علی خامنهای روز شنبه هفته گذشته، ۷ تیر، برای سرپوش نهادن بر فساد فراگیر در دستگاه قضائی و نجات صادق آملی لاریجانی، گماشته پیشین خود در راس دستگاه قضائی که از مدتها پیش آوازه فساد مالی وی و تشکیلات تحت امرش در همه جا پیچیده بود، مستقیماً وارد صحنه شد و علناً به دفاع از او برخاست. خامنهای ضمن سخنرانی خود و داستان سرائیهای متعدد در مورد عدل و انصاف، وارد بحث مبارزه با فساد شد و خطاب به سران قوه قضائیه گفت:
” در همین دادگاه اخیری که در قوّهی قضائیّه مطرح است، به بعضی از بزرگانِ پاکدستِ قبلی قوّهی قضائیّه اهانت شد و به آنها ظلم شد؛ یعنی واقعاً جفا شد به آنها که نبایستی این کار میشد و نباید بشود. البتّه خطاب من به افراد مؤمن، جوانهای مؤمن است، وَالّا آن کسی که معاند است با او نمیشود کاری کرد. بعضیها هستند که فرض کنید انتقام مواضع محکم انقلابی فلان شخصیّت را وقتی که در آن مقام نیست میخواهند از او بگیرند؛ با آنها من کاری ندارم، خطاب من به مردم مؤمن و مردم متدیّن و جوانهای خوبی است که میخواهند بر طبق حق رفتار بکنند؛ مراقب باشند تعدّی نکنند، جفا نکنند، ظلم نکنند.”
تمام تلاش خامنهای در سخنرانی ۷ تیر این بود که بگوید صادق آملی لاریجانی فاسد نیست، زمین خوار نیست، رشوه خوار نیست، با زمینخواری در شهرک ویلائی کلاک لواسان رابطهای ندارد، در پرونده فساد مالی طبری هیچ نقشی نداشته ، به پول گروگان گرفته شده مردم در دستگاه قضائی دستبرد نزده و در قم، کاخ و بارگاه نساخته است، پشت و پناه زد و بندها و رشوهگیری اخوی بزرگترش، فاضل لاریجانی با سعید مرتضوی و بابک زنجانی نبوده است، برعکس او خودش “آغازگرحرکت مبارزهی با فساد” بوده و به او ظلم و جفا شده است. خامنهای به رقبای لاریجانیها و عموم طرفداران خود هشدار میدهد که مبادا پای وی که اکنون رئیس مجمع تشخیص مصلحت و عضو شورای نگهبان است، در ماجرای فسادهای دستگاه قضائی به میان کشیده شود و به وی “تعدی” شود. چرا؟
به این دلیل که لاریجانی سرسپرده و مجری اوامر وی بوده است. لاریجانی منصوب خامنهای بوده است و رسوا شدن علنی او به عنوان فاسد، مستقیماً خود وی را هدف قرار میدهد. این البته شامل تمام مقامات بالای دولتی است که مستقیم یا غیر مستقیم منصوب او هستند. هچنین به این دلیل که راس دستگاه قضائی را هدف قراردادن، رسوا کردن علنی دستگاهی است که سر تا پا فاسد و ستمگر است. به این دلیل که اگر قرار باشد او هم دهان باز کند و اسرار را علیه باندهای رقیب بیرون بریزد، دیگر چیزی از رژیم باقی نمی ماند. او سال پیش در همین ایام در نامهای به یزدی نوشته بود : ” بنده سینه ام خزانه الاسرار اتهامات مجموعهای از معاونان، قائم مقامان و آقازادههای مسئولان و شخصیت هاست.” پس روشن است که چرا خامنهای ناگزیر شد پیش از آن که کار از کار بگذرد و باندهای رقیب با علنی کردن فسادهای پنهان، یکدیگر را رسوا کنند، وارد صحنه شود و ماجرای فساد دستگاه قضائی را در همین جا متوقف سازد. البته بخش دیگری از این ماجرا با ظاهراً خودکشی قاضی جنایتکار منصوری نیز خاتمه یافته است تا او بدون این که لب باز کند و از دیگران بگوید، نا گفتههایش را با خود به گور ببرد.
اما این تلاش رسوای خامنهای برای تبرئه آملی لاریجانی و سرپوش نهادن بر فساد فراگیر در دستگاه قضائی، تلاشی مذبوحانه است، چیزی را تغییر نخواهد داد و نتیجهای در پی نخواهد داشت. نه لاریجانی از فساد تبرئه میشود، نه فساد فراگیر دستگاه قضائی پوشیده میماند و نه فساد تمام نظمی که خامنهای در راُس آن قرار دارد. چرا که این فساد تمام تار و پود نظم مستقر و طبقه حاکم را فراگرفته است.
فساد درونی دولت دینی حاکم بر ایران چنان گسترده و فراگیر است که به قول معروف، فقط خواجه حافظ شیرازی از آن بی خبر است. فساد در جمهوری اسلامی چنان گسترده و فراگیر است که حتی نا آگاهترین و عقبماندهترین بخش مردم نیز از آن آگاهند. محال است کسی در ایران زندگی کند و روزمره با انواع و اقسام فسادهای تمام دستگاه دولتی حاکم مواجه نباشد. کوچکترین و پیشپاافتاده ترین کار مردم با این دستگاه حتی در سطوح پائین آن جز با رشوه و پارتی بازی پیش نمیرود. در سطوح بالاتر هرکسی که در موقعیت و جایگاهی قرار دارد، قبل از هرچیز در پی پرکردن جیب خود از طریق زد و بند، دزدی و رشوهخواری است. به سطوح بالاتر که میرسد، زدو بندها، دزدیها و رشوهها ابعاد تریلیونی به خود میگیرند. در این سطح دیگر فساد محدود به خود مقامات نمیشود، بلکه خانوادگی است. پدری که صاحب مقام و موقعیتی در سطوح بالای بوروکراسی، دستگاه امنیتی، مذهبی ، پلیسی و نظامی است، نان فرزندان، خواهران و برادران، اقوام و خویشاوندان او هم در روغن است. طبری معاون لاریجانی فقط یک نمونه کوچک از خانوادهای است که پدر آنها رئیس دستگاه امنیتی در مازندران بود.
فساد مالی سرتاپای همه نهادها و ارگانهای دستگاه دولتی، اجرائی، مقننه، قضائیه، مذهبی،امنیتی، نظامی و غیر نظامی را فرا گرفته است. گیریم در برخی نظیر دستگاه اجرائی، پلیس و قوه قضائی بیشتر و در برخی دیگر، اندکی کمتر، دزدی و رشوه خواری برخی با ارقام تریلیونی و دیگران در ابعاد میلیونی و میلیاردی. این مسئله چنان در میان مردم افشا شده است که همواره کارگران، معلمان، بازنشستگان، پرستاران و هرگروهی از زحمتکشان که به مبارزه روی میآورد، یکی از شعارهای آنها این بوده است “یک اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه”. خامنهای به عبث تلاش میکند مقامات فاسد منصوب خود را مبرا از فساد معرفی نماید و ریشهدار بودن فساد در تمام اجزاء سیستم را انکار کند.
فساد دستگاه دولتی جمهوری اسلامی فقط در داخل کشور شهره خاص و عام نیست. در خارج از ایران هم یکی از فاسدترین دولت های جهان را جمهوری اسلامی میدانند. از همین روست که مثلاً سازمان بینالمللی شفافیت در گزارش امسال خود میگوید ایران سال گذشته از لحاظ شاخص فساد مالی و گسترش آن در میان ۱۸۰ کشور جهان در رتبه ۱۴۶ قرار گرفته است که حتی در مقایسه با سال قبل از آن نیز ۸ درجه سقوط کرده و بدتر شده است.
چرا فساد دستگاه دولتی در ایران چنین گسترده است؟
این حقیقتی است که در تمام کشورهای سرمایهداری جهان، فساد دستگاه دولتی به درجات مختلف وجود داشته و دارد. اما این فساد در ایران از آن رو گسترده است که در ایران رژیم ترور و اختناق حاکم است. دولت حاکم بر ایران یک دولت کاملاً استبدادی است که آزادیهای سیاسی مردم را به کلی از آنها سلب کرده است. مردم کمترین نقشی در اداره امور کشور ندارند. هیچ نهاد کنترل کنندهای حتی در همان محدوده بوروکراتیک نظامهای پارلمانی وجود ندارد، تمام مقامات و مناصب دولتی انتصابی هستند و همه آنها مطیع و گوش به فرمان یک دیکتاتور افسارگسیخته.
رئیس قوه قضائیه را خامنهای از افراد مورد اعتماد خود منصوب میکند. معاونان، مدیران ، دادستان کل و روسای دادگستریها، انتصابی رئیس قوه قضائی اند و این انتصابات تا پائین ترین رده ها بسط پیدا میکند. قضات مادام العمر بر مسند قضاوت می نشینند، رشوه میگیرند و در یک نظم استبدادی، مطلق العنان اند. همین مسئله در مورد قوه اجرائی و دیگر نهادها و ارگانها نیزصادق است.
در ایران یک دولت دینی اسلامی شیعه مذهب حاکم است که دزدی، رشوه خواری و فساد را از نظر دینی توجیه میکند. خامنهای در راُس دولت دینی، رشوهاش را به نام حق امام میگیرد. هیچ کس نباید بداند در نهادهای اقتصادی و مالی که مستقیماً تحت کنترل او هستند، چه میگذرد، پیشوای مذهبی مصون از خطاست!
علاوه بر تمام آنچه که گفته شد، نظم حاکم بر ایران که اکنون به پایان عمر خود رسیده و در گیر بحرانهای بسیار عمیق و گسترده است، به اوج گندیدگی رسیده است. در یک چنین شرایطی، نظمی که به انحطاط گرائیده، با عمیقترین فسادها در درون دستگاه دولتی و طبقه حاکم نیز مواجه میشود. پس روشن است که چرا این دستگاه باید سرتا پا فاسد، پوسیده و ستمگر باشد و هست. چرا فساد تار و پود جمهوری اسلامی را فراگرفته و تمام سیستم غرق در فساد است. هیچ اصلاحی در این سیستم کارساز نیست. اگر هم گاه و بیگاه از مبارزه با فساد در این دستگاه صحبت میشود و حتا تعدادی هم اخراج یا بازداشت میشوند، دعوای باندهای درون این دستگاه است و تصفیه حساب با یکدیگر و نه مبارزه با فساد. این واقعیت چنان آشکار است که خامنهای نیز در همین سخنرانی به طور ضمنی به آن اشاره میکند و صادق لاریجانی نیز از زاویه تبرئه خود، در نامه به یزدی آشکارا به آن اعتراف مینماید. بنابراین، بازداشت و اخراج تعدادی از عناصر فاسد دستگاه دولتی یا حتی اعدام برخی سرمایهداران دزد و غارتگر، نه مبارزه با فساد است و نه چیزی را تغییر میدهد. درمحاکمات کنونی مقامات دستگاه قضائی هم وضع بر همین منوال است.
دستگاه قضائی جمهوری اسلامی اما فقط یک تشکیلات سرتا پا فاسد نیست. این دستگاه که از اساس، بنیادش بر حراست از یک نظم ستمگرانه و طبقه سرمایهدار قرار گرفته است، یک قصابخانه آدم کشی نیز هست که تا کنون حکم اعدام دههاهزارتن از مردم ایران را نیز صادر کرده است. کافی است اشاره شود که رئیس کنونی آن، رئیسی، یک آدم کش حرفهای است که تنها در طول یک ماه، حکم اعدام چندین هزار زندانی سیاسی را صادر کرد. این دستگاه باید از اساس ویران گردد.
دستگاه قضائی هنگامی در ایران می تواند یک دستگاه قضائی مستقل، سالم و در خدمت مردم باشد که دولت دینی برافتد، سیستم انتصابی مقامات در تمام کشور و از جمله در دستگاه قضائی ملغا گردد. دیگر قاضی مادامالعمری وجود نداشته باشد و قضات انتخابی و قابل عزل توسط خود مردم باشند. تنها در یک دولت شورائی است که می تواند یک چنین دستگاه قضائی وجود پیدا کند.
نظرات شما