یادداشت سیاسی – سرانجام در پی “انتخابات” به شیوهی جمهوری اسلامی، رئیس جمهور آینده رژیم تعیین گردید. گرچه اکنون رقابتهای نامزدهای انتخاباتی به پایان رسیده است، اما کشاکش جناحهای حکومتی، به روال چند دهه اخیر جمهوری اسلامی، همچنان ادامه دارد. کشاکشی که از ماهها قبل برای کسب پست ریاست جمهوری در عرصههای گوناگون بالا گرفته بود. بحران و مشکلات اقتصادی یکی از این عرصهها بود. مقامات، رسانهها و ارگانهای جناح اصولگرا در ماههای اخیر بر طبل بیلیاقتی دولت در عرصه اقتصادی کوبیدند و اخبار و گزارشات مختلفی از فقر گسترده و فراگیر مردم منتشر کردند. حتا خامنهای در سخنرانی نوروزی خود به “مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم” و “آسیبهای اجتماعی” که “عمدتاً منشأ اقتصادی دارند” اعتراف کرد. اما این مشکلات را به “مدیریتهای ضعیف، بیحال، ناامید، غیرانقلابی و بیتحرک” نسبت داد و چه کسی است که نداند منظور از “مدیریت غیر انقلابی” چیست.
یکی از علل نیز آن بود که روحانی و جناح پشتیبان وی پیش و پس از توافق برجام، توافق با غرب بر سر برنامه هستهای ایران را گرهگشای مشکلات اقتصادی ایران معرفی میکردند. ادعایی بیپایه، چرا که مشکلات اقتصادی ایران نه ناشی از “مدیریت غیرانقلابی” بلکه برخاسته از بحران ساختاری نظام سرمایهداری حاکم بر ایران است که سیاستهای نئولیبرالی کابینههای متعدد رژیم از زمان رفسنجانی به بعد نه تنها تخفیفی در آن به وجود نیاورده بلکه آن را شدت بخشیده است. سیاستهایی که خامنهای خود یکی از حامیان اصلی آن بوده است.
وی بار دیگر، در سخنرانی ۲۰ اردیبهشت خود، پس از اتخاذ تاکتیک تهاجمی از سوی روحانی علیه سایر نامزدها، هشدار داد: “اگر با حرفهای خود دشمن را به خود امیدوار کنند،” انتخابات به ضرر جمهوری اسلامی تمام خواهد شد. به رغم این هشدار، افشاگریهای دو جناح و کاندیداهای آنها علیه یکدیگر چنان ابعادی یافت، که روزنامه جمهوری اسلامی به تاریخ ۱۸ اردیبهشت درباره تبلیغات و مناظرههای نامزدهای ریاست جمهوری نوشت: “این مناظره نیست، محاکمه شرمآور جمهوری اسلامی است.”
از همینرو، خامنهای در سخنرانی ۱۴ خرداد به مناسبت مرگ خمینی جلاد به دو نکته محوری اشاره میکند. نخست، عبور از خط قرمزهایی مانند اشاره به کشتارهای رژیم در دهه شصت. او ضمن دفاع از کشتارهای این دهه تحت عنوان “دهه پربرکت امام”، تشر میزند: “مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود.”
دوم، با گذاشتن کلمه “انقلابیگری” به جای “افراطیگری” به مدد جناح اصولگرا میآید، سنگدلی جلادانهی خمینی را “انقلابیگری” مینامد و از “انقلابیگری” در برابر “عقلانیت” دفاع میکند. و در ادامه ضمن اعلام مجدد “عدم اعتماد” به آمریکا و انتقاد از طرفداران “عقلانیت” اعتراف میکند “چالش با قدرتها” هزینه دارد اما مدعی میشود “سازش” هم هزینههای گزاف دارد.
“عقلانیت” و “افراطیگری” (واژهای که اصلاحطلبان به جناح رقیب نسبت میدهند) از پیش از “انتخابات” به رمزواژههای دعواهای جناحی بر سر پیشبرد دو سیاست تبدیل شده است. چندان که طرفداران روحانی و اصلاحطلبان، “انتخابات” ریاست جمهوری را “رفراندوم بین “عقلانیت و افراط” خواندند و نتیجهی آن را پیروزی “عقلانیت و تدبیر” دانستند.
روحانی و طرفدارانش میدانند پیشبرد سیاستهای اقتصادی داخلی نیز وابسته به تعدیل در سیاست خارجی مداخلهگرانه و توسعهجویانه کنونی جمهوری اسلامی و بهبود روابط با دولتهای منطقهای و قدرتهای جهانی است. بنابراین بر لزوم رعایت “عقلانیت” در روابط خارجی تأکید دارند.
آنچه مسلم است، خامنهای و طرفدارانش نیز بر این امر واقفاند. پذیرش نامزدی مجدد روحانی برای ریاست جمهوری و بیرون آمدن وی از صندوقهای رأی رژیم، تأییدیست بر این وقوف. زیرا او، به رغم ادعاهای بیپایهاش درباره “قدرت بسیجکنندگی” جمهوری اسلامی، شاید بهتر از هر کس دیگری بداند که نه او خمینی است، نه شرایط امروز ایران با شرایط دهه شصت قیاسپذیر است و نه توده مردم همان توده متوهم پس از انقلاب ۵۷ هستند. بنابراین در صدد است با “منطق و عقلانیت انقلابی” وارد چالش با کشورهای منطقه و آمریکا شود. هدفش نیز ادامهی هر چه بیشتر سیاستهای تاکنونی و در صورت عقبنشینی، کسب امتیازات بیشتر است. امری که با به قدرت رسیدن ترامپ و توازن قوای کنونی در منطقه هر چه دشوارتر گشته است.
روحانی در ۲۱ خرداد، در پاسخ به سخنان خامنهای، میگوید: “صلح سختتر از جنگ است، تحملش سختتر از جنگ است.” و “شهامت” بیشتری میطلبد. خامنهای در روز بعد، ضمن تأکید دوباره بر مواضع قبلی خود، تا بدان جا پیش میرود که “دوقطبی شدن کشور” را با زمان ریاست جمهوری بنیصدر در سال ۵۹ مقایسه میکند. چرا که دو جناح هر روز بهانه جدیدی مییابند و هر چه بیشتر در برابر یکدیگر صفآرایی میکنند. “سند ۲۰۳۰” نیز یکی دیگر از همین بهانههاست.
هر دو جناح به خوبی واقفاند که نه تنها در عرصه خارجی با چالشهای بزرگی روبرویند، بلکه در عرصه داخلی نیز مشکلات لاینحلی در برابرشان قرار گرفته است. مشکلاتی که هیچ یک از جناحهای جمهوری اسلامی قادر به پاسخگویی به آن نیستند. وی در همان سخنرانی ۱۴ خرداد، ضمن توپ و تشر به روحانی و طرفدارانش، آنان را از تلاش برای پیگیری سیاستهایشان برحذر میدارد و دستور میدهد “همت و هدف خود” را در “حل مشکلات و راضی کردن مردم متمرکز کنند.”
فرمانی بیهوده و اجراناپذیر. زیرا هیچ یک از جناحهای رژیم، برای تخفیف بحران کنونی اقتصادی، راهکاری جز ادامه سیاستهای نئولیبرالی ندارند. سیاستهایی که تا هم اکنون جز تشدید استثمار، بیکاری و فقر روزافزون کارگران و زحمتکشان حاصلی به بار نیاورده است. استمرار این سیاستها نیز بر مشکلات اقتصادی کنونی و پیامدهای اجتماعی آن میافزاید. و مجموعه بحرانهای داخلی و خارجی، تنها بر کشاکشهای دو جناح با یکدیگر خواهد افزود.
هم اکنون وضعیت معیشتی کارگران، چنان دامنهی اعتراضات و اعتصابات را گسترش داده است که در دل سران رژیم هراس افکنده است. عدم شرکت بخش وسیعی از کارگران و زحمتکشان در انتخابات اخیر، به رغم تمام تبلیغات و دروغپردازیها و وعدههای موهوم، زنگ خطر دیگری برای رژیم بود. چرا که نشان داد آنان دریافتهاند که در نظام کنونی به هیچ یک از خواستهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود دست نخواهند یافت و در نتیجه برای تغییر در شرایط زندگی خود در جستجوی یافتن راهکار دیگری به جز شرکت در مضحکهی انتخاباتی رژیم هستند.
نظرات شما