از نوشدن طبیعت تا دگرگونی و نوشدن جامعه

kar_logo01زمستان به سر آمد و ما در آستانه نوروز و بهاری دیگر هستیم. نوروز ۱۳۹۳ و بهاری که گل افشان در راه است تا شکست زمستان را آذین دیگری بندد. بهاری مُشک­افشان، تا غبار تیره­گی از دامن طبیعت بزداید و نیلوفر و سوسن  زنبق را بر جِلوه­گاه دشت و دمن بنشاند. بهاری با پرواز پرستوهای مهاجر بر فراز آبهای نیلگون خلیج و خزر و آواز قمریان سپید، خاکستری، سیاه در دامنه­های البرز و کرانه­های رنگارنگ سپیدرود و زرینه­رود. بهاری که فصل شکوفایی­ست، فصل زایش طبیعت، فصل نو شدن و پوست انداختن طبیعت از پوستین کهنگی­ست. چرا که بهار، فقط فصل گل دادن نیست، بل، نقطه پایانی بر زمهریر زمستان است، گذر از سردی دی به گلگشت فروردین، گذر از رخوت زمستانی به پایکوبی، تلاش و شادمانی جشن­های نورزی­ست. در واقع، زیبایی بهار، تنها در آراستگی طبیعت نیست، در این شکوفایی و نو شدن بهارانه، همانا پیام ایستادگی، مقاومت و مبارزه علیه هر آنچه رنگ و بوی کهنگی، زوال و پوسیدگی را با خود دارد، نهفته است. از این روست که “نوروز” طی گذشت هزاره های متوالی، هنوز که هنوز است برای مردم ایران و دیگر کشورهایی که نوروز را برپا می­دارند، در قامت ماندگارترین و شادمانه­ترین جشن توده­ها بر جای مانده است. از این روست که توده­های مردم ایران، فارع از هرگونه زبان، نژاد و تعلق ملیتی خود، از روزهای پایانی اسفند ماهِ هرسال، جهت پرپایی پرشکوه جشن­های نوروزی به تکاپو می­افتند. خانه تکانی می کنند، جامه­ی نو می­پوشند، سفره هفت سین می­گسترانند و با تزیین و آراستگی خانه و کاشانه­ای که در آن زندگی می­کنند، نخستین نشانه­های سمبلیک زدودن رخوت و برچیدن بساط کهنگی را در همراهی با شکوفایی بهار آغاز می کنند. در این همدلی و همراهی با نو شدن طبیعت و مقابله با کهنگی­ست، که جدال جوانان و توده­های مردم ایران نیز علیه کهنگی و پوسیدگی­های حاکم بر جامعه رنگ و بوی دیگری به خود می­گیرد. به هر اندازه که بهار طبیعت برای نوشدن، شکوفایی و گل دادن، نیازمند برداشتن موانع و سدهای برجای مانده از زمهریر زمستان است، شکوفایی، نو شدن و دگرگونی­های مثبت اجتماعی نیز، نیازمند مقابله با ابزارهای کهن و پوسیده­ی برجای مانده از قوانین قرون وسطایی موجود در جامعه ا­ست. قوانینی کهنه، ارتجاعی و پوسیده که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی بر توده­های مردم ایران تحمیل شده است.
اکنون پس از گذشت ۳۵ سال، دیگر بر همگان آشکار است که جمهوری اسلامی مروج و برپا دارنده قوانین ارتجاعی و بازدارنده تحولات اجتماعی­ست. قوانینی که توده­های مردم ایران را از ابتدایی­ترین آزادی­های فردی، اجتماعی و حقوق دمکراتیک­شان محروم کرده است. حکومتی که حتا شادمانی، پایکوبی و برگزاری هرگونه مراسم جشن و سرور را نیز از جوانان و دیگر اقشار مردم ایران دریغ می­دارد. یک چنین نظامی با قوانین قرون وسطایی­اش که در ستیز آشکار با بهار طبیعت و شادمانی مردم است، طبیعی­ست که در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز، بی هیچ تعللی تسمه بر گَرده مردم ایران خواهد کشید. همان گونه که طی بیش از سه دهه چنین کرده است. همان طور که طی ۳۵ سال گذشته، پاسخ ابتدایی­ترین مطالبات کارگران و توده­های زحمت­کش ایران سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام بوده است و صد البته طی این سال­ها، تشدید سرکوبِ جوانان در ایام جشن­های نوروزی مزید بر علت نیز شده است.
جمهوری اسلامی فقط در عرصه­های سیاسی و اجتماعی نیست که جامعه را به قهقرا برده است. در کنار این بی حقوقی محض سیاسی و اجتماعی، وضعیت معیشتی کارگران و توده­های زحمت­کش ایران نیز با گذشت هر بهار، سیری نزولی یافته است. هم اکنون فقر در جامعه بیداد می­کند. گرانی نفس کارگران و اقشار کم درآمد جامعه را گرفته است. آمار کودکان کار و خیابانی همچنان رو به افزایش است. سن اعتیاد به ۱۲ سال و سن تن فروشی زنان به مرز ۱۶ سال رسیده است. در چنین وضعیتی از جامعه، افزایش مناسب حداقل دستمزد و گرفتن عیدی و پاداش لازم که تنها روزنه­ی امید کارگران و دیگر اقشار مزدبگیر جامعه برای ورود به سال نو و همگامی با نو شدن طبیعت بود، سال­هاست که به صورت قطره چکانی صورت می گیرد و عملا حتا پاسخگوی پر کردن گوشه­ای از سفره خالی کارکران و اندک مرحمی بر انبوه رنج­های توده­های مردم ایران نیست. در فاصله میان بهار ۹۲ تا نوروز ۹۳ که هم اکنون در آستانه فرا رسیدن آن قرار داریم، وضعیت کارگران و توده­های زحمتکش ایران باز هم وخیم تر شده است. طی سال گذشته اعمال فشار، سرکوب و بگیر و ببند فعالان اجتماعی باز هم شدت یافت. با روی کار آمدن دولت حسن روحانی نه تنها هیچ یک از کارگران زندانی آزاد نشدند، بلکه از نیمه دوم سال جاری با گسترش مبارزات کارگری، تعداد بیشتری از کارگران پیشرو و فعالان کارگری اخراج، دستگیر و یا راهی زندان شدند. در کنار تشدید سرکوب، فقر عمومی نیز نسبت به سال­های گذشته چهره عریان­تری به خود گرفته است. سفره کارگران و توده­های زحمت­کش ایران باز هم تهی­تر و وضعیت معیشتی آنان نسبت به نوروز گذشته وخیم­تر شده است. در این سال­ها، با فرا رسیدن هر بهار، رنج توده­های مردم ایران نیز فزونی یافته است. طی این سال­ها، کارگران و زحمت­کشان ایران هر بهار بر فراز سفره­های خالی خود نهیب می زنند، “بهار آمد گل نسرین نیاورد، نسیمی بوی فروردین نیاورد، پرستو آمد و از گل خبر نیست، چرا گل با پرستو همسفر نیست؟ چه افتاد این گلستان را چه افتاد؟ که آیین بهاران رفتش از یاد، چرا می نالد ابر برق در چشم، چه می گرید چنین زار از سر خشم؟”(۱)
اما، به رغم وضعیت موجود و به رغم همه این موانع و مشکلاتی که کارگران و توده­های میلیونی مردم ایران با آن مواجه هستند، برگزاری هرساله جشن­های نوروزی در همگامی با بهار طبیعت بخشی از تلاش و پیکار مستمر مردم ایران در مقابله با زمستان جمهوری اسلامی بوده است. برگزاری جشن­های نوروزی که با دید و بازدیدهای نوروزی آغازو با برگزاری گلگشت­های سیزده بدر خاتمه می یابد، همچنان خاری در چشم جمهوری اسلامی است. در واقع، برگزاری همین جشن های نوروزی که روزگاری بدون هیچ نگرانی و دغدغه در اقصاء نقاط کشور برپا و همگان با آرامش خاطر به استقبال بهار طبیعت می­رفتند و با حضور شادمانه­شان، جلوه­های ماندگارتری از شکوفایی و نو شدن خود را به رخ بهار طبیعت می کشیدند، سال­هاست به جدالی میان جوانان و توده­های مردم ایران با جمهوری اسلامی تبدیل شده است. جدالی که در یک طرف آن برپا دارندگان جشن های نوروزی، مدافعان نو شدن و یا به عبارت دیگر مدافعان دگرگونی و تحولات اجتماعی قرار دارند و در طرف دیگر این جدال ۳۵ ساله، نظام دینی حاکم بر ایران و همه آنهایی که نفع­شان در استمرار کهنگی و پوسیدگی این نظم موجود نهفته است.
جمهوری اسلامی بنا به ماهیت ارتجاعی­اش، که مظهر کهنگی، انحطاط و پوسیدگی­ اخلاقی و اجتماعی­ست، طی بیش از سه دهه بر دست و پای جوانان زنجیر بسته است، تا آنان را از پایکوبی در همراهی با رقص بهارانه­ی شکوفه­ها، باز دارد. بر حنجره­ی مردم ایران خنجر کشیده است تا طنین توفنده سرود “سر آومد زمستون، شکفته بهارون” را در گلوی­شان به­خشکاند. این نظام منحط و قرون وسطایی نه تنها هیچگونه همدلی با بهار طبیعت و جشن­های نوروزی ندارد، بلکه به دلیل نارضایتی اکثریت توده های مردم ایران از وضعیت موجود، برگزاری این­گونه جشن­ها را در تقابل با خود و فرهنگ اسلامی­اش می داند.
جمهوری اسلامی و تمام بنیان­های حکومتی این نظام از جنس زمستان است و سردی­اش از زمهریر زمستان افزون­تر. از این روست، که نظام دینی و پوسیده حاکم بر ایران بهار را بر نمی­تابد، با هر نوع تازگی و نو شدن در ستیز است، و از رهگذار مقابله با شکوفایی بهار طبیعت، با پوست انداختن جامعه از کهنگی و عقب ماندگی اعلام جنگ می دهد و سال از پس سال همچنان بر ماندگاری قوانین کهنه، ارتجاعی و پوسیده حاکم بر جامعه پای می­فشارد. اما، همان گونه که طبیعت قوانین خاص خود را دارد و زمستان را یارای مقابله با شکوفایی بهارانه نیست، یخ نظام­ فرسوده جمهوری اسلامی نیز سرانجام در شکوفایی بهار اجتماعی کارگران و توده­های زحمتکش ایران آب می­شود. از این روست که آواز خوانان و پایکوبان بهار طبیعت با امید به محو جمهوری اسلامی که خود عین کهنگی و زمهریر زمستانی­ست، در انتظار نشستن بر شاخه­های پر طراوت درخت تنومند بهار اجتماعی و در همدلی با شکفتن گل سرخ خورشید در جای جای جامعه به استقبال بهار می­روند. آغاز فصل شکفتن را گرامی می­دارند و در همدلی با این شکوفایی بهارانه، خود نیز به رقص و پایکوبی می پردازند.
بیاییم نوروز امسال را در همراهی با بهار طبیعت و در هم صدایی با کارگران و زحمتکشان ایران که با سفره­­های تهی­ و در فراق عزیزان در بندشان به نغمه می خوانند: “بهارا از گل و می آتشی ساز، پلاس درد و غم در آتش انداز”، ما نیز در همدلی با آنان آواز در دهیم: “بهارا از گل و می آتشی ساز، پلاس درد و غم در آتش انداز، گهی چون جویبارم نغمه آموز، گهی چون آذرخشم رخ برافروز، مرا چون رعد و طوفان خشمگین کن، جهان از بانگ خشمم پر طنین کن، میان خون و آتش ره گشاییم، از این موج و از این طوفان برآئیم، بهارا زنده مانی زندگی بخش، به فروردین ما فرخندگی بخش، دگر بارت چو بینیم شاد بینیم، سرت سبز و دلت آباد بینیم”(۲). بهاران بر کارگران و زحمتکشان ایران خجسته باد.
(۱) و (۲): برگرفته از شعر “بهار می آید” سروده هوشنگ ابتهاج (الف – سایه)

متن کامل نشریه کار شماره ۶۶۵ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.