جنبش کارگری با گام‌های استوار پيش می‌رود و نقش خود را در عمل نشان می‌دهد

جنبش طبقاتی کارگران ایران در مرحله شکوفائی واعتلاء قرار گرفته است و مبارزه طبقاتی کارگران پیوسته توسعه می یابد. مبارزات این طبقه در طول چند سال اخیر، روز به روز مستقیم تر، علنی تر و تعرضی تر شده اند. در بطن این مبارزه که تاکنون به اشکال بس متنوعی، نظیر اعتصاب، تظاهرات، راهپیمائی، اشغال کارخانه ها، بستن جاده ها وخیابان ها، گردهم آئی ها و غیره تداوم یافته است. کارگران، بیش از پیش به منافع طبقاتی خود، به عنوان یک طبقه، با اهداف و منافعی مستقل از تمام طبقات واقشار دیگر جامعه، آگاهی یافته و سطح تجربه و دانش طبقاتی آنها ارتقاء یافته است.

البته این هنوز به این معنا نیست که جنبش کارگری ما به مرحله مطلوب خود دست یافته است. اما در حال پیمودن مسیری است که نوید بخش سطح بالائی از آگاهی وتشکل طبقاتی در جریان مبارزه طبقاتی پیش روست. تلاش های متعدد گروههای کارگری برای ایجاد تشکل های مستقل که در سال جاری ابعاد جدیدی به خود گرفته است، تنها یکی از تجلیات رشد وارتقاء آگاهی طبقاتی در صفوف کارگران ونقشی ست که طبقه کارگر ایران می خواهد در تحولات  دگرگون ساز جامعه بر عهده گیرد.

اما تا همین نقطه نیز، جنبش کارگری ما حقایقی را روشن ساخته است که مدت ها در مباحثات و مشاجرات فعالین کارگری و سوسیالیستی حل ناشده باقی مانده بود.

یکی از این مسائل مورد اختلاف، برسرموقعیت کنونی طبقه کارگر ونقش آن درتحولاتی ست که جامعه ایران آبستن آن است. گروهی اشاعه دهنده این نگرش بودند که طبقه کارگر ایران در مقطع کنونی در موقعیتی نیست که بتواند نقش دگرگون سازی در جریان تحولات ایفا کند. بنابراین وظیفه ای جز این نخواهد داشت که به تحولات لیبرال- رفرمیستی دلخوش کند، از این شرایط برای تشکل و آگاهی خود بهره گیرد و برای یک دوران دیگر خود را آماده کند. حاملین این گرایش البته یک دست و متعلق به یک جریان فکری واحد نبودند. برخی، این نتیجه گیری را بر مبنای یک ارزیابی اشتباه از اوضاع سیاسی جهان وموقعیت طبقه کارگر در عرصه بین المللی ارائه می دادند واز اینجا نتیجه می گرفتند که دوران کنونی نه دورانی برای انقلابات کارگری، بلکه دورانی برای رفرم های لیبرالی و سیاست های اقتصادی لیبرال است. لذا طبقه کارگر ایران نمی تواند و یا اصولا نباید به چیزی فراتر از رفرم و دست یابی به تشکل قانونی بیاندیشد. اما گروه دیگری از حاملین این گرایش، نتیجه گیری شان کاملا بر مبنای تفکرات وخط مشی رفرمیستی شان بود. آنها ادعا می کردند که طبقه کارگر ایران ناتوان تر و ضعیف تر از آن است که اساسا بخواهد نقشی تعیین کننده در تحولات انقلابی و کسب قدرت داشته باشد. این همان گرایشی ست که امید خود را به اصلاح طلبان حکومتی بسته بود. اکنون دیگر، طبقه کارگر ایران با مبارزات خود و موقعیتی که همین لحظه دارد، نشان داده است، که نه تنها یگانه نیروی پیگیری ست که در مقابل نظم موجود و رژیم سیاسی حاکم قد علم کرده، بلکه با گام های بلند در مسیری گام بر می دارد که بتواند رسالت تاریخ سازخود را در دگرگونی نظم موجود به فرجام رساند. اگر در گذشته طبقه کارگر ایران، تنها در مقطعی به عرصه سیاسی گام می نهاد که بحران سیاسی به یک موقعیت انقلاب فرا روئیده بود، یا اساسا رژیم موجود سرنگون شده بود، اکنون طبقه کارگر ایران در شرایطی رودرروی رژیم حاکم قرار گرفته وحتا مطالبات سیاسی خود را مطرح می کند که هنوز موقعیت انقلابی نیز وجود ندارد. این خود نشان از مرحله ای بسیار فراتر از دوره های گذشته در رشد آگاهی و روحیه رزمندگی و مبارزه جوئی طبقه کارگر است. استحکام و قدرت جنبش طبقه کارگر ایران، از این واقعیت سرچشمه می گیرد که برخلاف دوره های گذشته نه صرفا تحت تاثیر دگرگونی اوضاع سیاسی به شکل لحظه ای و جهش وار، بلکه از پویائی درونی خود جنبش وتحولات درونی آن برخاسته است. هزاران مورد از حرکت های اعتراضی خودجوش کارگران در طول چند سال اخیر و ادامه این مبارزات تا مرحله ای که اکنون طبقه کارگر در آن قرار دارد، بازتاب همین واقعیت اند.

نکته دیگری که در نتیجه مبارزات طبقه کارگر، تا همین لحظه به وضوح روشن شده است، خصلت سیاسی مبارزه طبقه کارگر ایران است. این مبارزات، براین دیدگاه، که مدعی بود، مبارزه طبقه کارگر، صرفا یک مبارزه اقتصادی و برای تحقق مطالبات صرفا اقتصادی ست، خط بطلان کشید. اصولا در جائی که دیکتاتوری عریان حاکم است و طبقه کارگر از آزادی سیاسی و حقوق دمکراتیک برخوردار نیست، مبارزه طبقه کارگر همواره خصلت سیاسی داشته است. این یک تجربه جنبش بین المللی کارگری ست وایران هم در  این میان استثناء نبوده است. دلیل آن نیز واضح است. وقتی که کارگران برای مطالبات صنفی و اقتصادی خود دست به مبارزه می زنند واین مبارزه در اساس خود یک مبارزه اقتصادی ست، در اغلب موارد دولت با نیروی سرکوبش به عنوان نماینده کل طبقه سرمایه دار در برابر کارگر ظاهر می شود و لاجرم مبارزه ای که در آغاز علیه یک کارفرمای منفرد بود، به مبارزه علیه دولت تبدیل می شود. علاوه بر این، مبارزه توده های وسیع مردم در مقابل رژیم های سرکوب واختناق، همواره در شکل های گوناگون ادامه دارد. این یک مبارزه سیاسی ست. طبقه کارگر هم نه جدا از توده وسیع مردم است ونه در جزیره ای دورافتاده از آنها قرارگرفته است. اما فاکتورهای مشخص تری نیز در مورد خصلت سیاسی مبارزه طبقاتی طبقه کارگر ایران وجود دارد. جمهوری اسلامی، اعتصاب، تظاهرات، راهپیمائی، بستن جاده ها وغیره را ممنوع کرده و جرم می داند. این ، محدوده قانونی جمهوری اسلامی ست. اما کارگران ایران  ولو برای تحقق دستمزد معوقه خود یا افزایش اندکی بر دستمزد، محدوده های قانونی رژیم را با اعتصاب، تظاهرات، راهپیمائی وغیره درهم می شکنند. درهم شکستن و نادیده گرفتن این محدوده های  قانونی یک نظام، دیگر مبارزه ای اقتصادی نیست ولو این که این مبارزه در آغاز اقتصادی بوده و برای تحقق مطالبات اقتصادی انجام گرفته است.

اکنون دیگر مسئله از این حد فراتر رفته و به شکلی غیر مستقیم جنبه سیاسی پیدا نمی کند، بلکه کارگران ایران آشکار و مستقیم با طرح مطالبه حق تشکل واعتصاب که مطالباتی مشخصا سیاسی هستند، به رودرروئی با رژیم برخاسته اند. در اینجا، دیگر طبقه کارگر با عمل مستقیما سیاسی خود پاسخ کسانی را داده است که مبارزه کارگران را صرفا اقتصادی برای تحقق مطالبات اقتصادی می دانستند و یا هنوز هم می دانند.

اما مسائل مورد اختلاف دیگری نیز هنوز وجود دارد که طبقه کارگر ایران، با عمل خود، پاسخ روشن آنها را نیز خواهد داد. نمونه ای که اکنون به یکی از مسائل مبرم جنبش کارگری تبدیل شده است، مسئله تشکل است.

اکنون گروههای متعددی از فعالین وکارگران پیشرو، مبارزه خود را برای تشکل طبقه کارگر تشدید کرده اند. خواست مشترک همه آنها، حق کارگران به  ایجاد تشکل های مستقل از دولت است. اما ورای این مسئله، گرایشات مختلف درون جنبش کارگری، هر یک بر شکل معینی از تشکل تاکید می کنند و منطبق بر  نقش و وظائفی که برای چنین تشکلی قائل اند، به شیوه های متفاوت عمل می کنند. سه گرایش در اینجا عمل می کنند. کارگران سوسیالیست مارکسیست که اکثریت فعالین جنبش کارگری راتشکیل می دهند. فعالین سندیکالیست و بالاخره آنارکو-سندیکالیست.

گرایش سندیکالیست که عمدتا نقطه اتکاء آن صنوف و کارگران کارگاه های کوچک است، بر ایجاد و گسترش سندیکا تاکید دارد. تعدادی از این سندیکاها هم اکنون نیز در میان کارگران صنوف وجود دارند و در طول یک قرن گذشته، به رغم وجود رژیم های سرکوب واختناق، همواره به شکلی مخفی، نیمه علنی و حتا علنی ولو در سطحی محدود موجودیت خود را حفظ کرده اند. این گرایش اکنون در تلاش است نفوذ خود را به درون مؤسسات بزرگترنیز گسترش دهد.

وظائف محدودی که این گرایش برای سندیکا قائل است و حیطه عمل محدود آن در کارگاه های کوچک باعث می شود که حتا در رژیم های سرکوب و اختناق از امکاناتی برای پیشبرد فعالیت خود برخوردار باشد. به عنوان نمونه در حالی که جمهوری اسلامی هیچ امکانی به کارگران کارخانه ها و مؤسسات بزرگ برای ایجاد تشکل علنی نداده است، در قوانین خود، انجمن های صنفی را در واقع برای واحدهای کوچک به رسمیت شناخته و این خود درهمان حال که امکانی بوده است تا کارگران صنوف در پاره ای موارد بتوانند از آن به نفع خود استفاده کنند، یکی از مراکز فعالیت  گرایش سندیکالیست نیز بوده است.

گذشته از این، رفرمیسمی که در این گرایش عمل می کند و سازش هائی که با رژیم دارد، حیطه عمل وسیع تری برای آن فراهم می سازد. تنها امروز نیست که این گرایش، از رژیم ارتجاعی و ضد دمکراتیک جمهوری اسلامی، تشکل مستقل کارگری را طلب می کند، بلکه تا همین چند سال پیش وعده تحقق آن را به کارگران در دوران موسوم به اصلاحات می داد. حتا فراتر از این، پس از سرکوب های خونین سال ۶۰ و برچیده شدن تمام تشکل های مستقل کارگری، لااقل راست ترین این گرایش، تا مدت ها با خانه کارگر همکاری می کرد و سرانجام هم زیر فشار سران خانه کارگر آنجا را ترک کرد.

باید متذکر شد که در اینجا صحبت از یک گرایش معیّن به نام گرایش سندیکالیست- رفرمیست است ونه سندیکا وهرکسی که در سندیکا  حضورمی یابد و یا از تشکیل آن دفاع می کند، اولا- بنا به تجربه جنبش کارگری ایران، حتا در درون صنوف وکارگاههای کوچک سندیکاهای رادیکال و ضد سرمایه داری وجود داشته اند و به عنوان نمونه کارگران چاپخانه ها و سندیکای آنها از همان بدو موجودیت خود همواره یک جریان رادیکال بوده اند. ثانیا- مهمل گوئی ست که کسی سندیکا را به کلی نفی کند وهر سندیکائی را ذاتا رفرمیست بداند. کارگران صنوف وکارگاههای کوچک دو، سه نفره حتا در دوران حداکثر اعتلاء جنبش کارگری، شرایط و امکان ایجاد تشکل هائی همچون شورا را ندارند. لذا همواره برای متشکل شدن به سندیکا روی آورده اند. برای جریان رادیکال کارگری مسئله نه نفی این سندیکاها بلکه تلاش برای رادیکال کردن آنها و منفرد ساختن گرایش سندیکالیست-رفرمیست در درون آنهاست. گرایشی که اکنون فعال است و شعارمشخص آن هم ایجاد سندیکاست.

گرایش دیگر درون جنبش کارگری که رادیکال ترین گرایش این جنبش است، گرایش کارگران و فعالین کارگری سوسیالست مارکسیست است که نقطه اتکاء و پایگاه آن، کارگران کارخانه ها و مؤسسات بزرگ تولید و خدماتی ست. این گرایش، خواهان ابتکار عمل کارگران برای دگرگونی تمام نظم موجود است. برخلاف گرایش سندیکالیست، برای متشکل ساختن کارگران در تشکل هائی که با ابتکار عمل خود کارگران ایجادشده، هرلحظه در دسترش خود آن هاست و در چنگال بوروکراسی اتحادیه ای  گرفتار نیست، تلاش می کند. این گرایش عمدتا برایجاد وگسترش کمیته های کارخانه تاکید دارد، که اولا- تشکل هائی پاگرفته از نقطه تولید وهرلحظه در دسترس توده های کارگرانند. ثانیا- تشکل های انتقالی و منعطفی هستند که نه تنها در شرایط حاکمیت سرکوب واختناق رژیم قادرند، مبارزه اقتصادی و سیاسی کارگران راسازماندهی و رهبری کنند، بلکه از این قابلیت و انعطاف برخوردارند که با تغییر در اوضاع سیاسی وتوازن قوای طبقاتی، وظائف نوینی را در برابر خود قرار دهند و به اشکال عالی تری، نظیر شوراها ارتقاء یابند. این کمیته ها، گرچه در جنبش کارگری ایران جوانند و سابقه شکل گیری آنها به دوره های اخیر مربوط می گردد، اما دائما بر تعداد آنها افزوده می شود و کارگران مؤسسات بزرگ به آن گرایش دارند. شعار ایجاد و گسترش کمیته های کارخانه و کارگاه شعار مشخص گرایش رادیکال کارگری برای تشکل کارگران در شرایط کنونی ست.

گرایش آنارکوسندیکالیست، نیز گرایش ضعیفی ست که به تازگی در جنبش کارگری ایران شکل گرفته است.  این گرایش هنوز هویت مشخصی به خود نگرفته  و سیاست معینی راعرضه نکرده است، بلکه طیفی را تشکیل می دهد که نقطه مشترکشان، مخالفت باتشکل حزبی کارگرن است. تئوری وسیاست تدوین شده ای در این مورد ارائه نداده اند، اما این مخالفت شان را با تخطئه تمام تلاش و مبارزه سازمان های سیاسی کمونیست ابراز می دارند. این گرایش برتمام خدمات سازمان های کمونیست  ایران به طبقه کارگر ایران به ویژه در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی خط بطلان می کشد. نقاط ضعف واشتباهات آنها را که در قیاس با این خدمات، بسیار کوچک اند، دست آویز قرار می دهد، حتا دیکتاتوری عریان، سرکوب وکشتار جمهوری اسلامی را نادیده می گیرد وادعا می کند که اگر طبقه کارگر ایران اکنون از تشکل های مستقل وعلنی برخوردار نیست، مسبب اش سازمان های کمونیست اند. نتیجه گیری منطقی این است که سازمانهای کمونیست و اصولا حزب طبقاتی کارگران نباید وجود داشته باشد، چون منجر به شقه شقه شدن طبقه کارگر می شود. جای پاسخ به این ادعا در این نوشته نیست، فقط اشاره می کنیم که ادعای تازه ای نیست و در جنبش بین المللی طبقه کارگر، در مراحلی از عدم بلوغ جنبش کارگری برخی کشورها، چنین گرایشاتی شکل گرفتند وبعد هم از میان رفتند. در ایران این گرایش اندکی دیر متولد شده است. به  این معنا که اکثریت بزرگ پیشروان و فعالین کارگری خود را سوسیالیست مارکسیست می دانند وبه این حقیقت واقف اند که بدون حزب واحد طبقاتی کارگران، پیروزی یک انقلاب کارگری ممکن نیست. از این گذشته در درون جنبش کارگری و کمونیستی ایران جریاناتی که خود را سوسیالیست مارکسیست می دانند، گرایشات وخط مشی های مختلفی را نمایندگی می کنند و طبیعی ست که برای تحقق آنها تلاش ومبارزه کنند. این مسئله در مورد تشکل های غیر حزبی کارگران نیز صادق است. مثلا کمیته های کارخانه، سندیکاها وشوارها تشکل های عموم کارگران اند و در ایران هم تاکنون جریانی پیدا نشده است که بخواهد کمیته ها، سندیکاها و شوراهای سازمان و حزب خود را تشکیل دهد. اما در درون این تشکل های توده ای طبقه کارگر، گرایشات مختلف وجود دارند و طبیعی است که هر گرایشی برای پیشبرد سیاست خود تلاش کند. کسی که غیر از این فکر کند با واقعیات بیگانه است.

گرایش آنارکو- سندیکالیست، گرچه یک گرایش ضد سرمایه داری ست، اما گرایشی نیست که بتواند به گرایشی قدرتمند دردرون جنبش طبقه کارگر ایران تبدیل شود، خواه الگوی آن ث. ژ. ت قرن نوزدهم باشد، و یا شوراگرائی بدون حزب. ناگفته نماند که شورای آنارکو- سندیکالیست نیز نه ارگان اعمال حاکمیت واقتدار سیاسی طبقه کارگر بلکه  یک سندیکای رادیکال است که درغیاب شرایط شکل گیری شوراهای اعمال حاکمیت کارگری و بدون این که قدرت سیاسی در دست طبقه کارگر قرار داشته باشد، می تواند وجود پیدا کند. به این معنا شورای آنها سندیکاست. منتها سندیکائی که رادیکال و ضد سرمایه  است.

گرایش آنارکو- سندیکالیسم، گرچه در لحظه کنونی درجنبش کارگری فعال نیز هست، اما تاثیر گذار نیست، چرا که حتا شعار مشخصی برای تشکل کارگران واین که در کجا باید متشکل شوند، ندارد. شعار گرایش رادیکال مارکسیست  سوسیالیست کارگری مشخص است: کارگران در کمیته های کارخانه و کارگاه متشکل شوید. در حالی که بنا پراکندگی و محدود بودن تعداد کارگران، امکان تشکیل این کمیته ها وجود ندارد، سندیکا یا هر تشکل مناسب دیگر را تشکیل دهید.

شعار گرایش سندیکالیست نیز روشن است. این گرایش خواهان تشکیل سندیکاها ولو با محتوای رفرمیستی ست.

آنارکو- سندیکالیسم اما شعار مشخصی برای متشکل شدن کارگران ندارد. نه شعار سندیکا را مطرح می کند ونه کمیته های کارخانه را. شعار جناح شوراگرای آن نیز امکان عملی طرح در شرایط  موجود را ندارد. بنابراین عجیب نیست که می بینیم برخی کارگران متعلق به این گرایش، در جریان عمل، به گرایش سندیکالیست- رفرمیست می پیوندند و برخی فعالین روشنفکر متعلق به این گرایش، کل حرکت کارگران را نفی و آن را رفرمیستی معرفی می کنند.

با تمام این اوصاف باید بر این نکته تاکید نمود که گرایش آنارکو- سندیکالیست به رغم این نوسانات، یک گرایش ضد سرمایه داری ست و گرایش رادیکال سوسیالست مارکسیست کارگری باچنین نگرشی با آن مشترکا مبارزه می کند و برای اتحاد هرچه بیشتر کارگران تلاش می نماید. حتا در برخورد به گرایش سندیکالیست نیز تا آنجائی که پای دفاع مشترک ومتحدانه از حق کارگران به تشکل مستقل در میان است، اتحاد ضروریست. اما آنجائی که گرایش سندیکالیست به توهم پراکنی در مورد رژیم ارتجاعی حاکم و بقای نظم موجود می پردازد، باید پیگیرانه با آن مبارزه و آن را افشاء کرد. چرا که این گرایش حتا امروز آنجائی که از تشکل مستقل دفاع می کند، در نهایت خواهان چیز دیگری جز نمونه ای از سندیکاهای زرد اروپائی در ایران نیست. اما این بهترین حالت است،  بد ترین حالت آن، اگر شرایط اش ایجاب کند، سازمان بین المللی کار و طرفداران خط مشی آن در داخل نیز این گرایش را یاری رسانند. سندیکاهای ”مستقل“ خود را تحت هژمونی خانه کارگر نیز برپا خواهد کرد.

جمهوری اسلامی در شرایط خاصی ممکن است اساسا این را بپذیرد که سندیکا جای شورای اسلامی را در کارخانه بگیرد. حتا برخی از خانه کارگری ها و شوراهای اسلامی، هم اکنون تمایل دارند که سندیکا به جای شوراهای اسلامی رسوا و بی اعتبار بنشیند. اما نه به عنوان تشکل مستقل که با ابتکار عمل خود کارگران ایجاد شده باشد، بلکه از بالای سر آنها وتوسط کسانی که خانه کارگر و شوارهای اسلامی را هدایت می کردند، سندیکا ایجاد می شود، اما تشکل مستقل نه.

جمهوری اسلامی، مادام که به حیات خود ادامه می دهد، حق کارگران را در ایجاد تشکل های مستقل از دولت به رسمیت نمی شناسد. شعار تشکل مستقل که اکنون از سوی سازمان های کمونیست، فعالین و پیشروان کارگری مطرح می شود، یک شعار بسیج کننده توده ای ست و باید هم با پیگیری مطرح و دنبال شود. اما این بدان معنا نخواهد بود که جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم سرکوب، ترور و خفقان حاکم خواهد بود و تشکل های مستقل علنی کارگران نیز برقرار. این دو نافی یکدیگرند. جمهوری اسلامی، مادام که آزادی های اساسی و حقوق دمکراتیک توده های مردم ایران را از آنها سلب نموده است، اجازه نخواهد داد، تشکل های مستقل علنی کارگران برپا شود و هنگامی که این تشکل ها برپا شده باشند، دیگر جمهوری اسلامی وجود نخواهد داشت. اما مسئله طبقه کارگر در ایران، تنها حق برخورداری از ایجاد تشکل های مستقل نیست. تنها، تحقق مطالبات آزادی خواهانه، دمکراتیک و رفاهی عمومی هم نیست، بلکه بسیار فراتر از آن است. مسئله برای طبقه کارگر در ایران، دگرگونی تمام نظم سرمایه اری موجود و برقراری یک جامعه سوسیالیستی ست. طبقه کارگر ایران برای تحقق این وظیفه خود از هم اکنون با گام های استوار به پیش می رود و به نحو روز افزونی این آمادگی را می یابد که در همین دوران کنونی، با استقرار یک حکومت شورائی، به عنوان وظیفه ای مبرم و فوری،  نقش و رسالت خود را ایفا نماید.

برگرفته از نشریه کار شماره ۴۵۴ – نیمه اول خرداد ۱۳۸۴

POST A COMMENT.