کشته شدن قاسم سلیمانی و هیاهویی که دود شد و به هوا رفت

روز جمعه ۱۳ دی ماه ۹۸، قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران جمهوری اسلامی به همراه چند تن از فرماندهان حشدالشعبی عراق توسط حمله پهپادی آمریکا در حاشیه فرودگاه بغداد کشته شد. با کشته شدن قاسم سلیمانی، مقامات جمهوری اسلامی با به راه انداختن کارناوال های بسیار گسترده تبلیغاتی تلاش کردند تا از مرگ سلیمانی به عنوان یک مائده آسمانی بهره برداری کنند. روند تشییع جنازه چهار روزه او در شهرهای اهواز، مشهد، تهران و کرمان همراه با نمایش شبانه روزی صحنه هایی از این کارناوال های تبلیغاتی، نخستین و اصلی ترین اقدامات دستگاه های تبلیغاتی رژیم به منظور تهییج و تحریک احساسات مذهبی و ناسیونالیستی لایه هایی از توده مردم ایران در بهره برداری از این مائده آسمانی بود.

اعلام سه روز عزای عمومی، بسیج کلیه نیروهای نظامی، انتظامی، پلیسی، سپاه و بسیج، و کلیه خانواده های حزب اللهی از شهر های دور و نزدیک، همراه با تعطیلی کلیه مدارس و دانشگاه ها و ادارات دولتی، صرفا بخشی از فضای مه آلود و تبلیغاتی مورد نظر جمهوری اسلامی برای تاثیر گذاری و کشاندن لایه هایی از مخالفان بالقوه رژیم جهت حضور در روزهای مراسم تشییع جنازه سلیمانی بود. ایجاد این فضای ناسیونالیستی بر بستر جا انداختن یکی از اصلی ترین مُهره های کشتار صدها هزار تن از توده های مردم ایران و سوریه و عراق و یمن به عنوان یک “سردار ملی”، تا بدان جا پیش رفت که عملا معدود عناصر به ظاهر روشنفکر و تعداد بسیار محدودی از مردم ناآگاه هنوز متوهم نیز به همدلی و همدری با جمهوری اسلامی بر خاستند. تا جایی که فردی همچون اردشیر زاهدی، داماد و از همدستان نزدیک شاه و دیکتاتور رژیم پیشین ایران نیز از او به عنوان “سردار ملی” یاد کرد و در همدلی با او سیه پوش شد. تاثیر تبلیغات جمهوری اسلامی اما فقط به اینجا ختم نشد. در میانه تبلیغات شبانه روزی جمهوری اسلامی، بخشی از نیروهای اپوزیسیون نیز تحت تاثیر فضای تبلیغاتی رژیم قرار گرفتند و از حضور “میلیونی مردم” در مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی در تهران و کرمان به حیرت افتادند. این دسته از نیروهای اپوزیسیون چنان تحت تاثیر پروپاگاندای رژیم قرار گرفتند که با یک چرخش قلم بر چهار دهه مبارزات خونین توده های مردم ایران چشم فرو بستند و با گذاشتن پست هایی در شبکه های مجازی همانند: “خلایق هرچه لایق” و یا “ما همان مردمی هستیم که در کودتای ۲۸ مرداد، صبح درود بر مصدق گفتیم و شب مرگ بر مصدق سردادیم”، عملا مبارزات توده های مردم ستمدیده ایران را به باد استهزا و تمسخر گرفتند.

این بخش از نیروهای متزلزل اپوزیسون که تحلیل منسجم و پابرجا از موقعیت کنونی جامعه، روان شناسی توده ها و بحران هایی که سراپای رژیم را فراگرفته نداشته و ندارند و از این رو همواره با یک عروج مبارزاتی مردم بسیار احساساتی می شوند و آنگاه در وضعیتی دیگر، با دیدن اجتماعات حکومتی از قبیل تظاهرات ۹ دی ماه ۸۸، اجتماعات خیابانی ۲۲ بهمن، حضور مردم در انتخابات نمایشی ریاست جمهوری و یا همین مورد اخیر که در تشییع جنازه قاسم سلیمانی در تهران و اهواز و مشهد و کرمان پیش آمد، بدون توجه به ترفندهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی و بدون توجه به امکانات جمهوری اسلامی در انتقال نیروهای خود از شهرهای مختلف ایران به چنین مراسم هایی، به یک باره دچار بهت و حیرت می شوند و با زبان بی زبانی همان توده های کار و زحمتی را که طی چهل سال علیه جمهوری اسلامی مبارزه کرده اند، همان مردم سرکوب شده ای را که در مبارزه با جمهوری اسلامی طی چهار دهه هزاران نفرشان مفقود و سر به نیست شده اند، هزاران نفراعدام و ده ها هزار نفر دیگر زندانی و شکنجه شده اند را، آگاهانه یا ناآگاهانه تنها به بهانه اینکه مادری از مادران فرزند جانباخته عکس قاسم سلیمانی را در دست گرفته است، به باد استهزا گرفته و در کمال ناباوری به توده های مردم ایران می تازند و می نویسند: “ما همان مردمی هستیم که در کودتای ۲۸ مرداد، صبح درود بر مصدق گفتیم و شب مرگ بر مصدق سردادیم”.

گیریم مادری از مادران فرزند جانباخته در مبارزات خیابانی با تحت تاثیر قرار گرفتن در فضای تبلیغاتی و کر کننده جمهوری اسلامی عکس قاسم سلیمانی را در دست گرفته باشد، آیا سر زدن چنین اشتباه و خطایی از مادری فرزند از دست داده، می تواند مجوزی برای نیروهای به اصطلاح آگاه و اپوزیسیون جمهوری اسلامی در نوشتن و یا باز نشر جملاتی همانند “خلایق هرچه لایق” در شبکه های اجتماعی باشد. گیریم روشنفکران و بازیگرانی از جنس محمود دولت آبادی، مسعود بهنود، مرضیه برومند، پرویز پرستویی و ده ها نفر دیگر از این دست روشنفکرانی که طی چهل سال چشمان خود را بر جنایات بیشمار جمهوری اسلامی بسته اند و حتا کشتار ۱۵۰۰ نفر از جوانان سلحشور و توده های معترض مردم ایران در آبان ماه ۹۸ که به دست سرکوبگرانی همانند همین قاسم سلیمانی جنایتکار جان باختند نیز، نتوانسته باشد درمسیرحمایت آنان از رژیم خللی ایجاد کند، آیا این امر می تواند توجیهی برای آن بخش از نیروهای اپوزیسیون مدعی مخالف رژیم و نظم حاکم باشد که مبارزات چهل ساله توده های ستمدیده مردم ایران را به تمسخر بگیرند. و مهمتر اینکه، گیریم هنوز بخشی از لایه های میانی مرفه جامعه یعنی همان هایی که پیش از این در صف نیروهای معروف به “اصلاح طلبان” حکومتی بودند و بعد از خیزش انقلابی دی ماه ۹۶ بخشاً ازاین جناح دست شستند و اکنون نیز بخشی از آنان در مراسم تشییع قاسم سلیمانی شرکت کرده باشند، اگر همه آنان را جمع کنیم مگر چه درصدی از آن جمعیت یک تا یک و نیم میلیون نفری نیروهای وابسته به رژیم جمهوری اسلامی در مراسم تهران را تشکیل داده اند، که حضور آنان مستمسکی برای خاک پاشیدن در چشم مبارزات خونین و چهل ساله توده های مردم ایران باشد.

در تهران و مناطق حاشیه ای آن اکنون بیش از ۱۲ میلیون نفر زندگی می کنند. برای رژیمی همانند جمهوری اسلامی که بر نیروهای وسیع ارتشی، سپاهی و میلیون ها تن از عناصر بسیجی و حزب اللهی خود در درون جامعه اتوریته سیاسی و ایئولوژک دارد، کشاندن یک تا یک و نیم میلیون نفر به خیابان های تهران آنهم با اعلام سه روز تعطیلی و بستن تمام مدارس و دانشگاها و ادارات دولتی آیا کار دشواری است؟ در شهر بزرگ و بی در و پیکری همانند تهران، ثبت اینکه طی سه روز چه میزان خودرو، اتوبوس و دیگر وسایل نقلیه از مبادی ورودی این شهر جهت حضور در مراسم قاسم سلیمانی وارد تهران شده اند، شاید کمی دشوار باشد. اما بررسی این موضوع در شهر نه چندان بزرگی همچون کرمان با توجه به آماری که مسئولان مربوطه داده اند، چندان دشوار نیست.

خبرگزاری مهر در تاریخ ۱۸ دی، به نقل از سید علی حاج سید علیخانی، مدیر کل راهداری و حمل و نقل جاده ای استان کرمان اعلام کرد: “حدود ۱۰۰ هزار خودرو برای شرکت در آئین تشییع جنازه سردارسلیمانی از ۳۱ استان کشور وارد کرمان شده اند”. از این میزان، بیشترین آمار مربوط به استان های هرمزگان، تهران و آذربایجان شرقی بوده اند. مراسمی که دقیقا به دلیل ناآشنایی جمعیت حاضر در مراسم از محیط و بافت خیابان های شهر به کشته شدن ۶۰ نفر و زخمی شدن بیش از ۲۰۰ نفر از آنان انجامید. حال با توجه به سازماندهی و کشاندن حدود ۱۰۰ هزار خودرو از ۳۱ استان کشور به کرمان، آیا آنانی که از حضور چنین جمعیتی متحیر شدند، اکنون نیز تردید دارند، جمعیتی که در مراسم تشییع قاسم سلیمانی در کرمان حضور یافتند، چه کسانی بوده اند؟

آمار تعداد کشته شدگان این مراسم نیز، جملگی بر کشته شدن افراد غیر کرمانی دلالت دارد. طبق گزارش خبرگزاری مهر، مصطفی موسوی، معاون هماهنگی امور استاندار کرمان تا روز ۱۷ دی، از “انتقال پیکر ۲۵ نفر از کشته شدگان به شهرهای محل سکونتشان” خبر داده و گفته است: “مابقی هم به زودی منتقل می شوند”.

اکنون باید بر همگان روشن شده باشد آنچه در آن چند روز اتفاق افتاد، تلاش همه جانبه هیات حاکمه ایران در بهره برداری از جنازه قاسم سلیمانی برای تحت الشعاع قرار دادن تاثیرات شگرف قیام توده های مردم ایران در آبان ۹۸ و پیامد آن سرپوش گذاشتن بر دریای خونی است که جمهوری اسلامی با کشتار وسیع جوانان سلحشور و توده های زحمتکش مردم ایران در آبان ماه ایجاد کرده است. کشتاری وحشتناک که با گذشت دو ماه هنوز هم جنایتکاران جمهوری اسلامی از دادن هرگونه آماری از تعداد کشته ها و دستگیرشدگان خودداری می کنند. با این همه و به رغم تبلیغات وسیع جمهوری اسلامی، به دلیل شرایطی انقلابی موجود در جامعه و بحران های ژرف و ناعلاجی که بر گلوی رژیم چنگ انداخته اند، سیر حوادث به گونه ای پیش رفت که عملا راه هرگونه بهره برداری تبلیغاتی حتا کوتاه مدت را از رژیم گرفت.

اتفاقی که تنها چند ساعت بعد از مراسم تدفین قاسم سلیمانی رخ داد، همه تبلیغات کارناوالی جمهوری اسلامی را در یک چشم بهم زدنی دود کرد و به هوا فرستاد. سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی با ۱۷۶ سرنشین که با شلیک مستقیم موشک سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در اطراف فرودگاه بین المللی تهران به آتش کشیده شد، همان رخدادی بود که بر تمام تبلیغات شبانه روزی رژیم بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی خط بطلان کشید. به عبارت دیگر، آنچه را که جمهوری اسلامی طی چهار روز با بسیج حداکثری نیروهای وابسته به خود سعی کرد تا قاسم سلیمانی، این عنصر آدمکش و جنایتکار رژیم را به عنوان یک “سردار ملی” به خورد جامعه بدهد، در یک چشم بهم زدنی همزمان و همراه با خود او در خاک دفن شد.

شلیک موشکی سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اوکراینی در نخستین ساعات بامداد روز چهارشنبه ۱۸ دی و کشته شدن همه ۱۷۶ خدمه و مسافران آن، یک بار دیگر خشم و انزجاری فراگیر نسبت به جمهوری اسلامی را در کل جامعه ایجاد کرده است. خشمی توفنده که تنها سه روز بعد از پایان راه اندازی کارناوال های تبلیغاتی جمهوری اسلامی در مورد کشته شدن قاسم سلیمانی اکنون به صورت فزاینده ای تمام جامعه و دانشگاه های کشور را فرا گرفته است. خشمی انقلابی و توفانزا که از روز شنبه با سردادن شعارهایی نظیر”جمهوری اسلامی نابود باید گردد”، “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر”، “این همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت”، “خامنه ای حیا کن، مملکتو رها کن”، “به من نگو فتنه گر، فتنه تویی ستمگر”،”سپاه جنایت می کند، رهبر حمایت می کند” و “کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل را ستایش کنیم” فضای تهران و دانشگاه های کشور را به لرزه در آورده است. شعارهایی این چنین تند و رادیکال که یکسره رهبری نظام و تمام ارکان اصلی آن را مورد هدف داده است، تا کنون در هیچ دوره ای از حاکمیت چهل ساله جمهوری اسلامی سابقه نداشته است.

اتفاقات چند روز اخیر، تجارب گرانبهایی هستند که در شرایط انقلابی موجود باید از آن درس گرفت. تجربه روزهای گذشته نشان داد که جامعه ما به لحاظ سیر پر شتاب تغییر و تحولات سیاسی و انقلابی اکنون در شرایطی قرار دارد که تحولات انقلابی ای یک روز آن، چه بسا در یک سال و بعضا حتا در چند سال دوران های شرایط عادی نمی گنجد. در چنین وضعیتی تاریخی که مبارزات توده های مردم ایران پیوسته اعتلا می‌یابد، تمام آحاد و نیروهای درون جامعه به لحاظ سیاسی و عملکردشان به صورتی کاملا شفاف در مقابل هم ایستاده اند. در چنین وضعیتی هر واکنش و موضع گیری روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و تک تک آحاد جامعه آئینه وار پیش روی توده های مردم ایران است.

پوشیده نیست با دریای خونی که جمهوری اسلامی در آبان ماه ۹۸ به راه انداخت، اکنون تنها دو صف در درون جامعه و در مقابل هم صف آرایی کرده اند. در یک طرف، صف طبقه حاکم و نظام سیاسی پاسدار آن به همراه تمام کسانی که هنوز از آبشخور این نظام تغذیه می کنند، قرار داردند، در سوی دیگر، صف توده های کارگر و مردم زحمتکش جامعه به همراه تمامی نیروهای انقلابی چپ و کمونیست، روشنفکران متعهد، نویسندگان و هنرمندان مبارزی که برای سرنگونی انقلابی رژیم ارتجاعی، فاسد و سرکوبگر جمهوری اسلامی خیز برداشته اند. در وضعیت موجود حجت بر تمامی آحاد و اقشار جامعه، خصوصا بر قشر نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان شناخته شده و ناشناخته جامعه تمام شده است. در دوران تحولات شتابان و انقلابی کنونی که جامعه را فرا گرفته است، درست به دلیل اینکه همه نیروها و آحاد جامعه به لحاظ سیاسی کاملا شفاف و علنی در مقابل هم ایستاده اند، قضاوت توده های مردم ایران نیز روی هر حرکت و موضع گیری تک تک عناصر و آحاد جامعه بر این معیار قرار دارد، که آن فرد نویسنده، روشنفکر و حتا آن مادر فرزند جان باخته و آن دخترانی که در شکل و شمایل بدون حجاب در مراسم تشییع قاسم سلیمانی شرکت کردند، در کدام سوی مبارزات جاری کشور ایستاده اند. و فراتر اینکه همان بخش هایی از نیروهای متزلزل اپوزیسیون که به بهانه حضور لایه هایی از اقشار متوسط جامعه در مراسم قاسم سلیمانی، با تاثیر پذیری از تبلیغات جمهوری اسلامی با پست گذاشتن “خلایق هرچه لایق” در شبکه های اجتماعی عملا خاک بر چشم مبارزات چهل ساله توده های مردم ایران ریختند، اکنون چه پاسخی برای عملکرد ناسنجیده خود دارند. آنان در این دوران تاریخی در کدام یک از صف بندی های موجود درون جامعه ایستاده اند. در صف مبارزات سرنوشت ساز توده های مردم ایران یا خاک پاشیدن بر چشم توده‌های مردم ونفی مبارزات خونین و چهل ساله آنان؟

فراموش نکنیم، در شرایط انقلابی موجود همان گونه که تمام تلاش های تبلیغاتی و هیاهوی راه اندازی کارناوال های نمایشی جمهوری اسلامی در بهره برداری از کشته شدن قاسم سلیمانی با یک رخ داد دیگر یک شبه دود شد و به هوا رفت، موضع گیری تمام روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و تک تک آحاد جامعه نیز در وضعیت موجود به روشن ترین وضع ممکن در معرض قضاوت تاریخ و توده های مردم ایران است. آنانی که هنوز در زیر خیمه جهالت و سرکوب و استبداد چهل ساله جمهوری اسلامی جا خوش کرده اند، باید بدانند که قضاوت توده های مردم ایران، اکنون آنچنان صریح،  روشن و بی رحمانه است، که راه هرگونه وصله و پینه کردن رفتارها و عملکردهای سیاسی نادرست را از همگان گرفته است.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۵۴ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.