“روایت اول” یا شکوه‌ی گوبلزکوچولوها از یار جفاپیشه

در ۱۷ دی ۱۴۰۰ مستندی از صدا و سیمای جمهوری اسلامی به نام “روایت اول” پخش و در روز جمعه ۱۸ دی مترادف با سالروز سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکرائینی بازپخش شد. این مستند با اعتراف ناگزیر فرماندهان سپاه به شلیک موشک به سوی هواپیمای مسافربری آغاز می‌شود و بخش زیادی از آن نیز به این فاجعه دردناک اختصاص می‌یابد، اما در روند مستند روشن می‌شود که هدف نه بازگویی حقایق یا تحلیل ابعاد این فاجعه، بلکه یادآوری اهمیت و نقش رسانه‌ها در سمت و سو دادن به افکار عمومی است. برای پیشبرد این هدف، مستندساز با ۴ تن از فعالان رسانه‌ای اصول‌گرا و اصلاح‌طلب به نام‌های عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه همشهری، سیدعلی میرفتاح سردبیر سابق روزنامه اعتماد، مسعود فروغی سردبیر روزنامه فرهیختگان و آرش خوشخو سردبیر و مدیرمسئول روزنامه هفت صبح گفتگو می‌کند.

این ۴ تن در همان هنگام که در همدستی کامل با مستندساز صداوسیما این فاجعه را تحریف می‌کنند، از یار جفاپیشه گله‌مندند. گله‌مندند که  چرا زودتر آنان را در جریان قرار نداده تا “قصه را تبیین” کنند. آن هم خبر حادثه‌ای کتمان‌ناپذیر که پس از چند ساعت در رسانه‌های خارج از کشور و پلاتفرم‌های اجتماعی منتشر شد و با وجود کشتار چند هفته پیش در آبان ماه ۹۸، بار دیگر مردم خشمگین را به خیابان‌ها کشاند. گله‌مندند که اجازه داده نشد خبر “این اشتباه غیرعمدی” “به موقع” و “با امکانات محتوایی درست” توسط رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای رژیم  منتشر شود تا “اثر منفی اتفاق” کم‌تر شود و میدان به رسانه‌های بیگانه سپرده نشود. حال روشن نیست، از اندوه و خشم ناشی از مرگ ۱۷۶ مسافر بر اثر شلیک موشک سپاه چگونه می‌توان کاست و از “اثر منفی” آن کاست.

در مستند، مصاحبه‌شوندگان خواهان توجه “نظام حکمرانی” به “اثر مهم، اثر کاربردی، اثر حداکثری روی امر واقع” رسانه‌ها هستند. از این‌رو، برای تقویت استدلال به مواردی چند اشاره می‌کنند.  در جایی، یکی از فعالان رسانه‌ای به “مدیریت اشتباه” رسانه‌ها و “سیاسی” شدن آمار کشته‌گان کرونا اشاره می‌کند. او معتقد است چون در مورد آمار کشته‌شدگان کرونا، خلأ اطلاع‌رسانی وجود داشت، مردم حرف مسئولان و رسانه‌ها را باور نکردند و بی‌اعتمادی به وجود آمد. گویا مردم نه از دستور خامنه‌ای مبنی بر “ممنوعیت ورود واکسن‌های خارجی”، نه از وعده‌های بی‌فرجام و متناقض مسئولان، نه از وضعیت بحرانی بیمارستان‌ها، نه از نبود واکسن، نه از کمبود دارو و نه از گورستان‌های انباشته از اجساد خبر داشتند و منتظر مانده بودند تا این آقایان دروغ‌های خود را به خوردشان بدهند و فضای جامعه را “مدیریت” کنند. زهی بلاهت.

دیگری به نمونه “موفق” مدیریت رسانه‌ای اشاره می‌کند. وی مدعی است: “واقعه بی‌آبی اصفهان خیلی راحت حل شد. ماجرایی که می‌توانست خیلی ابعاد وحشتناکی بگیرد.” علت را نیز گزارش صداوسیما و حضور ضرغامی در میان مردم معترض می‌داند. اما ماجرایی که او سعی می‌کند القا کند “خیلی به راحتی حل شد” در واقع نه با گزارش آبکی صداوسیما و نه با حضور بزرگ‌دروغ‌‌پردازان این رسانه، بلکه با گلوله‌های ساچمه‌ای بی‌پروا و پرشمار بسیج و سپاه و نیروهای امنیتی “حل” شد. بماند که گرچه فعلاً اعتراضات خاموش شدند، اما بر اثر بحران زیست محیطی ناشی از عملکرد رژیم تا “حل ماجرا” بسی مانده است. باش تا صبح دولتش بدمد.

آنان از خدشه‌دار شدن “اعتماد عمومی” و “اعتبار” رسانه‌های جمهوری اسلامی نزد مردم می‌نالند. اما این بی‌اعتمادی و بی‌اعتباری محصول سال‌ها سانسور و ممانعت از هر گونه نشر آزاد و هم‌زمان همدستی و همکاری روزنامه‌چی‌های رژیم در کتمان و انکار و نشر اخبار دروغ‌ است. گواه آن نیز تیراژ مطبوعات کشور است. در سال‌های ۹۷ و ۹۸ در گزارش‌های متعددی به تیراژ پایین مطبوعات در ایران پرداخته شده است. در این گزارش‌ها آورده شده است که طبق استانداردهای بین‌المللی، میانگین رسانه‌های چاپی کشوری باید به اندازه ۱۰ درصد جمعیت آن کشور باشد. در حالی که در ایران رقمی زیر یک میلیون و ۲۰۰ هزار نسخه است و همین تیراژ کم هم با درصد بالایی از برگشتی روبروست. برای مثال، طبق یکی از این گزارشات، تیراژ روزانه روزنامه همشهری، وابسته به شهرداری تهران، به عنوان پرتیراژترین روزنامه حدود ۱۸۰ هزار نسخه است که بیش از ۴۰ تا ۵۰ درصد برگشتی دارد. یا روزنامه اعتماد با تیراژ روزانه در حدود ۷۰۰۰  نسخه، حدود ۶۰ درصد برگشتی دارد، تازه ۱۵۰۰ نسخه آن هم در مجلس به طور رایگان توزیع می‌شود. روزنامه‌ها به علل مختلف تیراژ واقعی خود و تعداد برگشتی‌ها را محرمانه نگاه می‌دارند. یکی از علت‌های مهم، نیز یارانه‌ها با دلار دولتی و رانت حاصل از آن است.

به جز عواملی که در کشورهای دیگر نیز بر تیراژ رسانه‌های چاپی تأثیر گذاشته است، در ایران عوامل برجسته دیگری در تیراژ اندک روزنامه‌ها نقش ایفا می‌کند. مردم سالیان بسیاری است که روزنامه‌های جمهوری اسلامی را کاغذپاره می‌دانند، چرا که بیش‌تر به بنگاه‌های دروغ‌پراکنی شباهت دارند تا رسانه‌های خبررسانی. نمونه به ویژه در سالیان گذشته بسیار است. با وجود اعتراضات متعدد و گاه سراسری و توده‌ای، روزنامه‌ها نه تنها خبر این اعتراضات و خواسته‌های معترضان را پوشش خبری مناسبی نداده‌اند، بلکه به سکوی تکرار و تبلیغ و توجیه دروغ‌پردازی‌های رژیم و انتساب معترضان به “عوامل بیگانه” و “اخلال‌گران در نظم عمومی و امنیت ملی” و “آشوب‌گران” بدل گشته‌اند. گرچه بسیاری از روزنامه‌نگاران به ناچار و بر اثر قید و زنجیر سانسور از خبررسانی شفاف و دقیق بازمانده‌اند، اما هستند روزنامه‌ها و روزنامه‌نگارانی که  تحت پوشش “فعال رسانه‌ای” در واقع بلندگوی ارگان‌های رژیم و جناح‌های رژیم‌اند. این‌گونه “فعالان رسانه‌ای” نه تنها با دغدغه‌های مردم بیگانه‌اند، بلکه در بزنگاه‌های مهم، در بزک و دوزک جنایات رژیم مشارکت فعالانه‌ای داشته و دارند. چنان که در جای جای این مستند هم دیده می‌شود و به اعتراف خودشان، این همان نقشی است که به عنوان “فعال رسانه‌ای” برای خود قائل هستند.

به گفته یکی از مصاحبه‌شوندگان: “رسانه‌ها می‌توانند فضای جامعه را مدیریت بکنند. بعضی از التهاب‌ها را وارد خودشان بکنند، در رسانه التهاب به وجود می آید زد و خورد رسانه‌ای به وجود می‌آید، دعوا می‌شود ولی جامعه آروم می‌شه. برعکس کشور ما، در رسانه‌ها خبری نیست آرومه، برعکس‌اش جامعه التهاب داره. ما می توانستیم خیلی از التهاب‌ها را بیاریم تو محیط رسانه. هزینه‌اش هم خیلی پایین‌تره. یعنی اگر تو خیابون ممکنه با سنگ و گاز اشک‌آور و تیر یا حتا هر چی دیگه دعوا بشه، میان سطل آتیش بزنن یا هر کاری بکنن، توی رسانه با کلمه دعوا می‌کنن.”

همان‌گونه که از این بینش برمی‌آید،  دغدغه فعالان رسانه‌ای حاضر در گفتگو، امکان خبررسانی آزاد، دقیق و شفاف نیست، بلکه این گوبلزکوچولوها از گوبلزبزرگ‌ها میدان بازی می‌طلبند. به آنان اندرز می‌دهند بگذارید در رسانه‌ها منافع جناح‌ها حفظ شود، بگذارید گاهی با هم سرشاخ شویم، تا فضای جامعه را “مدیریت کنیم”. البته ادامه نمی‌دهند، به همان شیوه دوران “شکوفایی” اصلاح‌طلبی. دورانی که با امیدپراکنی کاذب و وهم و فریب توانستند فضای جامعه را تا حدی “مدیریت” کنند و چند صباحی بسیاری را با گام‌های یابوی اصلاح‌طلبی هم‌گام سازند.

اما آنان در اشتباه بزرگی به سر می‌برند. در دهه‌های اخیر، نه دیگر امکان محدودسازی جریان اطلاعات در گستره‌ی مطلوب جمهوری اسلامی وجود دارد، نه دیگر مردم توهمی به جناح‌های رژیم و کلیت رژیم و رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای آن دارند. به گفته یکی دیگر: “در خانواده و فامیل تلقی‌شان این است که شما این همه دروغ را از کجا می‌آورید؟” آیا هنگامی که “خانواده و فامیل این قلم‌به‌مزدان، از استعداد دروغ‌پردازی آنان متحیرند، جایی برای “اعتبار” و “اعتبار” نزد افکار عمومی وجود دارد؟

در بیانیه شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران به تاریخ ۲۶ دی، آمده است: “این خفت‌بار است که ماشین رسانه‌ای جریان‌های مختلف سیاسی کشور در صدد است خاستگاه و منشا اعتراضات حق‌طلبانه‌ی جامعه‌ی فرهنگیان را به بیگانگان یا احزاب منسوخ تاریخ گذشته‌ی داخلی از هر طیفی نسبت دهد، در حالی که  قاطبه‌ی فرهنگیان  همانند سایر جریان‌های فکری مستقل و توده‌های مردمی که اخیرا عنوان کردند: “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” و صدای واقعی خود را به گوش حاکمیت و جهانیان رساندند، به این واقعیت پی برده‌اند که سرشت جریان‌های سیاسی موجود، نسبت به تضییع حقوق شهروندان مشابه هم عمل می‌کنند.” آیا در چنین فضایی و با چنین نگاه و قضاوتی نسبت به رسانه‌ها و فعالین رسانه‌ای اصلاح‌طلب و اصول‌گرا، جایی برای “تسکین” وجود دارد؟ اصولاً کدامین “تسکین”؟ چگونه این فرصت‌طلبان رسانه‌ای می‌خواهند توده‌های مردمی را که روزانه با فقر و تورم، با بی‌مسکنی و آوارگی، با بیکاری و نداری، با سیل و زلزله، با بی‌آبی و بی‌برقی، با بیماری و مرگ عزیزان، با گلوله و باتوم، با بگیروببند و زندان و پلیس و بسیجی و مأمور امنیتی دست و پنجه نرم می‌کنند، “تسکین” دهند؟ کدام دروغی می‌تواند “التهاب” جامعه را فرونشاند و مردم عاصی را از رفتن به خیابان و اعتراض بازدارد و آنان را به پذیرش این سرنوشت سیاه مجاب کند؟

این مستند در روز جان‌باختن بکتاش آبتین، شاعر و فیلمساز و عضو کانون نویسندگان ایران بر اثر ابتلا به کرونا در زندان و در پی اهمال در انتقال به بیمارستان پخش شد، این مستند در دومین سالگرد جان باختن ۱۷۶ مسافر در پی شلیک موشک‌های سپاه به هواپیمای مسافربری پخش شد، این مستند در روزگاری پخش شد که بسیاری از هنرمندان آزادی‌خواه، روزنامه‌نگاران، فعالین کارگری، معلمان، دانشجویان و جوانان معترض در زندان‌ها اسیرند، در روزهایی که بسیاری از فعالین مستقل رسانه‌ای تحت شرایط دشوار با عدم امنیت شغلی و جانی، با مشکلات معیشتی و سانسور دست و پنجه نرم می‌کنند؛ اما، بسیار دیر جنبیده‌اند و با دستی تهی‌تر از پیشین آن هم با وجود حکومتی که جز تحریف و فریب و کذب‌ و سرکوب زبان دیگری نمی‌شناسد.

در این فیلم، مستندساز و “فعالان رسانه‌ای” اصول‌گرا و اصلاح‌طلب آن‌چه نمی‌خواهند آزادی است، امکان خبررسانی آزاد و مستقل و به دور از بگیروببند و تهدید و زندان است، آزادی آزادیخواهان و زندانیان سیاسی است. تمام خواسته‌ی آنان، با شناعت تمام، طلب سهمی از “حاکمیت” است؛ سهمی از قدرت است، سهمی از خوان یغما است، سهمی برای هم‌نشینی بر سر سفره‌ی خون، سهمی برای فریب افکار عمومی، سهمی برای نجات جمهوری اسلامی از خطر سرنگونی. در این مستند، این گوبلزکوچولوها به درگاه همان یار جفاکاری شکوه می‌برند که عشوه‌های‌شان را به هیچ می‌گیرد. چرا که رژیم می‌داند دوران این عشوه‌ها به سر رسیده است و خشم مردم سوزان‌تر از آن است که این نیرنگ‌ها فرونشاندش.

متن کامل نشریه کار شماره ۹۵۵ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.