کشورهای گوناگون اروپا و به ویژه اتحادیه ای به همین نام، مانند تمام کشورهای دیگر جهان سرمایه داری در بحران به سر می برند و این دیگر رازی پوشیده نیست. سرمایه داران و دولت هایشان، رسانه ها و نظریه پردازان نظم کهنه و از کارافتاده ی سرمایه داری خود بیش از همیشه اجباراً از این بحران سخن می گویند و تلاش می کنند که راه یا راه هایی نه برای حل که لااقل برای تعدیل آن پیدا کنند. آنان خوب می دانند که دیگر نخواهند توانست به دوران نسبتاً پررونق این نظم که سی سالی پس از جنگ جهانی دوم به درازا کشید برگردند که آن هم با توجه به نیاز برای بازسازی ها میسر شد. اما ثروت ها و سودهای افسانه ای سرمایه داران در سال های رونق هرگز بدون استثمار کارگران ممکن نمی شد و این خود جزئی جدایی ناپذیر از نظم طبقاتی میرای سرمایه داری ست. اکنون که این نظم در بحرانی بی سابقه نه فقط برای دوران اخیر که برای تمام طول حیاتش قرار گرفته است باز هم می خواهد بار و فشارش را بر دوش کسانی بیاندازد که در طی دهه ها با نداشتن حق تصمیم در عرصه ی اقتصادی، هیچ گونه مسئولیت و دخالتی در پیدایش آن نداشته اند. لذا سرمایه داران برای حفظ سود و کسب بیش تر آن، روزی کارخانه ها را می بندند، روزی آن ها را به کشورهایی منتقل می کنند که دستمزدهای کم تری به کارگران پرداخت می شود، روزی دستمزدها را کم می کنند، روزی مالیات های غیرمستقیم را بر اقلام و خدمات اولیه مورد نیاز مردم بالا می برند و روزی هم ممکن است دوباره یک جنگ جهانی دیگر راه بیاندازند تا همه چیز را نابود کنند و انسان ها را در ابعاد میلیونی به کام مرگ بفرستند.
فشارها و سیاست های ریاضتی دولت های اتحادیه اروپا چنان افزایش یافته اند که در برخی از کشورها همچون یونان بحران اقتصادی به تدریج به بحران سیاسی فراروییده است. حالا نوبت به اسپانیا رسیده تا در چارچوب قوانین و مقررات اتحادیه اروپا و کمیسیون آن و همچنین دستورات نهادهای بزرگ مالی و اقتصادی، به ویژه بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول، هر روز بر خیل بیکاران افزوده گردد، دستمزدها کاهش یابند و فقر و فشار در میان اقشار مختلف توده های مردم تعمیم یابد. بهانه ها در همه ی کشورهای اتحادیه اروپا مشابه است: باید بدهی های عمومی پس داده شوند، کسری بودجه را باید به ٣ % درآمد ناخالص داخلی رساند، شرایط رقابت با کشورهای درحال رشد را باید با انعطاف پذیری بازار کار مهیا نمود، یارانه ها را باید برای رقابت “آزاد” حذف کرد و غیره.
دولت دست راستی ماریانو راخوی در اسپانیا برای عملی کردن همین برنامه ها از اولین روزی که قدرت را به دست گرفت یورش همه جانبه ای را به اردوی کار و زحمت آغاز کرد. این دولت که از حمایت کامل نهادهای اتحادیه اروپا برخوردار است به نام صرفه جویی، دستمزدها را کاهش داد و برخی یارانه های دولتی را در کشوری که یک چهارم جمعیت فعالش بیکار هستند، قطع کرد. معدنچیان شمال اسپانیا نخستین کارگرانی هستند که در دوره ی اخیر با اعمال سیاست های ریاضتی دولت راخوی، تصمیم گرفتند دست به اعتصاب بزنند، چرا که این دولت اعلام کرد که کمک به معادن آستوری ۶۴ % کاهش خواهد یافت و از ٧٠۳ میلیون یورو به ۲۵٣ میلیون خواهد رسید. این در حالی ست که دولت در سال گذشته برای پنج سال توافقی را با اتحادیه های کارگری برای ادامه کمک به معادن امضاء نموده بود. دولت راخوی با زیرپا گذاشتن این تصمیم نه فقط ٨٠٠٠ کارگر معدن را در معرض بیکاری قرار داده است، بلکه ۳٠٠٠٠ شغل دیگر را که غیرمستقیم با معادن در ارتباط هستند به خطر می اندازد.
کارگران معادن شمال اسپانیا سابقه ی مبارزاتی فراوانی دارند. آنان در سال ۱٩٣۴ میلادی در زیر سیطره ی رژیم دیکتاتوری فرانکو اعتصاب کردند. هزاران تن از معنچیان در آن زمان کشته و زخمی و زندانی شدند. هنگامی که جمهوری اسپانیا استقرار یافت “پاسیوناریا” به دیدار کارگران آستوری رفت و آزادی تمام کارگران زندانی را به دست آورد. کارگران معادن آستوری بار دیگر در سال ۱٩۶٢ دست به اعتصاب زدند و خواستار افزایش دستمزدها شدند. در آن زمان نیز دولت طرحی را بر ضد کارگران مهیا کرده بود که نامش “طرح ملی ثبات اقتصادی” بود! این طرح چیزی نبود جز لیبرالیزه کردن اقتصاد و یورش به دستمزدها. اعتصاب معدنچیان چنان شور و شوقی به وجود آورد که کارگران ذوب آهن را نیز به میدان کشید. سپس کارگران ساختمان و پس از آنان کارگران کشاورزی وارد مبارزه شدند. هر چند قانون اساسی اسپانیا در آن زمان اعتصاب را قیام علیه حکومت توصیف می کرد، اما اتحاد و عزم بخش های مختلف کارگری موجب شد تا دستمزد پایه ای از ٣۵ پزتا به ٧٠ پزتا برسد و پاداش اضافه کاری نیز از ٩۵ به ۱۶٠ پزتا افزایش یابد. نباید فراموش کرد که در آن زمان طبقه ی کارگر از حمایت سیاسی محکمی در چارچوب حزب کمونیست برخورداربود. هر چند امروز راخوی از لحاظ سیاسی با فرانکو مقایسه نمی شود، اما به نام رهاسازی رقابت و پایان یارانه ها، رسماً اعلام کرده است که ذغال سنگ مورد نیاز اسپانیا از خارج وارد خواهد شد همان گونه که در سال های دهه ی شصت میلادی گفته شده بود.
کارگران معادن شمال اسپانیا پس از سه هفته اعتصاب تصمیم گرفتند که با طی مسافت ۴٠٠ کیلومتری به مادرید بیایند تا در پایتخت اسپانیا در برابر وزارت خانه ها و دیگر نمادهای دولتی اعتراض و تظاهرات نمایند. معدنچیان که راهپیمایی خود را “راهپیمایی سیاه” نامیدند روز ٢ تیر ۱٣٩۱حرکت کردند و روز ٢۱ تیر به مادرید رسیدند. راهپیمایان در تمام طول راه با استقبال گرم مردم روبه رو شدند و این پیام را دریافت کردند که مبارزه ی آنان مبارزه ی تمام توده های مردمی ست که از فشارهای فزاینده ی دولتی و سرمایه داران به تنگ آمده اند. راهپیمایی کارگران معدن در حالی صورت گرفت که برخی دیگر از کارگران در همبستگی با آنان به اشغال اماکن کاری، تحصن و بستن جاده ها پرداختند. با توجه به این که اعتصاب معدنچیان طولانی شد، برخی از اتحادیه ها تصمیم گرفتند صندوق های اعتصاب را راه اندازی کنند تا به معدنچیان و اعضای خانواده اشان کمک مالی بدهند. این چنین بود که صدها معدنچی توانستند پس از یک راهپیمایی چهارصدکیلومتری خود را به مادرید برسانند در حالی که رفقایشان در شهرهای خود همچنان در اعتصاب بودند و هر روز تظاهرات می کردند، راه ها را می بستند و مردم را از مبارزات خود آگاه می نمودند. وقتی که کارگران به مادرید رسیدند هزاران تن از اهالی پایتخت به نشان همبستگی با کارگران با آنان شبانه راهپیمایی کردند. کارگران از همان ابتداء برنامه های دولت سوسیال – دمکرات قبلی (دولت زاپاترو) که مقدمات تعطیلی معادن ذغال سنگ را مهیاء کرد و دولت دست راستی کنونی (دولت راخوی) که می خواهد همان برنامه را تا انتهاء ادامه دهد، افشاء کردند و خواستار توقف بی قید و شرط آن شدند. کارگران گفتند که اگر این برنامه عملی گردد تا سال ٢٠۱۸ تمام معادن ذغال سنگ اسپانیا تعطیل خواهند شد و سوای هشت هزار معدنچی، سی هزار تن دیگر نیز که در ارتباط با معادن ذغال سنگ کار می کنند بیکار خواهند شد. کارگران همچنین به مردم گفتند که دولت در نشست های گوناگون نخواست قدمی به عقب بگذارد. اشاره ی کارگران به هفت جلسه ای بود که از ٢٣ فروردین بدین سو با اعضای دولت و به ویژه با وزیر صنایع، آقای خوزه مانوئل سوریا، برگزار شده بود.
مبارزات معدنچیان که پس از اعتصاب عمومی ماه مارس گذشته نقطه ی عطفی در مبارزات عمومی جاری در اسپانیا محسوب می گردد به دیگر بخش های جامعه نیز سرایت کرد و در اقشار گوناگون مردم این امیدواری را به وجود آورد که می توان دولت سرمایه داران که خود را “مأمور و معذور” بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول می داند به عقب نشینی واداشت. پس از تظاهرات شکوهمند کارگران معادن در روز ٢۱ تیر، دو روز بعد هزاران تن از کسانی که خود را جزو جنبش “خشمگینان” می دانند در خیابان های مادرید تظاهرات کردند و ضمن ابراز مخالفت شدید خود با سیاست های ریاضتی از دولت راخوی خواستند که استعفاء دهد. آنان اعلام کردند که دولت نباید با قطع بودجه های آموزشی و تأمین اجتماعی ۶۵ میلیارد یورو صرفه جویی کند در حالی که در همین روزهای اخیر مبلغی برابر با ٢٣ میلیارد یورو فقط برای نجات یک بانک به نام “بانکیا” پرداخت شده است. “خشمگینان” در برابر مقر “حزب مردمی” – حزب راخوی – تجمع کردند و گفتند که دولتمردان در حالی که دستمزدها را کم می کنند، خود جیب هایشان را پر می کنند. پس از حزب مردم نوبت به حزب سوسیالیست (حزب سوسیال – دمکرات رئیس دولت پیشین زاپاترو) رسید و در آن جا نیز تظاهرکنندگان اعلام کردند که این حزب در برابر بحران کاری به نفع مردم نکرد.
روز ۳٠ تیر بار دیگر آن چه رسانه ها “دریای انسان ها” نامیدند در خیابان های مادرید حضور به هم رساند و مخالفت خود را با برنامه های ریاضتی دولت راخوی که می خواهد مالیات های غیرمستقیم را بر کالاها و خدمات مورد نیاز مردم افزاش دهد، اعلام نمود. این اتحادیه های کارگری بودند که در هشتاد شهر اسپانیا از مردم خواستند تا روز ۳٠ تیر به خیابان ها بیایند و با شعار “آنان می خواهند کشور را نابود کنند، باید جلویشان را گرفت” بر ضد برنامه های ریاضتی اعتراض نمایند. در این روز عموم مردم در خیابان های شهرهای گوناگون حاضر شدند و اعتراض کردند. اعتراضات مردم بر این پایه بود که دولت راخوی می خواهد به دستور کمیسیون اروپا در بودجه ی سال ٢٠۱٢ رقمی برابر با ۳ / ٢٧ میلیارد یورو صرفه جویی کند تا بتواند ۱٠٠ میلیارد یورو برای کمک به بانک ها دریافت کند! دولت راخوی می خواهد فقط با افزایش مالیات های غیرمستقیم ٢٢ میلیارد یورو به دست آورد و از سوی دیگر تا ٧ % حقوق کارمندان را کاهش دهد.
در اعتراضات اخیر اسپانیا، معدنچیان شمال این کشور پیشتاز بودند و سنت های بزرگ مبارزاتی کارگری را با راهپیمایی طولانی شان به سوی مادرید زنده کردند. لذا ولو این که با توجه به اوضاع عمومی جنبش کارگری در اسپانیا و همچنین نداشتن یک پشتوانه ی قوی سیاسی مانند سال های سی تا شصت میلادی، نتوانند پیروز از این مبارزه خارج شوند، اما به هر حال این مبارزات به همراه دیگر اقدامات اعتراضی که هم اکنون در اسپانیا در جریان است سنگ بنای پیروزی های بزرگی خواهند شد که در آینده با ادامه ی تلاش کارگران به دست خواهند آمد.
نظرات شما