با حمله موشکی نیروی هوایی ارتش اسرائیل به کنسولگری جمهوری اسلامی در سوریه در بعد از ظهر روز دوشنبه ۱۳ فروردین که منجر به کشته شدن دوتن از فرماندهان عالی رتبه و مهم سپاه ( زاهدی فرمانده سپاه در سوریه و حاجی رحیمی معاون وی) و ۵ تن دیگر از افسران سپاه شد، اوضاع متشنج خاور میانه بعد از آغاز جنگ غزه، متشنجتر شد. عملیات نظامی اسرائیل، رأس اخبار رسانه را به خود اختصاص داد وزپی آن، بحث های گوناگونی پیرامون چند و چون اقدامات تلافی جویانه جمهوری اسلامی و حدس وگمان حول این اقدامات و پاسخ های بعدی دولت اسرائیل و غیره درگرفت. اما فقط چند روز بعد ازاین واقعه، حدس و گمان ها کم رنگ و کم رنگ تر شد. تشنج و نگرانی از گسترش جنگ غزه و ورود مستقیم جمهوری اسلامی به این جنگ کاهش یافت. موضوعی که مرحله جدیدی از اختلاف و کشمکش و تشنج منطقه ای را باخود حمل میکرد و خیلی سریع به جلو صحنه رانده شده بود، اگر نگوییم کلاً صحنه را ترک کرد، اما به همان سرعت به پشت صحنه رانده شد.
این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که دولت صهیونیستی اسرائیل آگاهانه به یک اقدام تحریک آمیز دست زد شاید بدین خیال که پای ارتجاع اسلامی حاکم بر ایران را به جنگ غزه بکشاند و جنگ ارتجاع اسلامی با ارتجاع صهیونیستی از حالت نیابتی خارج شود. دولت نژاد پرست اسرائیل گرچه از همان آغاز جنگ غزه به خوبی می دانست سر نخ حماس و حملات این گروه اسلام گرای ارتجاعی در دست جمهوری اسلامی است، اما نمی توانست به چنین کاری دست بزند و حتی می توان گفت که شاید خواهان گسترش جنگ در منطقه نبود. تداوم شش ماه جنگ در غزه اما برخی معادلات را برهم زد. دولت اسرائیل در طول شش ماه جنگ، هر آنچه می توانست در غزه انجام داد و به هر جنایتی دست زد. بیش از ۷۰ هزار تن مواد منفجره بر سر مردم غزه فرو ریخت. دست کم ۳۰ هزار تن از مردم بی دفاع فلسطین ازجمله ۱۴۵۰۰ کودک را به قتل رساند. صد ها مدرسه، بیمارستان، مرکز درمانی، مسجد و ساختمان اداری را با خاک یکسان نمود. بیش از ۵۰۰ خبر نگار و کادر درمان را به قتل رساند. ۴۰۰ هزار واحد مسکونی را در غزه با خاک یکسان و ۲ میلیون نفر را آواره کرد. زنان و کودکان و نوزادان فلسطینی را گرسنگی داد و جانشان را گرفت. به رغم ارتکاب این همه جنایت، اما به هدف اولیه اعلام شده، نابودی حماس نرسید.
نتانیاهو به عنوان نماینده یک دولت راست صهیونیستی تا می توانست در غزه خون ریخت و جنایت کرد. کشتار و تخریب را از حد گذراند. درغزه کار بیشتری نمی توانست انجام دهد. جنگ در غزه به بن بست خورد. نارضایتی ها و فشارهای داخلی فزونی گرفت. تضاد و اختلاف میان گروه بندی های سیاس اسرائیلی تشدید شد و مخالفت با ادامه کاری نتانیاهو شدت گرفت. بسیاری از مردم اسرائیل خواهان انتخابات زودرس و برکناری وی شده اند. بن بست جنگ کاملاً به زیان نتانیاهو بود. ادامه چنین وضعی معنایی جز برکناری نتانیاهو نداشت. بنابر این چنین وضعیتی از نظر دولت اسرائیل و شخص نتانیاهو قابل دوام نبود و باید تغییر می کرد. شرایط داخلی اسرائیل نیز خواهان تغییر بود.
علاوه بر شرایط داخلی، دولت صهیونیستی اسرائیل و نتانیاهو از نظر شرایط خارجی نیز از مدتها قبل تحت فشار بود و به شدت ایزوله شده بود. فضایی که در آغاز جنگ به سود اسرائیل بود و اسرائیل نه فقط حمایت بسیاری از دولت ها بلکه حتی حمایت افکار عمومی را نیز بخشاً با خود داشت، به طور کلی عوض شد. آن فضا دچار چرخش آشکار شد. فشارهای بین المللی علیه اسرائیل افزایش یافت. این فشار ها و موضعگیری علیه دولت اسرائیل تا آنجا پیش رفت که موضع آمریکا را نیز تحت تأثیر قرارداد. کار به جایی رسید که حتی حامی همیشگی اسرائیل دولت امپریالیستی آمریکا نیز نامهربانی و فشارهایی را علیه اسرائیل آغاز کرد. این فشارها با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در مورد آتش بس فوری در غزه، که با رأی ممتنع آمریکا به تصویب رسید وارد مرحله جدید تری شد.دولت آمریکا پیش از آن سه قطعنامه را وتو کرده و مانع تصویب آنها شده بود.
تمام معادلات سیاسی در سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی به زیان نتانیاهو و دولت اسرائیل رقم خورد. برای برون رفت ازاین وضعیت بحرانی و بن بست، دو راه بیشتر پیش پای نتانیاهو وجود نداشت. یا باید به وضع موجود بسنده می کرد و به بن بست و لاجرم برکناری خود تن دهد، یا به زعم خویش و به روش خویش این وضعیت را تغییر دهد و اوضاع را از بن بست خارج کند.
نتانیاهو تصور می کرد با شلیک موشک و کشتن ۷ تن از اعضای مهم سپاه در کنسولگری رژیم جمهوری اسلامی در سوریه، جمهوری اسلامی را تحریک می کند تا به انتقام جویی برخاسته و با اقدامی متقابل و یا مثلاً با زدن نقاطی در خاک اسرائیل، بلا فاصله می تواند بهانه ای برای زدن مراکز نظامی، هسته ای و صنعتی و سایر تأسیسات مهم در خاک ایران را بدست آورد.
با این محاسبات و عملی شدن این سناریو، هم جنگ غزه از بن بست خارج و هم اقدام نظامی برای زدن مراکزی در خاک ایران توجیه پذیر می شد. در آن حالت افکار عمومی داخل اسرائیل نیز لاجرم متوجه شرایط جدید و به آن مشغول می شد. در این میان آمریکا هم دست از نامهربانی بر می داشت و مجبور بود در جنگ اسرائیل و ایران، طرف اسرائیل بایستد و می ایستاد و اروپا نیز تا حد زیادی با آمریکا همراه می شد.
اما این ترفند، راهی برای حل بحران و بن بست جنگ غزه نگشود. گرچه بطور موقت موقعیت نتانیاهو را تا حدی ترمیم کرد اما اورا از خطر سقوط و برکناری نجات نداد.
شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با حمله اسرائیل به کنسول گری جمهوری اسلامی یک جلسه اضطراری( ۱۴ فروردین) تشکیل داد که در آن نمایندگان برخی کشورها این حمله را محکوم کردند. آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل نیز این اقدام را محکوم کرد. سخنگوی سرویس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، ضمن نگرانی از اقدام اسرائیل خواهان خویشتن داری شد. اتحادیه اروپا به صراحت عنوان نموده گسترش جنگ در خاورمیانه به نفع هیچکس نیست. چین و روسیه و بسیار ی از کشور های عربی از نمونه الجزایر، قطر، امارات متحده عربی، عربستان و… نیز این اقدام را محکوم کردند.آمریکا و فرانسه و بریتانیا گرچه این اقدام را محکوم نکردند اما آن را سبب بی ثبات نمودن منطقه خاورمیانه خوانده و بدینوسیله مخالف خود را با آن اعلام کردند. دولت آمریکا گرچه هرگز از حمایت دولت صهیونیستی اسرائیل دست برنداشته است اما مکرر اعلام نموده خواهان حمله نظامی به خاک ایران و گسترش درگیری و جنگ در خاور میانه نیست. برخی دولت ها خواهان تنبیه دولت اسرائیل شده اند که مقررات بین المللی را زیر پا گذاشته و رعایت نمی کند. خصوصاً آنکه ارتش اسرائیل در ادامه قتل و کشتار فلسطینی ها در غزه، در همان روز حمله به کنسولگری جمهوری اسلامی، کاروان امداد گران “مؤسسه خیریه آشپزخانه جهانی” را نیز مورد حمله قرار داد. در اثر این حمله موشکی به خود روهای امداد گران که پس از توزیع کمک ها در شمال غزه در حال بازگشت به رفح بودند، ۷ امداد گر استرالیایی، بریتانیایی، لهستانی، آمریکا- کانادایی و فلسطینی کشته شدند.
به دنبال این ماجرا شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد روز جمعه ۱۷ فروردین با تصویب قطعنامه ای خواستار ممنوعیت جهانی فروش تسلیحات به اسرائیل شد. ده ها تن از نمایندگان کنگره وابسته به حزب دموکرات در نامه ای به بایدن خواهان توقف ارسال تسلیحات به اسرائیل شدند. در انگلستان نیز قضات این کشور از دولت خواسته اند فروش تسلیحات به اسرائیل را متوقف کند.
بنابراین اقدامات ارتش سرکوبگر رژیم صهیونیستی نه فقط آنطور که دولت اسرائیل و در رأس آن نتانیاهوی فاشیست تصور میکرد، معضلات داخلی و خارجی اسرائیل را حل و سود قابل توجه یا بلند مدتی عاید آن نکرد، بلکه بیشتر به زیان آن تمام شد و فشارهای بین المللی علیه آن را تشدید کرد و گسترده تر ساخت.
جمهوری اسلامی نیز آنطور که شاید در تصور نتانیاهو بود، وارد ماجرا نشد. جمهوری اسلامی اگرچه به سیاق همیشه، رجز خواند، اما همانطور که پیش از آن نیز مشخص شده بود، قرار نبود خود را در دامی که نتانیاهو برایش پهن کرده گرفتار کند. پرهیز آشکار از ورود به این عرصه، دلایل متعددی داشت و دارد. نخست اینکه وضعیت داخلی رژیم جمهوری اسلامی از هرلحاظ به شدت وخیم است و در حال حاضر فاقد توانایی های اقتصادی و نظامی مقابله با رژیم صهیونیستی و ورود به یک جنگ مستقیم و غیر نیابتی است. ارتجاع حاکم خوب می داند بازنده چنین جنگی، نه اسرائیل که از پشتیبانی همه جانبه دولت امپریالیستی آمریکا و برخی قدرت های امپریالیستی غرب برخوردار است، بلکه خود جمهوری اسلامی است که توده های مردم آماده شده اند تا در یک موقعیت مناسب بساط آن را برچینند. بنابر این آغاز یک چنین جنگی برخلاف جنگ ایران و عراق که توانست بخش هایی از تودههای مردم را بسیج کند و به تحکیم موقعیت رژیم منجر شد، نه فقط از کمترین اقبال استقبال توده مردم برخوردار نیست، بلکه آغاز جدی و کاتالیزوری قوی برای سرنگونی رژیم به دست توده های مردم خواهد بود.
اما جمهوری اسلامی نمی تواند بطور کلی دست روی دست بگذارد و از اقداماتی ولو کوچک و کم اهمیت صرف نظر کند. بدیهی است که رژیم ازجانب برخی محافل و دار و دسته های تندرو مدافع نظام تحت فشار قرار دارد که اقدام ارتش اسرائیل را با یک اقدام همسنگ و مناسب تلافی جویانه پاسخ دهد.این نیروها عدم پاسخ گویی جدی و مناسب را صدور جواز تکرار جنایات اسرائیل می دانند. کیهان شریعتمداری با تعدیل نظرات این جناح می نویسد پاسخ باید “مناسب”،”فوری” و “غافلگیر کننده” باشد.
اما خامنه ای و دیگر سران حکومتی نیک می دانند که جمهوری اسلامی نباید وارد عرصهی مقابله به مثل شود. جمهوری اسلامی نه فقط به لحاظ ورود مستقیم به این ماجرا که خود البته از آن پرهیز میکند، بسیار محدود و ناتوان است، بلکه حتی در زمینه استفاده از نیروهای نیابتی و اقدام تلافی جویانه به خصوص در رابطه با نیروها و پایگاه های آمریکا بزرگ ترین حامی دولت صهیونیستی اسرائیل نیز با محدودیت های زیادی روبروست. بعد از حمله اسرائیل به کنسول گری جمهوری اسلامی، دولت آمریکا هشدار داد به هرگونه اقدام تلافی جویانه علیه نیروها و پایگاه های خود پاسخ قاطع و کوبنده خواهد داد.
موضع گیری خامنه ای و دیگر مقامات حکومتی نیز حاکی ازاین واقعیت است که جمهوری اسلامی عجالتاً کار خاصی انجام نمی دهد. جمهوری اسلامی و در رأس آن شخص خامنه ای البته زیاد رجز می خوانند و پیرامون ” انتقام سخت ” و ” پاسخ قاطع ” و غیره زیاد لا ف می زنند. اما در بهترین حالت به یک رشته اقدامات ایذایی اکتفا نموده وخواهند نمود . خامنه ای البته تهدید کرد؛ ” به حول و قوه الهی” اسرائیل را از انجام این جنایت ” پشیمان ” خواهد کرد و اسرائیل به دست “دلاورمردان مجازات خواهد شد”. ابراهیم رئیسی گماشته خامنه ای گفت صهیونیست ها با این اقدامات به اهداف خود نخواهند رسید و این اقدام بدون پاسخ نمی ماند . او همچنین گفت: مجاهدان راه خدا مرتکبین و حامیان این جنایت را مجازات می کنند. وزیر امور خارجه، سفیر جمهوری اسلامی در سوریه، رئیس مجلس و امثال این ها و نیز گروه های نیابتی جمهوری اسلامی از نمونه حزب الله لبنان و حماس نیز عجالتاً همگی با همین واژه ها سرگرم انتقام جویی از اسرائیل هستند.
جمعبندی: عملیات نظامی موشکی ارتش اسرائیل علیه کنسول گری جمهوری اسلامی در سوریه، یک اقدام آگاهانه تحریک آمیز بود تا شاید جمهوری اسلامی به عبور از مرحله جنگ غیر نیابتی ترغیب شود. جمهوری اسلامی اما از هرگونه واکنش شتاب زده پرهیز نمود و مهم تر آنکه در شرایط کنونی بنا به مجموعه ای از شرایط داخلی و خارجی و بحران های حکومتی نمی توانست وارد یک چنین مرحله ای شود و نشد. بدیهی است که جمهوری اسلامی به اقدامات تلافی جویانه توسط نیروهای نیابتی خود متوسل خواهد شد. این اقدامات البته تا حد ممکن حساب شده و کنترل شده خواهد بود.
فضای پرتنش و تشنج آمیزی که بلافاصله بعد از حمله اسرائیل به کنسول گری جمهوری اسلامی و کشته شدن هفت تن از اعضای مهم سپاه پاسداران بوجود آمد ، رسانه های گوناگون را به تسخیر خود درآورد و کل خاور میانه را در خود فروبرد، چندان دوام نیاورد. آن تشنج و آن نگرانی تا حد زیادی فرو نشست و ” آرامش” به خاورمیانه باز گشت یا بهتر است گفته شود بی ثباتی و تشنجات، تقریباً به همان محدوده قبل از حمله اسرائیل به کنسول گری جمهوری اسلامی بازگشت. تشنج و نا آرامی اما در این محدوده باقی نخواهد ماند. خاورمیانه یکی از مراکز مهم تشنج در جهان است. خاورمیانه زمانی به آرامش نسبی خواهد رسید که قبل از هرچیز جنگ در غزه پایان گیرد و مردم ستمکشیده فلسطین توانسته باشند دولت مستقل خود را برپاکنند. نیاز به توضیح نیست مادام که در ایران و اسرائیل رژیم های مذهبی بر سر کار باشند، بی ثباتی در منطقه نیز ادامه دارد و خاورمیانه روی ثبات و آرامش به خود نخواهد دید.
نظرات شما