خمینی نماد یک دهه سرکوب و بربریت در جامعه

چهارده خرداد مصادف با سالروز مرگ خمینی بود. خبر مرگ خمینی در اخبار صبحگاهی روز ۱٤ خرداد ۱٣٦٨ رسما از صدای جمهوری اسلامی اعلام گردید. از آن زمان تا کنون بیست و سه سال می گذرد. فرا رسیدن ۱٤ خرداد، روزنه ای برای خامنه ای و همه دست اندرکاران جمهوری اسلامی است تا با تکریم از سجایا و الطاف خمینی یاد کنند. جملاتی از قبیل خمینی “در حق ملت پدری کرد”، خمینی “مظهر مهربانی بود” و خمینی “برای آگاهی و آزادی انتخاب مردم ارزش ویژه ای قائل بود”، از جمله کلمات و جملات متعارف خامنه ای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی ست که هر ساله در روزهای پیش و پس از برگزاری مراسم ۱٤ خرداد در وصف “امام راحل” شان تکرار کنند. اگر برای خامنه ای، روسای قوای سه گانه جمهوری اسلامی و نیز همه دست اندرکاران ارتجاع حاکم بر ایران، خمینی سمبل آزادی، مهربانی و پایبند به حق انتخاب مردم معرفی می گردد، مسلما برای توده های زحمتکش ایران که سال های خونین دهه ٦٠ را در تجربه و حافظه تاریخی شان ثبت کرده اند، خمینی نماد سرکوب، جنایت، کشتار، شکنجه و مروج بربریت قرون وسطائی در جامعه است. سرکوب آزادی های دمکراتیک مردم،  گسترش فرهنگ بردگی و تجاوز به زنان، فتوا و اعمال خشونت و ترور در جامعه، قتل عام نیروهای سیاسی، پایمال کردن حقوق مسلم ملیت های تحت ستم، اعدام گسترده نیروهای انفلابی،  قتل عام سراسری زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ و ده ها نمونه دیگر، از جمله موارد آشکاری هستند که در کارنامه جنایات جمهوری اسلامی به رهبری شخص خمینی ثبت شده است. و درست به دلیل ابعاد جنایات و وسعت کشتارهای صورت گرفته در دوران رهبری همین “پدر مهریان” و “امام راحل” است که دوران ده ساله حاکمیت بلامنازع او به عنوان”دهه خونین” در حافظه تاریخی مردم ایران جای گرفته است. در اینجا اشاره‌ای کوتاه  فقط به برخی از فجایع و جنایات بی انتهای خمینی کافی ست تا نسلی از مردم ایران که دوران خمینی را ندیده‌اند، به عمق ددمنشی این جنایتکار بزرگ پی ببرند.

١- زنان در جمهوری اسلامی

 بر کسی پوشیده نیست که زنان ایران جزو اولین گروه های اجتماعی بودند که مورد سرکوبگری بی رحمانه خمینی قرار گرفتند. هنوز چند روزی از سرنگونی رژیم شاه نگذشته بود که زنان در خیابان‌های تهران مورد یورش مزدوران وابسته به خمینی قرار گرفتند.  فتوای خمینی مبنی بر اجباری کردن پوشش زنان از جمله نخستین نشانه های تهاجم گسترده جمهوری اسلامی به زنان کشور بود. فتوایی که به دنبال آن، سرکوب و سلب تمام آزادی های مدنی و دمکراتیک زنان ایران یکی  پس از دیگری جنبه قانونی یافت و تا به امروز نیز استمرار دارد. فتوایی که با شعار “یا روسری یا توسری” مبنای سرکوب های اجتماعی زنان شد و در تداوم خود، نیمی از جمعیت کشور را در چهار دیواری بربریت دینی محصور و آنان را عملا به شهروندان درجه دو مبدل ساخت.

در جمهوری اسلامی زنان ایران بیشترین ستم، سرکوب، نابرابری و تضییقات را متحمل شده اند. آنچه بر زنان ایران رفته است تماما به فرمان خمینی و در دوران رهبری همین به اصطلاح  “پدر مهربان” نهادینه شد. زنان جامعه، نه تنها از کمترین امنیت اجتماعی برخوردار نیستند، بلکه در چهار دیواری خانه هایشان نیز، از ابتدائی ترین حقوق شان هم محروم هستند. سلب تمام آزادی های فردی و دمکراتیک زنان، عدم برخورداری آنان از حق طلاق، آزادی عمل مردان در امر تعدد زوجات، عدم اختیار زنان در انتخاب همسر و مسافرت، عدم برابری زنان با مردان در امر نگهداری و حضانت فرزندان، نابرابری دستمزد و حقوق، نابرابری زنان با مردان در ارث، نداشتن حق قضاوت و حتا برخوردار نبودن از حق شهادت برابر با مردان در دادگاه و عدم آزادی در انتخاب پوشش و ده ها مورد دیگر، بیانگر بی حقوقی تام و تمام زنان در جمهوری اسلامی است که پایه‌گذار آن خمینی بود. ستم، سرکوب و تبعیضاتی که از همان آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی به دستور مستقیم خمینی بر زنان کشور آوار شد و تا به امروز نیز ادامه داد.

٢- ملیت های تحت ستم

 مردم مناطق محروم و ملیت های تحت ستم ایران نیز از همان آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی با فرامین سرکوبگرانه خمینی مواجه شدند. تهاجم و لشکرکشی به ترکمن صحرا، سرکوب بیرحمانه شوراهای دهقانی، ترور چهار رهبر برجسته شوراهای  خلق ترکمن و در همان حال یورش ارتش و سپاه پاسداران به مردم کردستان آنهم در همان ماه های نخست قدرت گیری خمینی و دارو دسته اش، از جمله جنایات جمهوری اسلامی است که در دوران اقتدار همین “امام راحل” صورت گرفت. فرمان خمینی مبنی بر تهاجم وسیع ارتش به کردستان که در روز ٢٨ مرداد ٥٨ صادر شد، از جمله دستورات مستقیم خمینی است که بر سر مردم کردستان آوار شد. مردم زحمتکش کردستان از زمین و هوا مورد یورش تانگها و هواپیماهای جمهوری اسلامی قرار گرفتند. حرکت تانک ها و  پرواز  بمب افکن های جمهوری اسلامی با تهاجم وسیع  و همه جانبه از زمین و هوا، مردم کردستان را به بی رحمانه ترین شکل ممکن قتل عام کردند. نیروهای آدم کش بسیج و سپاه پاسداران بر زنان و کودکان کردستان نیز رحم نکردند. زخمی که در آن سال های اقتدار خمینی برکردستان و ترکمن صحرا رفت همچنان باز تولید می شود و هم اکنون علاوه بر مردم کردستان، دامن توده های فقر زده بلوچ و عرب را نیز گرفته است.  کشتار و سرکوب، سلب ابتدایی ترین حقوق دمکراتیک ملیت های تحت ستم از جمله محرومیت از کاربرد رسمی زبان مادری، بازمانده‌ای از فرامین ارتجاعی و سرکوبگرانه مستقیم خمینی است، که هم چنان در سرکوب مردم محروم این مناطق باز تولید می شوند.

٣- سرکوب عمومی در جامعه

 جمهوری اسلامی به رهبری خمینی با اجباری کردن پوشش و سرکوب زنان و پس از آن کشتار مردم کردستان و ترکمن صحرا، سلب تمام آزادی های مدنی و دمکراتیک عموم توده های مردم ایران را در دستور کار خود قرار داد. فرمان خمینی مبنی بر “بشکنید این قلم ها را” سرآغاز یورش همه جانبه اراذل و اوباش جمهوری اسلامی به روزنامه ها و مطبوعات کشور شد. از آن پس اجتماعات سازمان های سیاسی با  تهاجم وسیع نیروهای امنیتی و چماقداران رژیم مواحه شدند. نویسندگان مورد تهاجم قرار گرفتند. امنیت شغلی شاعران، خبرنگاران، نویسندگان و روزنامه نگاران شدیدا به خطر افتاد. دکه های روزنامه فروشی توسط گله های حزب الله به آتش کشیده شدند. دستگاه های اطلاعاتی و قضایی رژیم به پشتیبانی مستقیم از اراذل و اوباش رژیم برخاستند. پرونده سازی برای نویسندگان، شاعران و نیروهای آزادی خواه آغاز شد. سعید سلطانپور نویسنده، شاعر و مبارز خستگی ناپذیر راه آزادی و سوسیالسیم پای سفره عقد دستگیر و سپس اعدام گردید. روزنامه های مستقل یکی پس از دیگری تعطیل و به محاق برده شدند.در پی  فرمان خمینی مبنی بر “بشکنید این قلم ها را”  سرکوب سازمان های انقلابی در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گرفت. یورش به اجتماعات و متینگ های سازمان های سیاسی شدت یافت. اعتصابات کارگران به فرمان خمینی، ممنوع اعلام شد. تشکل‌های طبقاتی کارگران ، شوراهائی که آفریده خلاقیت تاریخی کارگران و زحمتکشان بود، مورد یورش و سرکوب همه جانبه قرار گرفتند. فعالان کارگری، ترور شدند. رهبران شوراهای کارگری اخراج و به زندان و اعدام محکوم شدند.

علاوه بر این، دانشجویان و دانشگاه های کشور نیز از فرامین سرکوبگرانه  این جنایتکار در امان نماندند. به فرمان خمینی مبنی بر انجام به اصطلاح “انقلاب فرهنگی” در اردیبهشت ٥٩، دانشگاه های کشور با تهاجم گله های حزب الله و نیروهای سپاه پاسداران به خاک و خون کشیده شدند و ده ها دانشجوی مبارز نیز جان باختند. افشای اسناد مربوط به توطئه و سرکوب سازمان ها و گروه های سیاسی در نشریه کار شماره ۱١٢ سازمان چریک های فدایی خلق ایران (اقلیت) در ١٣ خرداد سال ٦٠، از تهاجم همه جانبه جمهوری اسلامی جهت نابودی کامل دست آوردهای مبارزاتی مردم ایران در انقلاب ٥٧ پرده برداشت. تهاجمی که بعد از سی خرداد ٦٠ ایران را یکسره به زندان جمهوری اسلامی مبدل ساخت. این خمینی بود که با فرامین مستقیم خود قلم ها را شکست، دانشگاه ها را سرکوب کرد، خفقان را بر جامعه حاکم ساخت و با تبیین اصل ارتجاعی ولایت فقیه، جامعه را به بند کشید و حق آزادی و انتخاب را یکسره از توده های مردم ایران سلب کرد.

 ٤- فرمان خمینی و کشتار زندانیان سیاسی

 دوران خمینی برای مردم ایران، چیزی جز تباهی و ویرانگری نبود. سال هایی که به جز دالان های مرگ و خون و جنون، چیز دیگری در آن یافت نمی شود. دالان های شکنجه، دالان های شرحه شرحه شدن پیکرها، دالان هایی با بدن های سوخته و پاهای متلاشی شده، دالان هایی انباشته از پیکرهای خونین اعدام شدگان. دهه ٦٠ به رهبری خمینی، یکی از دوره های مرگ آور جمهوری اسلامی است که از هر نقطه اش خون شتک می زند. دوره ای که از همان ٢٢ بهمن ٥٧ شروع شد و طی سال های ٥٨ و ٥٩ با سرکوب و سلب تمام آزادی های مدنی و دمکراتیک توده های مردم تداوم یافت و بعد از ٣٠ خرداد ٦٠ در سرکوب بی رحمانه جامعه و کشتار زندانیان سیاسی تجلی یافت. سرکوب و کشتاری که با عبور از تونل های مرگبار سال های ٦٠ تا ٦٣، در تابستان ٦٧ به دریای خون نشست.

سالی که مادران، برای همیشه سوگوار شدند، کودکان در حسرت دیدار پدر ماندند، پدران قامت خمیدند و همسران بر خاک خاوران ها، شَروه خوان این همه شقاوت و بی رحمی جلادی به نام خمینی شدند.

حاصل حاکمیت ده ساله خمینی، شکنجه‌های قرون وسطائی، به بند کشیدن ده‌ها هزار تن از مردم ایران به بند و اعدام بیش از ۱٥ هزار زندانی سیاسی در فاصله سال های ٦٠ تا ٦٣ یعنی در هر دو ساعت یک اعدامی و قتل و عام بیش از ٤ هزار زندانی سیاسی در ماه های مرداد و شهریور ٦٧ است.

توده های مردم ایران، به ویژه خانواده های زندانیان جان فشان، هرگز شکنجه، تجاوز و اعدام های وسیع زندانیان سیاسی در سال های نخست دهه  ٦٠ را فراموش نمی کنند. به فرمان همین جلاد آدم کش بود که در آن سال ها، اعدام، تجاوز به زندانیان سیاسی زن پیش از اعدام و نیز وحشی گری و دیو درنده خویی خمینی و دارو دسته اش، از هر سو تنوره کشید. موج کشتار و اعدام به سرعت، تمام جامعه را فرا گرفت. شکنجه دستگیرشدگان، به سیاست روز بازجویان و نیروهای اطلاعاتی رژیم تبدیل شد. فحاشی، کتک، تحقیر، انفرادی، گرسنگی و بی خوابی، تنها روال معمولی “سربازان گمنام” خمینی بود. شلاق، سوزاندن بدن، کشیدن ناخن، تجاوز به زندانیان، اتصال برق به آلت تناسلی و ده ها شکنجه دیگر به وفور به کار گرفته شدند. خانه های امن شکنجه یکی پس از دیگری شکل گرفتند. شکنجه دستگیرشدگانی که احتمال اعدام شان وجود داشت، از حد تصور خارج شد.

در دوران به اصطلاح طلایی همین “امام راحل” بود که آثار شکنجه، زخم، تاول های چرکین و ناخن های کشیده بر اجساد جان باختگان نفش بسته بود.  در دوران خمینی بود که بی دادگاه های رژیم برای صدور حکم اعدام، نیازی به هیج گونه مدرک مستندی نداشتند. تنها کشف یک اعلامیه، فلفل،  سرکه و  هر وسیله برنده ای برای صدور حکم اعدام کافی بود. در دوران خمینی بود که روزانه، ده ها نفر تیرباران و گروه گروه از زندانیان سیاسی ظرف کمتر از دو ساعت محاکمه و بدون اینکه هویت شان مشخص شود به جوخه های مرگ سپرده شدند. کشتارهایی که با تداوم خود در تابستان ٦٧، با قتل عام هزاران زندانی سیاسی دوباره “زنگ بزرگ خون را  به صدا درآورد”. کشتاری که در آن، موسوی اردبیلی قاضی القضات خمینی بود و نقشی مستقیمی در این فاجعه داشت. قاضی القضاتی که امروز با گذشت ٢٣ سال از مرگ خمینی  در مورد عذرخواهی از مردم یاوه‌ سرائی  می‌کند، بی آنکه اشاره ای به نقش خود در آن کشتار داشته باشد، بی آنکه نکته ای از راز سر به مهر قتل عام وسیع زندانیان سیاسی را در دوران ریاست‌اش بر دستگاه قضائی بازگو کند.

باری، آنچه اشاره رفت  تنها گوشه هایی از جنایات بی انتهای دوران ده ساله حاکمیت خمینی است.

متن کامل نشریه کار ۶۲۳ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.