کودکان کار، کوچک‌مردان و کوچک‌زنان نان‌آور

بر سر هر چهارراه، در مترو و ایستگاه‌های مترو، در پیاده‌روها، در میان زباله‌ها، همه جا می‌بینی‌شان. گاهی نیز از دست سماجت‌شان عصبانی می‌شوی. اما به چهره‌شان که نگاه می‌کنی، درد در جان‌ات می‌پیچد. این کوچک‌مردها و کوچک‌زن‌هایی که سخت می‌کوشند پولی به دست آورند تا شب که به خانه می‌روند، شاید که لبخندی بر چهره اهالی خانه بنشانند.
این کوچک‌مردان و کوچک‌زن‌ها، “کودکان کار” نام دارند، زیرا تلاش‌شان، برای کسب درآمد است و نه از سر تفریح و ولگردی. و البته این تمام کودکان کار نیستند، بلکه بخش زیادی از این کودکان در کارگاه‌ها و کوره‌پزخانه‌ها، در مزارع، خانه‌ها، پشت دارهای قالی و در اماکن و شرایطی کار می‌کنند که حتا تصورش هم دشوار است.
در عرف بین‌الملل، “کار کودک”، کاری تعریف می‌شود که کودکان را از دوران کودکی، تحصیل و توان و منزلت‌‌شان محروم می‌کند و به رشد جسمی و روانی‌شان آسیب وارد می‌سازد. به گزارش سال ۲۰۱۲ سازمان جهانی کار در سراسر جهان، ۱۶۸ میلیون کودک کار در سنین بین ۵ تا ۱۷ ساله وجود دارد. بیش از نیمی از این تعداد، یعنی ۸۵ میلیون نفر در مشاغل خطرناک و آسیب‌رسان اشتغال دارند. کودکان ۱۱ – ۵ سال، ۴۴ درصد، ۱۴ – ۱۲ سال، ۲۸ درصد و ۱۷ – ۱۵ سال، ۲۸ درصد این نیروی کار را تشکیل می‌دهند. البته در گزارش سازمان جهانی کار، یادآوری می‌شود که این آمار شامل کارهای خانگی مثل خدمتکاری نمی‌شود که بیش‌تر نیروی آن را دختران تشکیل می‌دهند.
شاید همین آمار کافی باشد تا وخامت وضعیت کودکان کار در جهان را نشان دهد.
در ایران، تا مدت زیادی وجود کودکان کار انکار می‌شد. اکنون نیز که دست اندرکاران مجبور شده‌اند به وجود پدیده‌ای به نام “کودک کار” اعتراف کنند، گاهی آنان را “کودک کار و خیابان” می‌نامند تا در آمار منظور نگردند.
در مورد تعداد کودکان کار آمار مشخصی وجود ندارد. در این مورد خاص، فاطمه آلیا عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی می‌گوید، “آمار رسمی گرفته نمی‌شود زیرا کودک کار به صورت رسمی و تأیید شده در کشور وجود ندارد.” به هر روی، برخی دست اندرکاران می‌گویند، طبق آمار رسمی ۲ میلیون کودک کار وجود دارد، اما طبق برآوردهای غیر رسمی تعداد آنان به ۷ میلیون نفر بالغ می‌شود.
برای پوشاندن این پدیده‌ی ناهنجار و ضد انسانی و انحراف افکار عمومی، دست اندرکاران جمهوری اسلامی طبق معمول به دستاویزهای گوناگونی متوسل می‌شوند و ادعاهای گوناگونی را طرح می‌کنند، از جمله معضلات فرهنگی، بی‌سوادی و اعتیاد سرپرستان خانواده، خانواده‌های بی‌سرپرست و بدسرپرست، خارجی بودن آنان و الی آخر.
در همایشی که سازمان بهزیستی، اسفند ماه در ایران برگزار کرد، نتایج برخی مطالعات سال‌های ۷۸ تا ۸۵ اعلام شد. این نتایج در همین حدی که منتشر شده‌اند، و در حدی که می‌توان به صحت و سقم آمار منتشره اعتماد کرد، به خوبی نشان می‌دهند که ادعاهای رژیم در مورد علل پدیده “کودکان کار” تا چه اندازه بی‌پایه و اساس است.
“فرضیه‌هایی وجود داشت که کودکان ولگردی می‌کنند یا فعالیت خاصی ندارند، اما مطالعات نشان داد ۸۰ درصد آنان در خیابان به کارهایی نظیر دستفروشی، پادویی، شاگردی و… اشتغال دارند. و مطالعات نشان داد که ۲ تا ۱۵ ساعت در روز به کار مشغولند و بیش‌تر آنان بیشتر از ۶ ساعت در روز کار می‌کنند.”
“درآمد این کودکان بین ۶ هزار تا ۱۵۰ هزارتومان و بالاتر گزارش شده است که البته بین تهران و استان‌ها تفاوت وجود دارد و در استان‌ها طیف درآمدی کوچک‌تر است.”
“بیش از ۸۰ درصد کودکان خیابانی با خانواده‌هایشان در ارتباطند و ۶ / ۳ درصد آنان فاقد سرپرست هستند.”
“… به طور کلی این نتیجه به دست آمد که [فقط] یک چهارم کودکان خیابانی مهاجران افغان هستند.”
“بیش‌تر مطالعات نشان دادند که خانواده این کودکان اعضایی بیش از پنج نفر دارند و هر چه بعد خانواده بیش‌تر می‌شود، احتمال کار کودکان بیش‌تر می‌شود.”
“۲۳ درصد پدران کودکان خیابانی بیکارند یا مشاغل کم درآمد دارند.”
“۲۰ درصد خانواده‌های کودکان کار و خیابان سابقه زندان داشته و ۵۶ درصد آن‌ها افراد معتاد در خانواده‌شان داشته‌اند.”
“درآمد خانواده‌های مورد مطالعه این طور به دست آمد که از ۶۴ تا ۱۰۰ [؟؟] آن‌ها زیر ۱۰۰ هزار تومان درآمد داشتند.”
در همین همایش، رئیس سازمان بهزیستی اعلام می‌کند: “شیب سرپرستی کودکان خیابان [بخوان کودکان کار] از سمت بی‌سرپرست و بد سرپرست به سمت دارای سرپرست در  حال تغییر و میل کردن است.”
حال که دیگر جای انکار نیست، جمهوری اسلامی برای این کودکان اشک تمساح می‌ریزد، آنان را به “رستوران‌گردی” می‌برد، همایش برگزار می‌کند و تعدادی از کودکان کار را روی سن می‌فرستد تا “سرود بخوانند”، اتاق فکر تشکیل می‌دهد، جشنواره ترتیب می‌دهد. و از میان چندین میلیون کودک کار در سال ۹۲، “۲۶۰۰ کودک را ساماندهی” می‌کند! و دست اندرکاران رژیم برای حل این معضل، از “سازمان‌های غیر دولتی”، “مردم‌نهاد”، “خیریه، و “گروه‌های داوطلب” مدد می‌جویند.
اما این‌ها هیچ یک چاره درد نیست. برخی از دست اندرکاران این گونه سازمان‌ها، به این امر واقفند. در مصاحبه‌ای به سال ۲۰۱۱، مسئول واحد پژوهش جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان، می‌گوید: “هدف ما این نیست که با این کارها، بتوانیم کار کودک را لغو کنیم. ما باور داریم که با گسترش کمی مراکزی مانند جمعیت دفاع، مسئله‌ی کودکان کار حل نمی‌شود… در واقع نتیجه‌ای که ما از کار عملی‌مان گرفته‌ایم این است که احساس می‌کنیم سازمان‌هایی که در همین امورات روزمره و در همین کارهای واکنشی می‌مانند، به شکلی دارند آب در هاون می‌کوبند. پس آمدیم بخش دیگری در فعالیت‌های جامعه درست کردیم؛ “رو به جامعه”. در فعالیت‌های رو به جامعه‌مان سعی می‌کنیم جامعه را متشکل کنیم و آگاه کنیم تا بخواهد و پای حرف‌اش بایستد، برای این که کار کودکان در جامعه نباشد.” وی ادامه می‌دهد: “… تا مشکل فقر هست، هیچ کاری نمی‌توان کرد. نه خانواده می‌تواند کار بکند، نه مسجد محل می‌تواند کاری کند، نه معلم و نه سازمان‌هایی مانند ما. مهم‌ترین قضیه فقر است.”
امری که فاطمه دانشور، عضو اتاق بازرگانی ایران نیز به آن معترف است. وی در میزگردی در خرداد ماه امسال به خبرگزاری فارس می‌گوید: “تصور وجود باندهای سوءاستفاده از کودکان کار اشتباه است و ۹۰ درصد این‌ها دارای خانواده‌هایی هستند که کودکان برای تأمین معیشت مجبور می‌شوند کار کنند و بررسی‌ها نشان می‌دهند که فقر دلیل اصلی ایجاد کودکان کار است و درصد کمی از این افراد مورد سوء استفاده باندهای مافیایی قرار می‌گیرند.”
و نه تنها جمهوری اسلامی برای تخفیف این مشکل کاری نمی‌کند، بلکه سیاست‌هایی که اتخاذ می‌کند، خانواده‌های هر چه بیش‌تری را به زیر خط فقر می‌کشاند و معضل را شدیدتر می‌کند. از عدم افزایش دستمزد متناسب با نرخ تورم گرفته تا عدم تأمین معاش بیکاران؛ از تصویب قوانینی که کارگاه‌های زیر ده نفر را از شمول قانون کار خارج می‌کند تا تصویب طرح “استاد – شاگردی”؛ از آزادسازی قیمت‌ها گرفته تا طرح افزایش جمعیت.
به جز خطرات عمومی که کار جسمی نامتناسب برای سلامت کودک به دنبال دارد، به جز این که آنان را از تحصیل بازمی‌دارد، به جز این که در خیابان و در محیط‌های کاری روز می‌گذرانند که برای کودک مناسب نیستند، آنان در معرض بیماری‌های متعددی قرار دارند.
به گفته‌ی رئیس مرکز تحقیقات ایدز ایران، “بررسی بر روی کودکان ۱۰ تا ۱۸ ساله نشان داده است که ۵ درصد آن‌ها به ایدز مبتلا بوده و اغلب‌شان نیز بیماری هپاتیت دارند.” البته به گفته‌ی وی این آمار مربوط به ۵ سال پیش است و معتقد است “مسلما آمار ابتلای این کودکان بسیار فراتر رفته است”. گفته می‌شود شیوع ایدز در میان کودکان کار و خیابان ۴۵ برابر جمعیت عادی است.
طبق پژوهش‌های انجام شده از سوی فعالان کودک، ۳۲ درصد کودکان کار مورد آزار جسمی، روحی و جنسی قرار می‌گیرند. در مطالعه‌ای در سال ۱۳۸۹ در جنوب تهران، ۶۶ درصد کودکان کار به بیماری‌های عفونت انگلی روده، ۱۰ درصد به عفونت‌های ادراری، ۹۶ درصد به بیماری‌های لثه و ۲۴ درصد به عفونت پوستی مبتلایند. به جز بیماری‌های جسمی، بیش از دو سوم این کودکان از افسردگی پنهان و آشکار در رنج‌اند.
کودکان کار، در نظام سرمایه‌داری، پدیده جدیدی نیستند. آنان عضو ارتش بزرگ کارگران هستند که استثمار نیروی کارشان برای کسب ارزش اضافه و سود بیش‌تر از همان ابتدا همزاد نظام سرمایه‌داری بوده است.
بسیاری از ما کتاب‌های “دیوید کاپرفیلد” و “الیور تویست” اثر چارلز دیکنز را خوانده‌ایم. سرگذشت کودکان این کتاب‌ها، افسانه نبودند، بلکه از سرگذشت‌های واقعی کودکان فقرا و کارگران در دوران انقلاب صنعتی بریتانیا برگرفته شده‌اند.
انقلاب صنعتی برای امپراتوری بریتانیا، رفاه و ثروت به همراه آورد، اما به هزینه گزافی. بسیاری از کارگرانی که در معادن یا در صنایع نساجی کار می‌کردند، کودکان بودند. استثمار نیروی کار کودکان برای شکوفایی بورژوازی بریتانیا در قرن‌های هجدهم و نوزدهم حیاتی بود. در سال ۱۸۲۱ تقریباً ۴۹ درصد نیروی کار را افراد زیر ۲۰ سال تشکیل می‌دادند. در نواحی روستایی کودکان از پنج یا شش سالگی به کار در مزارع مشغول می‌شدند. در حالی که طبقات ثروتمند از رفاه و تجمل برخوردار بودند، این کودکان بودند که در کشور خودشان به زنجیر کشیده می‌شدند، گرسنگی می‌کشیدند، کتک می‌خوردند و بخشی از ثروت جامعه را تولید می‌کردند. لباس‌هایی که این طبقات مرفه بر تن داشتند، لیوان‌ها و جام‌های شیشه‌ای و کارد و چنگال سر میزشان، غذایی که در بشقاب‌شان بود، زغالی که در بخاری‌های می‌سوزاندند، همه و همه توسط کودکان در شرایطی بس اسفناک تولید می‌شدند. بسیاری از این کودکان بر اثر حوادث کار، جان‌باختند، اعضای بدن‌شان را از دست دادند، یا پیش از رسیدن به ۲۵ سالگی بر اثر سرطان ریه و سایر بیماری‌ها مردند. در نتیجه، طی نسل‌های پیاپی، بخشی از کارگران بر اثر سوءتغذیه، نقص عضو، بیماری، پیامدهای متعدد ناشی از شرایط وحشتناک کاری، تباه شدند.
کسب ارزش اضافه و سود بیش‌تر تنها هدف تولید سرمایه‌داری است. آن‌چه که برای این نظام اهمیتی ندارد، هزینه‌ایست که کارگران و خانواده‌هایشان برای تحقق این هدف می‌پردازند. اگر در قرن بیست و یکم شاهد وجود کنوانسیون‌های متعدد علیه کار کودکان و تلاش‌هایی برای به حداقل رساندن این پدیده هستیم، حاصل مبارزات طولانی طبقه کارگر طی سده‌ها بوده است.
در ایران نیز، مبارزه با پدیده کودکان کار و محو این زخم چرکین از مبارزه با نظام سرمایه‌داری جمهوری اسلامی جدایی‌ناپذیر است. این معضل نیز راه حل قطعی دیگری ندارد جز براندازی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورایی. حکومتی که در آن کارگران اختیار تولید و اداره جامعه را خود به دست گیرند و زندگی در خور و شایسته‌ای برای خود و فرزندان‌شان برقرار کنند.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۶۵ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.