مهرماه و آغاز سال تحصیلی از راه میرسد. با صدای زنگ مدارس، میلیونها دانشآموز در سراسر کشور، برای آموزش وتحصیل راهی کلاسهای درس میشوند. آموزش و تحصیلی که، درعین افت دائمی، پیوسته گرانتر شده و نه فقط دسترسی به آن در میان خانوادههای کمدرآمد دشوارتر شده، بلکه فرزندان بسیاری از کارگران و زحمتکشان به کلی از آن محروم گشتهاند. در حالیکه آمارهای رسمی از وجود ۵/ ۱۳ میلیون دانشآموز سخن میگویند، اما افراد سرشماری شده سنین ۵ تا ۱۹ سال، بالغ بر ۱۸ میلیون نفر هستند. این یعنی چند میلیون کودکی که در سنین تحصیل (۶ تا ۱۸ سال) هستند از تحصیل بازماندهاند. گرچه آمار دقیقی در این مورد ارائه نشده است، اما جمعیت بازمانده از تحصیل تا ۵/ ۳ میلیون تخمین زده میشود. اینها کودکانی هستند که یا از همان آغاز که به سن تحصیل رسیدهاند، فاقد امکانات ورود به مدرسه و تحصیل بودهاند و یا چند سال پس از ورود به مدرسه، به علت فقر و تنگدستی خانواده، مجبور به ترک تحصیل و راهی خیابانو بازار کار شدهاند. کودکان کار و خیابانی که آمار دقیقآن نیز اعلام نمیشود، در واقع همین کودکان بازمانده از تحصیل هستند. میلیونها کودکی که برای تامین معاش و کمکخرجی خانوادههای خود، در کورهپزخانهها، و کارگاههای مختلف استثمار میشوند یا از طریق دستفروشی، زبالهگردی و امثال آنروزگار خود را میگذرانند. برطبق پژوهشی که خبرگزاری جمهوری اسلامی به آن استناد کرده است، هر ساله بیش از ۲۵ درصد دانشآموزان ترک تحصیل میکنند. این یعنی محرومیت بیش از سه میلیون کودک از تحصیل، البته منهای بزرگسالانی که حتا سواد خواندن و نوشتن ندارند ، از هرگونه تحصیل محروم ماندهاند و آنگونه که در گزارش مرکز پژوهشهای مجلس آمده است، تعداد آنها به ۹ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر میرسد!
سیاستهای دولت اسلامی در زمینه آموزش و پرورش نه فقط روند محروم سازی فرزندان کارگران و زحمتکشان و عموم اقشار فقر زده و کم درآمد را تشدید نموده، بلکه چهره کریه و بیرحم نظام سرمایهداری حاکم بر ایران و طبقاتی بودن حتا آموزش و پرورش را نیز عریانتر ساخته است. نظام آموزشی البته در تمام کشورهای سرمایهداری طبقاتیست و جز این هم نمیتواند باشد. با این وجود در اغلب این کشورها، دولت مسئولیت و نقش اصلی را درتأمین هزینه های آموزش و پرورش برعهده دارد. آموزش و پرورش و تحصیل کودکان و جوانان از جایگاه ویژهای در برنامههای دولت برخودار است و آحاد کودکانی که به سن تحصیل پا میگذارند، از امکان تحصیل رایگان برخوردار هستند و خانوادهها حتا مجبورند کودکان خود را برای تحصیل و آموزش به مدرسه بفرستند. نظامهای سرمایهداری در اروپا و آمریکا نه فقط برای ترمیم و بازسازی دستگاههای عریض و طویل اداری و نظامی و به طور کلی دولت که ارگان سیادت طبقاتی طبقه به لحاظ اقتصادی مسلط بر جامعه است، بلکه همچنین برای ترمیم و بازسازی و رشد و ارتقای سطح سواد و آموزش و مهارت نیروی کار نیز مراقبت و البته از جیب استثمار شدگان، هزینهمیکند. در جمهوری اسلامی اما نه فقط آموزش و تحصیل و ارتقای سطح سواد و آگاهی آحاد جامعه اولویت و اهمیتی ندارد، بلکه حتا همان حد از مراقبت از نیروی کار و ترمیم و بازسازی و ارتقاء و رشد و مهارت آن نیز دیده نمیشود. برعکس تمام هم و غم آنترویج جهل وخرافه و گستراندن ناآگاهیست. تو گویی قومی غریبه و وحشی از گونه تازی و تاتار بر سرنوشت مردم مسلط شدهاند، خود، به اینکه رفتنی هستند، آگاهند و شتاب دارند به اینکه تا هستند و پیش از آنکه به دست کارگران و زحمتکشان محو و نابود شوند، به برند و بچاپند و ثروتهای جامعه را غارت و تا آخرین ذرات آن، مصرف کنند. آموزش و پرورش برای جمهوری اسلامی تا آنجا مهم است و یا از اولویت برخوردار است که منافع فوری طبقه و مرتجعین چپاولگر حاکم را درکوتاهترین مدت تامین کند.
یکی از شاخصهایی که میتواند درجه اولویتبندی آموزش و پرورش را بازتاب دهد، میزان بودجهای است که جمهوری اسلامی به آن اختصاص داده و میدهد. افزایش و اختصاص بودجه کافی به آموزش و پرورش، یکی از خواستهاییست که معلمان در اعتراضات و تجمعات مکرر خود آن را مطرح ساختهاند. برخی از تشکلهای صنفی معلمان، چنین انتظار داشتند که حسن روحانی به این خواستشان جامهعمل پوشاند. اما در طی بیش از دو سال ریاستجمهوری روحانی، نه فقط بهبود جدی در این زمینه حاصل نشد، بلکه برخی اقلامی که پیشاز آن در بودجه آموزش و پرورش منظور میشد، مانند هزینههای مربوط به بازنشستگان، دیون و طلبکاری معلمان و بازخرید کارکنان، بودجه تغذیه و بازسازی مدارس و نظیر آن، در دوره حسن روحانی از بودجه آموزش و پرورش حذف شدهاند. اوضاع آموزش و پرورش از این بابت وخیمتر شده است. بودجه آموزش و پرورش در حال حاضر تنها ۲/ ۵ درصد از رقم کل بودجه را تشکیل میدهد. این درحالیست که ۴۰ درصد بودجه، به نهادهای نظامی و امنیتی اختصاص یافته است. بودجه آموزش و پرورش جمهوری اسلامی در سال جاری ۲۳ هزار میلیارد تومان است اما در کشور همسایه ما ترکیه معادل ۱۱۰ هزار میلیارد و در فرانسه معادل ۳۶۰ هزار میلیارد تومان است. به عبارت دیگر در ترکیه بودجه آموزش و پرورش بیش از ۴ برابر و در فرانسه بیش از ۱۸ برابر بودجهایست که در جمهوری اسلامی به آن اختصاص یافته است. در حالیکه سرانه و هزینه دولت برای هر دانشآموز سالانه ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان است، این رقم در کشورهای اروپایی معادل ۳۵ تا ۵۷ و به طور متوسط ۴۶ میلیون تومان است. آموزش و پرورش که طبق روایت کمیسیون برنامه و بودجه از ده سال قبل با ۲۷درصد کسر بودجه روبرو بوده است، اکنون با کسر بودجه ۲۷۰ درصدی روبروست. کاستن از هزینههای آموزش و پرورش، جزئی از سیاستها و اولویتهای دار و دسته حسن روحانی و کل طبقه حاکم است و ناچیز بودن بودجه آموزش و پرورش نیز نتیجه مستقیم همین سیاست است. پیامدهای سیاست دولت و کمبود بودجه آموزش و پرورش را میتوان در کمبود مدارس، کمبود شدید امکانات و ابزارهای آموزشی و تحصیلی، تراکم بالای تعداد دانشآموزان هر کلاس مشاهده کرد که پیوسته از کیفیت آموزش و تحصیل کاسته است و افت شدید تحصیلی و تنزل سطح دانش و آگاهی محصلین را در پی داشته است. در کشورهای سرمایهداری غرب با افزایش بودجه آموزش و پرورش، افزایش مدارس و کلاسهای درس و نیز تعداد معلمان، از تراکم دانشآموزان هر کلاس جلوگیری میشود. دولت به عنوان متصدی اصلی آموزش و پرورش، مراقب است که تعداد دانشآموزان هر کلاس از ۱۲ الی ۱۴ نفر تجاوز نکند. در جمهوری اسلامی که تراکم دانشآموزان هر کلاس به بالای ۳۰ نفر میرسد، دولت از بودجه آموزش و پرورش میزند. مبالغ اختصاصی برای بازسازی مدارس را حذف میکند و نه فقط با استخدام معلمان جدید، گامی در راستای تعدیل این معضل برداشته نمیشود، بلکه با تعدیل واخراج معلم، این معضل بزرگتر و جدیتر میشود!
مطابق اظهارات مقامات دولتی، چیزی بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار یعنی قریب به یک چهارم از معلمان و فرهنگیان مازاد به حساب میآیند که باید اخراج شوند. هزاران مدرسه در سراسر کشور باید تخریب و بازسازی شوند، اما بودجهای بدین منظور درنظر گرفته نشده است. تنها در کردستان ۱۶۰۰ مدرسه نیاز به تخریب و بازسازی دارند و ۱۵۰ پروژه مدرسهسازی، بدلیل کمبود اعتبار متوقف شدهاند.
افزون بر اینها باید به افزایش فشارهای جسمی و روانی معلمان و تحقیر و له شدنشان از بیحقوقی اشاره کرد. ناچیز بودن حقوق معلمان و بیتوجهی به خواستهای چندین ساله و متعدد آنها، از جمله افزایش حقوق به بالای خط فقر و رفع تبعیض در حقوق و مزایای دریافتی میان معلمان و سایر کارمندان دولتی، بسیاری از معلمان را به اجبار به سمت شغل دوم و سوم سوق داده است. در حالیکه خط فقر بالای ۳ میلیون تومان است متوسط حقوق معلمان در جمهوری اسلامی یک میلیون و در بهترین حالت ۵/ ۱ میلیون تومان است. بنابراین به جز قشر نازکی از فرهنگیان، تمام معلمان زیر خطر فقر زندگی میکنند. نظام حاکم که غرق در فساد و دزدی و چپاول است و در هزینه کردن میلیاردها دلار از جیب مردم برای حماس و حزبالله و تقویت گروههای اسلامگرا در یمن و عراق و حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه و امثال آن به شدت ولخرج است، و میلیاردها دلار صرف برنامههای نظامی و هستهای و تسلیحاتی میکند، نظامی که حقوقهای چند ده میلیونی به مقامان و مدیران حکومتی میپردازد و از هرگونه کمک نقدی یا غیرنقدی به سرمایهداران و کارخانهداران دریغ ندارد، همینکه نوبت به بودجه آموزش و پرورش و افزایش حقوق معلمان میرسد، به شدت خسیس است و امساک به خرج میدهد و متوسط حقوق معلم از ۵/ ۱ میلیون تومان فراتر نمیرود. این درحالیست که حتا در کشورهایی مانند اردن، مالزی، لبنان، عربستان، کره جنوبی و ترکیه حقوق معلم معادل ۸ تا ۱۳ میلیون تومان و در کشورهای پیشرفتهتری چون فنلاند، انگلستان، فرانسه و آمریکا، معادل ۱۵ تا ۲۸ میلیون تومان است . مطابق خبرهای انتشار یافته در سایت “حقوق معلم و کارگر” بعد از یک سلسله اعتصاب و اعتراضات سراسری معلمان، تنها حدود ۸۰ هزار تومان بهطورمتوسط به حقوق معلمان اضافه شد! مُسکّنی که حتا دوای دندان درد معلم نیست! این درحالیست که نه فقط در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی، بلکه از همین امروز ممکن و میسر است که حقوقهای قابل قبولی به ارتش معلمان زحمتکشی که به مردم برای خروج از جهل و بیسوادی آموزش میدهند، پرداخت شود. نیازی به گفتن نیست معلم زحمتکشی که برای تامین هزینههای زندگی به مسافرکشی و شغلهای دیگری که ربطی به حرفه وی ندارد روی میآورد، نه فقط قادر نیست دانش خود را به روز کند و آن را تعمیق ببخشد بلکه حتا از تدریس درحد متوسط ومعمولی هم باز میماند و چه کسیست که نداند تمام اینها موجب افت تحصیلی میشود؟! بیهوده نیست که جمهوری اسلامی به لحاظ توسعه آموزش و پرورش در میان ۲۵کشور همجوار ایران، مانند بحرین، عربستان، گرجستان، قرقیزستان، ارمنستان، ازبکستان، ترکیه و قزاقستان، پایینتر از آنهاست و در دریف ۱۹ قرار گرفته است به نحوی که تنها افغانسان، سوریه، فلسطین، عراق و لبنان وضعیتی بدتر از جمهوری اسلامی داشتهاند!
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد، خصوصیسازی آموزش و پرورش است که پرشتابتر از هر زمانی، در دوره حسن روحانی درحال اجراست و بیش از پیش، آموزش و تحصیل را از دسترس خانوادههای فقیر و کمدرآمد خارج ساخته است. روزبهروز بر مدارس پولی و خصوصی افزوده و از کم و کیف مدارس دولتی کاسته میشود. حتا در مدارس دولتی نیز بخشهایی از هزینه تحصیل دانشآموزان، مستقیم و غیرمستقیم بر دوش خانوادهها قرار داده شده است. واگذاری مدارس به بخش خصوصی یا خصوصیسازی آموزش و پرورش نیزجزء لاینفک سیاست کابینه روحانی در زمینه کاهش خدمات دولتیست.
البته تجار و آقازادهها و خانوادههای پولدار و توانمند، مشکلی در زمینه هزینههای آموزش خصوصی ندارند. آنها چه در مدارس خصوصی و پرداخت شهریههایی که هیچ کارگر، معلم و زحمتکشی توان پرداخت آن را ندارد و چه از طریق کلاسهای خصوصی، در همه حال قادرند امکان تحصیل فرزندان خود را تا هر سطحی که بخواهند فراهم سازند. این تنها کارگران و زحمتکشان و اقشار فقیر و کمدرآمد مردماند که از ترکشهای انفجار نارنجک خصوصیسازی در آموزش و پرورش، زخمی و لت و پار، و از گردونه تحصیل خارج میشوند. بدین ترتیب،درواقع دولت با ثروتهای جامعه و حاصل دسترنج کارگران و پولهایی که مستقیم و غیرمستقیم از مردم میگیرد، پولدارها را آموزش میدهد و در همان حال راه را بر آموزش مردم زحمتکش و تنگدست میبندد.
حسن روحانی و وزیر آموزش و پرورش وی، اینها را البته خوب میدانند چرا که خود، اجزاء و مجری همان سیستم و سیاستهایی هستند که چنین وضعیت وخیم و اسفباری را بر آموزش و پرورش و بر مردم ایران تحمیل کردهاند. از این رو به خواست معلمان رسیدگی نمیکنند، اعتراضات معلمان را نادیده میگیرند و به هیچ انتقادی پاسخ نمیدهند. فانی وزیر آموزش و پرورش در جلسات مکرری که اخیرا با مسئولان و مدیران آموزش و پرورش داشت، حتا اشارهای به سلسله اعتراضات سراسری معلمان و خواستهای آنها نکرد. همین قدر گفت که مدیران مدارس باید نماز جماعت را در اول وقت برگزار کنند وی گفت این موضوع باید از مدیران آغاز شود و به دانشآموزان تسری یابد.
تجربه حاکمیت ۳۷ ساله ارتجاع اسلامی به همگان نشان داده است که وضعیت آموزش و تحصیل و مدارس پیوسته سیری نزولی داشته و مدام وخیمتر شده است. بر انبوه کودکان محروم از تحصیل یا ترک تحصیل کردهها پیوسته اضافه شده است. شمار جوانانی که پس از پایان دوره متوسطه از ادامه تحصیل بازمانده و در عین حال هیچگونه کار و شغلی نیافتهاند، افزایش یافته است. معلمان زحمتکش، پیوسته فقیر و فقیرتر شدهاند. کتابها و مواد درسی سراسر آغشته به خرافات مذهبی و افکار و ایدههای ضدعلمیست. سیاستهای آموزشی همچنان با گسترش دخالت و نفوذ مذهب و دستگاههای مذهبی در مدارس و آموزش و پرورش توام بوده است. تحصیل و آموزش با افت بسیار شدیدی روبرو شده و رژیم جمهوری اسلامی توام با فقر شدید مادی، فقر معنوی وحشتناکی را بر کارگران و زحمتکشان و اقشار فقیر و زحمتکش مردم تحمیل کرده است.تحصیل و آموزش درجمهوری اسلامی همچنان درجاده سرازیری وسیر قهقرائیست. این وضعیت نیازمند تغییراساسیست و باید زیر و رو شود. نظام آموزشی در ایران، نیازمند یک دگرگونی انقلابی و بنیادیست. هرگونه دگرگونی ریشهای و بهبود اساسی نظام آموزشی اما در گرو برچیدن رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و استقرار یک حکومت شورائیست!
نظرات شما