“زندگی ۵۰۰۰ زن کارتن خواب در تهران، آمار ۹ درصدی معتادان زن از کل معتادان که در ۵ سال اخیر دو برابر شده است، آمار ۳۲ درصدی مرگومیر زنان ناشی از اعتیاد، رواج افسردگی و رسیدن سن اعتیاد به ۱۳ سال در بین دختران و تغییر الگوی مصرف آنها از مواد سنتی به مواد صنعتی و روانگردان که منجر به لذت و هیجان و شادی کاذب میشود، وجود دو میلیون کودک کار در کشور و غیره قلهای از کوه یخی است، همزمان خبر تجاوز گروهی ۶ مرد معتاد زیر پلی به دختر ۱۱ سالهای که کودک کار است هم منتشر شد، خبری که در هیاهوهای اخیر گم شد و دریغ از واکنشی کوچک به این عمل شنیع و غیر انسانی.” (به نقل از صفحه فیسبوک شهیندخت مولاوردی، معاون امور زنان رئیس جمهور ، ۳۰ خرداد ۹۴)
چه خبر است؟ چرا خانم مولاوردی “سیاهنمایی” میکند؟ موضوع “حضور زنان در ورزشگاهها” است، البته “نه در همه رشتههای ورزشی، مثل فوتبال، شنا و بوکس و کشتی، بلکه برای تماشای ورزش والیبال.” (منبع فوق)
حالا این موضوع مگر چه اهمیتی دارد که این خانم را چنین برافروخته است؟
“در شرایطی که جامعه ما دچار افسردگی شده و نیاز به نشاط و شادابی دارد، پایین آمدن سن اعتیاد به ۱۳ سال و روی آوردن دختران جوان به مواد روانگردان برای ایجاد هیجان کاذب جای تاسف دارد. در همین راستا است که ما این برنامهها را برای ایجاد شور و هیجان و نشاط در زنان و دختران کشورمان لازم دانسته و ضروری تشخیص میدهیم.” (مصاحبه مولاوردی با ایلنا، ۱۰ تیر ۹۴)
متوجه اهمیت موضوع شدید؟ موضوع، رابطه “تماشای والیبال” و درمان برخی از پدیدههای مخرب اجتماعی است. این کشف علمی را دیگر باید به نام این خانم به ثبت رساند. از زمان پیدایش علم جامعهشناسی تاکنون، جامعهشناسان علل گوناگونی برای ناهنجاریهای اجتماعی همچون بیخانمانی، اعتیاد، افسردگی، پدیده کودکان کار، تجاوز به زنان و دختران برشمرده و هر یک نیز راه حلی برای کاهش یا کنترل آنها ارائه دادهاند، اما این نخستین باریست که معاون امور زنان یک رئیس جمهور مدعی شده با تماشای مسابقات والیبال میتوان به رغم این مشکلات، “نشاط و شادابی” به جامعه حقنه کرد!
البته در میان سران جمهوری اسلامی، کشفیاتی از این دست کم نیستند. آنان منبع تباهی کشور را کشف کردهاند: “زنان”. از اینرو، سال به سال هر چه بر فقر، بیکاری، بیخانمانی، اعتیاد، فحشا، کودکان کار و دهها معضل دیگر افزوده میشود، “بار اسلامیت نظام” هر چه بیشتر بر دوش آنان گذاشته شده و برای تمام فجایعی که نظام سرمایهداری اسلامی به بار آورده، مجازات میشوند.
بسیاری از آسیبهای مورد اشارهی مولاوردی، طبق تحقیقات غیر اسلامی، اما علمی، با فقر و بیکاری رابطه دارند. طبق آمار رسمی، نرخ بیکاری در میان زنان (با ۹ / ۲۰ درصد) دو برابر مردان (با ۵ / ۱۰ درصد) است. تنها ۵ درصد از کارگران را زنان تشکیل میدهند که بیشتر هم در بخشهای خدماتی کار میکنند. باید بر آنان زنان بسیاری را افزود که در کارگاههای زیرزمینی شاغلاند، یا به کارهایی همچون نظافت، قالیبافی و سبزی پاک کردن در خانه میپردازند و نیز زنان دستفروش را که در آمارها جایی ندارند. و همه با دستمزدی بسیار کمتر از مردان. و همواره مواجه با خطر بیکاری، فشار روانی، اهانت، آزار و اذیت جنسی و بیبهره از هر گونه حمایت قانونی.
سهیلا جلودارزاده در فروردین ماه در گفتگو با ایلنا میگوید: “بر اساس آمارها تا چند سال گذشته حدود ۳۰۰ هزار کارگر زن تحت پوشش بیمه تامین اجتماعی در کشور مشغول به کار بودند اما هم اکنون تعداد آنها تا ۱۰۰ هزار نفر کاسته شده است.”
آمار دیگری میگوید، ۶۴ درصد فارغالتحصیلان ایران را زنان تشکیل میدهند. نرخ بیکاری این زنان در مقایسه با ۹ / ۱۲ درصد مردان، ۳ / ۳۱ درصد است.
در شهریور سال گذشته، نیز، جلودارزاده اعلام کرد: “در حال حاضر یک میلیون نفر از زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد، ۲۰۰ هزار نفر تحت پوشش خیریهها و… هستند، اما یک میلیون نفر از این زنان ناشناخته هستند و ممکن است به آسیبهای اجتماعی دچار شوند.” به این ترتیب، روشن میشود یک میلیون زن سرپرست خانواده وجود دارند که خود و فرزندانشان حتا از همان مستمری بخور و نمیر این نهادها هم بهرهمند نیستند.
به گفتهی محجوب، دبیر کل خانه کارگر و عضو مجلس شورای اسلامی در اردیبهشت ماه، در مجموع: “نرخ مشارکت اقتصادی مردان ۶۷ درصد است، در حالی که این نرخ برای زنان تنها ۶ / ۱۲ درصد است.”
وضعیت اشتغال زنان در ایران، امری اتفاقی نیست. بلکه سیاستیست که جمهوری اسلامی از همان آغاز به صورت سیستماتیک علیه زنان به اجرا درآمده است.
خامنهای در دی ماه ۱۳۹۰ با طرح دو شرط اساسی برای اشتغال زنان، یعنی نخست “اشتغال، کار اساسی زن در خانه و خانواده و مسئولیت مهم همسری و مادری را تحتالشعاع قرار ندهد” و دوم “رعایت مسئله محرم و نامحرم” مجدداً بر این سیاست تأکید کرد. تصویب و اجرای طرحهای رنگارنگ از جمله جداسازی جنسیتی در محلهای کار یا ممنوعیت اشتغال زنان در شیفتهای شبانه را نیز باید در راستای همین سیاست سیستماتیک ارزیابی کرد. پیامد این سیاست، بیکاری هر چه بیشتر و زنانه شدن فقر است که بسیاری از مقامات رژیم به آن معترفاند. مجلس شورای اسلامی و دولت روحانی نیز پیگیرانه آن را دنبال میکنند. مولاوردی در ۲۴ خرداد ماه از “زنانه شدن بخش غیر رسمی اقتصاد کشور و زنانه شدن سرپرستی خانوارها و فقر در جامعه” سخن میگوید. اما برنامههای سال جاری معاونت زنان و سرپرست خانواده را از جمله “افزایش باروری و درمان ناباروری” برمیشمرد.
باری، اگر این زنان بیکارِ فقرزده و افسرده، بنا به نسخهی خانم معاون رئیس جمهور، به تماشای مسابقه والیبال میرفتند کمی “شور و نشاط” مییافتند، البته چنانچه غم نان امان میداد و آهی در بساط پیدا میشد!
مولاوردی از تعداد زنان کارتنخواب میگوید. او در بهمن ۱۳۹۳ در مصاحبهای تعداد آنان را در تهران ۵۰۰ نفر اعلام کرده بود. اما در فیسبوکاش از ۵۰۰۰ نفر نام میبرد. یعنی در فاصله چهار ماه این تعداد ده برابر شده است؟
در خرداد ماه، فاطمه دانشور، رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران، گفت: “در سال ۹۱ که تهران ۱۲ هزار کارتن خواب داشت، تعداد زنان کارتن خواب ۳ هزار نفر بود که تعداد کارتن خوابها در سال ۹۲ به ۱۵ هزار و در سال ۹۳ به ۲۰ هزار نفر افزایش یافت و به همین نسبت تعداد زنان کارتنخواب نیز در شهر تهران رشد داشته است. متاسفانه در میان زنان کارتنخواب و خیابانی، برخی به همراه کودکانشان هستند و برخی نیز باردار هستند.” علت را نیز “زنانه شدن فقر و آسیبهای اجتماعی” دانسته است. پس باید رقم ۵۰۰۰ زن کارتنخواب در سال ۹۴ به حقیقت نزدیکتر باشد. میگویند دروغگو، کمحافظه هم میشود. شاید هم مصلحت ایجاب میکرد، این بار کمی به حقیقت نزدیک شود. اما نمیگوید که در ایران، نه تنها دولت بلکه هیچ دستگاه دیگری نیز مسئولیتی در برابر آنان نمیپذیرد. نمیگوید “تعدادی از کارتنخوابها دچار بیماریهایی همچون هپاتیت، ایدز، گال و شپش هستند اما بیمارستانهای وزارت بهداشت [وزارت بهداشت دولت روحانی] به دلیل عدم اعتبار و پول آنها را پذیرش نمیکنند.” (به نقل از رسول خادم، عضو شورای شهر تهران).
باری، اگر این زنان کارتنخواب و افسرده، بنا به نسخهی خانم معاون رئیس جمهور، به تماشای مسابقه والیبال میرفتند کمی “شور و نشاط” مییافتند، البته چنانچه غم بیخانمانی امان میداد و آهی در بساط پیدا میشد!
او از آمار ۹ درصدی زنان معتاد و دو برابر شدن آنان در ۵ سال اخیر میگوید؛ از مرگ و میر ۳۲ درصدی ناشی از اعتیاد و از رسیدن سن اعتیاد در دختران به ۱۳ سال. اما نمیگوید در جامعهای که نان گرانتر و کمیابتر از مواد مخدر است، نوجوانان و جوانان، به ویژه دختران، با افقی تیره روبرویند، امکانات ورزشی و تفریحی ناچیز است، خشونت جنسیتی در خانه و خیابان بیداد میکند، افزایش اعتیاد زنان و پایین رفتن سن اعتیاد، تعجبی ندارد. گرچه در ۲۴ خرداد ماه در مصاحبهای با اعلام همین خبر مدعی میشود: “این مهم باید با آسیبشناسی به دغدغه جدی مسئولان قرار گیرد.” چند روز بعد هم دغدغهی وی آرام مییابد: تماشای مسابقه والیبال.
باری، اگر این دختران و زنان معتاد و افسرده، بنا به نسخهی خانم معاون رئیس جمهور، به تماشای مسابقه والیبال میرفتند کمی “شور و نشاط” مییافتند، البته چنانچه غم آیندهای یأسآور امان میداد و آهی در بساط پیدا میشد!
از کودکان کار میگوید. کودکانی که بین ۲ تا ۵ میلیون تخمین زده میشوند. کودکانی که طبق قوانین جمهوری اسلامی از ۱۵ سالگی میتوانند وارد بازار کار رسمی شوند. کودکانی که به گفتهی یکی از فعالان حقوق کودک حداقل در ۴ شغل ممنوعه از جمله قالیبافی، کورهپزخانه، خدمات شهری مانند رفت و روب شهری، تخلیه و بازیافت زباله و جوشکاری مشغول به کارند؛ کودکانی که در خیابان دستفروشی میکنند؛ کودکانی که نزد بازرسان وزارت کار نامرئیاند؛ کودکانی که در مناطق مختلف شهر تهران بین ۲۳ درصد تا ۴۲ درصد آنان را دختران تشکیل میدهند. کودکانی که سرپرستانشان یا بیکارند یا حقوق بخور و نمیری دارند که کفاف نان را هم نمیدهد، چه رسد به کتاب و مدرسه. اما نمیگوید که “اهانت و خشونت”، “کتک”، “خفت” و “آزار جنسی” از جمله تجربههای روزمرهی کودکان کار است؛ که طبق یافتههای سازمان بهزیستی، ۲۱ درصد این کودکان رابطه جنسی را تجربه کردهاند؛ که میانگین سن شروع روابط جنسی در دختران ۵ / ۱۲ و در پسران ۷ / ۱۳ سال است؛ که طبق مطالعه “مرکز تحقیقات ایدز” میزان شیوع ایدز در میان کودکان ۱۰ تا ۱۸ سال، ۵ درصد و بیشترین راه ابتلا هم تجاوز جنسی بوده است، دختر و پسر.
باری، اگر این کودکان رنجور از زحمت و افسرده، بنا به نسخهی خانم معاون رئیس جمهور، به تماشای مسابقه والیبال میرفتند کمی “شور و نشاط” مییافتند، البته چنانچه غم و حسرت تحصیل، زخم اهانت و بیماری ایدز امان میداد و آهی در بساط پیدا میشد!
او به تجاوز ۶ مرد به دختری ۱۱ ساله اشاره میکند و افسوس میخورد: “دریغ از واکنشی کوچک به این عمل شنیع و غیر انسانی”. عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان با بیست و یک سال تجربه کار در این زمینه، میگوید: “این انجمن آمارهای جامع و گزارشهای مستندی دارد که برای کودکان کار رخ داده است.” و ادامه میدهد: “دست ما کوتاه است.” عذر انجمنهای غیر دولتی در ایران موجه است، اما خانم معاون رئیس جمهور برای این کودک چه کرده است؟ هیچ. مجلس اسلامی البته کاری کرد. با وجود شاهد، اعلام کرد خبر کذب بوده است. البته در رسانهها، خبر دیگری از تجاوز به دختری ۷ ساله هم منتشر شد، آن هم چند بار فقط در یک روز. به رغم وجود مدارک پزشکی، حتما آن خبر هم “کذب” است.
باری، اگر این دخترکان بیپناه و افسرده، بنا به نسخهی خانم معاون رئیس جمهور، به تماشای مسابقه والیبال میرفتند کمی “شور و نشاط” مییافتند، البته چنانچه درد تجاوز بر پیکر نحیفشان امان میداد و آهی در بساط پیدا میشد!
این قطرهایست از دریای بیکران “بار اسلامیت نظام” بر دوش زنان و مجازاتی که در جمهوری اسلامی بر آنها روا میشود.
مولاوردی در همان مصاحبه ۱۰ تیر، عنوان کرده بود: “وقتی مخالفان از مراجع عظام هزینه کردند، به خاطر احترامی که دولت برای مراجع قائل است و رای مراجع را محترم میشمارد، تشخیص داده شد که این تمهیدات رعایت شود”. پس باید نوشت:
باری، اگر زنان بیکار، زنان فقیر، زنان بیخانمان، زنان معتاد، کودکان کار، بنا به نسخهی خانم معاون رئیس جمهور، به تماشای مسابقه والیبال میرفتند کمی “شور و نشاط” مییافتند، البته چنانچه رنج روزمره امان میداد و آهی در بساط پیدا میشد! و مسلماً مراجع عظام اجازه میدادند!
ولی قبلا در فیسبوک به جنگ مخالفان رفته و نوشته بود: “کسانی که ۸ سال در غار کهف خود خزیده بودند در این دو سال از هیچ کوششی برای پاشیدن بذر ناامیدی و دلسردی در میان مردم دریغ نورزیدهاند.”
باید تمام نوشته را پاک کرد. باید از نو نوشت. مسئله خانم مولاوردی زنان نیست، “شور و نشاط” دختران نیست. خودش میداند تماشای والیبال، چارهی بلایایی نیست که در رژیم وی و همفکرانش بر زنان روا میشود. دعوا بر سر لحاف ملا است. میان جناحیست که او به آن تعلق دارد و جناح دیگری که میکوشد “بذر ناامیدی و دلسردی” را میان مردم بپاشد. دولتی که وی معاونش است، میخواهد با آزادسازی “تماشای والیبال” و “نه همه ورزشها” (به گفتهی خود مولاوردی) دلِ تعدادی از زنان را به دست آورد و مایه “شور و نشاط” آنان شود. خانم شهیندخت مولاوردی، خود، نیز در همان غار کهفی لانه دارد که رقبایش را متهم میکند.
این غارنشینان، اصلاحطلب و اصولگرا، را به حال خود نهیم. ما زنان و دخترانِ نوریم. ما، خود، روزی، در روشنای آفتاب، حق “تماشای والیبال” و همه ورزشها را به کف خواهیم آورد. نه تنها به ورزشگاهها خواهیم رفت و تماشا خواهیم کرد، بلکه با تیمهای خود مسابقه خواهیم داد. شادمانه، فارغ از بندهای حکومتی اسلامی، بی اجازه کهفنشینان. ما زنان و دخترانی که دیگر فقیر نخواهیم بود، بیکار نخواهیم بود، معتاد نخواهیم بود، کارتنخواب نخواهیم بود، کودک کار نخواهیم بود. روزی روشن. روزی نه چندان دور.
نظرات شما