباشد. هدف نهائی اکثر آنان جنگ با امپریالیسم و عاملان سرکوب آنها در منطقه و جاری ساختن انرژی انقلابی کارگران و خلقهای ستمدیده و مهمتر از آن سازماندهی آنها در صحنه مبارزه طبقاتی برای نابودی نظام سرکوبگر حاکم میباشد.

در ایران نیز در اواخردهه ۴٠ شاهد یکی از باشکوه ترین حرکات و مبارزه چریکی در منطقه سیاهکل با اهدافی مشخص میباشیم. در شامگاه ١۹ بهمن سال   ١٣۴٩ یک گروه از رزمندگان دلیر جنبش پیشتاز فدایی، به پاسگاه ژاندارمری شهرک سیاهکل(در استان گیلان) حمله کرده و با خلع سلاح آن، تولد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را اعلام کردند. رزمندگان سیاهکل که در یکی از سیاه ترین دوران زندگی مشقت بار توده ها در زیر چنگال رژیم شاه، پرچم مبارزه را بر افراشتند، نه انقلاب کردن به نیابت از توده ها بلکه همانا سازماندهی کارگران وخلقهای ستمدیده در صحنه مبارزه طبقاتی برای نابودی نظام سرکوبگر شاه از اهدافشان می بود. چرا که در اندیشه انقلابی چریکها این کارگران و توده های رنجبر بودند که می بایست بر علیه نظام استثمارگرانه حاکم انقلاب کنند، آنها می دانستند که بدون ارتباط با توده و بدون متشکل کردن انرژی مبارزاتی آنان به هیچ وجه نمی توان از یک انقلاب آزادیبخش حتی سخنی به میان آورد. هر چند که این رفقا در این مبارزه همگی این رفقا کشته شدند، اما این واقعه باور ضربه پذیر بودن نظام شاهنشاهی از طریق مبارزه مسلحانه را تقویت نمود. سازمان چریکهای فدائی خلق آنرا سر منشا تاریخ مبارزات توده ای و یک پیروزی تبلیغاتی دانسته که نشان داد گروه کوچکی از افراد مصمم می‌توانند کل رژیم شاهنشاهی پهلوی را به هراس افکنند.

حکومت محمد رضا شاه و دستگاه سرکوبگر ساواک وقتی با آتشی که در سیاهکل روشن شد مواجه گردید، به سرکوب مطلق و گسترده روی آورد و در اولین اقدام سرکوبگرانه خود ١٣ تن از رزمندگان قهرمان فدایی را به سرعت در بیدادگاههای فرمایشی نظامی در مدتی کوتاه محاکمه و به تیرباران محکوم نمود. در روز ۲۶ اسفند همان سال آنها را به جوخه‌های اعدام سپرد.

حکم اعدام این رزمندگان فدائی خلق توسط دادستان و رئیس دادرسی ارتش شاه امضاء شده و به اجرا در آمد. از نگاه تمامی زحمتکشان وتوده های مردم وهمچنین بازماندگان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، کلیت این محاکمه فرمایشی ودر آخرحکم صادره اعدام این ١٣ رفیق فدائی، سراسر غیرقانونی و ضدخلقی بود. فرسیودادستان دادگاه نظامی که تلاشی مصرانه در به محکوم شناختن این ١٣ رفیق داشت، از جنایتکاران سرسپرده رژیم بود که سالها دست در کشتار انقلابیون داشته ومی بایست پاسخگوی این بی عدالتی شده و خود نیزتوسط مردم محاکمه شود و به سزای عمل ننگین خود برسد.

ولی آیا توازن قوای سیاسی در ایران در آن زمان یکسان بود وحداقل آزادیهای سیاسی واجتماعی برای مردم وجود داشت که آنها بتوانند از حکومت شاه بخواهند که فرسیو را به دادگاه انقلابی بکشاند؟

آیا با اظهار چنین مطلبی از طرف فرد یا محفلی، امکان این را به مزدوران سرکوبگررژیم نمی داد که گوینده رابه جرم همکاری با رزمندگان فدائی خلق دستگیر کرده و همان مجازات را نیز اعمال کنند؟

وقتی بی عدالتی قانون می شود مقاومت وظیفه ماست وبر همین اساس، چریکهای فدائی خلق تصمیم به اعدام انقلابی این مزدور رژیم شاه نمودند. این حکم اعدام انقلابی در صبح چهارشنبه ١٨ فروردین به دست یک گروه مسلح از چریکهای فدائی خلق اجرا گردید.

پس از اعدام انقلابی فرسیو، فدائیان در اطلاعیه ای اعلان کردند:

کشتن فرسیو یک ترور فردی نبود و ما آن قدر کوتاه فکر نیستیم که خیال کنیم با از بین بردن چنین مهره هائی می توان به تسلط امپریالیسم آمریکا و انگلیس خاتمه داد. کشتن فرسیو تنها جوابی بود که می توانستیم به قانون شکنی حکومت شاه بدهیم.

اعدام و یا ترور انقلابی نه تنها مجازات نیست بلکه روشی در جهت پیشبرد مبارزات درون جامعه در پی سست کردن پایه های سیاسی رژیم حاکم می باشد. هدف از این اعدام آسیب رساندن به چهره خشن و عریان دیکتاتوری و سست کردن پایه های امنیتی، سیاسی و اجتماعی  رژیم حاکم بوده  و از طرفی دیگر نیز این شیوه اعدام روحیه مبارزاتی درتوده ها را تقویت میکند.

جوخه های رزمی :

تلاش در جهت انقلاب کارگری و کسب قدرت سیاسی توسط کارگران و زحمتکشان نمی تواند به شیوه های غیر مسلحانه و مسالمت آمیز صورت بگیرد. برای انجام این وظیفه، باید در شرایطی که بحران انقلابی اوج می گیرد واعتصاب عمومی سیاسی، وظائف تخریبی خود را برای از میان بردن نظم موجود، به مرحله اجرا می گذارد، برای قیام تدارک نظامی دید. این تدارک مستلزم سازماندهی روزافزون توده های کارگر و زحمتکش درجوخه های رزمی، مسلح کردن هرچه بیشتر توده ها و به دست گرفتن ابتکار عمل، هم برای قیام سازمان یافته وهم جلوگیری ازوقوع یک قیام زودرس است.

جوخه های رزمی، نقش مهمی در اجرای این وظیفه برعهده خواهند داشت .آنها منبع اصلی تامین کننده سلاح برای توده های کارگر و زحمتکش، تامین مالی اعتصاب عمومی سیاسی از طریق مصادره صندوق های مالی دولتی و درگیری های نظامی موضعی برای فرسوده کردن نیروهای سرکوب حکومتند. آنها رهبران ورزیده میلیون ها تن از توده های کارگر وزحمتکشی هستند که به قیام مسلحانه روی می آورند.

تجربه تمام جنبش های کارگری نشان داده است که طبقه کارگر نمی تواند جز از طریق یک قیام مسلحانه، طبقه حاکم را سرنگون سازد و قدرت سیاسی را به دست آورد. به عبارت دیگر، تضاد بین کار و سرمایه تضادی آشتی ناپذیر است. میان اعمال قهر انقلابی در این روند مبارزه طبقاتی و اعمال سلطه طبقاتی که مجازات اعدام نیز از درون آن بر می خیزد باید تفاوت قائل گشت.

خلاصه کلام:

خواسته اصلی ما کمونیستها کوتاه کردن دست خونخوارسرمایه داری از جامعه و کسب قدرت سیاسی به وسیله کارگران و زحمتکشان و بر قراری حکومت کارگری و اعمال قدرت سیاسی  طبقه کارگر با دیکتاتوری پرولتاریا در جهت در هم شکستن ماشین دولتی، نطامی و بوروکراتیک سرمایه داری می باشد.

هدف از برقراری حکومت کارگری که یک خواسته به حق توده های وسیع زحمتکش در ایران است، رسیدن به عالیترین و کاملترین شکل دمکراسی که همانا دمکراسی شورائی است می باشد. در این دمکراسی اعمال حاکمیت مستقیم توده مردم از طریق شوراها صورت میگیرد که به عنوان نهادهای مقننه و مجریه هر دو عمل میکنند. در این دمکراسی مقوله ای به نام فقر که ریشه اصلی تمامی معضلات و مشکلات جامعه از نظر اقتصادی است از بین می رود. در این دمکراسی سیستم قضائی موجود نیز منحل شده و دادگاه های خلق ایجاد خواهند شد. مقوله دزدی، جنایات اقتصادی، سرکوب طبقاتی و پلیس سرکوبگر و حامی سرمایه داری بعلت در هم شکستن ماشین دولتی و اقتصادی تا حد زیادی از بین رفته و جای خود را به مناسبات سالم شورائی می دهد. لذا با این تفاصیل قدم اول در راه رسیدن به این دمکراسی شورائی، لغو کلیه اقدامات تعزیری و آزار بر علیه زندانیان در مرحله اول می باشد که خود بیانگر تامین و تضمین آزادی های سیاسی و حقوق دمکراتیک و مدنی مردم میباشد.

گنجاندن مقوله لغو مجازات اعدام بهمراه لغوهر گونه شکنجه و آزار برای سرکوب زندانیان سیاسی از اولین وشایسته ترین اقدامات است که باید در دستور کار و در سرلوحه برنامه عمل ما از هم اکنون بوده وهمانند دیگر خواسته های انقلابیمان می باید از آن بطور کامل دفاع کنیم. فردای پس از سرنگونی رژیم مجازات اعدام بطور کامل از سیاستهای مجازاتهای تعزیری خارج شده ومجازات حبس و زندان جایگزین آن باید گردد. زندان نباید مکانی برای شکنجه و آزار و همچنین مکانی برای آموزش های غلط و تبدیل زندانی به نیروئی مخرب تر باشد.  مکان زندان باید محیطی سالم و خارج از هر گونه تحقیر شخصیت انسانی بوده وهمچنین مکانی در جهت بازسازی انسانها برای آموزش صحیح وامکان بازگشت دوباره مجرم به آغوش جامعه انسانی گردد.

در اینجا لازم به یادآوری مجدد است که روشهای قهر آمیز نبرد انقلابی توده ها اعم از خیزشها و شورهای انقلابی، جنگ های چریکی و ستیزهای مسلحانه هیچ گونه ارتباطی با اعدام نداشته و باید میان آنها کاملا تفاوت گذاشت. مخالفت با اعدام به مفهوم نفی مبارزات توده ها به روشهای قهر آمیز نمی تواند باشدو٢مقوله کاملا متفاوت از یکدیگرند. قهر شیوهای اجتناب ناپذیر برای ایجاد جهانی نوین می باشد. قهر عاری از هر گونه انگیزه شخصی بوده و از منشهای بیمارگونه اشخاص نیز بر نمی خیزد و بطور کامل خشم توده ای آگاه و هدفمند است. قهر در جهت قصاص، انتقام و خونخواهی حرکت نمی کند و بالعکس روشی راه گشا در جهت به قدرت رساندن روشهای نوین در مفهوم تاریخی طبقاتی خود بوده وروشی کاملا انسانیست.

نباید در این شرایط از بیان روشن آنچه ضرورت مبارزه  زیربنایی و در خدمت طبقات محروم جامعه می باشد وحشت داشته و تحت تاثیر جو تبلیغاتی سرمایه داری ساخته و پرداخته قرار گرفت.  باید به همراه شعارهای لغو اعدام و هر گونه آزار و شکنجه به بیان نظرات خویش پیرامون مبارزه  قهر آمیز و سازماندهی برای یک قیام توده ای  و حکومت براندازبایورش به پایگاه های قدرت و مراکز ثروت که در آن به حساب همه سرمایه داران و غارتگران و ثروت های آنها رسیدگی خواهد شد باکی نداشت.

با امید به پیروزی طبقه کارگر و نابودی سرمایه داری

زنده باد آزادی –  زنده باد سوسیالیسم

١٩ خرداد ١٣٨٨ –   وحید

POST A COMMENT.