چاپلوسی عناصر واداده و سرسپرده هفت تپه

روز دوم خرداد یک گزارش تصویری – تبلیغاتی که سعید خلیفه خبرنگار ایرنا به نفع رئیسی جلاد تهیه کرده بود در شبکه های اجتماعی پخش شد.برطبق این گزارش شماری از کارگران نیشکر هفت تپه برای شرکت در مراسم تشییع رئیسی جلاد به تهران رفته بودند.دراین گزارش محمد خنیفر و مسلم چشمه خاور که زمانی در صف کارگران قرارداشتند اما در جریان مبارزات کارگران هفت تپه به صف مقابل پیوستند، به تعریف و تمجید از رئیسی پرداختند.

محمد خنیفر گفت: حاج آقارئیسی درد دلهای مارا شنید، پای حرف ما نشست و مشکلات مارا پیگیر شد و برای ما کارگران هفت تپه منجی بود. خنیفر پا را ازاین هم فراتر گذاشت و گفت: کل ملت ایران مخصوصاً کارگران هفت تپه داغدار رئیسی است.

مسلم چشمه خاور که او نیز زمانی در صف کارگران بود و در چشم به هم زدنی به اردوی مقابل هزیمت کرد، مرگ رئیسی را حادثه ای تلخ برای کارگران ایران دانست و گفت جامعه کارگری داغدار مردی است که از جنس خود کارگران بود .

اگر چه این یاوه ها و تملق ها و دروغ های مشمئز کننده بر زبان کسانی جاری شده است که در هفت تپه مشغول به کار هستند، اما روشن است که این حرف ها هیچ ربطی به کارگران مبارز هفت تپه ندارد. کارگران هفت تپه عملکرد این عناصر را از نزدیک شاهد بوده اند. این دو، گرچه زمانی در صف کارگران بوده اند اما مدت هاست این صف را ترک نموده و به کارگزار کارفرما و دولت حامی آن، بالاتر از این، کارگزار جناح های حکومتی و نهادهای امنیتی تبدیل شده و از صفوف کارگران مبارزه نیشکر هفت تپه طرد شده اند.

البته کارگران آگاه و مبارز هفت تپه پاسخ این خوش رقصی‏ها و شیرین زبانی ها را داده اند و خواهند داد اما باید اعتراف نمود که این حد از ذلت و دریوزگی و چاپلوسی واقعاً حیرت برانگیز است. پستی و دنائت و دریوزگی اما باید چنان عمیق باشد و رگ و پی و خون یک موجود را چنان آغشته باشد که به خود جرئت دهد رئیسی جلاد مدافع سرمایه و قاتل هزاران کارگر و انسان مبارز وطرفدار طبقه کارگر را ” منجی” کارگر و “ازجنس خود کارگر” بداند و کارگران هفت تپه و کل مردم ایران را ” داغدار” رئیسی بخواند.

کسی نمی تواند انکار کند که مرگ رئیسی جلاد، خوشحالی اکثریت بزرگی از مردم ایران در داخل و خارج کشور را درپی داشت. مرگ رئیسی قاتل و آدمکش و شادی سراسری مردم یکبار دیگر نفرت و انزجار عمیق توده های مردم از رژیم استبدادی و مذهبی جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت. دامنه واکنش های شادمانه و خود جوش توده های مردم رنج کشیده، چنان وسیع و گسترده بود که ارتجاع حاکم بازهم به حربه ارعاب و سرکوب و زندان متوسل شد. روشن است که این شادی را نمی توان انکار کرد و روشن تر از آن اینکه با هیچ حربه ای نمی توان این شادی را ازمردم گرفت. چگونه می توان دنیایی از لبخند را در زندان به بند کشید؟

البته کسانی از قماش دو مجیز گوی فوق ممکن است داغدار مرگ رئیسی باشند، کارگران و عموم مردم ایران اما داغدار مرگ رئیسی جلاد نبودند و نیستند که بر عکس، در مرگش شادی کردند. بگذار در همین آغاز گفته باشیم که این تلاش‏ها و گفتن اینکه رئیسی قاتل “منجی” کارگران هفت‏تپه بود، با هدف تخریب چهره کارگران مبارز هفت تپه و بی اهمیت جلوه دادن اتحاد و مبارزات کارگران از یکسو و ارائه یک چهره تقلبی و کارگر دوست از رئیسی آدمکش و ضدکارگر توسط تعداد معدود کسانی که لباس کارگری بر تن کرده اما به خدمت ارتجاع و استبداد درآمده اند، چیزی جز رسوایی بیشتر نصیب آن ها نخواهد کرد.

همگان این را می دانند که اگر در کشت و صنعت نیشکر هفت تپه از مالک خصوصی این شرکت خلع ید و خصوصی سازی این شرکت لغوشد، فقط و فقط به خاطر مبارزات مستمر کارگران هفت تپه و اتحاد یکپارچه کارگران بود. به خاطر نقش آفرینی کارگران آگاهی چون اسماعیل بخشی، ابراهیم عباسی و دیگر کارگران آگاه و پیشرو هفت تپه بود. کارگران هفت تپه از روز اولی که موضوع واگذاری شرکت به بخش خصوصی مطرح شد با آن مخالف بودند و بعد از واگذاری این شرکت به اسد بیگی ورستمی به طور یکپارچه به اعتراض علیه این تصمیم برخاستند. درجریان همین اعتراضات، اسماعیل بخشی و دیگر کارگران آگاه دروغ های اسد بیگی در زمینه ایجاد اشتغال و حیف و میل و اختلاس میلیارد ها پولی که به نام هفت تپه گرفته بود و نیز تخلفات و زد و بندهای وی با مقامات دولتی استان را افشا نمودند. جرقه افشای اختلاس ۵ / ۱ میلیارد دلاری و معاملات ارزی غیر مجاز اسد بیگی، توسط کارگران آگاه هفت تپه زده شد.بعد از چند سال اعتراض و مبارزه پیگیر کارگران هفت‏تپه، سر انجام، محاکمه اسدبیگی در اردیبهشت سال ۹۹ در دادگاه غیر علنی آغاز شد. به رغم اتهامات و تخلفات بزرگ و مستند ، تا مدت ها از بازداشت وی امتناع می شد. دستگاه قضایی همه  تلاش های خود را برای کنار آمدن با اسد بیگی به کار بست. در برابر خواست کارگران هفت تپه برای خلع ید از اسد بیگی تمام دستگاه اداری در شهرستان شوش و استان خوزستان و بالاتر از آن در سطح وزیر اقتصاد و دستگاه قضایی مخالفت می‏کردند. اسماعیل بخشی و سایر کارگران هفت تپه و همچنین برخی از طرفداران این کارگران از نمونه فرزانه زیلابی، سپیده قلیان و گردانندگان نشریه “گام” به خاطر افشای تخلفات اسد بیگی و یا دفاع از کارگران هفت تپه مغضوب دستگاه قضایی شدند. علی رغم این، اعتصابات یکپارچه و مکرر و راه پیمایی های پرشور خیابانی کارگران هفت تپه با خواست خلع ید از اسد بیگی و لغو خصوصی سازی شرکت نیشکر هفت تپه ادامه یافت.

کارگران مبارز هفت تپه در پرتو ۵ سال مبارزه مستمر، اعتصاب های طولانی و تظاهرات با شکوه خیابانی خود سر انجام دولت را به عقب نشینی مجبور کردند و موفق شدند دست اسد بیگی و رستمی را از شرکت نیشکر هفت تپه کوتاه کنند. گفتنی است که بعد از واگذاری کشت و صنعت نیشکر هفت تپه به ” شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی خوزستان” سایر خواست های کارگران مانند بازگشت به کار اسماعیل بخشی، همسان سازی دستمزد ها باسایر کشت و صنعت های شرکت توسعه نیشکر تحقق پیدا نکرده و افزون بر این، کارفرمای جدید به یاری دستگاه امنیتی و عوامل خود، جو پلیسی و سرکوب را در هفت تپه تشدید نموده است. بنابر این مبارزات کارگران هفت تپه ادامه دارد. با این وجود باید تأکید کرد که عقب نشینی دولت، خلع ید از کارفرمای خصوصی و لغو خصوصی سازی هفت تپه، فقط و فقط در پرتو اتحاد و مبارزه مستمر کارگران هفت تپه ممکن شد .

این واقعیتی است که رئیسی جلاد در تیزرهای انتخاباتی خود عوامفریبانه و برای کسب رأی، ازکارگران هفت تپه و “تاراج اموال عمومی” در هفت تپه سخن می گفت. اما در عالم واقعی هیچ کاری برای کارگران انجام نداد. نمی توان انکار نمود که از مدت ها قبل ، گرایشی بسیار ضعیف و تعداد قلیلی در میان کارگران نسبت به مجلس و قوه قضائیه کم و بیش خوش بین ، بدتر از آن برخی متوهم بودند. جریان بی ریشه و پلیسی حکومتی موسوم به “عدالت خواهان” که پیش برنده امیال رئیسی و دستگاه امنیتی در هفت  تپه بود، از هرگونه امکان و موقعیتی برای نفوذ در میان کارگران و ضربه زدن به کارگران و اتحاد آن ها استفاده نمود و در نهایت، تنی چند طعمه این شکارچیان جیره خوار و مواجب بگیر رئیسی شدند. ستاد انتخاباتی رئیسی به قصد عوامفریبی  یک نشست رسانه ای با حضور چند تن از کارگران هفت تپه برگزار نمود که آگاهانه یا غیر آگاهانه وارد بازی های رقابتی جناح های حکومتی شدند. درست در بحبوحه همین تبلیغات بود که فرزانه زیلابی وکیل کارگران هفت تپه، مورد تعقیب قضایی قرار گرفت. دستگاه قضایی و امنیتی برای صد ها کارگر هفت تپه پرونده سازی کرد. ژست های عدالت خواهانه گاه و بیگاه رئیسی یا  دستگاه قضایی کارگران را فریب نداد. مبلغان رئیسی جلاد در میان کارگران به کلی فاقد اعتبار و نفوذ بودند و نتوانستند به اتحاد کارگران در مبارزه برای لغو خصوصی سازی در هفت تپه خدشه ای وارد سازند. ابراهیم عباسی و دیگر کارگران آگاه مکرر عنوان کردند، هیچ امیدی به دستگاه قضایی ، مجلس، کابینه و غیره نیست و کارگران باید روی پای خودشان بایستند.

کارگران مبارز هفت تپه دست کم از سال ۹۴ به بعد مسیری پر از مانع و سنگلاخ را طی کردند. پیچ و خم های ناشناخته و پیش بینی نشده مبارزه با دشمن و عمال آن در محیط کار را با هوشیاری پشت سر گذاشتند. عملکرد ابراهیم رئیسی چه زمانی که رئیس قوه قضایی بود چه بعد از انکه به ریاست جمهوری منصوب شد هیچگاه ذره ای به سود کارگران هفت تپه نبود و همواره مورد اعتراض عمومم کارگران منجمله کارگران هفت تپه بوده است. کارگران هوشیار هفت تپه با تأکید و تکیه بر خرد جمعی توانستند تلاش های مذبوحانه مدیریت، جریان “عدالت خواه” ، شورای اسلامی چی ها و سایر عوامل ریز و درشت آن ها را خنثی و استقلال خود را حفظ کنند.

پنج سال مبارزه پرشور و یکپارچه کارگران هفت تپه، سرانجام دولت را به عقب نشینی واداشت. بهمن سال ۹۹ رأی ابطال خصوصی سازی و واگذاری هفت تپه و خلع ید از مالک خصوصی صادرشد. صدور رأی اما به معنای اجرای فوری آن نبود. خبر آن به طور رسمی سه ماه بعد و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد . ابراهیم رئیسی و جناح وی از ماجرای هفت تپه استفاده ابزاری کرد و بهره برداری تبلیغاتی نمود. این حکم در اردیبهشت سال ۱۴۰۰ در رسانه های رسمی انتشار یافت و چند ماه بعد یعنی در مرداد ۱۴۰۰ به مالک خصوصی هفت تپه ابلاغ شد. دستگاه قضایی و کل دولت از انواع تاکتیک ها برای خسته کردن، وقت کشی و فرسوده ساختن کارگران استفاده کردند.در آغاز، دولت نمی خواست پای خلع ید از اسد بیگی برود و استدلال می کرد واگذاری هفت تپه “امری شرعی و قانونی” بوده و آن را “غیر قابل برگشت” می دانست. در گام بعدی در نظر داشت هفت تپه را به  سرمایه دار دیگری که “اهلیت” داشته باشد واگذار کند. اما کارگران در برابر تمام این تلاش ها و طرفند ها، یکدل و یکصدا محکم ایستادند و با شعار ” نه رستمی نه بیگی – شرکت بشه دولتی” پای فشردند و در واقعیت امر مجلس، دستگاه قضایی، کابینه، دستگاه امنیتی همه و همه دربرابر اتحاد و مبارزه کارگران شکست خوردند.

سر انجام مهر ۱۴۰۰ اعلام شد کشت و صنعت نیشکر هفت تپه به ” شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی خوزستان” واگذار شد.

همه کارگران هفت تپه به یاد دارند که بعد از عقب نشینی دولت و پذیرش خلع ید از اسد بیگی که کارگران آن را جشن گرفته بودند، تعداد معدودی با آوردن پرچم جمهوری اسلامی به میان جمعیت، موضوع تشکر از ابراهیم رئیسی را به میان کشیدند که هیچ کس به آن وقعی نگذاشت.

همه‏ی کارگران هفت‏تپه به خوبی می دانند که خلع ید از اسد بیگی و لغو خصوصی سازی در هفت تپه، محصول مبارزات پیگیر و یکپارچه کارگران این شرکت بوده است. این موضوع را حتی مجیز گویان رئیسی جلاد که از مرگ وی سخت “داغدار” شده اند نیز می دانند. گیریم که همه واقعیت های هفت تپه را انکار کنند و رئیسی جلاد را “منجی” کارگران هفت‏تپه قلمداد کنند، اما هیچکس برای این تحریفات و خود شرینی های دروغ آمیز ارزشی قائل نیست. ساده انگاری است کسی  تصور کند با مشتی دروغ و چاپلوسی می تواند تاریخ مبارزات و پیروزی کارگران هفت تپه را تحریف کند یا وارونه جلوه دهد. از این هم ساده انگارانه تر این است که کسی تصور کند از جلادی که دستش تا آرنج به خون هزاران تن از کارگران، مبارزان و انقلابیون آغشته بود، یک مدافع حقوق کارگر بتراشد. خود نظام جمهوری اسلامی با همه دستگاه های عریض و طویل تبلیغاتی‏اش قادر به چنین کاری نبوده است چه رسد به چند چاپلوس بی مقدار سرسپرده نظام.

از سال ۹۷ که رئیسی به ریاست قوه قضائیه منصوب شد، تازمانی که به درک واصل شد، هزاران کارگر به مراکز سرکوب احضار و مشمول پرونده سازی های قضایی و امنیتی شدند. تنها در سال ۹۹ و فقط در هفت تپه، علاوه بر احضارهای مکرر، دست کم ۲۰۰ کارگر مشمول پرونده سازی شدند. پروژه به اصطلاح مستند طراحی سوخته، شکنجه های وحشیانه و تا سر حد مرگ اسماعیل بخشی، آزار و شکنجه سپیده قلیان و گردانندگان نشریه “گام” در دوره ریاست رئیسی برقوه قضائیه به اجرا درآمد. کیست که نداند سرکوب، چه در دوره ریاست رئیسی، چه قبل و چه بعد از آن کار اصلی دستگاه قضایی بوده است؟ بازداشت های گسترده فعالان صنفی، شکنجه های جسمی و روانی، سناریوسازی علیه فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد رضا شهابی، حسن سعیدی، داود رضوی و فعالان تشکل های صنفی معلمان، همه در دوره ریاست جمهوری رئیسی جلاد رخ داده اند. تنها در جریان جنبش زن زندگی ازادی سال ۱۴۰۱ بیش از ۵۰۰ نفر در خیابان ها کشتار شدند و نزدیک به ۲۰ هزار نفر بازداشت و روانه زندان شدند.از آن تاریخ به بعد نیز ده ها تن اعدام شده اند. کشتارها و بازداشت های گسترده در آبان ۹۸ نیز در دوره رئیسی اتفاق افتاده است. این ها همه و هزاران جنایت بزرگ و کوچک دیگر نیز در دوره ریاست رئیسی جلاد بردستگاه قضایی یا اجرایی رخ داده اند. افزون بر این ها، شخص رئیسی به عنوان عضو هیأت مرگ در کشتار هزاران زندانی سیاسی در دهه شصت و قتل عام تابستان ۶۷ مشارکت مستقیم داشته است. بسیار بعید است کسی در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی زندگی کند و از این جنایات بی خبر باشد و رئیسی جلاد را ” یار و یاور کارگر” بنامد.

ماجرای چاپلوسی وادادگانی چون محمد خنیفر و مسلم چشمه خاور، بی خبری ازاین واقعیت های تلخ تکان دهنده و دهشتناک نیست. موضوع فقط این نیست که این دو و دیگرانی چون آن ها سرشان را زیر برف کرده اند و خیال می کنند کسی آن ها را نمی بیند. موضوع، منافع حقیر شخصی و حضور آگاهانه در این سناریواست. این تجربه نشان داد اگر رئیسی برخلاف گفته چاپلوسان خود فروخته از جنس کارگران نبود، اما برخی واداده های متملق از جنس رئیسی‏اند. وگر نه چه کسی جرئت می کند یک جلاد بنام و خادم ارتجاع و طبقه حاکم را ” منجی” کارگر قلمداد کند؟ با این همه تردیدی در این موضوع نیست که فرورفتن این واداده ها در گنداب و لجن زار چاپلوسی و دروغ بافی، حاصلی جز روسیاهی و رسوایی بیشتر نخواهد داشت.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۷۱  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.