چهلوپنجمین انتخابات ریاستجمهوری آمریکا که ۸ نوامبر ۲۰۱۶ برگزار شد با پیروزی یک شخصیت جنجالی میلیاردر به پایان رسید. در حالی که بخش اعظم مدیای آمریکا تبلیغات گستردهای را به نفع “هیلاری کلینتون” از حزب دموکرات و علیه رقیب وی “دونالد ترامپ” از حزب جمهوریخواه، سازماندهی نموده و پیروزی وی قطعی تصور میشد، در پایان ماجرا اما رسانههای خبری با شگفتی، پیروزی غیرمنتظره ترامپ، تاجر و سرمایهدار نیویورکی را اعلام کردند و او از ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ رسما کار خود را به عنوان رئیسجمهور جدید آمریکا آغاز خواهد کرد.
بدیهیست که صعود ترامپ به راس قدرت سیاسی در آمریکا نمیتوانسته است بیدلیل و زمینه باشد و نبود. اگرچه این پیروزی اعتراضات زیادی را در دهها شهر آمریکا در پی داشت و معترضین در چندین شهر آمریکا دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند، اما این واقعیتیست که او در هر حال با اتکاء به آرای رایدهندگان، مطابق معیارهای قانونی و در چارچوب “دموکراسی” رایج آمریکا برنده شد.
پوشیده نیست که بحران اقتصادی عمیقی که سال ۲۰۰۷ از آمریکا آغاز شد و به سرعت سرتاسر جهان سرمایهداری را فرا گرفت، تاثیرات مخربی بر اقتصاد آمریکا و مهمتر از آن بر زندگی کارگران و اقشار فرودست و حتا متوسط جامعه برجای گذاشت. سخنگویان سرمایه پیدرپی وعده حل بحران را میدادند و ادعا میکردند ابزار مقابله با آن را در اختیار دارند. اما تمام اقدامات و راهکارهایی که از سوی سیاستمداران و متخصصین اقتصادی و کل بورژوازی برای حل بحران و برون رفت از آن ارائه شد، تا این لحظه، همه نقش برآب شده و بحران فراگیر اقتصادی همچنان پابرجاست. طی تمام این سالها، آمار بیکاران و تهیدستان در آمریکا افزایش یافت. شمار بیخانمانها و کسانی که حتا قادر به تامین یک وعده غذای گرم در روز نیستند، فزونی گرفت. بیمسکنی، فقر و نابسامانیهای اجتماعی شیوع بیشتری یافت. با تعطیل برخی کارخانهها و صنایع مانند معدن و انتقال پارهی دیگری از کارخانهها و شرکتهای تولیدی به خارج از خاک آمریکا، بر تعداد کارگران اخراجی و بیکار افزوده شد. وضعیت وخامتبار بهداشت و بیمه و محرومیت اقشار کمدرآمد جامعه که در دوره بوش وجود داشت، در دوره اوباما نیز ادامه یافت. بحران، سطح درآمد و رفاه قشر بسیار گسترده خردهبورژوازی یا قشر متوسط جامعه را به شدت تنزل داد. تبعیض و نابرابری بهویژه تبعیض علیه رنگینپوستها شدت بیشتر یافت. تظاهرات و شورشهای شهری متعددی در ایالات مختلف آمریکا، همه حاکی از وخامت اوضاع اقتصادی و معیشتی اقشار محروم جامعه داشت. فروش کالا با قیمت های متوسط به اقشار متوسط، به دلیل فقر و کاهش قدرت خرید آنها کاهش یافت و در همان حال فروش کالاهای لوکس در میان اقشار پُردرآمد افزایش یافت. فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر شدند. اکثریت مردم بهویژه اقشار کمدرآمد و پایین جامعه، اقشار متوسط و پایینتر از متوسط، از وضعیت موجود ناراضی و خواستار تغییر آن بودند. انتخابات اخیر ریاستجمهوری آمریکا بر بستر چنین شرایطی برگزار شد.
در حالیکه شعارها و برنامه “هیلاری کلینتون” تماما در تایید سیاستهای اوباما و ناظر بر حفظ و ادامه وضع موجود بود و بشارتدهندهی هیچ تغییری نبود، دونالد ترامپ برخی سیاستهای اوباما را به سختی زیرضرب گرفت و حرف از تغییر به میان آورد. سخنان وی پیرامون افزایش دستمزدها، راهاندازی دوباره معادن و بازگرداندن کارخانههای آمریکایی بیرون از مرزهای آمریکا که معنایش ایجاد کار و اشتغال است، در میان این اقشار و گروههایی از کارگران پر جاذبه بود. خارجی ستیزی ترامپ و سخنان او علیه مهاجرین و مسلمانها نیز در میان انبوه بیکاران و اقشار متوسط و کمدرآمدی که مهاجرین را علت فقر و بیکاری خویش میدانند،تأثیر گذار و در جذب آراء این قشر موثر بود. کسی میتوانست برنده انتخابات شود که سیاستهای اوباما را به چالش بکشد!
یا ادامه وضعیت فلاکتبار موجود یا تغییر آن که ترامپ شعارش را می داد! رایدهندگان آمریکایی باید یکی را انتخاب میکردند. رای ترامپ، رای به تغییر بود. رای بخشهایی از کارگران، اقشار متوسط و کمدرآمد جامعه و همه کسانی بود که سطح زندگیشان در دوره اوباما تنزل یافته است. انتخاب ترامپ نشان داد که اکثریت رایدهندگان خواهان تغییر وضعیت موجودند. رای به ترامپ جمهوریخواه، بیش از آنکه رای به جمهوریخواهان باشد، رای نه به دموکراتهاست که خواهان حفظ و ادامه وضعیت موجود هستند. در عین حال نباید این نکته را از نظر دور داشت که در دوره ریاستجمهوری اوباما، دموکراتها تعداد زیادی از فرمانداریها، ۶۹ کرسی مجلس نمایندگان و ۱۳ کرسی سنا را از دست داده بودند. در انتخابات اخیر نیز برخی ایالتها که ۲۰ و در مواردی۳۰ سال دست دموکراتها بود، به دست جمهوریخواهان افتاد. بنابراین اگرچه شکست دموکراتها و پیروزی ترامپ در نگاه اول شگفتیآفرین مینمود، اما امری فیالبداهه نبود.
دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا شد. اما چه خواهد کرد؟ در عرصه داخلی و بینالمللی چه سیاستهایی اتخاذ خواهد کرد؟ آیا خواست رایدهندگانی که او را به راس قدرت سیاسی پرتاب کردند، برآورده خواهد ساخت؟ آیا باری از دوش اقشار کمدرآمد و متوسط جامعه برخواهد داشت؟ آیا گام موثر ولو کوچکی برای نجات اقتصاد بیمار آمریکا از سرپنجههای قوی بحران عمیق و فراگیر برخواهد داشت؟
اگرچه ترامپ در جایگاه رئیسجمهور آمریکا هنوز سیاستهای خود را بهطور شفاف مشخص نکرده است، با این همه تا آنجا که از سخنان وی برمیآید، دونالد ترامپ بر آن است که عمده توجه و سیاستهای خود را روی مسائل داخلی آمریکا متمرکز سازد. او ظاهرا میخواهد با کاهش هزینههای نظامی آمریکا در خارج از این کشور و کاهش کمکهای مالی به برخی از متحدان خود، اوضاع داخلی را سروسامان دهد. در حال حاضر بخش زیادی از هزینه دفاعی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را آمریکا میپردازد. یکی از اختلافات درونی کشورهای عضو ناتو، سهم بودجهای است که هر کشور عضو به آن اختصاص میدهد. بعد از بحران عمیق اقتصادی که آمریکا و تمام کشورهای اروپایی را فرا گرفت، بساری از اعضای اروپایی ناتو بودجه دفاعی خود را کاهش دادند و بدینترتیب بار اصلی هزینههای ناتو بر دوش آمریکا قرار گرفت.
گزارش ینس استولتنبرگ (Jens Stoltenberg) دبیرکل ناتو در سال ۲۰۱۵، حاکی از آن است که آمریکا به تنهایی نزدیک به دو سوم هزینههای دفاعی ناتو را تامین میکند. ترامپ صریحا از ضرورت پرداخت هزینههای ناتوتوسط هر ۲۸ کشور عضو ناتو سخن گفته و درصدد آن است که تا حد امکان آمریکا را از زیر بار این هزینههای اضافی خارج سازد و آن را بر دوش کشورهای اروپایی بیاندازد.
در عرصه سیاست بینالمللی ترامپ، سازش با روسیه را به منفعت آمریکا میداند و بر آن است که روابط آمریکا و روسیه را که در دوره اوباما به تیرگی گرائیده، از این حالت درآورد. سخنان وی پیرامون سوریه و نقش روسیه در مقابله با داعش، جنبههایی از همین سیاست و تمایل ترامپ را نشان میدهد. بدیهیست که تحقق این سیاست نیز مستقیم و غیرمستقیم از هزینههای نظامی آمریکا در خارج از جمله در منطقه خاورمیانه میکاهد. افزون بر این راهاندازی دوباره معادن و بازگرداندن کارخانهها و شرکتهای آمریکایی که بخاطر نیروی کار ارزانتر به چین منتقل شدهاند و نیز وضع مالیات سنگین (۴۵ تا ۴۰ درصد) بر کالاها و تولیدات صاحبان کارخانههایی که از بازگرداندن کارخانهها امتناع ورزند، اینها نیز درصورت تحقق همه در خدمت مسائل داخلیست که مرکز توجه و سیاستهای ترامپ است.
موضعگیریها و شعارهای راسیستی و نژادپرستانه ترامپ علیه لاتینتبارها و مسلمانها، شمهای از سیاستهای وی در قبال مهاجران و پناهندگان را به نمایش گذاشت. شعارهایی که ضمن جلب آراء بخش زیادی از بیکاران و اقشار کمدرآمد، نردبان صعود ترامپ به کرسی ریاستجمهوری شد. نمیتوان انکار کرد که گرایش های نژادپرستانه و راسیستی دونالد ترامپ بسیار قویست. او واقعا یک عنصر ضد خارجیست و بنابراین دور از ذهن نیست که در دوره ریاستجمهوری وی قوانین جدیدی علیه پناهندگان و مهاجران وضع شود، فشارها و محدودیتهای بیشتری علیه آنها اعمال شود و حتا گروههایی از مهاجران اخراج شوند. اما آن داستان دیوارکشی در مرزهای آمریکا و مکزیک آن هم به هزینه مکزیکیها، بیشتر یک تاکتیک تبلیغاتی بود و تاثیرات خود را نیز به موقع بر جای گذاشت.
و اما در رابطه با جمهوری اسلامی و ماجرای برجام، روشن است که درجه انعطافپذیری آمریکا در مناسباتش با جمهوری اسلامی، مانند دوره اوباما نخواهد بود. گرچه ترامپ توافق برجام را بدترین توافق آمریکا خواند و گفت آن را به دور خواهد افکند، اما احتمال چنین اقدامی بسیار ضعیف است. نه از آن رو که در ماهیت ترامپ و حزب سیاسی وی نیست که بساط برجام را بهم بریزد و ساز دیگری کوک کند، بلکه به این دلیل که برجام حاصل تلاش و مورد تواق چندین کشور است. چین و روسیه و اتحادیه اروپا نیز در آن نقش داشته و دخیل بودهاند. برجام صرفا توافقی میان ایران و آمریکا نیست و پاره کردن و دورانداختن این توافقنامه نیز اقدام سرراست و سادهای نیست. دولت آمریکا پس از ورود ترامپ به کاخ ریاستجمهوری البته میتواند موانعی در این زمینه ایجاد کند. در هر حال اما تردیدی در این موضوع نیست که دولت آمریکا فشار علیه جمهوری اسلامی را تشدید خواهد کرد و چه بسا در نخستین اقدامات خود تحریمهای جدیدی را علیه جمهوری اسلامی یا مسوولان آن وضع کند. روشن است که چنین سیاستی به زیان جناح روحانی و طرفداران اوست و رقبای “تندرو” وی را تقویت خواهد کرد.
در هر حال باید دید که ترامپ و مشاوران و حزب سیاسی وی پس از نقل مکان او به کاخ سفید، چه خواهند کرد. اگر شاه بیت سیاستهای دونالد ترامپ، کاهش هزینههای نظامی آمریکادر خارج از این کشور و به فرض، اختصاص آن به امور داخلی و سروسامان دادن آن باشد، باید گفت که این، منشا هیچ تغییر اساسی در وضعیت اقتصادی و معیشتی تودههای مردم آمریکا نخواهد بود. مهمتراز آن ذرهای تغییر در نقش و ماهیت دولت امپریالیستی، جنگطلب و تجاوزگر آمریکا ایجاد نخواهد کرد.
دونالد ترامپ که بر بستر بحران عمیق اقتصادی روی کار میآید، در بهترین حالت ممکن است بتواند سیاستهایی را در زمینه ایجاد اشتغال و کاهش بیکاری به طور موقت و در کوتاه مدت به مرحله اجرا بگذارد، اما او نیز مانند پیشینیان خود نه راهی برای حل بحران دارد نه برای معضل بیکاری.
انتخاب ترامپ اگرچه در اساس بیان نارضایتی اقشار گسترده خردهبورژوازی و لایههای متوسط جامعه و رای به تغییر آن است، اما تا آنجا که به ترامپ و حزب سیاسی وی برمیگردد، این رویداد را نباید آغاز تغییرات جدی در آمریکا تلقی کرد. چرا که ساختار سیاسی در آمریکا مانند هر کشور دیگر سرمایهداری بهگونهای است که رئیسجمهور تنها مجری سیاستها و تدابیر طبقه حاکم است. مانورها و تحرکات وی تنها و تنها در چارچوب منافع طبقه حاکم و حدود اختیاراتیست که این طبقه به وی تفویض کرده است.
تا نظام سرمایهداری حاکم است، تا مناسبات سرمایهداری و لاجرم بحرانهای سرمایهداری هست، بیکاری و بیخانمانی و فقر و بدبختی هم هست و پدیدههایی از نوع دونالد ترامپ هم هست. سرمایهداری برای برون رفت از بنبستها و بحرانهایی که ذاتی آن است، یک روز هیتلر و تاچر و ریگان را تحویل جامعه میدهد، روز دیگر بوش و اوباما و امروز هیولای دیگری چون دونالد ترامپ.
اصل ماجرا بنبست و گندیدگی نظام سرمایهداریست. بنبست مناسباتی است که راه را بر رشد و توسعه نیروهای مولده انسانی مسدود ساخته است. سالهای سال است که تولید خصلت اجتماعی پیدا کرده است، تملک اما همچنان خصوصی و سرمایهداریست. این است آن تضاد اصلی که بایستی حل شود. تضادی که یک راه بیشتر برای حل آن وجود ندارد. سوسیالیسم!
نظرات شما