مذهب و نقش نیروهای بورژوازی در باز تولید آن

طی دو هفته اخیر، وقایع مربوط به نمایش فیلم “بی گناهی مسلمانان” در صدر رسانه ها و شبکه های خبری جهان قرار گرفت. ماجرا با پخش قسمت هایی از فیلم “بی گناهی مسلمانان”  به زبان عربی در یوتیوپ آغاز گردید. نمایش قسمت هایی ازاین  فیلم در یوتیوپ، آنچنان خشم گروه های اسلام‌گرا را در اغلب کشورهای مسلمان بر انگیخت که طی دو هفته گذشته اعتراضات و حوادث مربوط به آن، همه اخبار و وقایع جهان را تحت شعاع خود قرار داد. در این فیلم که توسط یک شهروند آمریکایی و یک مهاجر مصری ساکن آمریکا ساخته شده است، قسمت هایی از زندگی خصوصی پیامبر مسلمانان به تصویر کشیده شده است. بخش هایی از ناگفته های زندگی خصوصی محمد، که مسلمانان نمایش و به تصویر کشیدن آن را هرگز بر نمی تابند. پیروان محمد، عموما نمایش زندگی فردی و خصوصی پیامبرشان را ورود به خط قرمزها و تقدس زدایی از چهره پیامبر اسلام می دانند. لذا، نمایش این فیلم در یوتیوپ، بیش از هر چیز، واکنش خشمگینانه و اعتراضات خیابانی گروه های اسلامی را علیه دولت آمریکا و سازندگان فیلم “بی گناهی مسلمانان” برانگیخت.

اولین واکنش خشمگینانه و سازمان یافته گروه های اسلام‌گرا نسبت به ساخت و انتشاراین  فیلم، روز ١١ سپتامبر با حمله به کنسولگری آمریکا در بنغازی آغاز شد. در جریان حمله به کنسولگری آمریکا و به آتش کشیده شدن آن توسط دستجات مسلح اسلامی، سفیر آمریکا و سه تن دیگر از دیپلمات های این کشور در لیبی کشته شدند. به رغم واکنش شدید دولت آمریکا نسبت به کشته شدن سفیر و دیپلمات هایش در لیبی و نیز اعلام اینکه دولت آمریکا در ساختن این فیلم هیچ نفشی نداشته است، حمله به سفارتخانه های این کشور و تظاهرات خشمگینانه گروه های اسلام‌گرا طی روز های بعد  همچنان در تعدای از کشورهای منطقه ادامه یافت.

پس از به آتش کشیدن کنسولگری آمریکا در بنغازی، همان روز سفارت آمریکا در قاهره مورد حمله گروه های اسلامی قرار گرفت. ١٢ سپتامبر تظاهرات ضد آمریکایی در تعدادی از کشورهای عربی سازماندهی گردید، ۱٣ سپتامبر، تظاهرات در قاهره و نیز حمله معترضان به سفارت آمریکا در یمن برنامه ریزی شد، ١۴ سپتامبر، اعتراضات گروه های اسلامی در تعدادی از کشورهای عربی از جمله سودان، با برجای گذاشتن دست کم ٧ کشته ادامه یافت . جمهوری اسلامی ایران نیز از قافله عقب نماند و تظاهرات حزب‌الهی‌ها را سازماندهی کرد.  در شرایطی که اعتراضات خشونت آمیز علیه دولت آمریکا و سازندگان فیلم “بی گناهی مسلمانان” در کشورهای عربی همچنان ادامه داشت، انتشار کاریکاتورهای محمد در یک روزنامه فرانسوی اوضاع را بحرانی تر کرد. از روز ١۶ سپتامبر، اعتراضات گروه های اسلامی در برخی کشورهایی اروپایی نیز شروع شد. فرانسه برای حفظ جان دیپلمات هایش در کشورهای عربی، اعلام کرد که روز جمعه ٢۱ سپتامبر سفارتخانه های خود را در بیست کشور مسلمان  خواهد بست. ١٧ سپتامبر، تظاهرات خیابانی در پاکستان ادامه یافت. کشته شدن یک نفر و زخمی شدن رئیس پلیس کراچی در پاکستان حاصل اعتراضات ١٧ سپتامبر بود. درگیری های خیابانی در پاکستان روز ٢۱ سپتامبر نیز ادامه یافت. ١٩ کشته و تعداد زیادی زخمی حاصل ادامه اعتراضات گروه های اسلامی در پاکستان بود. موارد فوق، تنها نمونه هایی از تبعات واکنش اعتراضی دستجات اسلام‌گرا نسبت به تهیه فیلم “بی گناهی مسلمانان” و پخش فسمت هایی از آن در یوتیوپ بود. اعتراضات خشونت باری که در طول دو هفته گذشته با کشته شدن دست کم ٣٠ نفر و زخمی شدن  صدها نفر دیگر همراه بوده است. اما در مجموع، به جز معدود کشورهائی نظیر یمن، پاکستان و سودان که گروه‌های اسلام گرا توانستند بخشی از مردم را با خود همراه کنند، در بقیه کشورها توده‌های وسیع مردم به رغم عقاید مذهبی و تمایلات ضدامپریالیستی  به ویژه علیه امپریالیسم آمریکا در این اعتراضات شرکت نداشتند. پوشیده نبود که این یک بازی سیاسی‌ست و گروه‌های بنیادگرای  اسلامی  و دولت‌های مرتجع مذهبی می‌خواهند از آن در جهت پیشبرد اهداف و مقاصد ارتجاعی خود استفاده کنند.

مستثنا از این که در پشت سر سازندگان این فیلم چه جریاناتی قراردارند، چه اهدافی را از ساختن این فیلم دنبال کرده‌اند و تا چه حد آگاهانه قصد دامن زدن به نزاع مذهبی را داشته‌اند، برای گروه‌ها و دولت‌های مذهبی اسلام‌گرا که دشمنی آشتی ناپذیری با هرگونه آزادی مردم دارند، توهین به پیامبر صرفا بهانه و دست‌آویز برای پیشبرد اهداف و مقاصد سیاسی و مذهبی‌شان بود. برکسی پوشیده نیست که برای رژیم های فوق ارتجاعی مذهبی و یا فرضا گرو‌های اسلامگرائی از قماش طالبان و سلفی‌ها مسئله بر سر این نیست که کسی به پیامبرشان توهین کرده یا نکرده باشد، آنها با هرگونه آزادی مردم مخالف‌اند. جمهوری اسلامی حی و حاضر در برابر ما است. آیا مردم ایران و عربستان به کسی توهین کرده اند که حق نفس کشیدن هم از آنها سلب شده است؟ خیر! اساس دیدگاه مذهبی و ارتجاعی دولت اسلامی است که مطلقا آزادی‌ را برنمی‌تابد. آنها حتا به این محدوده اکتفا نکرده بلکه می‌خواهند آزادی مردم کشورهای دیگر را نیز از آنها سلب کنند و عقاید استبدادی خود را به آنها نیز تحمیل نمایند. بنابراین، نویسنده‌ای به نام سلمان رشدی در یک کشور اروپائی هم حق نوشتن کتابی را که به گوشه قبای عقاید خرافی آنها بر بخورد، ندارد و فتوای مرگ او را صادر می‌کنند.

اما اگر این یک جنبه مسئله است، نقش دولت‌های اروپائی و آمریکا در این میان چیست؟ آنها ادعا می‌کنند که نقشی در برافروختن نزاع مذهبی و تحریک احساسات مذهبی ندارند و نمی‌توانند مردم کشور خود را از آزادی بیان و عقیده منع کنند. این واقعیتی ست که در این کشورها همچون ایران، عربستان سعودی و کشورهای دیگری از نمونه آنها، یک دستگاه تفتیش و سانسور وجود ندارد که اجازه انتشار یک کتاب، یک نشریه یا ساختن یک فیلم را بدهد یا ندهد. این نیز راست است که آنها مخالفت و دشمنی با مذهب که تقدیس کننده نظم ستمگرانه موجود است، ندارند، بالعکس  از مذهب برای حفظ نظم موجود بهره می‌گیرند و جریانات مذهبی را تقویت می‌کنند. اما این که ادعا کنند نقشی  در نزاع و کشمکش های مذهبی ندارند انکار حقیقت است. این نقش  آنگاه به خوبی آشکار می‌گردد که سیاست‌های آنها در منطقه خاورمیانه  به ویژه از اواسط قرن نوزدهم تا به امروز مد نظر قرارگیرد.   چه کسی می‌تواند نقش همین قدرت‌های امپریالیست را در عقب ماندگی، فقر، جهل و خرافات مذهبی این منطقه در دوران سلطه مستعمراتی انکار کند؟ چه کسی می‌تواند حمایت بی قید و شرط از رژیم اسرائیل و توسعه طلبی آن را در تقویت اسلام گرائی و تبدیل این نزاع به نزاعی مذهبی انکار کند؟ چه کسی می‌تواند استراتژی کمربند سبز دولت آمریکا را برای تقویت اسلام‌گرائی به قصد سرکوب کمونیست‌ها و مقابله با آنها، را انکار کند؟ چه کسی می‌تواند نقش قدرت‌های امپریالیست را از دار و دسته مرتجع خمینی برای به قدرت رسیدن در ایران و سرکوب انقلاب انکار کند. چه کسی می‌تواند منکر این حقیقت شود که طالبان‌ها و القاعده‌ها ساخته و پرداخته امپریالیسم آمریکا هستند و بالاخره در همین لحظه کنونی امپریالیست‌ها هستند که به یاری اخوان المسلمین برخاسته‌اند و آنها را در برخی کشورها به قدرت رساندند تا انقلاب‌های مردم منطقه را در هم بشکنند. در لیبی نیز امروز دیپلمات‌های آمریکائی به دست همان گروه‌های اسلام‌گرائی به قتل می‌رسند که دولت آمریکا و دولت‌های اروپائی آنها را مسلح کردند. بسیج شیعه در مقابل سنی و به راه انداختن جنگ مذهبی  در عراق نیز فقط سیاست جمهوری اسلامی نبود، سیاست دولت آمریکا نیز بود. بنابراین قدرت‌های امپریالیست در تمام آنچه که در این منطقه گذشته و می‌گذرد نقش داشته و هر زمان که منافع شان ایجاب کند، جنگ و نزاع مذهبی را وسیله‌ای آشکار برای پیشبرد سیاست خود قرار می‌دهند.

اما مسئله آنجائی که  به آزادی مردم کشورهای اروپائی و آمریکا و از جمله کشیدن کاریکاتور محمد، یا ساختن فیلمی در مورد زندگی شخصی او برمی‌گردد، این حق آزادانه آنهاست و ربطی به اسلامگرای مرتجع ندارد. معهذا از زاویه مبارزه با مذهب،  این اقدامات نه فقط راه و روش صحیح مبارزه با مذهب نیستند، نه فقط سطحی‌اند و نمی‌توان بر آنها نام مبارزه آگاه‌گرایانه نهاد، بلکه  به تحریک احساسات کور مذهبی توده‌های نا آگاه و دامن زدن به جنگ و نزاع مذهبی می‌انجامند.

راه و روش صحیح مبارزه با مذهب آن چیزی‌ست که کمونیست‌ها به آن باور دارند.

فقط کمونیست‌ها هستند که مخالفین پیگیر مذهب به عنوان زنجیر اسارت معنوی توده‌های زحمتکش‌اند و راه صحیح مبارزه با مذهب و دستگاه روحانیت را برگزیده‌اند.

کمونیست‌ها درهمان حال که به تلاش آگاه گرایانه خود علیه خرافات مذهبی ادامه می‌دهند، راه اصولی  زدن ریشه مذهب را برانداختن نظمی طبقاتی قرار می‌هند که سرمنشاء نه فقط اسارت مادی، بلکه اسارت معنوی و تحمیق مذهبی مردم است.

دین و مذهب بر خلاف آنچه نیروهای مذهبی تبلیغ می کنند، پدیده ای نیست که از آسمان نازل شده باشد. ریشه های تاریخی پیدایش مذهب را نه در آسمان، بلکه باید در روی زمین جستجو کرد. زمینه پیدایش مذهب را نخست باید در ناتوانی انسان‌های نخستین در مبارزه با طبیعت و در شناخت و مهار نیروهای سرکش طبیعت و مصائب حاصل از عملکرد آن یافت. این ناتوانی در تداوم خود لاجرم به باور به توتومیسم، شیئی وبت پرستی ، زنده پنداری، ارواح و معجزات، باور به شیاطین و خدایان و امثالهم می انجامد. با پیدایش جامعه طبقاتی نیروهای اجتماعی خارج از کنترل انسان بر او مسلط می‌شوند و انسان ناتوان  تحت انقیاد و اسارت نیروهای اجتماعی، یک سره به دامان نیروئی ورای طبیعت پناه می‌برد.  زمینه وجودی مذهب و تداوم آن را باید در ناتوانی طبقات استثمار شونده در مبارزه علیه ستمگران جستجو کرد. بقای مذهب را باید در وضعیت معین اجتماعی، در سلطه نیروهای اجتماعی خارج از کنترل و مسلط بر انسان، در نیاز طبقات استثمارگر در تحمیق توده ها جهت آسمانی جلوه دادن موقعیت برتر طبقاتی شان جستجو کرد. مذهب امری “الهی” که از آسمان “نازل” شده باشد نیست. مذهب ساخته خود “انسان” است و خدا را انسان آفرید. مذهب انعکاسی وارونه و پندار گونه از جهان واقعی در اذهان انسانها است.

حال اگر با نگاه علمی و با نگاه مارکسیسم به نقد مذهب بنشینیم، بهتر می توان فهمید که چرا طبقات استثمارگر، کلیسا و روحانیت به یک اندازه مدافع مذهب و گسترش آن در میان توده های ستمدیده هستند. استثمارگران برای حفظ سلطه نظم طبقاتی شان، نیازمند تحمیق توده ها هستند. تحمیق توده ها و ترویج خرافات مذهبی در میان توده های ستمدیده و کارگران استثمار شونده که زیر فشار ستم طبقاتی له شده اند، آنان را به سمت تقدیر و غیر قابل تغییر بودن شرایط عینی زندگی شان سوق می دهد. دستگاه روحانیت، با ترویج مذهب به آنانی که تمام عمرشان را در زحمت هستند، به آنانی که با وجود زحمت شبانه روزی همواره در فقر و تنگدستی زندگی می کنند، مشیت الهی را یادآور می شود. تسلیم را  به آنان می آموزد، به آنان موعظه می کند که در مقابل استثمارگران صبور باشند، امید پاداش های بهشتی و آسایش بعد از مرگ را به آنان وعده می دهد.

بورژوازی، و دستگاه روحانیت، در تحکیم استثمار و ستم طبقاتی، شریک و متحد هم هستند. دستگاه روحانیت مرتجع و کل تشکیلات مذهبی، دین را در تداوم تحمیق تاریخی توده ها به خدمت می گیرند و طبقه سرمایه‌دار نیز، در تداوم استثمار و ستم طبقاتی از دین  و مذهب بهره می گیرد.  در واقع هر دو به رغم شیوه های برخورد به ظاهر متفاوت نسبت مذهب، عملا همدیگر را تقویت و باز تولید می کنند.

استثمارگران، از آگاهی توده های ستمدیده و استثمار شونده نسبت به موقعیت عینی شان در هراس هستند. از این رو،  مذهب را به عنوان “افیون توده ها” به خدمت می گیرند تا سلطه طبقاتی خود را تداوم بخشند. کلیسا و روحانیت نیز توده های ستمدیده و طبقه استثمار شونده را به امید پاداش های بهشتی از مبارزه علیه استثمارگران باز می دارند.

از این رو، در سراسر دوران جامعه طبقاتی، مذهب نقش بسیار مهمی جهت حفظ قدرت و تحمیل اراده سیاسی طبقات فرادست جامعه بر توده های تحت ستم، ایفا کرده است. نقش مخرب بورژوازی و دستگاه روحانیت به عنوان دو نیروی اصلی مروج خرافات مذهبی و بازدارنده تکامل و ترقی انسان اکنون بر آگاهان جوامع بشری پوشیده نسیت. بورژوازی که در یک دوره تاریخی معین در مبارزه علیه فئودالیزم، مذهب و کلیسا را مانع بزرگی در تحقق مناقع طبقاتی خود و پیروزی انقلابات بورژوا- دمکراتیک می دید، به شکل روبنایی در صف اول مبارزه علیه مذهب قرار گرفت. طبقه بوژوازی پس از اضمحلال فئودالیزم و تحقق کامل انقلابات بورژوا- دمکراتیک در عرصه جهانی و به رغم تحقق جدایی دین از دولت در کشورهای غربی و اروپایی، هم اکنون در جهت حفظ منافع طبقاتی اش به شکل های مختلف از مذهب، کلیسا و نفوذ آن در جامعه سود می برد. به صورت پوشیده و غیر مستقیم، مذهب، کلیسا و دستگاه روحانیت را در مدارس خود تبلیغ و ترویج می کند، در عرصه جهانی علیه طبقه کارگر و روند مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان در پشت مذهب سنگر می گیرد. در تحولات اجتماعی و در مقابله با نیروهای رادیکال و کمونیست، به آشکارترین شکل ممکن از ارتجاع دینی و نیروهای مذهبی حمایت می کند.

در واقع همان گونه که برده داران و فئودال ها، دین را در خدمت منافع طبقاتی شان به کار می گرفتند، طبقه بورژوازی و سرمایه داران نیز در مقابله با انقلاب و تحولات اجتماعی رادیکال، نه تنها نیروهای دینی و ارتجاع مذهبی را زیر پر و بال خود می گیرند، بلکه در عمل نیز تقویت مذهب را در جامعه به نفع تحکیم سلطه طبقاتی شان می دانند. در این میان اگر جریاناتی از بورژوازی هر ازگاهی به مقابله با مذهب بر می خیزند، به جای پرداختنن به ریشه های وجودی مذهب، به جای مبارزه با شرایط عینی واجتماعی شکل گیری مذهب، به اشکال انتزاعی و روبنایی مبارزی علیه مذهب متوسل می شوند. اقدامات این گرایشات علیه مذهب، با توجه به چهارچوب آزادی بیان در کشورهای غربی بیشتر در حد کشیدن چند کاریکاتور در روزنامه ها و ساختن فیلم هایی همانند “بی گناهی مسلمانان”  خلاصه می گردد. اقداماتی که مسیر مبارزاتی کارگران و زحمتکشان را تحت شعاع قرار داده و عملا دین و مذهب را در میان نیروهای ارتجاعی بازتولید می کنند.

اما، کمونیست ها نگاه دیگری به مذهب دارند. از دیدگاه مارکسیسم، مذهب به مثابه خوشبختی تخیلی مردم است. بنابر این، نقد واقعی مذهب در گرو نقد جامعه و نقد وضعیت عینی توده های استثمارشونده در جامعه است. و آنگونه که مارکس می گوید: “الغای دین همچون خوشبختی واهی مردم، به معنی خواست برحق خوشبختی واقعی آنان است. فراخواندن مردم به رها کردن  توهمات در باره شرایط خود، به معنی دعوت آنان به رها کردن شرایطی است که نیازمند توهم است. بنابراین، نقد دین، در نطفه، نقد دنیای خاکی پرمحنتی است که دین هاله آن است.”(۱)

از نقطه نظر علمی، نقد مذهب، بدون برخورد به ریشه های  وجودی آن، نقدی صوری و انتزاعی است. مبارزه با مذهب و تصور الغای آن، بدون مبارزه با علل به وجود آورنده و تداوم آن، تنها یک توهم است. مذهب از بین رفتنی نیست مگر آنکه شرایط اقتصادی و اجتماعی زمینه های وجودی آن در جامعه از بین برده شود. از این رو، مبارزه با مذهب نمی تواند جدای از مبارزه طبقاتی و نفی استثمار باشد. و این همان نکته ای است که، گرایشات بورژوازئی در شیوه برخورد به مذهب، آگاهانه و بر اساس منافع طبقاتی شان همواره از آن پرهیز می کنند.

مذهب سلاح تخدیر و ابزار معنوی اسارت کارگران توسط استثمارگران است. مذهب یکی از انواع سرکوب معنوی است که همه جا بر دوش کارگران و توده های مردم سنگینی می کند. لذا کمونیستها همواره باید علیه این ابزار تحمیق و سرکوب معنوی توده‌ها مبارزه کنند.

“دین، آه انسان سرکوب شده، قلب دنیای بی‌قلب، و روح شرایط بی روح است. دین افیون مردم است.” (٢)

بورژوازی و نیروهای غیر مارکسیست در مبارزه علیه مذهب، تنها به شکل های صوری و انتزاعی مقابله با مذهب متوسل می شوند. شیوه هایی که نه تنها گرایش به مذهب و گسترش نفوذ آن را در میان نیروهای مذهبی ارتجاعی تقویت و باز تولید می کند، بلکه در عرصه های وسیع تری نیز، با تحت شعاع قرار دادن مبارزه طبقاتی، عملا بخشی از  توده ها و استثمارشوندگان را در مقابل بخش دیگری از آنان قرار می دهد.

در عوض کمونیست ها بر این باورند که: “مبارزه علیه مذهب را نباید با تبلیغات انتزاعی – ایده ئولوژیک محدود نمود و منحصر ساخت، بلکه باید با پراتیک مشخص جنبش طبقاتی ای که هدف آن، از بین بردن ریشه های مذهب می باشد، ربط داد.(٣)

اگر چه مارکسیسم بر این قصد است که انسان را از قید مذهب رها سازد، اما مذهب هرگز به ضرب فرمان و بخشنامه الغاء نمی شود. یا آنگونه که گرایشات بورژوارئی می پندارند صرفا با اشکال انتزاعی و صوری نمی توان به جنگ مذهب رفت. شیوه های انتزاعی به کار گرفته شده توسط نیروهای بورژوازی، چیزی جز تحریک و برانگیختن احساسات کور مذهبی توده های ناآگاه نیست. شیوه هایی که به روحانیت و ارتجاع مذهبی فرصت می دهد تا مذهب را در جامعه باز تولید کنند. مذهب ریشه در وضعیت معین و عینی جامعه دارد و با هیچ نوع ممنوعیت و محدودیت نمی توان مذهب را مضمحل کرد. زوال مذهب تنها در پی یک تحول تاریخی عمیق و طولانی ممکن است. تحولی که در طی آن علل و اسباب “بازتاب مذهبی” واقعیت، ریشه کن شود.

منابع:

١- مارکس: مقدمه سهمی در نقد فلسفه حقوق هگل- ترجمه سهراب شباهنگ و بهروز فرهیخته

٢- مارکس: همان منبع

٣- لنین: پرولتاریای شماره ۴۵- ١٣ مه ۱٩٠٩

متن کامل نشریه کار شماره ۶۳۰ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.