مردم عراق در آتش یک جنگ داخلی ارتجاعی گرفتارشدهاند. البته این جنگی جدید نیست که تازه آغازشده باشد،سالهاست که ادامه دارد. آنچه جدید است، در پی تحولات سیاسی اخیر این کشور، سیمای جنگی کاملاً فرقهای میان شیعه و سنی به خود گرفته است.
از روزی که امپریالیسم آمریکا به همراه دیگر قدرتهای امپریالیست، کشور عراق را به اشغال نظامی خود درآورد، مردم عراق لحظهای روی آرامش و امنیت را به خود ندیدهاند. در طول تمام این دوران، کمتر روزی بدون کشتار مردم سپریشده است. ارمغان آمریکا برای مردم عراق چیزی جز ویرانی این کشور، فقر، بیکاری و سیهروزی میلیونها کارگر و زحمتکش، بمباران شهرها، کشتار دهها هزار تن از مردم، ناامنی، آوارگی میلیونها عراقی و درنهایت برافروختن جنگ میان فرقههای شیعه و سنی، از طریق حمایت از گروههای اسلامگرای شیعه وابسته به جمهوری اسلامی ایران و قرار دادن آنها در رأس قدرت سیاسی عراق، نبود. اینکه امپریالیسم آمریکا متحدین ثابتقدم خود را در میان گروههای اسلامگرای شیعه یافت و به قدرت گیری آنها یاری رساند و در رأس قدرت قرارداد، چیزی خلقالساعه نبود. بلکه بر پایه یک استراتژی قرار داشت که از سالها پیش، از دوران جیمی کارتر و مشاور عالی امنیت ملی او، برژینسکی، در دستور کار طبقه حاکم آمریکا قرار گرفت. بر طبق این استراتژی، راه مقابله با کمونیسم، جنبش کارگری و جنبشهای چپ، در کشورهایی با جمعیت مسلمان بهویژه در خاورمیانه که خرافات دینی ریشههای عمیق و تاریخی دارد، تقویت گروهها و جنبشهای ارتجاعی اسلامی و به قدرت رساندن آنها، قرار گرفت. نخستین مولود کثیف این استراتژی امپریالیسم آمریکا، جمهوری اسلامی در ایران بود و در پی آن سازماندهی گروههای تروریست بینالمللی متشکل از بنیادگرایان اسلامی و گروه طالبان در افغانستان، با همکاری عربستان سعودی، پاکستان و شیخنشینهای منطقه خلیجفارس. در هر دو مورد نیز این استراتژی، اهداف دولت آمریکا را تأمین نمود.
در ایران، بنیادگرایان پان اسلامیست شیعه، تحت رهبری خمینی نهفقط توانستند انقلاب تودهای مردم ایران را در هم شکنند و ارتجاع اسلامی را بهجای آن بنشانند، بلکه بزرگترین کشتار و سرکوب تاریخ ایران را علیه کمونیستها و آزادیخواهان سازمان دادند. این دقیقاً همان چیزی بود که قدرتهای امپریالیست و در رأس آنها، دولت آمریکا خواهان آن بودند. در افغانستان نیز دولت آمریکا موفق شد، دولت طرفدار روسیه را سرنگون کند و بهجای آنیک دولت مذهبی اسلامی را مستقر سازد.
تضادی که استقرار یک چنین دولتهایی به علت بنیادگرایی و پاناسلامیسم در خود نهفته داشت البته واقعی بود، اما این تضاد از زاویه منافع و اهداف امپریالیسم، نه جدی بود و نه آشتیناپذیر. از همین روست که بهرغم کشمکشها و اختلافات میان جمهوری اسلامی ایران و امپریالیسم آمریکا، وقتیکه آمریکا به عراق حمله نظامی کرد، نهفقط جمهوری اسلامی در نقش متحد آمریکا ظاهر شد، بلکه گروههای اسلامگرای شیعه عراقی که فراکسیونهایی از بورژوازی عراق را نمایندگی میکردند، متحدین اصلی داخلی آمریکا از کار درآمدند و نقش برتر در دولت دستنشانده نیز به آنها واگذار گردید. حتا اقدام تروریستی بنیادگرایان اسلامی در ۱۱ سپتامبر در خود آمریکا نیز، نتوانست تغییری در این استراتژی پدید آورد. استراتژی تقویت اسلامگرایان در منطقه خاورمیانه و اتحاد گسست ناپذیر ارتجاع امپریالیستی و اسلامی بهجای خود باقی ماند. این استراتژی بار دیگر در جریان انقلابات کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا، در تلاش همهجانبه امپریالیسم برای به قدرت رساندن گروههای اسلامگرای اخوان المسلمین خود را نشان داد. در اینجا نیز آشکار شد که سرمایهداری در مرحله گندیدگی و احتضار، متحدی پابرجاتر از ارتجاع اسلامی، در کشورهایی که باورهای مذهبی اسلامی در میان مردم نفوذ دارد، برای نجات خود و مقابله با سیر بالنده تاریخ ندارد.
در عراق پس از اشغال، نقش اصلی را در به بند کشیدن مردم، کشتار، سرکوب و ویرانگری، دولت آمریکا و جمهوری اسلامی متحدا عهدهدار شدند. این هر دولت برای تأمین منافع اقتصادی و سیاسی خود و به حاشیه راندن تضادهای اصلی، تضاد شیعه و سنی را تشدید کردند.
جمهوری اسلامی که تقویت گروههای اسلامگرای شیعه و حمایت همهجانبه بهویژه از گروه حزب الدعوه نوری مالکی را در دستور کار داشت، مدافع سرسخت سرکوب جمعیت سنی مذهب عراق و محروم ساختن آنها از حقوق و آزادیهایی بود که میتوانست موقعیت گروههای اسلامگرای شیعه را به خطر اندازد. این سیاست جمهوری اسلامی با سیاست دولت آمریکا انطباق داشت که مردم عرب سنی مذهب عراق را مخالفین اشغال نظامی و طرفدار رژیم بعث میدانست. لذا برای تثبیت موقعیت خود به بیرحمانهترین سرکوب علیه آنها و حتا بمباران شهرهای سنی نشین با بمبهای فسفری، متوسل گردید.
اتحاد امپریالیسم آمریکا، جمهوری اسلامی و گروههای اسلامگرای شیعه عراق در سرکوب مقاومت تودهای مردم علیه اشغال نظامی، به تشدید تضاد سنی و شیعه در عراق انجامید. از درون این تضاد بود که گروههای بنیادگرای اسلامی سنی شکل گرفتند و تقویت شدند. گروههایی که دشمنی با اسلامگرایان شیعه، جزء لایتجزای استراتژی آنهاست. این گروهها از حمایت و پشتیبانی مالی و تسلیحاتی دولتهای عربی رقیب جمهوری اسلامی در منطقه بهویژه عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی نیز برخوردار شدند. نتیجه این تشدید تضاد و درگیریهای فرقهای، افزایش روزافزون درگیریهای نظامی، ترور و بمبگذاریهایی بود که بهویژه در دو، سه سال اخیر سیر صعودی جهشی به خود گرفت و همهروزه دهها تن از مردم به نام شیعه و سنی به قتل رسیده و صدها تن معلول و مصدوم شدند.
آنچه این مخاصمات فرقهای را به درجه بیسابقهای تشدید نمود، بحران سوریه و مداخلهی قدرتهای امپریالیستی و منطقهای نظیر ترکیه، جمهوری اسلامی ایران، عربستان سعودی و قطر به نفع یکی از طرفهای درگیر بود که نتیجه دستبهنقد آن عمده شدن تضاد شیعه و سنی و قدرت گیری گروههای بنیادگرای سنی ،از نمونه داعش و النصره بود. با این تحولات، بحران سوریه به درون عراق نیز بسط یافت. دولت نوری مالکی که در تمام دوران زمامداریاش در عراق جز تشدید فقر و بدبختی تودههای مردم عراق، اشاعه فساد و دزدی، دامن زدن به جنگ فرقهای و سرکوب میلیونها تن از مردم عراق به نام سنی ارمغانی نداشت، با یک بحران سیاسی همهجانبه روبهرو گردید. او برای نجات از این بحران، تلاش نمود با کنار گذاشتن گروههای متحد خود در قدرت، تمام قدرت را در دست خود متمرکز سازد و با زور سرنیزه، بر این بحران غلبه کند. اما این تلاش، نتیجهای معکوس به بار آورد و بحران را تشدید نمود. در پی تشدید بحران، اعتراضات و تجمعات مسالمتآمیزی از سوی مردم تعدادی از شهرهای عراق به بی حقوقی خود صورت گرفت. مالکی برای فرونشاندن این اعتراضات به سرکوب نظامی و کشتار مردم متوسل گردید. دولت اسلامگرای شیعی عراق با این اقدامات، تمام زمینههای عینی را برای تصرف نیمی از عراق توسط گروه اسلامگرای داعش و گروههای متحد او فراهم ساخت. حدود ۸ تا ۱۰ گروه نظامی که قدرتمندترین آنها گروه داعش، شورای قبایل عراق و گروه نقشبندی هستند و نظامیان رژیم بعثی صدام در همه آنها حضور فعال دارند، با یکدیگر متحد شدند و با تکیه به حمایت تودههای مردمی که از ستم بیکران دولت مالکی جانشان به لب رسیده بود، توانستند با یکرشته حملات نظامی برقآسا، نیروی نظامی ۶۰ هزارنفره مالکی مستقر در این مناطق را متلاشی کنند و بر بخش وسیعی از عراق مسلط شوند. امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی و بلندگوهای بینالمللی وابسته به آنها برای فریب مردم جهان و سرپوش گذاردن بر نقش جنایتکارانه خود در عراق، به انتشار اخبار جعلی متوسل شدند تا چنین وانمود کنند که گویا تمام ماجرا در این است که یک گروه بنیادگرای اسلامی با یک نیروی نظامی ۵ تا ۱۰ هزارنفره به شهرهای عراق حمله کرده و مناطقی را اشغال کرده است. تردیدی نیست که در میان گروههایی که اکنون در حال جنگ با نوری مالکی هستند، گروه ارتجاعی بنیادگرای اسلامی داعش، سازمانیافتهتر و قدرتمندتر از تمام گروههای دیگر است. اما اگر حمایت تودههای مردم این شهرها نبود و میلیونها تن حتا با چوب و سنگ برای بیرون راندن ارتش عراق از شهرها به پا نمیخاستند، از تمام این گروهها حتا تصرف یک شهر نیز ساخته نبود. این اما بدان معنا نیست که مردم این شهرها طرفدار داعش و دیگر گروههای اسلامگرا، برای استقرار یک دولت دینی بنیادگرای سنی در عراق هستند. تاریخ یکصد سال اخیر مردم عراق این را نشان داده است. اکنون اگر یک گروه ارتجاعی اسلامگرا از نمونه داعش هم تلاش میکند، با سرکوب، کشتار و اختناق، دقیقاً همان کاری را انجام دهد که جمهوری اسلامی در ایران کرد و دولت اسلامی خود را بر پا کند، مقصر نه تودههای مردم عراق، بلکه دولت آمریکا، جمهوری اسلامی ایران و گروههای بنیادگرای اسلامی شیعی عراقی هستند که با سیاستهای ارتجاعی و ضد مردمی خود، زمینههای رشد و قدرت گیری امثال داعش را فراهم ساختند.
با تحولات سه هفته اخیر در عراق، اکنون این کشور به سه بخش تقسیم شده است. دولت مالکی در یک بخش حکومت میکند، داعش و گروههای متحد او در بخش دیگری حاکماند و کردهای عراق در منطقه کردستان. اما این نه پایان ماجرا و تقسیم شدن و تجزیه عراق به سه بخش، بلکه تازه سرآغاز درگیریهای نظامی خون باری است که هیچ چشمانداز کوتاهمدتی نیز برای پایان آن متصور نیست.
بهجز کردها که خواهان تجزیه عراق و ایجاد سه کشور مستقل از درون این تجزیه هستند، نه طرفهای اصلی درگیری که خود را در گروههای اسلامگرای شیعه و سنی سازمان دادهاند، طرفدار چنین تجزیهای هستند و نه قدرتهای منطقهای و بینالمللی حامی آنها.
دفاع سران حکومت خودمختار کرد،از تجزیه عراق نیز، در واقعیت یک تاکتیک تبلیغاتی برای گرفتن امتیاز از طرفین درگیر و حفظ مناطقی است که اخیراً به تصرف خود درآوردهاند. چراکه آنها این را بهخوبی میدانند که اولاً- امکان شکلگیری یک کشور مستقل با جمعیتی بسیار محدود، محاط در مرزهای خشکی چهار کشور با دولتهای دشمن، محال است. ثانیاً- باوجود جمهوری اسلامی ایران و دولت ترکیه و در کل سیاست قدرتهای منطقهای و بینالمللی برای حفظ جغرافیای سیاسی موجود، کشور مستقل کردستان حرفی عبث است.
اسلامگرایان شیعه و سنی عراق بهعنوان دو طرف اصلی نزاع، نه در پی تجزیه عراق ، بلکه در پی نابود کردن یکدیگرند.
گروههای اسلامگرای شیعه، بهویژه گروه مالکی تلاش میکنند از طریق سازماندهی مجدد خود با حمایت و پشتیبانی دولت آمریکا و جمهوری اسلامی، مجدداً شهرهایی را که داعش و گروهای متحد او به تصرف خود درآوره اند، باز پس گیرند. جمهوری اسلامی که بازنده اصلی تحولات اخیر عراق است، پیشبرد این سیاست را از سوی گروههای اسلامگرای شیعه، مسئلهای حیاتی برای تحقق اهداف توسعهطلبانه خود، نهفقط در عراق، بلکه در لبنان، سوریه و فلسطین میداند. سلطه اسلامگرایان سنی بر بخش شمالی عراق، به معنای قطع پیوستگی خطوط ارتباطی جمهوری اسلامی با این کشورهاست. ازاینرو مسئله نه بر سر تجزیه عراق، بلکه پیروزی بر گروههای رقیب است و از همین روست که جمهوری اسلامی، مالکی را تشویق به ایستادگی میکند و میکوشد با حمایت همهجانبه و مداخله نظامی و سیاسی آشکار و پنهان، همان سیاستی را که در سوریه پیش برد، در اینجا نیز ادامه دهد.
گروه بنیادگرای سنی داعش نیز نهفقط خواستار سلطه بر سراسر عراق است، بلکه ادعاهایی فراتر از مرزهای عراق دارد. داعش، کپی نوع سنی اسلامگرایان شیعه حاکم بر ایران است. داعش همانند جمهوری اسلامی داعیه رهبری “جهان اسلام” را دارد. در رویای یک امپراتوری اسلامی به سر میبرد و سرکرده این گروه خود را خلیفه همه مسلمین میداند. ناسیونالیستهای متحد این گروه نیز به چیزی کمتر از تسلط بر سراسر عراق راضی نیستند. دولتهای عربی منطقه نیز که حامی و پشتیبان آنها هستند، تجزیه عراق را لطمهای سنگین به موقعیت و منافع خود میدانند.
تضاد و منازعه قدرتهای منطقهای نیز مانع از آن خواهد شد که قدرتهای امپریالیست بتوانند راهحل تجزیه را به عراق دیکته کنند. مسئله بسیار مهم دیگر در این است که اگر در یکطرف این درگیری مالکی و جمهوری اسلامی است که میتوانند مورد مذاکره و سازش قرار گیرند، در سوی دیگر این درگیری نه طرف مشخصی برای گفتگو و سازش وجود دارد و نه حتا دولت آمریکا میتواند بر داعش تأثیر بگذارد و این گروه را به سازش وادارد. در خارج از این چارچوب نیز تمام تلاشهایی که دولت آمریکا و برخی گروههای داخل عراق برای ایجاد سازش و تشکیل یک ائتلاف شیعه و سنی میکنند، اکنون دیگر بیثمر است. چراکه قدرت در بخش وسیعی از عراق در دست گروههایی است که تابع هیچ دولت و ائتلافی نیستند. بنابراین بهدشواری میتوان تصور کرد که راهحلی مسالمتآمیز برای پایان دادن فوری به جنگی یافت شود که اکنون آشکارا به یک جنگ فرقهای شیعه و سنی تبدیلشده است.
در یک چنین جنگی که قدرتهای منطقهای و بینالمللی پشت آن قرار دارند، نه گروههای بنیادگرای شیعه میتوانند به پیروزی قطعی دست یابند و نه گروههای بنیادگرای سنیاز نمونه داعش، قادر است بر گروههای شیعه بهویژه در مناطق جنوبی عراق چیره شود و بر سراسر عراق تسلط یابد. ازاینروست که عراق امروز با چشماندازی تیره و تارتر از سالهای گذشته روبهروست. این جنگ فرقهای میتواند سالها به درازا بکشد و میلیونها انسان را قربانی کند. این واقعیت نیز هنوز ناگفته مانده است که درگیرهای درونی گروههای شیعه و سنی و نیز درگیریهای درونی گروههای متحد داعش، بهاضافهی کشیده شدن درگیریهای نظامی به درون اقلیم کردستان، میتواند اجزای دیگری از رویدادهای آتی عراق باشد.
متأسفانه طبقه کارگر عراق هم که در پی اشغال نظامی و ویرانی این کشور، ازهمپاشیدگی بنیانهای اقتصادی و صنعتی و سیاستهای سرکوبگرانه و فرقهگرایانه مالکی، لطمات شدیدی متحمل شد و بهشدت تضعیف شده است، در موقعیتی نیست که بتواند نقشی در این میان برای نجات تودههای مردم عراق ایفا کند. سازمانهای بهاصطلاح چپ و حتا آنهایی که خود را کمونیست میدانند ازآنجاییکه نقشی در مبارزات مردم عراق در چندین سال گذشته نداشتند، حتا برخی با اشغالگران نظامی عراق و اسلامگرایان شیعه حاکم کنار آمدند، ناتوانتر از آن هستند که بتوانند مستقلاً اقدامی انجام دهند. سرنوشت آنها در تحولات کنونی و آتی عراق نیز چیزی جز این نخواهد بود که زیر پرچم این یا آن دارو دسته اسلامگرا و ناسیونالیست قرار گیرند و البته خطر داعش هم میتواند توجیه مناسبی برای کار آنها باشد.
وضعیت اسفبار کنونی عراق و مردم آن، باید درس بزرگی برای طبقه کارگر و مردم ایران، سازمانهای کمونیست، چپ و دمکرات باشد. این مسئله بهویژه ازآنرو حائز اهمیت جدی است که احتمال گسترش این بحران به درون ایران نیز وجود دارد و هرلحظه این خطر، مردم ایران را تهدید میکند. دلایل آن نیز بر کسی پوشیده نیست.
هماکنون یک پای اصلی جنگ و فرقهگرایی مذهبی، جمهوری اسلامی است که در درگیری گروهها و دولتهای شیعهمذهب منطقه با گروههای بنیادگرای سنی مذهب، حضور مستقیم و غیرمستقیم دارد. این واقعیت بهوضوح در سوریه، لبنان، عراق خود را نشان داده است. با تشدید جنگ داخلی در عراق، این دخالت مستقیم جمهوری اسلامی ایران علیه گروههای اسلامگرای سنی و به نفع گروههای اسلامگرای شیعه افزایش خواهد یافت. پوشیده نیست که دفاع پوشیده برخی از کشورهای عربی از بنیادگرایان سنی مذهب نیز با تشدید مداخلات جمهوری اسلامی، شکلی علنیتر به خود خواهد گرفت. هماکنون نیز گروه داعش به پشت مرزهای ایران رسیده است و این خطر مدام جدیتر میشود که درگیری به درون ایران کشیده شود. آنچه ابعاد این خطر را وخیمتر میکند، نارضایتی گسترده میلیونها تن از مردم سنی مذهب ایران در چهارگوشه مناطق مرزی ایران است که علاوه بر بی حقوقی عمومی مردم ایران، از ستم و تبعیض ملی و مذهبی نیز رنج میبرند. بنابراین زمینه مساعد گسترش بحران به درون ایران نهفقط به علت دخالت جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر و نزاع گروههای بورژوایی شیعه و سنی، بلکه به علت سیاستهای ارتجاعی داخلی علیه خود مردم ایران، ازجمله تبعیض و ستم بر مردمی که باورهای مذهبی سنی دارند، فراهم است. اگر مقابلهای جدی با این خطر نشود، دیر یا زود، این بحران ایران را نیز فرا خواهد گرفت و آنگاه فاجعه به بار خواهد آمد. تودههای مردم ایران، بهویژه کارگران و زحمتکشان نباید اجازه دهند که ایران نیز به سرنوشت سوریه و عراق گرفتار آید. راه پیشگیری از این فاجعه نیز چیزی جز این نخواهد بود که به دخالتهای جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر ازجمله در سوریه، عراق و لبنان و حمایت از این یا آن فرقه اسلامگرا، پایان داده شود. حقوق و آزادیهای مردم ایران به آنها باز پس داده شود و به ستمگری و تبعیض از هر نوع آن، مذهبی، ملی، جنسی و نژادی پایان داده شود.
نخستین شرط تحقق این هدف نیز برانداختن دولت مذهبی جمهوری اسلامی و استقرار دولتی در ایران است که به شکلی رادیکال و قطعی هرگونه رابطهای را با مذهب گسسته باشد، دین و دولت بهکلی از یکدیگر جدا باشند، هیچگونه امتیازی برای یک دین و مذهب وجود نداشته باشد، برابری تمام اعضای جامعه به رسمیت شناخته شود و به عموم مطالبات تودههای کارگر و زحمتکش ایران پاسخ دهد. یک چنین دولتی که بخواهد نجاتبخش مردم ایران از فاجعه جنگ فرقهای و ویرانی کشور باشد و راه را بر پیشرفت و ترقی جامعه و تودههای مردم ایران بگشاید، تنها میتواند یک دولت شورایی باشد که از طریق آن تودههای کارگر و زحمتکش حکومت کنند و بر سرنوشت خود حاکم گردند.
از هماکنون وظیفه هر جریان مدافع آزادی و سوسیالیسم است که به تودههای مردم ایران جدی بودن خطر را یادآوری کند و هشدار دهد که در دام فریبهای جمهوری اسلامی برای درگیر شدن در نزاع فرقهای گرفتار نشوید و تلاشهای ارتجاعی رژیم را برای کشاندن مردم ایران به یک جنگ کثیف فرقهای نقش بر آب کنید. باید هشدار داد که چنانچه تودههای مردم ایران نتوانند با رژیم ارتجاعی حاکم تسویهحساب کنند و سرنوشت خود را به دست بگیرند، جمهوری اسلامی شرایطی وحشتناکتر از جنگ ۸ ساله را به آنها تحمیل خواهد کرد.
نظرات شما