یک هفته از هنگامی که دولت آمریکا فرمانده واحد قدس سپاه پاسداران، سلیمانی، معاون حشدالشعبی عراق و تعداد دیگری از پاسداران جمهوری اسلامی را با شلیک موشک به قتل رساند گذشت. بامداد جمعه سیزدهم دی ماه با حمله موشکی ارتش آمریکا به دو خودرو در نزدیکی فرودگاه بغداد، قاسم سلیمانی و «ابومهدی المهندس» معاون سازمان الحشد الشعبی به همراه تعداد دیگری پاسدار به قتل رسیدند. در پی این اقدام نظامی دولت آمریکا، جمهوری اسلامی تمام نیروهای وابسته خود را بسیج کرد، نمایش نعشکشی به راه انداخت و تهدیدهای پیاپی که به زودی انتقام وحشتناکی از آمریکا خواهد گرفت. در همان روز، شورای عالی امنیت به ریاست علی خامنهای جلسه تشکیل داد، تا بر سر اقدام متقابل سختی تصمیم بگیرد. در پی این واقعه، تحلیلگران بی مایه در مورد خطر برافروخته شدن جنگ داد سخن دادند و طرفداران مرتجع و نادان رژیم منتظر لحظه موعود برای انتقام سختی که وعده آن داده شده بود، ثانیه شماری میکردند. جمهوری اسلامی با وضعیتی مواجه شده بود که انتظارش را نداشت. از یک سو ناگزیر بود در مقابل این اقدام نظامی دولت آمریکا، واکنشی نشان دهد، اما از دیگر سو، میبایستی اقدامی انجام گیرد که کار را به تشدید درگیریها نکشاند. مسئلهای که آمریکا و رژیم هیچکدام خواستار آن نبودند. سرانجام، لحظه موعود فرارسید، اما از آن انتقام ظاهرا سخت خبری نشد. در نخستین ساعات بامداد چهارشنبه، سپاه پاسداران رژیم اعلام کرد،
“زمان تحقق وعده صادق فرا رسید و به اذن خداوند متعال بامداد امروز در پاسخ به عملیات جنایتکارانه و تروریستی نیروهای متجاوز آمریکایی و انتقام ترور ناجوانمردانه… رزمندگان شجاع نیروی هوافضای سپاه طی عملیات موفق …با شلیک ده ها فروند موشک زمین به زمین پایگاه هوایی اشغالی ارتش تروریستی و متجاوز آمریکا موسوم به «عین الاسد» را درهم کوبیدند، که جزئیات آن متعاقباً به استحضار ملت شریف ایران و آزادگان جهان اسلام خواهد رسید.” همچنین اعلام شد که پایگاه اربیل هدف دست کم پنج موشک قرار گرفت.
متعاقباً سپاه پاسداران اعلام کرد: «پس از هدف قرار دادن ۲۰ هدف در پایگاه عینالأسد، دست کم ۸۰ نظامی آمریکایی کشته و حدود ۲۰۰ نفر زخمی شدهاند که زخمیها بلافاصله با بالگرد از این پایگاه بیرون برده شدهاند.»
اما خبرهای بعدی حاکی بود که کشته شدن سربازان آمریکائی واقعیت ندارد و چیزی بیش از تبلیغات دروغین مرسوم جمهوری اسلامی نیست. در واقع، عملیات موشکی سپاه پاسدار اسلام، یک توافق پشت پرده رسمی یا غیر رسمی میان جمهوری اسلامی و دولت آمریکا بود. بدین معنا که جمهوری اسلامی چند موشک به پایگاه آمریکائی شلیک خواهد کرد و دولت آمریکا قبل از آن نیروهای خود را از تیر رس خارج میکند تا آنگونه که خط قرمز ترامپ بود خونی از دماغ سربازان آمریکایی ریخته نشود، جمهوری اسلامی هم برای حفظ ظاهر قضیه تهدیدش را عملی کرده باشد و ماجرا به پایان برسد. نخست وزیر عراق بهطور ضمنی این خبر را تایید کرد و گفت این حمله از قبل به اطلاع من رسیده بود. پس از او، وزیر خارجه جمهوری اسلامی نیز اعلام کرد که ما از قبل به دولت و ارتش عراق اطلاع داده بودیم. پوشیده نبود که این اطلاعات میبایستی در اختیار دولت آمریکا قرار بگیرد و گرفت. چرا که یک روز قبل از حمله موشکی سپاه، پرسنل آمریکائی و دولت های اروپائی مستقر در این پایگاه، آن را ترک کرده بودند. خبرهای بعدی از طرف خود آمریکائی ها حاکی بود که از کانال سوئیس نیز به آنها اطلاع این حمله داده شده بود. بنابراین روشن است که بر خلاف ادعای رژیم “انتقامی سخت” در کار نبود و حمله موشکی با اطلاع دولت آمریکا، راه حلی برای تخفیف بحران و پایان دادن به ماجرای مرگ سلیمانی بود. از همین روست که پس از این حمله، خامنهای در جمع گروهی از آخوندهای قم سخنرانی کرد و رسما پایان “انتقام سخت” را اعلام کرد. خامنه ای با اشاره به حملات موشکی به پایگاه نظامیان امریکا در عراق گفت: ” بحث انتقام بحث دیگری است، دیشب یک سیلی به آنها زده شد اما در مقام مقابله، این اقدامات نظامی به این شکل کفایت نمی کند بلکه باید حضور فسادبرانگیز امریکا در منطقه تمام شود.” روشن شد که سیلی” کافی است”بحث انتقام سخت” یک توپ توخالی بود.” انتقام سخت، میماند تا” حضور فسادبرانگیز امریکا در منطقه تمام شود”.
وقتی که ترامپ پیام رسمی و علنی خامنهای را دریافت کرد، به اتفاق مقامات سیاسی و نظامیاش یک کنفرانس مطبوعاتی برپا کرد و اعلام کرد: «خرسندم به اطلاع شما برسانم، مردم آمریکا باید بسیار خوشحال و مسرور باشند: هیچ آمریکایی در حمله شب گذشته رژیم ایران آسیب ندید. تلفاتی نداشتیم، همه سربازهایمان ایمن هستند.» وی در ادامه گفت: «به نظر میرسد ایران قصد دارد اقداماتش را تعدیل کند که این برای همه طرفهای دخیل و دنیا خوب است.»
ترامپ بار دیگر مواضع پیشین خود علیه جمهوری اسلامی را تکرار کرد و گفت:
“ایران یک دولت بزرگ حامی تروریسم و به دنبال سلاح اتمی بوده است تا جهان متمدن را تهدید کند. ما هرگز اجازه این کار را نخواهیم داد.”هفته گذشته ما اقدام قاطعی را انجام دادیم تا یک تروریست بزرگ جهان را که جان آمریکاییها را تهدید میکرد، از بین ببردیم. به دستور من ارتش ایالات متحده بزرگترین تروریست، قاسم سلیمانی را از بین برد.»
“با کشتن سلیمانی پیام محکمی به آنها فرستادیم که اگر برای جان خود ارزش قایل هستید، جان دیگران را تهدید نکنید.”
وی در ادامه گفت: «ایالات متحده همزمان با آنکه گزینههای خود را برای پاسخ دادن به تجاوزگریهای ایران مورد ارزیابی قرار میدهد، تحریمهای تنبیهی بیشتری را علیه رژیم ایران اعمال خواهد کرد.» «این تحریمهای قدرتمند تا زمانی که ایران رفتارش را عوض کند ادامه خواهد داشت.»
یک روز بعد، این تهدید خود را نیز در برابر سکوت رژیم عملی کرد.۸ تن از مقامات سیاسی و نظامی رژیم را به همراه ۱۷ شرکت تولیدکننده آهن، فولاد و مس به لیست تحریمهای پیشین خود افزود.
از موضعگیریهای طرفین آشکار است که تشدید بحران در ماجرای کشته شدن سلیمانی فعلا به پایان رسید، اما نزاع در اشکال دیگری همچون گذشته ادامه خواهد یافت. یعنی کلیت اوضاع و مناسبات دوطرف به قبل از کشته شدن سلیمانی بازگشته است. جز این هم نمیتوانست باشد. مستثنی از این که طرفین مکرر گفتهاند خواهان جنگ نیستند، واقعیتهای عینی موجود نیز به وضوح نشان میداد که جنگی در کار نخواهد بود . اما مادام که اختلاف و تضاد میان دو دولت حل نشود، این کشمکش ادامه خواهد یافت.
روشن است که پس از شکستهای دولت آمریکا در پی تجاوز نظامی به عراق و افغانستان ، طبقه حاکم این کشور به این نتیجه رسیده است که فعلا نباید دست به یک اقدام نظامی دیگر بزند. این را ترامپ صریحا اعلام کرده است و همین موضوع را به بندی از پلاتفرم خود در انتخابات پیشین تبدیل کرد.
این نیز واقعیتی است که تمام قدرت های امپریالیست جهان از جمله آمریکا هرگز خواهان جنگ با جمهوری اسلامی و سرنگونی آن نبوده و نیستند. این را ترامپ صد بار اعلام کرده است. چرا که آنها فعلا هیچ جایگزینی مناسبتر از خود جمهوری اسلامی ایران ندارند. در نهایت برای حل اختلافاتشان، حداکثر چیزی که میخواهند بر سر کار آمدن جناحهای به اصطلاح معتدلتر رژیم اند و نه چیزی فراتر از آن. برای قدرتهای بزرگ جهان آنچه که مهم است، تامین منافع آنها توسط همین جمهوری اسلامی است. علاوه براین، سرنگونی جمهوری اسلامی از دیگاه آنها ممکن است به وضعیتی بیانجامد که تمام موازنه ها و معادله های منطقهای را برهم بزند و حتی اوضاع خاورمیانه را بحرانی تر کند. در مورد جمهوری اسلامی هم نیاز به گفتن نیست که نه می خواهد و نه میتواند وارد جنگ با آمریکا شود. سران جمهوری اسلامی مکرر اعلام کردهاند که جنگی درنخواهد گرفت. جمهوری اسلامی توان اقتصادی و نظامی مقابله با آمریکا را ندارد. اصلا در سطحی نیست که بخواهد مقابله نظامی کند. جنگ یعنی سرنگونی رژیم و روشن است که جمهوری اسلامی آن را نمیخواهد. اما مهمتر از توان اقتصادی و نظامی، وضعیت وخیم داخلی رژیم و نارضایتی گسترده مردم است. یک دولت ضعیف از نظر اقتصادی و سیاسی البته می تواند با یک قدرت بزرگ جهان هم جنگ کند به شرطی که مردم این کشور آماده فداکاری و جانفشانی باشند. معضل اساسی جمهوری اسلامی اما در این است که اگر فرض کنیم بخواهد وارد جنگ شود، پشت جبههاش دشمن واقعی یعنی مردم ایران هستند که نه تنها هیچ حمایتی از آن نمی کنند، بلکه می خواهند از هر فرصتی برای سرنگونی آن استفاده کنند. در حقیقت باید گفت دولت آمریکا دشمن جمهوری اسلامی نیست بلکه دوست و متحد جمهوری اسلامی است و این دو دوست دچار یک سری اختلافات با هم شدهاند. برای جمهوری اسلامی، دشمن نه دولت آمریکا، بلکه مردم ایران هستند. از همین روست که در اوج اختلاف با آمریکا نمیبایستی حتا یک قطره خون از بینی سرباز آمریکائی جاری شود اما صدهاتن از مردم را می توان با گلولههای مسلسل و تانک کشت، ده ها تن را سربه نیست کرد، هزاران تن را به زیر شکنجه برد و به بند کشید.
اما کشته شدن سلیمانی چه نتایجی را برای دو طرف به بارآورد. روشن است که کشته شدن سلیمانی ضربه سنگنینی برای جمهوری اسلامی بود و نفع سیاسی و نظامی برای دولت آمریکا داشت. دولت آمریکا با این اقدام بار دیگر به جمهوری اسلامی یادآور شد که اگر بخواهد از خط قرمز عبور کند باید عواقب آن را بپذیرد. دولت آمریکا رئیس یک تشکیلات سیاسی- نظامی جمهوری اسلامی را که نقش اصلی را در سازماندهی گروههای مرتجع اسلامگرای منطقه برعهده داشت از بین برده است. در عین حال با توجه به نفرت مردم آمریکا از جمهوری اسلامی، ترور سلیمانی یک امتیاز سیاسی برای ترامپ بود و او کشتن سلیمانی را به یک برگ برنده در مقابل رقبای دمکرات خود در شرایطی که به شدت در داخل زیر فشار است، تبدیل کرد. اما برای جمهوری اسلامی کشته شدن سلیمانی تا جائی که به منازعات منطقهای بر میگردد، ضربهای جدی است، ترور سلیمانی روحیه نیروهای نیابتی رژیم را تضعیف می کند و علاوه بر این بعید است که فرمانده کنونی سپاه قدس به سادگی بتواند جای سلیمانی را به لحاظ سیاسی و نظامی بگیرد. مهم تر از همه، این اقدام نظامی آمریکا موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی را بیش از گذشته تضعیف کرد. اما در داخل نیز علیرغم تبلیغات رژیم، پرتاب چند موشک به پایگاههای نظامی آمریکا در عراق و تلاش برای بسیج نیروهای خود و براه انداختن نمایشهای خیابانی نه فقط تغییری در نارضایتی تودههای مردم و توازن قوا به نفع رژیم نداد، بلکه برملا شدن تبلیغات پوشالی رژیم برای مقابله با آمریکا می تواند حتا بر معدود نیروهای نا آگاه طرفدار رژیم تاثیر منفی بگذارد. چرا که آنها منتظر “انتقام سخت” بودند، اما دیدند توپ توخالی بود و به “سیلی” تبدیل شد. علاوه بر این، عقب نشینی رژیم حتا میتواند در ردههای پائین تر نیروهای مسلحاش تردید و تزلزل پدید آورد. از همین روست که سران تشکیلات نظامی و سیاسی رژیم پی در پی مصاحبهکردند که بگویند چرا انتقام سخت تبدیل به سیلی شد.
با این همه جمهوری اسلامی گویا به این دل خوش کرده بود که با بسیج نیروهای خود و به راه انداختن نمایش نعش کشی، جو انزجار مردم از رژیم بهویژه پس از قیام آبان ماه را تحت کنترل درآورده است، اما این خیالی باطل بود. بحران سیاسی ژرفی که جامعه ایران را فراگرفته ، قدرتمندتر از آن است که با هیاهوی تبلیغاتی رژیم، فروکش کند و تودههای مردم را از مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی بازدارد. خبر سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراین توسط موشک های سپاه پاسداران که به کشتار بیرحمانه ۱۶۷ مسافر و ۹ خدمه آن انجامید، یک شبه تمام تلاش رژیم را نقش بر آب کرد. رژیمی که همواره در پی مخفی نگهداشتن جنایات خود بوده است، سه روز تلاش کرد که این اقدام جنایتکارانه خود را نیز از چشم مردم پنهان دارد. مقامات رژیم مدام دروغ نقص فنی هواپیما را تکرار کردند. اما فشار دولتهای خارجی و شواهد غیر قابل انکار، سرانجام آنها را ناگزیر کرد که به این جنایت خود اعتراف کنند. روز شنبه ستادکل نیروهای مسلح با صدور اطلاعیهای رسما اعلام کرد که این هواپیما با موشک نیروهای نظامی رژیم سرنگون شده است. هنوز چند ساعتی از اعلام این خبر نگذشته بود که خشم مردم ایران از این رژیم فریب، دروغ و کشتار، بار دیگر منفجر شد. دانشجویان سراسر کشور با شعارهای مرگ بر دیکتاتور، جمهوری اسلامی نابود باید گردد، تظاهرات گستردهای برپا کردند. این تظاهرات به خیابانهای تعدادی از شهرهای ایران و حضور گسترده مردم انجامید. تودههای مردم ایران با این تظاهرات باردیگر نشان دادند که توقفی بر مبارزات رادیکال آنها نیست و تا نابودی کلیت رژیم جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت. اما اتفاق دیگری هم در جریان تحولات یک هفته اخیر رخ داد. تضادهای درونی طبقه حاکم تشدید شد و شکاف درونی این طبقه به نقطهای رسید که اکنون گروهی از میان جناح موسوم به اصلاح طلب رژیم آشکارا خامنهای را مورد حمله قرار داده و او را فاقد صلاحیت رهبری نظامشان اعلام کردهاند. اما این نظام دیگر امکان بقا و ادامه حیات ندارد. سر تا پای آن را بحران فراگرفته است. باید برافتد و بهزودی به دست کارگران و زحمتکشان بر خواهد افتاد.
نظرات شما