یکی از مسائل بهویژه حائز اهمیت که میتواند در شرایط پراکندگی جنبش کمونیستی، نقش مهمی در شکلگیری وحدتها و غلبه بر پراکندگی ایفا کند، توافق نظری و عملی بر سرمبارزهای رادیکال برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت کارگری درایران است. در ظاهر چنین بهنظر میرسد که بر سر این مسئله نقطه نظر واحدی وجود دارد. کمتر سازمان، گروه و فردی را میتوان یافت که خود را مارکسیست و کمونیست بداند، اما ضرورت مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی وبرقراری حکومت کارگری را انکار کند. پس اشکال کار در کجاست و چرا تلاشهای متعدد برای نزدیکی و وحدت در جنبش کمونیستی به نتیجه نمیرسد؟ یکی از دلائل آن اختلاف نظرهای جدی است که در پشت این اتفاقنظرهای ظاهری نهفته است. در ظاهر، همه طرفدار حکومت کارگریاند، اما همین که سئوال شود حکومت کارگری چیست؟ اختلافات خود را نشان میدهد و این اختلاف قبل از هر چیز خود را در برخورد به دولت بورژوایی موجود نشان میدهد. آیا طبقه کارگر میتواند قدرت سیاسی را بهدست آورد و حکومت کارگری بر پا گردد، بدون این که دولت بورژوایی را به کلی در هم بشکند؟ تجربه لااقل دو انقلاب کارگری کمون پاریس و انقلاب کارگری روسیه در عمل نشان داد که شرط نخستین استقرار هر حکومت کارگری درهمشکستن ماشین دولتی موجود است. مارکس حتا قبل از کمون پاریس، در یک جمعبندی از انقلابهای ۱۸۴۸ اروپایی بهویژه انقلاب فرانسه به این نتیجه رسید که دیگر مثل گذشته دستگاه بوروکراتیک – نظامی، یعنی اساس دولت موجود، از یک دست به دست دیگر منتقل نخواهد شد، بلکه در هم شکسته خواهد شد. او همچنین اصلاح مهمی را که در مقدمه مشترک با انگلس در ۱۸۷۲ در مانیفست حزب کمونیست لازم دید، این بود که “طبقه کارگر نمیتواند صاف و ساده ماشین دولتی حاضر و آماده را تصاحب کند و آن را برای تحقق اهداف خود بهکار گیرد”. تا چه حد در مورد این مسئله توافق وجود دارد؟
چنین بهنظر میرسد که به جز یک گرایش بسیار حاشیهای که بر این باور است برخی نهادهای بهاصطلاح دمکراتیک دولت بورژوایی را باید حفظ کرد و مدافع مجلس موسسان بورژوایی و طرحهای بیسروتهای از نمونه “دمکراسی مشارکتی” است که متکی به هیچ تجربه کارگری نیست، اکثریت بسیار بزرگ جریاناتی که خود را مارکسیست و کمونیست مینامند، بر این باورند که برای استقرار حکومت کارگری، ماشین دولتی بورژوایی باید به کلی در هم شکسته شود. با این همه هنوز در میان برخی سازمانها، در مورد این که درهمشکستن ماشین دولتی به چه معناست، ابهاماتی وجود دارد. بهرغم این که تجربه انقلابهای کارگری و نوشتههای مارکس، انگلس و لنین با وضوح تمام توضیح دادهاند که در اساس، این انهدام ماشین دولتی بورژوائی، درهمشکستن و به دور ریختن نیروهای مسلح حرفهای جدا از مردم و بوروکراسی ممتاز و مافوق مردم است، اما درهمشکستن و انحلال بوروکراسی در نگرش این سازمانها، مسکوت میماند. پذیرفته میشود که نیروهای مسلح رنگارنگ جمهوری اسلامی باید درهم شکسته شوند و منحل گردند، “تسلیح عمومی مردم” جایگزین آنها گردد، اما کلامی در مورد درهمشکستن و انحلال بوروکراسی گفته نمیشود، اما نام آن را درهمشکستن ماشین دولتی میگذارند. در واقعیت، این، درهمشکستن ماشین دولتی بورژوایی نیست، بلکه تقلیل دادن مسئله به میلیشیای دوران انقلابهای بورژواییست. ماشین دولتی نمیتواند در هم شکسته شود و طبقه کارگر نمیتواند حکومت کند، مگر آنکه بوروکراسی نیز درهم شکسته و ملغا گردد. از این روست که مارکس، انگلس و لنین، در هم شکستن “دستگاه بوروکراتیک – نظامی” را معادل درهمشکستن ماشین دولتی به کار میبردند و نه فقط درهمشکستن “دستگاه نظامی”.
وجود یک چنین دیدگاه انحرافی در جنبش که لغو و انحلال بوروکراسی را از مقوله درهمشکستن ماشین دولتی بورژوایی حذف میکند، نشان میدهد که در جنبش کمونیستی ما، حتا بر سر مسائلی که چنین به نظر میرسد، اتفاق نظر وجود دارد، از جمله ضرورت درهمشکستن ماشین دولتی بورژوایی، چه اختلافات جدی وجود دارد و چرا به رغم این که در ظاهر، مواضع شبیه یکدیگر به نظر میرسند، این همه تلاش برای نزدیکی و وحدت بینتیجه میماند.
بنابر این ضروریست که با وجود بحثهای مکرری که از سوی سازمان ما بر سر درک درست از حکومت کارگری و ضرورت درهمشکستن ماشین بوروکراتیک – نظامی، صورت گرفته، این مسئله بار دیگر در این نوشته با استناد به نوشتههای مارکس مورد بحث قرار گیرد.
همه مارکسیستها، اثر برجسته مارکس، جنگ داخلی در فرانسه را خواندهاند، مارکس در این اثر که یک جمعبندی جامع از کمون پاریس است، دستآوردهای یک حکومت کارگری را به رغم عمر کوتاهاش توضیح میدهد. مارکس مهمترین دستآورد کمون پاریس را درهمشکستن دولت بورژوایی، انحلال و الغای نیروهای مسلح جدا از مردم و بوروکراسی ممتاز و مافوق مردم میداند که به جای آن دستگاهی را بنا نهاد که دیگر دولت به معنای اخص کلمه نبود.
اما کمون پاریس، چگونه این کار بزرگ را عملی کرد؟
مارکس مینویسد:
“نخستین فرمان کمون در مورد الغاء ارتش دائمی و جانشین کردن آن با مردم مسلح بود”. کمون بدینطریق، یک پایه اصلی ماشین دولتی را با این اقدام ویران کرد. دستگاهی که جدا از مردم و بر فراز سر آنها قرار دارد و وظیفه و رسالتاش سرکوب کارگران، در انقیاد نگهداشتن تودههای زحمتکش، حراست از منافع طبقه سرمایهدار و حفظ نظم سرمایهداریست، در هم شکسته شد. اما آیا اقدام کمون پاریس و پرولتاریا در همین حد خلاصه شد؟ اصلا کمون چه بود که از قدرت “الغاء ارتش دائمی و جانشین کردن آن با مردم مسلح” برخوردار گردید.
کمون نهادی بود که با درهمشکستن و انحلال بوروکراسی، شکل گرفته بود. بوروکراسی چیست؟ دستگاهی پیچیده و تو در تو از سازمانها و موسساتی که با یک ارتش بزرگ از کارمندان و مقامات غیر انتخابی مبتنی برسلسله مراتب و تقسیم کار تخصصی، تبعیت از مافوق انتصابی، حقوق و پاداشهای کلان به جسب جایگاه در این سلسله مراتب، با امتیازاتی ویژه و موقعیتی ممتاز، سازمان یافته است که کارکردها و وظایف مهم دولت را تنظیم میکند، کشور را مدیریت می نماید، سیاستهای طبقه حاکم را پیش میبرد، استثمار را در سطح کشوری سازمان میدهد و از نظم موجود پاسداری میکند. این دستگاه که جدا از مردم و در بالای سر آنها قرار گرفته، هرگونه ابتکار عمل را از توده مردم برای حاکم شدن بر سرنوشت خود، سلب میکند. کارگران پاریسی با انقلاب خود این دستگاه را درهم شکستند و دستگاه جدیدی به نام کمون برپا کردند.
“کمون از مشاوران شهری که با رای عمومی مردم در نواحی گوناگون شهر برگزیده میشدند، تشکیل میشد. این افراد در هر لحظهای پاسخگو بودند و مقام شان پس گرفتنی بود. اکثریت این اعضا البته از کارگران یا از نمایندگان سرشناس طبقه کارگر بودند. کمون میبایست نه یک اندام پارلمانی، بلکه یک هیات اجرایی و عمل کننده، یعنی اجرایی و قانونگذار در عین حال باشد. نیروی انتظامی از عناوین سیاسیاش محروم گردید و تبدیل به ابزاری در دست کمون شد، ابزاری پاسخگو که در هر لحظه میتوانست مقاماش را از دست بدهد. در مورد تمامی کارکنان همه شاخههای خدمات اداری نیز به همین سان عمل شد. کار عمومی در خدمت دستگاه اداری کاری بود که میبایست با مزدی معادل مزد کارگری انجام گیرد. رشوهگیریهای مرسوم ومداخل معمول مقامات عالی دولتی، همراه با خود این گونه مقامات از بین رفتند” (جنگ داخلی در فرانسه – ترجمه باقر پرهام).
در مورد قضات نیز بر همین منوال، انتخابی، پاسخگو و پسگرفتنی شدند. کمون ابزار معنوی سرکوب را نیز بر انداخت و اقدامات دیگری را نیز به مرحله اجرا درآورد.
اگر پرولتاریای پاریس بوروکراسی را در هم نشکسته بود، اگر به جای آن، نهادی را قرار نداده بود که تمام مقامات و کارمندان آن از بالا تا پایین انتخابی و در هر لحظه قابل عزل باشند و در ازای کار عمومی در خدمت وظائف اداری، مزدی معادل مزد کارگر پرداخت گردد، و اگر به جدایی قانونگذاری و اجرا پایان داده نمیشد ،کمون هرگز قادر نمیبود نیروی مسلح جدا از مردم را ملغا و منحل سازد.
بنابر این بسی بیمعنا و مسخره است که کسی از درهمشکستن ماشین دولتی سخن بگوید، اما مسئلهاش فقط درهمشکستن و انحلال ارگانهای نظامی دولت باشد و نه بوروکراسی.
در انقلاب کارگری روسیه نیز شوراها همان دولتی را احیا کردند که کمون پاریس آن را ایجاد نمود. در اینجا نیز آنچه که در دستور کار پرولتاریای روسیه برای ایجاد یک دولت نوع نوین قرار گرفت، درهمشکستن دستگاه بوروکراتیک – نظامی ماشین دولتی بود. این که انقلاب سوسیالیستی کارگران روسیه بعدها شکست خورد، از اهمیت اقدام سترگ کارگران روسیه همچون پاریس برای درهمشکستن ماشین دولتی، برای استقرار حکومت کارگری و گذار به سوسیالیسم نمیکاهد. بالعکس نشان میدهد که احیاء بوروکراسی، یکی از عوامل موثر در شکست این انقلاب بزرگ قرن بیستم بود.
اما از زاویه دیگر نیز باید بر مسئله درهمشکستن بوروکراسی و مقابله با آن در یک انقلاب کارگری تاکید نمود و آن نوع دولتیست که با درهمشکستن دولت بورژوایی شکل میگیرد. یعنی اگر دولت هم مثل هر نهاد و ارگان طبقاتی دیگر باید نابود شود و بنا به ضرورت ، دولتی در حال زوال و محود تدریجی باشد، سپرده شدن ابتکار عمل به خود توده مردم و حاکمیت کارگران و زحمتکشان بر سرنوشت خود، مستلزم حضور و دخالت گسترده توده مردم در اداره امور کشور و رتق و فتق تمام امور روزمره است. هر چه این دخالت فعالتر، گستردهتر و همه جانبهتر باشد، روند تدریجی مرگ دولت سریعتر خواهد بود. آنچه که میتواند این روند را کند و حتا ابتکار عمل را از تودههای کارگر سلب نماید، بوروکراسیست. در چنین حالتی، دولت به جای این که زوال یابد و محو شود، خصائل یک دولت بورژوایی را مجددا کسب میکند و سوسیالیسم را از مسیر خود منحرف میسازد، تا جایی که سرمایهداری نیز مجددا احیا میگردد. از این رو نه فقط باید درک درستی از در هم شکستن ماشین دولتی و انحلال و الغای ارگانها و نهادهای نظامی و بوروکراتیک این دستگاه داشت، بلکه خطرات همین بوروکراسی را حتا پس از درهمشکستن دستگاه نظامی و بوروکراتیک، مد نظر قرار داد. اما آنچه که به بحث کنونی ما مربوط میشود، تاکید بر این نکته است که درهمشکستن ماشین بوروکراتیک – نظامی دولتی نخستین شرط استقرار هر حکومت کارگریست و بدون درهمشکستن دستگاه بوروکراتیک، هیچ بحثی از درهمشکستن ماشین دولتی بورژوایی نمیتوان داشت. در آن صورت روشن است که صحبت از “آلترناتیو سوسیالیستی” و انقلاب اجتماعی نیز حرفی پوچ از کار در خواهد آمد، چرا که تازه پس از درهمشکستن دستگاه بوروکراتیک – نظامی، ماشین دولتی، این اقدامات به قول لنین “فقط وقتی دارای مفهوم و اهمیت خود خواهد بود که با اجرا و یا تدارک موجبات سلب مالکیت از سلب مالکیتکنندگان یعنی با گذار از مالکیت خصوصی سرمایهداری بر وسایل تولید به مالکیت اجتماعی توام باشد” (دولت و انقلاب – لنین).
اگر جز این باشد یعنی درهمشکستن و “انهدام” ماشین دولتی بورژوایی در انحلال نیروهای مسلح و مسلح کردن مردم خلاصه شود و آنچه که حائز اهمیت جدی برای استقرار یک حکومت کارگری و استقرار سوسیالیسم است، یعنی درهمشکستن بوروکراسی به طاق نسیان سپرده شود، در آن صورت بعید نیست که مالکیت دولتی بر بخشی از وسایل تولید هم، مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید قلمداد شود و یا بهتر بگوییم، جا زده شود.
در ایران نیز اگر قرار است که طبقه کارگر جمهوری اسلامی را سرنگون و بورژوازی را از قدرت به زیر بکشد، اگر قرار است حکومت کارگری برقرار گردد و گذار به سوسیالیسم و لغو مالکیت خصوصی انجام بگیرد، طبقه کارگر راه دیگری جز این ندارد که با درهمشکستن دستگاه بوروکراتیک – نظامی ماشین دولتی، همان نوع دولتی را احیا و مستقر سازد که کمون پاریس و انقلاب کارگری روسیه ایجاد نمودند. از همین روست که سازمان فدائیان (اقلیت) در برنامه خود به صراحت اعلام کرده است:
دولت بورژوایی که دمکراتیکترین شکل آن جمهوری پارلمانی است که بر تارک آن مجلس موسسان قرار گرفته است، ابزار ستمگری و سرکوب طبقه سرمایهدار برای اسارت طبقه کارگر است، لذا نمیتواند وسیله رهایی پرولتاریا باشد. طبقه کارگر باید این دستگاه دولتی را در هم شکند و به جای آن دولت شورایی و حکومت شورایی را مستقر سازد.
در اینجا اعمال حاکمیت مستقیم و بلاواسطه تودهها جایگزین بوروکراسی، ارتش، پلیس و کلیه نیروهای مسلح حرفه ای مجزا از مردم، می گردد، سیستم انتصابی مقامات به کلی بر می افتد و کلیه مناصب و مقامات دولتی از صدر تا ذیل، انتخابی و در هر لحظه قابل عزل می باشند.
از این رو در حکومت شورائی:
ارتش، سپاه، نیروهای انتظامی، بسیج و کلیه نیروهای مسلح حرفهای مجزا از مردم منحل خواهند شد و تسلیح عمومی توده ای تحت اتوریته شوراها، جایگزین آنها خواهد گردید.
تمام دستگاه بوروکراتیک برچیده خواهد شد و اعمال حاکمیت مستقیم تودهها از طریق شوراهایی که به مثابه نهادهای مقننه و مجریه هر دو عمل میکنند، برقرار خواهد شد.
سیستم انتصابی مقامات برخواهد افتاد و کلیه مناصب و مقامات نه فقط انتخابی بلکه هر لحظه که اکثریت انتخاب کنندگان، اراده کردند، قابل عزل خواهند بود. تمام مقامات، بدون استثناء، حقوقی برابر با متوسط دستمزد یک کارگر ماهر دریافت خواهند کرد.
سیستم قضائی کنونی منحل میگردد و قضات نیز انتخابی و قابل عزل می شوند.
در دولت شورائی، دین از دولت و مدارس به طور کامل جدا میگردد.
عالیترین ارگان دولت شورائی، کنگره سراسری شوراهای نمایندگان کارگران و زحمتکشان شهر و روستا است.
نظرات شما