نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من
فواره و رویا در تو بود
تالاب و سیاهی در من
در گذرگاهت، سرودی دیگر گونه آغاز کردم (١)
در آئینه تاریخ سازمان ما، روزهایی به ثبت رسیده اند که خود در ماه و سال نمی گنجند. روزهایی که چون موجی سنگین بر شط جاری زمان جلوه می کنند. روزهایی ماندگار، روزهایی پرتپش تر از دل دریا و روزهایی پرتپش تر از حیات. روزهایی که تداوم مبارزه طبقاتی را استمرار بخشیده اند. روزهایی که امید و عشق را شکوفا کرده اند، روزهایی که استقامت، استواری و پایداری را در نگاه کارگران و توده های زحمتکش ایران تصویر کرده اند.
روز “جانباختگان فدایی” نیز از جمله روزهای ماندگار در آئینه تاریخ مبارزاتی سازمان ماست. در روزشمار مبارزاتی سازمان فدائیان اقلیت، ٢۵ اسفند، به عنوان روز “جانباختگان فدایی” ثبت گردیده است. آنچه مسلم است، ٢۵ اسفند نه صرفا یک روز، بلکه نمادی از تاریخ مبارزاتی خونین سازمان ماست. نمادی از استقامت، پایداری و جانفشانی یارانمان از آغاز تا به امروز. رفقایی که با مبارزه، صلابت و پایبندی شان به آزادی، سوسیالیسم و آرمان های طبقه کارگر، استمرار مبارزاتی سازمان ما را در بیش از چهار دهه تثبیت کرده اند.
این پیکار طبقاتی که در ۱٩بهمن ۴٩ با حماسه سیاهکل آغازگردید، در ٢۶ اسفند همان سال با جانفشانی ١٣ چریک فدایی در زیر جوخه های مرگ، علاوه بر بازگشایی فصل نوینی از مبارزات کمونیستی در ایران، بیش از هر چیز بر اندیشه سازش طبقاتی، سکون و بیعملی حاکم بر جامعه خط بطلان کشید.
مبارزه ای پیگیر و ماندگار که در سال ۵٠ با جانفشانی رفقای گرانقدرمان مسعود احمدزاده، مفتاحی، امیر پرویز پویان، اسکندر صادقی نژاد، مهرنوش ابراهیمی و ده ها فدایی دیگر زنگ بزرگ خون به صدا در آمد و طوفان شکوفه داد. طوفانی که پایانی بر آن نبود. مبارزه ای بی امان که از همان آغاز “جزیره ثبات” رژیم سلطنتی را به ریشخند گرفت و بدین سان سرودی دیگرگونه آغاز گردید. سرودی بر خاسته از استقامت و پایداری نمونه وار رفقای مبارزمان. سرودی پرطبل تر از مرگ. چرا که از خودگذشتگی، فداکاری و قهرمانی صدها فدائی جانفشان، که بهرغم سیاهترین دیکتاتوری های حاکم بر ایران، به وظیفه انقلابی خود در قبال طبقه کارگر عمل کردند، دلاورانه با خصم طبقاتی جنگیدند و به خاطر دفاع از آرمان های کمونیستی خود، جان باختند، نبردی بی امان و آشتی ناپذیر با دشمن طبقاتی را استمرار بخشیدند.
تنها در نیمه اول دهه ۵٠، صدها رفیق فدایی در رزمی مشترک با مزدوران رژیم شاه جان باختند، در خانه های امن شکنجه، جان شیفته شان را در راه آزادی و سوسیالیسم نثار کردند و در بیدادگاه های رژیم دیکتاتوری شاه به جوخه های مرگ سپرده شدند. اما به رغم این همه کشتار، توقفی بر ادامه نبرد نبود.
ترور رفیق بیژن جزنی و همرزمانش در ٣٠ فروردین ۵۴ در زندان اوین و پس از آن جانباختن رفیق کبیر حمید اشرف و تعدادی از همرزمانش در ٨ تیر ۵۵، آنهم در نبردی نابرابر با مزدوران مسلح ساواک، ادامه همان استواری پایداری و خط سرخ برجای مانده از سازش ناپذیری رفقایمان در نبرد با خصم طبقاتی بود. نبردی که از سیاهکل آغاز شد و در تداوم خود با جانفشانی یارانمان ادامه فعالیت مبارزاتی سازمان را تثبیت و سرانجام نفوذ سیاسی سازمان در صفوف کارگران و توده های مردم ایران را به شکل بی سابقه ای گسترش داد.
این از خود گذشتگی، پایداری، استقامت و سازش ناپذیری رفقایمان در مبارزه با خصم طبقاتی صرفا در محدوده مبارزه با رژیم دیکتاتوری شاه باقی نماند. با سرنگونی رژیم سلطنتی و حاکم شدن جمهوری اسلامی به جای دیکتاتوری شاه، جانفشانی رفقایمان در مبارزه با ارتجاع حاکم نیز ادامه یافت.
انشعاب بزرگ سازمان در خرداد ۵٩ که تحت عنوان دو گرایش اقلیت و اکثریت در درون سازمان تجلی یافت، تبلوری از همان پایداری و ازخودگذشتگی رفقای جانفشان ما در مبارزه بی امان با رفرمیسم و سازش طبقاتی بود. به رغم همه صدماتی که این انشعاب بر پیکر سازمان ما و به طریق اولی بر پیکر طبقه کارگر و توده های زحمتکش ایران وارد کرد، اما شکل گیری گرایش انقلابی اقلیت در مقابل اکثریت رفرمیست و سازشکار درون سازمان، بار دیگر خط سرخ مبارزه طبقاتی، دفاع از آزادی و سوسیالیسم را تضمین و استمرار بخشید.
تردیدی نیست که اگر گرایش اقلیت انقلابی سازمان نبود، اگر این انشعاب صورت نمی گرفت، امروز کارگران و توده های زحمتکش ایران همان قضاوتی را در مورد سازمان ما می کردند که بعد از کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ تا به امروز علیه حزب توده بازگو می کنند.
در تداوم این انشعاب بزرگ و تجدید سازماندهی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران – اقلیت- بود که سنت مبارزاتی، سازش ناپذیری با دشمن طبقاتی، استواری و از خود گذشتکی برجای مانده از یک دهه مبارزه خونین همچنان تداوم یافت. این بار خط مشی سازمان فدائیان اقلیت در دفاع از سوسیالسم و آرمان های طبقه کارگر فرازهای نوینی از مبارزه طبقاتی را پیش روی کارگران و توده های زحمتکش ایران قرار داد. اعدام جنایتکارانه رفیق سعید سلطانپور و پس از آن جان باختن صدها تن از هواداران، اعضاء و کادرهای سازمان در سال های نخست دهه ۶٠ و به طور اخص جانباختن کادر رهبری سازمان ما در روزهای ٢۴ و ٢۵ اسفند ۶٠، تبلور عینی استقامت، پایداری و استواری غیر قابل تردید یاران مان در دفاع از آزادی و سوسیالیسم بود. از این روست که برای سازمان ما، ٢۵ اسفند؛ به عنوان روز یاد یاران، روز جان باختگان ماندگار، روز جانفشانان فدایی، روز به خون تپیدن ستاره های تابناک جنبش کمونیستی ایران، ثبت شده است.
جان فشانی کادر رهبری فدائیان اقلیت، رفقا سیامک اسدیان(اسکندر) ۱۳ مهر، منصور اسکندری تربقان (مهران)، محسن مدیر شانهچی ۴ آذر، و محمد رضا بهکیش (کاظم)، یدالله گل مژده (نظام) و احمد غلامیان لنگرودی (هادی) در ٢۴ و ٢۵ اسفند ۶٠، که جان شیفته شان بر سنگفرش خیابان ها گل داد، ادامه استقامت، پایداری و جانفشانی رفقای ما در ٢۶ اسفند ۴٩ بود. تداوم سالی بود که زنگ بزرگ خون به صدا در آمد و توفان شکوفه داد. تداوم قهرمانی صدها فدایی از خود گذشته بود که طی سال های دهه ۵٠ در مبارزه علیه دیکتاتوری شاه جان باختند.
٢۵ اسفند برای سازمان ما نه صرفا یک روز، که نمادی از پایداری ست. آئینه ای از استقامت انبوه یارانمان، چون زهرا بهکیش(اشرف)، نفیسه ناصری(نسترن)، منیژه طالبی، جعفر پنجه شاهی، خیرالله حسنوند گندانی ،انور اعظمی، جهانگیر قلعه میاندوآب، غلام رضا مولائی بیرگانی، احمد منادی و صدها رفیق دیگر است. نمادی از حماسه سیاهکل تا اسفند ۶٠ و پس از آن تا به امروز که یاد یارانمان، یاد قهرمانی شان در زمهریر زمستان، در سردی بهمن و اسفند، همچون بنفشه های بهاری همواره گل داده اند و با خود زمستان شکسته اند.
برای فدائیان اقلیت، روز جانباختگان فدایی، نمادی است از جانفشانی رفقای ما در تابستان ۶٧. رفقایی که جان شیفته شان در مسلخ بی رحمی خمینی پرپر گشت. ٢۵ اسفند، یاد آور خاطره تمامی جانفشانانی ست که در صف سازمان ما به مبارزه علیه ستم بپا خاستند، خروشیدند، پیکار کردند، به رگبار بسته شدند، در زندان ها، در زیر شکنجه، حماسه آفریدند. و شگفتا در این مسیر چه بی دریغ بودند. به راستی “این دل به دریا افکنان” چرا اینگونه بوده اند؟ و چرا اینگونه باید بود؟
آیا رفقای ما عاشق مرگ بودند که اینگونه به استقبال مرگ می رفتند؟ مسلما نه. بی هیچ تردیدی رفقای ما عاشق زیستن بودند و در این مسیر حتا عاشق ترین زندگان دوران خود نیز بودند. آری آنان عاشق ترین زندگان بودند. آنان عاشق رهایی بودند. آنان به برابری و شادمانی مردم عشق می ورزیدند. عشق به آزادی و سوسیالیسم، عشق به رهایی طبقه کارگر و توده های محروم ایران یکی از سرچشمه های زلال استمرار سازمان ما در امر مبارزه طبقاتی و صلابت رفقای جانفشان ما طی بیش از چهار دهه بوده است. مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم و ساختن جامعه ای که در آن آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک مردم در کامل ترین و گسترده ترین شکل آن برقرار و تضمین گردد. جامعه ای که در آن هرگونه ستم بر پایه جنسیت محو و برابری کامل انسان تجلی یابد. جامعه ای که در آن استثمار و ستم طبقاتی نابود گردد. جامعه ای که در آن تمام کارگران و زحمتکشان از امکانات بهداشتی، پزشکی، درمانی و داروئی رایگان برخودار باشند و در رفاه و شادی بهسر برند. جامعه ای که انسان در آن شکوفا گردد.
برای تحقق بخشیدن به چنین اهداف مشخص و معینی است که رفقای ما طی بیش از چهار دهه جانفشانی کرده و هر بار با پرچم جان نوشته اند: من برگ را سرودی کردم سر سبزتر از بیشه، من موج را سرودی کردم پر نبض تر از انسان، من عشق را سرودی کردم پر طبل تر از مرگ.(٢)
و این است رمز و راز پایداری، صلابت و استواری رفقای جان فشان ما در مبارزه با خصم طبقاتی کارگران و زحمتکشان.
روایت ماندگار زندگانی یارانمان، در پای فشردن بر صداقت مبارزاتی، خصایل کمونیستی و همدلی با توده های تحت ستم، روایتی است ماندگار و پایداری آنان در از خودگذشتگی، فداکاری و “فدائی وار” زندگی کردن پرچمی ست که جنبش کمونیستی ما همچنان سخت بدان نیازمند است. پرچمی که برای در اهتزاز نگه داشتن آن، می بایست پیگیرانه همت گماشته شود.
(۱) و (٢)- احمد شاملو. من مرگ را سرودی کردم…. دفتر لحظه ها و همیشه
نظرات شما