چرایی یورش به دانشگاه‌ها در دوم اردیبهشت ۵۹ از زبان مصباحی مقدم

روز شمار تاریخ ۳۷ ساله حاکمیت جمهوری اسلامی مملو از سرکوب، شکنجه و کشتار نیروهای مبارز و کمونیست است. این رژیم از همان فردای قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، به آشکارترین وجه ممکن بر چهره آزادی پنجه کشید و برای محو دستآورد های انقلاب، تا آنجا که در توانش بود از انجام هیچ جنایتی کوتاهی نکرد. در حافظه تاریخی جنبش دانشجویی و توده های مردم ایران، دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ یکی از روزهای خون بار تاریخ جمهوری اسلامی است. روزی که این رژیم به یکی از سنگرهای پاسداشت آزادی های سیاسی در جامعه وحشیانه یورش برد. روزی که به فرمان خمینی تحت پوشش “انقلاب فرهنگی” و اجرای این فرمان توسط “بنی صدر” رئیس جمهوری وقت هیئت حاکمه ایران، دانشگاه های کشور به خاک خون کشیده شدند. یورشی که طرح مقدماتی آن با سخنرانی خمینی از چند ماه پیشتر شروع و پس از آن با ارسال نامه مصطفی میرسلیم، معاون سرپرست وزارت کشور به وزیر علوم در هشتم اسفند ۱۳۵۸ مجوز اقدامات عملی تهاجم به دانشگاه های کشور صادر شد(۱). بعد از نامه میر سلیم و با گذشت کمتر از دو ماه، نخستین نشانه های اقدام به دستورالعمل معاون سرپرست وزارت کشور در دانشگاه تبریز نطفه بست (۲). پس از ماجرای دانشگاه تبریز و ارسال پیام حمایتی خمینی از تهاجم دانشجویان پیرو خط امام این دانشگاه، شورای انقلاب اسلامی نیز در ۳۰ فروردین ۵۹ با صدور اطلاعیه ای فرمان حمله سراسری به دانشگاه ها را صادر کرد.

با تمهیدات فوق، بنی صدر رئیس شورای انقلاب اسلامی در شامگاه ۳۰ فروردین با زبان تهدید و سرکوب سه روز به دانشجویان دانشگاه های کشور مهلت داد تا دفاتر خود را از دانشگاه ها بر چینند. او با توجه به اطلاعیه “شورای انقلاب اسلامی” که خود ریاست این شورا را به عهده داشت، خطاب به تشکل های دانشجویی گفت:ستادهای عملیاتی گروه های گوناگون، دفاتر فعالیت و نظایر اینها که در دانشگاه ها و موسسات عالی مستقر شده اند، چنانچه ظرف سه روز از صبح شنبه تا پایان دوشنبه اول اردیبهشت برچیده نشوند، “شورای انقلاب” مصمم است که همه با هم یعنی رئیس جمهور (بنی صدر) و اعضای شورا مردم را فرا خوانده و همراه با مردم در دانشگاه ها حاضر شوند و این کانون های اختلاف را بر چینند(۳). و این در حالی بود که از صبح روز ۳۰ فروردین تمام عوامل سرکوبگر رژیم، از پاسداران گرفته تا اوباشان و گله های حزب اللهی برای تهاجم به دانشجویان در اطراف دانشگاه تهران بسیج شده بودند. با فرمان “بنی صدر” عملا یورش به دانشجویان دانشگاه تهران شروع شد. طی سه روز تهاجم به دانشگاه تهران که با مقاومت دانشجویان مبارز و کمونیست برای پاسداری از آزادی و حق فعالیت های دمکراتیک همراه بود، سه تن از دانشجویان کشته و ده ها تن دیگر زخمی شدند. در حالی که مقاومت دانشجویان در دانشگاه تهران طی سه شبانه روز ادامه داشت، در شامگاه اول اردیبهشت، “بنی صدر” فرمان حمله سراسری به کل دانشگاه های ایران را صادر کرد.
روز دوم اردیبهشت ۱۳۵۹، اوج تهاجم نیروهای حزب اللهی و پاسداران مسلح به دانشگاه های کشور بود. در این روز دیگر فقط دانشجویان دانشگاه تهران نبودند که زخمی و کشتار شدند. دانشگاه های سراسر کشور با یک یورش همگانی و سیستماتیک نیروهای سرکوبگر رژیم و گله های حزب اللهی مواجه شدند. از صبح روز دوم اردیبهشت، نیروهای بسیج، گروه های حزب اللهی و اوباشان رژیم در تمام استان ها و شهرهای دانشگاهی برای حمله به دانشگاه ها بسیج شدند. هادی غفاری در راس گروهی اوباش مسلح، ماموریتش تهاجم به دانشگاه گیلان بود. در دانشگاه اهواز “جمی” نماینده خمینی در راس مهاجمان مسلح در یورش به دانشجویان قرار گرفت. در هر شهر و دانشگاهی یکی از اوباشان شناخته شده رژیم هدایت یورش به دانشگاه ها را بر عهده داشتند. تحت لوای به اصطلاح انقلاب فرهنگی، دانشگاه های کشور طی یک روز به خاک و خون کشیده شدند. حاصل این یورش وحشیانه ده ها تن کشته و صدها زخمی بود. دانشجویان هوادار سازمان چریک های فدایی خلق ایران (پیشگام) و دانشجویان هوادار سازمان پیکار از جمله بیشترین جانباختگان این یورش سراسری به دانشگاه ها بودند. خمینی، بنی صدر و دیگر عوامل هیئت حاکمه ایران تنها به کشتار دانشجویان بسنده نکردند.خمینی پس از این تهاجم وحشیانه دستور تعطیلی دانشگاه ها را نیز صادر کرد. دانشگاه ها به مدت دو سال تعطیل شدند و پس از به خاک و خون کشیدن دانشگاه های کشور بر سر جنبش دانشجویی ایران همانی رفت که نباید می رفت.
به راستی چرا؟ چرا دانشگاه ها و جنبش دانشجویی ایران، تنها پس از گذشت ۱۴ ماه از آن قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۵۷، این چنین مورد خشم و تاخت و تاز حکومت اسلامی قرار گرفت؟ و چرا دانشگاه های کشور به مدت دو سال توسط مرتجعین حاکم بر ایران تعطیل شد؟
در پی قیام ۲۲ بهمن و سقوط حکومت سلطنتی، به رغم اینکه یک دار و دسته مرتجع و ضد انقلابی بر مسند قدرت نشستند و مستثنا از اینکه حاکمان جدید چه می خواستند و در پی چه اهدافی بودند، اما این انقلاب و این قیام توده ای دست آوردهایی نیز برای جامعه به همراه داشت که خوش آیند هیئت حاکمه جدید نبود.این دست آوردها نه تنها خوشایند خمینی و دار و دسته اش نبود، بلکه برای آنان بسیار آزار دهنده هم بود. آزادی و ایجاد فضای نسبتا دمکراتیک موجود در جامعه از جمله نخستین دست آورده های انقلاب و قیام شکوهمند مردم ایران در ۲۲ بهمن بود. دستآوردی که از بنیان با ماهیت دینی و ارتجاعی جمهوری اسلامی در تضاد بود و حاکمان اسلامی نمی توانستند آزادی های موجود در جامعه را بر تابند. چرا که ذات دین و حکومت دینی با آزادی در تعارض است. نه فقط ذات دین با آزادی در تضاد و تعارض است، بلکه جمهوری اسلامی آزادی و وجود آن در جامعه را مخل موجودیت و بقاء خود نیز می پندارد.
لذا، بر بستر قیام بهمن و در آن فضای نسبتا دمکراتیکی که بر جامعه حاکم شد، دانشگاه های کشور بیش از هر مکان دیگری ملهم از دست آوردهای انقلاب و قیام بود. دانشگاه عملا مامن امنی برای تمامی نیروهای تشنه آزادی شد. محیط دانشگاه و جنبش دانشجویی ایران با آن پیشینه مبارزاتی ای که از دوران شاه به همراه داشت، طبیعتا نمی توانست غیر از این هم باشد. حضور پر شور جوانان و عناصر مترقی در محیط دانشگاهی نشانی از موقعیت ممتاز جنبش دانشجویی در رژیم گذشته بود. جنبشی که بعداز قیام بهمن توانست جایگاه رفیعی برای خود در جامعه فراهم سازد. مولفه دیگر، حضور فعال سازمان های چپ و کمونیست از جمله حضور پر رنگ سازمان چریک های فدایی خلق ایران به عنوان بزرگترین سازمان چپ و کمونیست خاورمیانه در جامعه بود. این حضور فعال سازمان های مبارز و انقلابی در متن جامعه که این نیز ثمره قیام بهمن بود، خود عامل تاثیر گذار دیگری بر فضای سیاسی دانشگاه های کشور بود. محیطی که به تاسی از قیام ۲۲بهمن و به تاسی از حضور فعال سازمان های سیاسی بیش از هر جای دیگر جامعه جلوه های روشنی از آزادی و فضای نسبتا دمکراتیک را بازتاب می داد. پوشیده نیست چنین فضایی برای حکومتی که شکل گیری آن از همان آغاز در ستیز با آزادی و حقوق دمکراتیک مردم ایران نطفه بسته بود، اساسا قابل تحمل نبود و نمی توانست هم باشد.
برای توضیح آن برهه از فضای دانشجویی و دانشگاه های کشور بهتر است موضوع را از زبان مصباحی مقدم بشنویم. مصباحی مقدم که خود از نظریه پردازان “انقلاب فرهنگی” و یکی از عوامل اصلی یورش به دانشگاه های کشور در دوم اردیبهشت ۵۹ بود، در این باره می گوید:”بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فضای خاصی بر جامعه حاکم شد و گروه‌های سیاسی و فعالان سیاسی و مطبوعاتی به صورت بسیار باز و گسترده در دانشگاه‌ها خصوصا دانشگاه تهران فعالیت می‌کردند. گروه‌های چپ هم که پیش از پیروزی انقلاب حضور داشتند، میدان‌دار شدند، به نحوی که اگر کسی سری به جلوی دانشگاه می‌زد از کتابفروشی‌ها گرفته تا مقابل نرده‌های دانشگاه تهران با حضور گروه‌ها، خصوصا احزاب و گروه‌های مختلف چپ مواجه می‌شد”.
مصباحی در ادامه با بیان اینکه دانشگاه‌ها در ابتدای پیروزی انقلاب در اختیار گروه‌های مارکسیستی، کمونیستی و به تعبیر عمومی گروه‌های چپ قرار داشتند، می گوید: اینجا بود که دانشگاه‌ها بنا به فرمان امام جهت تمهید مقدمات انقلاب فرهنگی تعطیل شد و امام در یک نطق فرمودند، که دانشگاه منشا انسان‌سازی است و دانشگاه و حوزه را با هم مقایسه کردند و گفتند اگر این دو درست عمل کنند کشور درست می‌شود و اگر نادرست عمل کنند، کشور منحرف می‌شود و گفتند بروید سراغ اینکه شرایط را برای یک انقلاب فرهنگی در کشور فراهم کنید. (۴)
مصباحی مقدم به روشنی بر دستآوردهای مردم از قیام بهمن ۵۷ انگشت گذاشته است. او به خوبی توضیح می دهد که چرا جمهوری اسلامی دیگر نمی توانست فضای سیاسی حاکم بر دانشگاه ها را تحمل کند. هیچ تحلیلی نمی توانست و نمی تواند تا بدین حد روشن و شفاف ذات دین و به تبع آن ذات جمهوری اسلامی را در ضدیت با آزادی توضیح دهد. اما، مصباحی مقدم، این عنصر مرتجع و سرکوبگر جمهوری اسلامی، به عمد فراموش می کند تا از اقدامات وحشیانه و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در پیشبرد این به اصطلاح انقلاب فرهنگی مورد نظر خمینی حرفی بزند. او هرگز از یورش مغول وار اوباشان بسیجی به دانشگاه ها و کشتار ده ها و زخمی شدن صدها دانشجوی مبارز و کمونیست در روز دوم اردیبهشت سخن نمی گوید. مصباحی مقدم از تعطیلی دو ساله دانشگاه ها صحبت می کند، اما هرگز از اخراج و پاکسازی هزاران دانشجو و صدها استاد چپ و مترقی حرفی نمی زند. او همچنین به عمد فراموش می کند که بگوید، بعد از بازگشایی دانشگاه ها و بر بستر سیاست گزینش دانشجویی “شورای انقلاب اسلامی”، ۴۰ درصد سهمیه دانشگاه های کشور دست کم برای یک دوره ده ساله فقط به عناصر حزب اللهی و نیروهای بسیجی اختصاص داده شد. او به عمد فراموش می کند که بگوید، در همین دوره ده ساله حتا اکثریت جوانانی که به هر دلیلی، خود و خانواده شان با سیاست های جمهوری اسلامی زاویه داشتند، از ورود به دانشگاه محروم شدند و دانشگاه پس از “انقلاب فرهنگی” عملا به مکانی برای سرکوب آزادی و اعمال تبعیض جنسیتی تبدیل شد.
نتیجه اینکه جمهوری اسلامی در هر مکان و در هر زمان خواست به روی آزادی شمشیر بکشد، ابتدا به ساکن به سرکوب نیروهای چپ و کمونیست به عنوان پیگیرترین و موثرترین مدافعان آزادی و محو حضورشان در جامعه پرداخته است. هر زمانی که جمهوری اسلامی قادر شد نیروهای چپ و کمونیست را سرکوب و جامعه را از حضور فعال چنین نیروهایی پاکسازی کند، آنوقت با سهولت بیشتری توانسته است سیاست های ارتجاعی و دینی اش را بر کل جامعه حاکم سازد. آنچه در دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ تحت لوای انقلاب فرهنگی اتفاق افتاد و پس از آن به تعطیلی دو ساله دانشگاه های کشور منتهی شد، سرکوب و پاکسازی دانشجویان و استادان چپ و کمونیست از محیط دانشگاه بود. سیاست جمهوری اسلامی از آغاز تا به امروز همواره بر این مبنا قرارداشته است.
زیر نویس:
(۱)- در این تاریخ مصطفی میر سلیم، طی نامه‌ای از وزیر علوم درخواست کرد تا رؤسای دانشگاه‌ها “از اجازه‌دادن به گروه‌های سیاسی به هر عنوان برای برگزاری مراسم سخنرانی و تبلیغات سیاسی خودداری کنند”.
(۲)- در ۲۶ فروردین ۱۳۵۹، در پی به تشنج کشیده شدن برنامه پرسش و پاسخ هاشمی‌رفسنجانی در دانشگاه تبریز، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (بعدا دانشجویان دفتر تحکیم وحدت) با اشغال ساختمان مرکزی دانشگاه تبریز، اعلام کردند تا زمانی که پاکسازی دانشجویان، استادان و کارکنان دانشگاه به مرحله اجرا گذاشته نشود، ساختمان مرکزی این دانشگاه را ترک نمی‌کنند.
(۳)- اطلاعیه شورای انقلاب اسلامی
(۴)- غلامرضا مصباحی مقدم، نماینده مجلس و استاد دانشگاه، اول اردیبهشت ۹۴ در گفت‌وگو با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)

نشریه کار شماره ۶۹۲ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.