اوضاع سیاسی منطقه خاورمیانه، پیوسته ابعاد وخیمتر و خطرناکتری به خود میگیرد. حوادثی که به نحوی از انحاء مرتبط با تضادها و بحران این منطقه است، تشدید جنگهای داخلی، گسترش اقدامات تروریستی گروههای اسلامگرا، تداوم اشغالگری دولت اسرائیل، تشدید منازعات قدرتهای منطقهای، افزایش روزافزون دخالت نظامی قدرتهای امپریالیست، و تازهترین رویداد،سرنگونی بمبافکن روسی توسط ترکیه و پیآمدهای آن، همگی بازتاب عمق و ابعاد بحرانی است که این منطقه را فراگرفته است.
تقریباً عموم دولتهای این منطقه، با بیثباتی مواجهاند و مستقیم و غیرمستقیم به درون گرداب این بحران کشیده شدهاند. اما بیثباتی سیاسی، رشد اسلامگرایی و تروریسم، جنگهای داخلی و مسائلی ازایندست، تنها تجلیات و ویژگیهای این بحران نیستند. دخالتنظامی و سیاسی قدرتهای امپریالیست و منازعه آنها بر سر مناطق نفوذ و باز تقسیم بازارها، یکی دیگر از تجلیات این بحران است که مدام اشکال علنیتر و خطرناکتری به خود میگیرد.
انفجار هواپیمای مسافربری روسی توسط تروریستهای اسلامگرای داعش، گرچه جان گروهی از مردم روسیه را گرفت، اما برای پوتین و امپریالیسم روس توجیه مناسبی را پدید آورد که زیرپوشش مبارزه با داعش، دامنه دخالت نظامی و سیاسی خود را در خاورمیانه گسترش دهد، پایگاههای نظامیاش را در دریای مدیترانه تقویت کند و علنیتر و آشکارتر از گذشته، اقدامات نظامی خود را در دفاع و حمایت از بشار اسد، پیش برد.
پوشیده نبود که این افزایش دخالت نظامی، تضادهای قدرتهای امپریالیست و منطقهای را تشدید خواهد کرد. روسیه در ظاهر ادعا میکرد که هدف از اقدامات نظامیاش سرکوب گروه اسلامگرای داعش خواهد بود، در واقعیت اما، از همان آغاز روشن بود که هدف اقدامات نظامی روسیه، نه فقط داعش، بلکه تمام گروههای مسلح و نظامی مخالف رژیم بشار اسد است که هر یک مستقیم و غیرمستقیم توسط امپریالیسم آمریکا، امپریالیستهای اروپایی و قدرتهای منطقهای، حمایت و تقویت میشوند.
ازاینرو، آشکار بود که این اهداف و منافع متضاد، جبراً منجر به تشدید تضادها و درگیریهای علنی و حتی نظامی خواهد شد. سرنگونی بمبافکن روسیه توسط جنگندههای ترکیه و پیآمدهای آن، این واقعیت را برملا کرد.
اختلافنظر ترکیه و روسیه بر سر این مسئله که آیا بمبافکن روسی حریم هوائی ترکیه را نقض کرده یا نه، توجیهگری و عوامفریبی است. واقعیت این است که آنها هماکنون در حال جنگی ظاهراً پنهاناند. یکی برای سرنگونی رژیم اسد تلاش میکند و دیگری برای حفظ و بقای آن. بنابراین، آنچه رخ داد، نه حادثهای دور از انتظار بود و نه اتفاقی خارج از اراده و کنترل طرفین. یک روز پیش از سرنگونی بمبافکن روسی در ۳ آذر، بمبافکنهای روسیه، ترکمانهای طرفدار ترکیه را در سوریه بمباران کردند. اقدام ترکیه درواقع، واکنشی آگاهانه و حسابشده به اقدام نظامی روسیه در دفاع از ترکمانها بود که رژیم اردوغان از آنها حمایت میکند و یک نیروی حدود دههزارنفری از آنها را علیه بشار اسد سازماندهی و مسلح کرده است. اگر جز این میبود، حتی ورود بمبافکن روسی به فضای ترکیه، نمیتوانست واکنشی از جانب ترکیه داشته باشد که پی آمد آن خطرات جدی است. اما این احتمال هست که ترکیه اهداف دیگری نیز داشته است که همزمانی سرنگونی بمبافکن روسی با حضور پوتین در تهران و رئیسجمهور فرانسه در آمریکا آن را نشان میدهد. این اتفاق، دقیقاً زمانی رخ داد که پوتین با حضور در ایران، مناسبات نظامی و سیاسی روسیه و جمهوری اسلامی را تقویت میکرد و به سران رژیم حاکم بر ایران اطمینان میداد که در مذاکرات پشت پرده با امپریالیسم آمریکا و نیز اجلاس وین، از منافع جمهوری اسلامی و موضع آن برای برجای ماندن اسد حمایت خواهد کرد.
در همین لحظه، رئیسجمهوری فرانسه نیز در حال مذاکره با رئیسجمهوری آمریکا برای شکلدهی به ائتلافی جدید از قدرتهای امپریالیست با حضور روسیه، بهمنظور دخالت نظامی گستردهتر در سوریه، ظاهراً برای نابودی داعش بود.
اقدام نظامی ترکیه در عین اینکه میتواند واکنشی به موضع روسیه محسوب شود، هم اخلالی در مذاکرات و توافقات اجلاس وین بر سر سوریه پدید آورد و هم در شکست طرح رئیسجمهور فرانسه برای واردکردن روسیه به ائتلافی جدید، مؤثر بود.
دولت ترکیه البته به حمایت و پشتیبانی امپریالیسم آمریکا متکی است، از همین روست که سرنگونی بمبافکن روسی، فوراً مورد پشتیبانی رئیسجمهور آمریکا و ناتو قرار گرفت. در منطقه نیز ترکیه بهویژه با عربستان سعودی و رژیم اسرائیل موضعی تقریباً واحد دارند. آنها با هرگونه توافقی در مذاکرات وین که بخواهد موضع روسیه و جمهوری اسلامی ایران را بر سر سوریه تقویت کند، مخالفاند. در مخالفت با گسترش نفوذ روسیه در خاورمیانه نیز موضع واحدی دارند. بنابراین با تشدید درگیری ترکیه و روسیه و افزایش دخالت نظامی روسیه در سوریه، از هماکنون توافقات اجلاس وین در ابهام فرورفته است. چراکه یکی از شروط توافقها در وین، کاهش دخالتهای نظامی روسیه در سوریه بود که اکنون با گسترش عملیات نظامی روسیه، استقرار سامانه ضد هوائیاس ۴۰۰ و گسیل ناو جنگی «مسکو» به مدیترانه عملاً توافقات برهم خورده است.
پس از اقدام تروریستی داعش در فرانسه و کشتار مردم پاریس و طرح رئیسجمهور فرانسه برای ایجاد ائتلافی جدید با حضور روسیه، احتمال توافققدرتهای بزرگ جهان برای باقی ماندن اسد در رأس قدرت، لااقل برای مدتی طولانیتر را افزایش داده بود. طرح فرانسه که با مخالفت دولت آمریکا مواجه شد و با اقدام ترکیه عملاً با شکست روبهرو گردید، موفقیت دیگری برای دولتهای ترکیه، عربستان و اسرائیل بود.
اما اقدام ترکیه در سرنگونی بمبافکن روسی، منافعی نیز برای روسیه در پی داشته است. این اقدام به روسیه امکان داد که دامنه عملیات نظامی خود را در سوریه بسط دهد، تجهیزات نظامی مدرنتری را وارد سوریه کند و پایگاههای نظامی خود را تقویت نماید. اما بعید است که در درازمدت بتواند این موقعیت خود را حفظ کند. چراکه ادامه درگیریهای سوریه و مداخله افزایشیابنده قدرتهای امپریالیست و منطقهای در بلندمدت، روسیه را با وضعیتی بهمراتب وخیمتر از ارتش شوروی در افغانستان مواجه خواهد ساخت. بمباران مواضع دهها گروه مسلح در سوریه بهتنهایی کارساز نیست و رژیم اسد را نجات نخواهد داد.
اگر روسیه توانست در اوکراین در مقابل قدرتهای امپریالیست رقیب بایستد، کریمه را ضمیمه خاک روسیه کند و عملاً اوکراین را تجزیه نماید، ازآنرو بود که از حمایت مردم مناطق مورد منازعه برخوردار بود و نیروی زمینی درگیر، خود مردم منطقه بودند. در سوریه وضع بهکلی متفاوت است. عجالتاً وظیفه نیروی نظامی زمینی روسیه را نیروهای اعزامی جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان انجام میدهند. اما پوشیده نیست که جنگیدن در زمین و صحنه عملیاتی که بیگانه است و حتا مردم عیرنظامی در مقابل نیروی اشغالگر قرار میگیرند، ارتشهای قدرتمند ناپلئون و نازیسم هیتلری هم که باشد، از پای درمیآیند و شکست میخوردند.
سرنوشت واحدهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان در سوریه نیز جز شکست چیزی نخواهد بود. از همین روست که روزانه دهها تن از آنها کشته میشوند. لذا در مرحلهای گسیل نیروی نظامی برای حفاظت از اسد، در محدوده کنونی کفایت نخواهد کرد. نیروهای بیشتر و ورزیدهتری لازم است. تازهترین اخبار و گزارشات حاکی است که روسیه قصد دارد ١۵٠ هزار نیروی زمینی به سوریه گسیل کند. اگر این اقدام عملی گردد، روسیه وارد باتلاقی خواهد شد که به سادگی نمیتواند ازآن خارج شود. چراکه ازیکطرف باید با دهها گروه مسلح در سراسر سوریه درگیر شود و از سوی دیگر قدرتهای امپریالیست رقیب روسیه و دولتهایی که دورتادور سوریه را گرفتهاند، تمام امکانات نظامی و مالی خود را برای شکست روسیه به کار خواهند گرفت.
معلوم نیست که روسیه تا چه حد از شکستهای امپریالیسم آمریکا در افغانستان و عراق چیزی آموخته باشد، چون وقتیکه پای منافع اقتصادی و سیاسی قدرتهای امپریالیسم در میان باشد، گاه قدرتهای امپریالیست را بهاجبار وارد درگیریهای نظامی ناخواسته هم خواهد کرد.
وضعیت خاورمیانه کنونی، بحران و ازهمپاشیدگی آن به درجهای است که هیچ قدرتامپریالیستی قادر نیست، اوضاع را تحت کنترل درآورد. از همین رو است که امروزه حتی امپریالیسم آمریکا بهسادگی حاضر نیست در حمایت از دولتها و گروههای طرفدار خود در جنگ با داعش، واحدهای نظامی زمینی گسیل دارد. لذا در جنگ با این گروه، استراتژی فتح سنگر به سنگر را توسط متحدان خود در دستور کار قرار داده که این متحدان، نقش پیادهنظام را بازی میکنند. این استراتژی در جنگ علیه داعش تا جایی موفقیت داشته که بمباران مواضع داعش همراه با تسلیح و سازماندهی مردم خود شهر و منطقه در جنگ بر روی زمین بوده است. از همین روست که کردهای عراق و سوریه توانستند، داعش را در برخی شهرها شکست دهند و به عقبنشینی وادارند. اما بمبارانهای پرحجم بمبافکنهای آمریکایی نتوانست کمکی به ارتش عراق برای باز پس گرفتن برخی شهرهای اشغالی توسط داعش بکند، ازآنرو که مردم این شهرها اگر هم از داعش حمایت نکنند، از نیروهای مسلح ارتش عراق و شبهنظامیان شیعه حمایت نکردند. حتی در برخی شهرها که ارتش عراق توانست داعش را به عقبنشینی وادارد، داعشیان مجدداً آنها را به تصرف خود درآوردهاند. بنابراین مادام که مردم مناطق و شهرهای تحت تصرف داعش، خودشان علیه داعش و دیگر گروههای مسلح و اسلامگرا نجنگند، هیچ بمبارانی قادر نیست، آنها را شکست دهد یا آنگونه که رئیسجمهور فرانسه وعده میدهد، نابود کنند.
وضعیت در سوریه بسیار پیچیدهتر از عراق است. رژیم سوریه جز یک دار و دسته محدود نیست. اکثریت بزرگ مردم سوریه علیه رژیم این کشورند. در تمام شهرها و مناطق سوریه مردم مسلحاند، هر شهر و منطقهای در دست یک یا چند گروه مخالف رژیم است. این گروهها که عموماً اسلامگرا و مرتجعاند، از حمایت مستقیم و غیرمستقیم قدرتهای امپریالیست، بهویژه قدرتهای منطقهای برخوردارند. جنگ داخلی سوریه ازآنجاییکه به یک جنگ و نزاع فرقهای و مذهبی میان شیعه و سنی نیز تبدیلشده است، کانونی برای جلب و جذب هزاران اسلامگرا از سراسر جهان شده است.
کشوری که به این مرحله از ازهمگسیختگی رسیده باشد، هیچ راهحل فوری نخواهد داشت. نه توافقات قدرتهای امپریالیست راهحلی بر ازهمگسیختگی و جنگ داخلی در این کشور است و نه دخالت نظامی گستردهتر آنها میتواند چارهساز باشد. میلیونها تن از مردم سوریه آوارهشدهاند، صدها هزار تن کشته و معلول شدهاند و از سوریه چیزی جز شهرهای ویران باقی نمانده است.
دخالتهای روزافزون قدرتهای امپریالیست، له یا علیه رژیم اسد، جز بحرانیتر شدن اوضاع در این کشور، تشدید جنگها و تداوم بیشتر جنگداخلی ارتجاعی، نتیجهای بهبار نخواهد آورد. در پی روسیه، فرانسه نیز دامنه مداخلات نظامی خود را در سوریه بسط داده است. دولت انگلیس هم برای ورود به ماجرا لحظهشماری میکند. آمریکا نیز که از آغاز حضور پررنگی داشته است. همه اینها که منافع کاملاً متضادی دارند، میکوشند این منافع و اهداف متضاد را زیرپوشش مبارزه علیه داعش و تروریسم پنهان دارند. آنها یکبار به نام مبارزه با دیکتاتورها و آوردن “دمکراسی” فاجعهای به بار آوردند که یکی از نتایج آن اوضاع کنونی خاورمیانه، رشد وحشیگری اسلامگرایان و جنگهای داخلی است. معلوم است که ادعای مبارزه کنونی آنها با داعش و تروریسم از طریق لشکرکشیها و افزایش مداخلات نظامی نیز نهتنها دست آورد مثبتی برای مردم منطقه خاورمیانه در پی نخواهد داشت، بالعکس اوضاع را وخیمتر خواهد ساخت. خاورمیانه امروز تبدیل به زرادخانه انواع و اقسام سلاحهای قدرتهای امپریالیست شده است. تقریباً تمام کشورهای منطقه تبدیل به پایگاههای نظامی آنها شدهاند. رقابت و نزاع این قدرتها میتواند به جنگهای ویرانگر امپریالیستی بیانجامد که دامنه آن حتی فراتر از خاورمیانه باشد. حتماً هم ضروری نیست که یکچنین جنگی به شکل جنگهای جهانی اول و دوم رخ دهد، یا طرفین به سلاح اتمی متوسل شوند. جنگهای امپریالیستی میتواند بهحسب شرایط مختلف اشکال مختلفی به خود بگیرد، اما ماهیت آنها همواره یکی است.
واقعیت این است که قدرتهای امپریالیست جز جنگ و ویرانی، تباهی، چپاول ، غارت و استثمار برای مردم منطقه خاورمیانه دست آوردی نداشتهاند. اگر در این منطقه، تروریسم و اسلامگرایی رشد کرده است، نتیجه سیاستهای جنگطلبانه و تجاوزگرانه قدرتهای امپریالیست است. امثال گروه ارتجاعی داعش از درون اشغالگری امپریالیسم آمریکا در عراق سر برآوردند. امثال طالبان افغانستان، القاعده، جمهوری اسلامی ایران، محصول استراتژی کمربند سبز امپریالیسم برای مقابله با کمونیسم و چپاند. اگر بخش بزرگی از مردم خاورمیانه و شمال آفریقا در جهل، ناآگاهی و خرافات اسلامی گرفتارند، محصول سرکوب جنبشها و مطالبات آزادیخواهانه آنها توسط امپریالیسم و طبقات حاکم بر این کشورهاست که با استقرار رژیمهای دیکتاتوری عریان ، مردم را در ناآگاهی و اسیر در چنگال خرافات مذهبی، نگهداشتهاند.
اگر سراسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به یکی از کانونهای اصلی بحران جهان سرمایهداری تبدیلشده است، نتیجه بنبست و بحران همهجانبه نظام سرمایهداری جهانی است که قادر نیست تضادهای لاینحل این نظام را حل کند و پاسخی برای فقر، بیکاری، گرسنگی میلیونها انسانی داشته باشد که زندگیشان با فلاکت و بدبختی میگذرد.
سرمایهداری و امپریالیسم راهحلی برای بحران منطقه خاورمیانه ندارند. معضل به سوریه و داعش، عراق، یمن، اسرائیل و فلسطین، محدود نیست. همه کشورهای این منطقه به اشکال مختلف در چنگال این بحران گرفتارند. گسترش دامنه مداخلات نظامی قدرتهای امپریالیست و منطقهای تنها نتیجهای که در پی خواهد داشت وخامت بیشتر اوضاع ، عمیقتر شدن بحران، افزایش نزاعهای فرقهای و جنگ و نزاع امپریالیستی است. هیچچیز نمیتواند از وخامت بیشتر اوضاع در این منطقه جلوگیری کند و آن را دگرگون سازد، جز اینکه لااقل کارگران و زحمتکشان آن کشورهای منطقه که آمادگی بیشتری دارند، بهویژه، ایران و ترکیه برای دگرگونی وضع موجود اقدام کنند و بدیل سوسیالیستی را در برابر بدیل فاجعهبار و ویرانگر سرمایهداری قرار دهند.
نظرات شما