انتخابات اروپا: ‌رشد راست افراطی و بحران های لاینحل سرمایه داری!

انتخابات پارلمان اروپا  که هر ۵ سال یکبار و به منظور انتخاب ۷۲۰ نماینده از ۲۷ کشور عضو این اتحادیه صورت می گیرد، طی روزهای ۶ تا ۹ ژوئن سال جاری برگزار شد. از میان  مجموعه واجدین شرایط، ۱۸۵ میلیون نفر (حدود ۵۲ درصد) پای صندوقهای رای رفتند و نتایج کم سابقه ای را رقم زدند. هرچند که اقلیت قابل توجهی نیز از شرکت در انتخابات خودداری کردند.

نتایج اولیه این انتخابات چه بوده است؟ یکی از نتایج، رشد بی سابقه جریانات راست افراطی و شبه فاشیست  در کشورهای اروپائی است. رشد این جریانات طی ۲۰ سال گذشته-  که با بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرمایه همراه بوده- ، همواره سیر صعودی داشته است. درحالی که در سال ۲۰۰۴ دو جریان اصلی دست راستی در اروپا مجموعا ۹ درصد کرسی های اتحادیه اروپا را در اختیار داشتند، در انتخابات اخیر مجموع آرای این دو جریان به اضافه جریانات و احزاب شبه فاشیست نوظهور، افزایش یافته و به کسب ۲۵ درصد کرسی ها منجر شده است.  این در حالی است که اکثر این جریانات افراطی راست اساسا مخالف وجود اتحادیه اروپا هستند و در واقع خواهان انحلال این اتحادیه اند، اما معتقدند برای متلاشی کردن این اتحادیه باید نخست به آن وارد شد و از درون آن را از هم پاشاند.

طبق نظرسنجی های متعدد مراکز پژوهشی و سیاسی اروپا،  رأی به این جریانات راست افراطی،  بیش از آنکه به معنای طرفداری از آن‏ها باشد، رأی عدم اعتماد به احزاب و جریانات حاکم بورژوائی است که با سیاست های اقتصادی و سیاسی خود زندگی توده های مردم را به فقر و تباهی کشانده، به جنگها دامن زده و هزینه این جنگ ها را بر دوش توده های کارگر و زحمتکش گذاشته اند. توده هایی که برای بیان نارضایتی از وضعیت موجود و در خلاء و نبود یک آلترناتیو واقعی نظام سرمایه داری، شیفته شعارهای پوپولیستی و گمراه کننده جریانات راست افراطی شده و آرای خود را به صندوق آنها می ریزند وعجالتاً  موجبات رشدشان را فراهم می‌کنند. اما این  رشد، در واقع محصول تعمیق بحرانهای لاینحل در کشورهای بزرگ و پیشرفته سرمایه داری در اروپا نظیر آلمان، فرانسه و اسپانیا است. کشورهایی که هر روزه از بودجه رفاهی کاسته و بر بودجه‌ نظامی و فشار بر توده‌های مردم افزوده اند.

کافی است به نتایج انتخابات و آراء گروه ها و جریانات راست افراطی و ناسیونالیست در چند کشور اروپائي  در جریان انتخابات اخیر نظری بیاندازیم:‌ این جریانات در چند کشور از جمله مجارستان ۴۳ درصد، در اسپانیا ۳۴ درصد، در فرانسه ۳۲ درصد، در  آلمان ۳۰ درصد ،  در ایتالیا ۲۸ درصد و در اتریش ۲۶ درصد آراء را به خود اختصاص داده اند. در کشورهای دیگر نظیر  هلند( ۱۷ درصد)، بلژیک (۱۴ درصد)، در فنلاند (بیش از ۷ درصد) و دانمارک (بیش از ۶ درصد) آرای این احزاب نیز عمدتاً  روند صعودی داشته اند. دراکثر این  کشورها جریانات شبه فاشیست و افراطی که از قضا با تعامل و همکاری با جریانات  لیبرال، دمکرات مسیحی  در قدرت، رشد کرده اند،‌با شعارهای پوپولیستی به میدان آمده و مدعی حل بحران شده اند. البته بحران های مد نظر این جریانات، بحرانهای واقعی چون بیکاری و فقر و جنگ که زائیده نظام سرمایه داری اند، ‌نیستند. این جریانات ‌‌ برای بقدرت رسیدن، بحران های کاذبی نظیر «بحران مهاجرت و پناهندگی» خلق و آن را تبلیغ می کنند تا توده های وسیع مردم را گمراه و به خود جلب کنند. بار تمام مصائب نظم اقتصادی را به گردن پناهندگان و مهاجران می اندازند و تبیعض و نژادپرستی را تشویق می کنند و اشاعه می دهند. مهاجرستیزی، زن ستیزی،  نژادپرستی، لمپنیسم، ضدیت با آزادی‌های سیاسی  و در یک کلام مخالفت با تمامی دستآوردهای مبارزاتی جنبش های اجتماعی ضد سرمایه‌داری از ویژگی های مهم و اصلی جریانات راست افراطی است.

یکی دیگر از نتایج این انتخابات، کاهش آرای جریانات و احزاب حاکم (نئو)لیبرال، سبزها  و سوسیال دمکراتهای اروپا ست. جریاناتی که طی دهه‌های اخیر نه تنها بحرانی را حل نکرده ، بلکه با سیاست‌های ورشکسته خود بر دامنه و عمق بحران‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی افزوده و روز به روزدر میان توده‌های مردم منفورتر شده اند.  این تنفر،  از یک سو موجب بروز شکاف عمیق سیاسی بین احزاب در قدرت و توده های وسیع مردم شده  و از سوی دیگر عجالتا رشد جریانات راست افراطی و فاشیست را درپی داشته است.

با وجود رشد راست افراطی در جریان این انتخابات، بلوک بندی های سیاسی در اتحادیه اروپا  که شامل بلوک لیبرالها، سوسیال دمکراتها و دمکرات مسیحی هاست، همچنان دست بالا را دارند، اما از آراء آنها کاسته شده است. ۲۰ سال پیش این سه بلوک  مجموعا ۷۷ درصد  کرسی ها را در اختیار داشتند اما در انتخابات اخیر سهم شان از کرسی های پارلمان اروپا به ۵۶ درصد کاهش یافته است.  از همین روست  که نتایج این انتخابات، پیش از تأثیرگذازی بر سیاست‌های اتحادیه اروپا ، بر تحولات  و وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این کشورها در سطح ملی تاثیرگذار خواهد بود و موازنه قدرت را  در وهله اول در کشورها و دولت‌های  عضو اتحادیه اروپا بر هم خواهد زد.  از همین روست که امانوئل ماکرون پس از اعلام نتایج انتخابات اروپا و شکست از راست افراطی،  فورا پارلمان فرانسه را منحل و  تاریخ انتخابات مجلس این کشور را اعلام کرد تا شاید مانع قدرت گیری این جریان در فرانسه شود.

از سوی دیگر، کاهش آراء جریانات دست راستی در برخی کشورهای اسکاندیناوی نظیر دانمارک  و فنلاند  بیانگر این واقعیت است که جریانات راست افراطی  که در مقطعی با طرح شعارهای پوپولیستی و ضد جریانات حاکم رشد می کنند، با آشکار شدن چهره واقعی شان، بسرعت آراء‌ قبلی را از دست می دهند.

روشن است که حمایت بخش عظیمی از مردم ناراضی از احزاب دست راستی افراطی، صرفا  از زاویه مخالفت شان  با احزاب و دولت های حاکم  و نظم موجود است  و در فقدان یک آلترناتیو جدی و قدرتمند ضد سرمایه داری، جریانات و گروه های راست افراطی، شووینیست و نژادپرست با شعارهای  پوپولیستی و فریب دهنده چند صباحی می توانند میدان دار معرکه شوند. اما از آنجا که  این تفاله های سیاسی بورژوازی نه می خواهند و نه می توانند مصائب و بحرانهای نظام سرمایه داری را حل کنند، پس از مدتی قطعا منفرد و ایزوله خواهند شد. در اینجاست که  وجود آلترناتیوی انقلابی و ضد سرمایه داری بیش از پیش ضرورت می یابد. آلترناتیوی که بتواند از زاویه منافع کارگران و زحمتکشان و در اتحاد با جنبش های انقلابی و ضدسرمایه داری، نارضایتی ها و اعتراضات  علیه فقر، بیکاری، جنگ و ویرانی و هر گونه ظلم و ستم و تبعیض را کانالیزه و سازماندهی کند و برای اعمال حاکمیت مستقیم  و بلاواسطه توده ای مبارزه کند.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۷۴  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.