“برجام” از همان ابتدا مرده بدنیا آمده بود

در هفته‌ای که گذشت منازعات دولت‌های ارتجاعی ایران و آمریکا به روند رو به رشد خود ادامه داد و مساله بود و نبود “برجام” و فعالیت‌های هسته‌ای دولت ایران خارج از توافق “برجام” به تمام موارد قبلی مورد نزاع دو کشور افزوده گردید.

٧ تیر ماه، نشست کمیسیون “برجام” در وین برگزار گردید که در عمل حاصلی برای جمهوری اسلامی به‌همراه نداشت. اگر چه برخی از طرف‌های این توافق از پیشرفت‌هایی در جریان این نشست سخن به میان آوردند، اما معلوم بود که این نشست بیش از هر چیز به معنای پایان کار “برجام” است.

یک روز پیش از برگزاری نشست، عباس موسوی سخن‌گوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی گفته بود: “به نظرم این نشست می تواند آخرین فرصتی باشد که اعضای باقیمانده در برجام دور هم بنشینند و ببینند چگونه می توانند تعهداتشان را در قبال برجام و ایران اجرا کنند”. عباس عراقچی معاون وزیر خارجه و نماینده جمهوری اسلامی در نشست مذکور نیز در آستانه برگزاری نشست گفت: “صبر راهبردی ایران به پایان رسیده و ما بیش از این تحمل نمی‌کنیم که جمهوری اسلامی ایران یک سویه و یک‌جانبه به توافق برجام عمل کند و آن را اجرا کند ولی دیگران به تعهدات خود عمل نکنند”.

تنها حاصل این نشست اعلام آغاز به‌کار “اینستکس” یا همان کانال مالی اروپایی بود، کانالی که در بهترین حالت در شرایط کنونی می‌توانست نقشی “سمبلیک” ایفا کند و به قول مجید تخت‌روانچی نماینده دولت ایران در سازمان ملل “ماشینی بسیار زیبا اما بدون بنزین”. عباس عراقچی نیز بعد از پایان نشست بر همین موضوع تاکید کرد و گفت: “بدون اینکه خرید نفت از ایران صورت بگیرد یا اعتبارات خاصی برای اینستکس در نظر گرفته شود، اینستکس نمی تواند به صورت کامل انتظارات ما را برآورده کند. انتظار داریم کشورهای اروپایی به صورت جدی بحث فروش نفت ایران را هم مدنظر داشته باشند”. خبرگزاری‌های خارجی هم‌چنین از قول یک مقام دولت جمهوری اسلامی بدون این‌که نام او را ذکر کنند، نوشتند: ” ما از اروپایی‌ها که نمی‌خواهیم بیایند در ایران سرمایه‌گذاری کنند. ما فقط می‌خواهیم نفت خودمان را بفروشیم”.

از فردای پایان نشست وین، حمله رسانه‌های جمهوری اسلامی به “اینستکس” شروع شد. تیتر اول روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران با عنوان “آفتابه لگن اینستکس” به این موضوع اختصاص یافت. این روزنامه نوشت: “بدون خرید نفت و تامین اعتبارات ویژه، این سازوکار تقریبا هیچ است و در حد یک صرافی هم نیست”. شریعتمداری در سرمقاله روزنامه کیهان “اینستکس” را بدتر از فرمول فروش نفت در برابر غذا و دارو در زمان صدام حسین نامید.

سه روز بعد از پایان این نشست (۱۰ تیرماه) آژانس انرژی اتمی تایید کرد که میزان ذخایر اورانیوم غنی‌شده ایران از سطح توافق “برجام” بالاتر رفته است. موضوعی که واکنش سریع دیگر طرف‌های “برجام” را برانگیخت. حتا سرکئی ریابکوف معاون وزیر خارجه دولت روسیه و نماینده این کشور در نشست وین، از افزایش ذخایر اورانیوم غنی شده ایران ابراز تاسف کرد و از جمهوری اسلامی خواست که “مسئولانه” عمل کند.

فردای آن روز، وزرای خارجه دولت‌های آلمان، فرانسه، بریتانیا و فدریکا موگرینی نماینده اتحادیه اروپا در سیاست خارجی، بیانیه‌ای انتشار داده و از دولت ایران خواستند به توافق “برجام” پایبند بماند. در بخشی از این بیانیه آمده بود: “تعهد ما به توافق اتمی وابسته است به اجرای کامل آن توسط ایران… ما به تاکید از ایران می‌خواهیم گامی را که برداشته برگرداند و از اقدامات دیگری که موجب تحلیل رفتن توافق اتمی شود، خودداری کند”.

۱۲ تیر، یک روز پس از این بیانیه، روحانی در جلسه کابینه ضمن رد “اینستکس” بدون آن‌که ایران بتواند نفت خود را بفروشد، بر ادامه غنی‌سازی و گذر از ۳۰۰ کیلو ذخایر اورانیوم غنی شده و ۱۳۰ تن آب سنگین تاکید کرد و گفت: ” در ۱۶ تیرماه سطح غنی‌سازی ایران دیگر ۶۷/ ۳ نخواهد بود و به هر مقداری که ضرورت و نیاز ما باشد، ارتقاء خواهیم داد. از ۱۶ تیر اگر طرف‌های مقابل به تمامی تعهدات خود طبق زمان‌بندی عمل نکنند، راکتور اراک به شرایط سابق باز خواهد گشت”.

در همین روز وزارت خارجه فرانسه با بیان این‌که عدم پایبندی ایران به توافق هسته‌ای هیچ سود و ثمری برای ایران در پی نخواهد داشت و تنها منجر به افزایش تنش در منطقه می‌گردد، اعلام کرد که به همراه دیگر شرکای اروپایی خود از ایران خواسته‌اند تا غنی‌سازی اضافی را فورا به حالت اول باز گردانده و از اقدامات بیشتری که تعهدات ایران را نقض می‌کنند، خودداری کند. جرمی هانت وزیر خارجه انگلیس اعلام کرد اگر ایران از برجام خارج شود، بریتانیا نیز از برجام خارج خواهد شد و فدریکا موگرینی هشدار داد که عدم پایبندی ایران به الزامات و تعهدات پیش‌بینی شده در “برجام” منجر به شکست کامل این توافق می‌شود.

ترامپ نیز که در همان ۱۲ تیر و در پاسخ به روحانی توئیت کرده بود: “ایران، مراقب تهدیدهای خود باش. آن‌ها می‌توانند بازگردند و طوری شما را نیش بزنند که تا به حال کسی چنین نیش نخورده باشد”. روز ۱۴ تیر و پیش از سفر به نیوجرسی در پاسخ به پرسش خبرنگاران در رابطه با ایران، گفت: ” خواهیم دید که درباره ایران چه رخ خواهد داد. ایران باید خیلی خیلی محتاط باشد”. در همین روز ولایتی مشاور بین‌الملل خامنه‌ای در مصاحبه با “پایگاه اطلاع‌رسانی خامنه‌ای” گفته بود: “گام دوم از شانزدهم تیرماه ۱۳۹۸ آغاز می‌شود و میزان غنی‌سازی اورانیوم از حد ۳.۶۷ درصد جلوتر خواهد رفت”.

اگرچه مقامات جمهوری اسلامی می‌گویند از برجام خارج نشده و فقط تعهدات خود را کاهش داده‌اند، اما در واقع از ۱۶ تیر با اجرای مرحله دوم کاهش تعهدات هسته‌ای جمهوری اسلامی در “برجام” و اعلام رسمی عبور از محدودیت ۶۷ / ۳ درصدی غنی‌سازی اورانیوم، همراه با افزایش ذخائر اورانیوم غنی‌شده بیش از ۳۰۰ کیلوگرم و آب سنگین بیش از ۱۳۰ تن که در توافق “برجام” آمده بود و اقدامات دیگری هم‌چون بازگرداندن راکتور اراک به شرایط سابق که حسن روحانی اعلام کرد، دیگر چیزی از “برجام” نمانده که بخواهد حفظ شود!! دیگر تعهدی از ایران در “برجام” باقی نمانده که سخن از بقای “برجام” باشد. “برجام” که از همان ابتدا مرده بدنیا آمده بود،  در ۱۶ تیر جنازه‌اش به گورستان سپرده شد. اما چرا “برجام” از همان ابتدا مرده بدنیا آمده بود و چرا در این مقطع زمانی جمهوری اسلامی به تعهدات هسته‌ای خود در “برجام” پایان (به قول خودشان کاهش) داد؟

برای پاسخ به این سوال باید ابتدا کمی به عقب برگردیم. زمانی که توافق “برجام” امضا شد، روحانی و دارودسته‌ی “اصلاح‌طلبان” از “برجام دو و سه” سخن به میان آوردند و در رسانه‌های‌شان سخن از “برجام منطقه‌ای” به میان آمد. اما واقعیت این بود که “برجام منطقه‌ای” هیچ میانه‌ای با سیاست‌های حاکم بر جمهوری اسلامی نداشته و نخواهد داشت. خامنه‌ای نیز در سخنان خود در مشهد (اول فروردین ۹۵) تمام رشته‌های دارودسته‌ی “اصلاح‌طلبان” و روحانی را که از برجام‌های دیگر حرف به میان آورده بودند، پنبه کرد. وی در سخنان خود با نفی آن‌چه که از آن به عنوان برجام دو و سه و چهار یاد می‌شود، گفت: “معنای این حرف این است که جمهوری اسلامی از مسائل اساسی‌ای که به حکم اسلام و به حکم برجستگی‌های نظام جمهوری اسلامی پایبند به آن‌ها است، صرف‌نظر کند. از مساله‌ی فلسطین صرف‌نظر کند، از حمایت از مقاومت در منطقه صرفِ‌نظر کند، از مظلومان منطقه مثل ملّت فلسطین، مثل مردم غزّه، مثل مردم یمن، مثل مردم بحرین- پشتیبانی و حمایت سیاسی نکند، و نظام جمهوری اسلامی با تعدیل خواسته‌های خود، خود را به آنچه طرف مقابل یعنی آمریکا به دنبال تحقّق آن است، نزدیک بکند… البتّه قضیه به اینجاها ختم نمیشود؛ معنای آنچه در آن تحلیل سیاسی دشمن ادّعا میشود، این است که اگر میل آمریکا است، جمهوری اسلامی حتّی از ابزارهای دفاعی خود هم صرفِ‌نظر کند. می‌بینید که بر روی مساله‌ی موشکها چه جنجالی در دنیا به راه انداخته‌اند که چرا جمهوری اسلامی موشک دارد…. تدریجاً موضوع را به این خواهند کشاند که اصلاً چرا نیروی قدس تشکیل شده است، چرا سپاه تشکیل شده، چرا سیاست‌های داخلی جمهوری اسلامی طبق قانون اساسی، باید با اسلام تطبیق داده بشود؛ مطلب به اینجاها میرسد. شما وقتی در مقابل دشمن، درحالی‌که میتوانید ایستادگی کنید -که بعداً عرض خواهم کرد- عقب‌نشینی کردید، دشمن جلو می‌آید -دشمن متوقّف نمی‌شود- و کم‌کم کار را به اینجا می‌رسانند که این‌که شما می‌گویید دولت جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی و قوّه‌ی قضائیه باید برطبقِ احکام اسلام و شریعت اسلامی باشد، اینها برخلاف آزادی است و لیبرالیسم این‌ها را قبول ندارد؛ کم‌کم به اینجاها میرسد. اگر عقب‌نشینی کردیم”.

در واقع نیز هدف دولت آمریکا در زمان امضای توافق “برجام” این بود که توافق هسته‌ای تنها سنگ‌ بنایی باشد برای ایجاد توافق‌های دیگر. ما در مقالات متعدد نشریه کار بر این تاکید کرده بودیم که مساله اصلی نزاع بین دولت‌های ایران و آمریکا نه فعالیت‌های هسته‌ای ایران که سیاست‌های منطقه‌ای و منافع منطقه‌ای دولت‌های ارتجاعی ایران و آمریکا است. این مساله اصلی است و تا وقتی که این مساله حل نشود، نزاع این دولت‌ها نیز ادامه خواهد یافت. اما پس از توافق “برجام” و برخلاف خواست دولت آمریکا، جمهوری اسلامی نه تنها از سیاست‌های منطقه‌ای خود عقب ننشست بلکه با بهره‌گیری از درآمدهای نفتی، بر دخالت‌های منطقه‌ای خود افزود. در چنین شرایطی بدیهی بود که توافق “برجام” دوام نیاورد و بر سر کار آمدن ترامپ تنها این مساله را تسریع کرد، وگرنه دلایل عینی خروج آمریکا از “برجام” با تداوم و حتا گسترش سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی کاملا بوجود آمده بود. “برجام” وقتی می‌توانست به توافقی پایدار تبدیل شود که عقب‌نشینی جمهوری اسلامی در عرصه “هسته‌ای” به سایر عرصه‌ها تسری یابد. وقتی این اتفاق نیافتاد و حتا برعکس، پس از “برجام” سپاه پاسداران دست به پرتاب دو موشک زد که بر روی آن به زبان عبری “مرگ بر اسرائیل” نوشته شده بود، طبیعی بود که “برجام” هم به پایان راه نرسد.

بر بستر چنین شرایطی‌ست که دولت آمریکا تحریم‌ها را حتا شدیدتر از تحریم‌های قبلی به اجرا می‌گذارد. دولت آمریکا با بهره‌گیری از ابزار تحریم، جمهوری اسلامی را در تنگنا قرار داده است. اما ابزار جمهوری اسلامی برای مقابله با سیاست آمریکا چیست؟

جمهوری اسلامی فاقد ابزارهای اقتصادی و قدرت اقتصادی است که به آمریکا حتا کمترین صدمه‌ای بزند، بنابر این باید به دنبال ابزارهای دیگری باشد. با این تحلیل است که چرایی سیاست‌های کنونی جمهوری اسلامی درک می‌شود. جمهوری اسلامی با دامن زدن به تشنج در اشکال گوناگون سعی در تحت فشار قرار دادن طرف مقابل دارد و در این میان همه کارت‌های‌اش را به بازی می‌گیرد. از حمله به کشتی‌ها در دریای عمان، تا حمله به مراکز و دفاتر شرکت‌های خارجی در عراق، تا تحریک تشکلات وابسته به خود در فلسطین و یا مرزهای اسرائیل، تا حمله به تاسیسات و فرودگاه‌های عربستان از خاک یمن و عراق، تا پایان دادن به تعهدات هسته‌ای خود در “برجام”. بنابراین تنها هدف سیاست‌های هسته‌ای اخیر جمهوری اسلامی تحت‌فشار قراردادن کشورهای دیگر عضو برجام، بویژه کشورهای اروپایی برای تامین حداقل‌هایی برای جمهوری اسلامی است که همان فروش نفت می‌باشد.

اما در عمل استفاده از این ابزارها کمکی به جمهوری اسلامی تا امروز نکرده و نخواهد کرد، دلیل آن نیز روشن است. درست برعکس آن‌چه جمهوری اسلامی انتظار دارد، آمریکا از این سیاست‌های جمهوری اسلامی برای ایجاد اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی بهره می‌برد. همان‌طور که در جریان حمله به نفتکش‌ها و صدور قطعنامه شورای امنیت دیدیم، این بار هم آمریکا خواهان برگزاری نشست ویژه شورای حکام برای بررسی فعالیت‌های هسته‌ای ایران شده است.

از سوی دیگر با این سیاست‌ها، دولت‌های اروپایی نیز به مواضع دولت آمریکا نزدیک می‌شوند و توقیف نفتکش ایرانی در جبل‌الطارق یک نمونه آن است. بنابراین جمهوری اسلامی با این سیاست‌ها نه تنها به اهداف خود نمی‌رسد که برعکس این سیاست‌ها منجر به اتحادهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای علیه آن می‌شود. حتا دولت‌های چین و روسیه نیز به دلیل منافعی که در کشورهای عربی منطقه و اسراییل یا کشور‌های دیگردارند، برای حمایت از جمهوری اسلامی محدود می‌شوند. در این شرایط، یعنی زمانی که دولت آمریکا دست بالا را دارد، طبیعی‌ست که جمهوری اسلامی به پای مذاکره نرود. چرا که هر گونه مذاکره به معنای پذیرش عقب‌نشینی از سیاست‌های منطقه‌ای است و جمهوری اسلامی آمادگی چنین کاری را ندارد بویژه آن‌که در داخل با بحران شدیدی روبرو هست و هرگونه ابراز ضعف و زبونی علنی می‌تواند در داخل برای جمهوری اسلامی بسیار گران تمام شود. هم در رشد تضادهای درونی طبقه حاکم و هم در رشد اعتراضات توده‌ای. شرایط جمهوری اسلامی مانند سال ۶۷ نیست که خمینی با سرکشیدن جام زهر به یک معضل به ظاهر غیرقابل حل پایان دهد و نه شرایط لحظه کنونی حتا برای نرمش قهرمانانه خامنه‌ای مهیا است.

جمهوری اسلامی در این شرایط تنها یک راه برای طولانی‌تر کردن عمر خود دارد. جمهوری اسلامی ضمن ادامه سیاست خارجی کنونی، بار نتایج فاجعه‌بار اقتصادی این سیاست‌ها را بر دوش کارگران و زحمتکشان انداخته و از سوی دیگر با گسترش سرکوب در داخل، تلاش می‌کند تا مانع گسترش اعتراضات و بروز اتفاقاتی هم‌چون دی‌ماه ۹۶ شود.

بنابراین در این‌جا تنها یک راه برای کارگران و زحمتکشان ایران قابل تصور است و آن سرنگونی جمهوری اسلامی است. تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی، برقراری حکومت شورایی، بدست گرفتن قدرت توسط کارگران و زحمتکشان، پایان دادن به سیاست‌های ویرانگر منطقه‌ای و انجام اقدامات فوری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به نفع کارگران و زحمتکشان است که می‌توان به مصیبت‌های کنونی پایان داد.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۲۹ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.