انتخابات ریاست جمهوری فرانسه روزهای ۲۲ آوریل و ۶ مه ٢٠١۲، (۳ و ۱٧ اردیبهشت ١٣۹١) در دو مرحله برگزار شد. در دور اول، ده نامزد حضور داشتند. از آن جایی که قانون انتخابات فرانسه بر اکثریت مطلق آراء قرار گرفته است، دو تن که بیش ترین آرای مرحله ی اول را داشتند به دور دوم رسیدند. این دو تن عبارت بودند از نیکولا سارکوزی از گروه دست راستی “اتحاد برای یک جنبش مردمی” که در طی پنج سال گذشته رئیس جمهور بود و فرانسوا اولاند از “حزب سوسیالیست”، گروهی که نماینده ی سوسیال – دمکراسی در فرانسه است.
وزارت کشور فرانسه در بامداد ١٨ اردیبهشت نتایج نهایی و قطعی دور دوم انتخابات ریاست جمهوری را منتشر نمود که بر اساس آن اولاند با ۶۲ / ۵۱ % برنده ی آن اعلام شد. اولاند در حالی کمی بیش از هجده میلیون رأی را به خود اختصاص داد که اکثریتی انکارناپذیر از واجدان حق رأی، یعنی کمی بیش از هشتاد درصد در دور دوم انتخابات شرکت کردند.
انتخابات فرانسه در چارچوب دمکراسی پارلمانی و نمایندگی بورژوایی در شرایطی دمکراتیک برگزار می گردد، چرا که در این کشور که با انقلاب کبیر ١۷۸٩ میلادی منادی آغاز عصر سرمایه داری در سراسر جهان شد، در حال حاضر جلوی کسی را برای عقاید سیاسی، گرایش مذهبی یا بی دینی، جنسیت یا انواع و اقسام دیگر اما و اگرها برای شرکت در انتخابات نمی گیرند، هر چند که کسی که می خواهد رسماً نامزد ریاست جمهوری شود باید امضای دست کم پانصد شهردار و کسانی از این جمله را که قبلاً انتخاب شده اند به عنوان “داشتن صلاحیت” به شورای قانون اساسی ارائه دهد! نباید فراموش کرد که طبقه ی بورژوازی که بیش از دویست و بیست سال پیش قدرت را به دست گرفت، فقط در سال ۱۹۵٨ با پی ریزی آنچه “جمهوری پنجم” نامیده می شود پذیرفت که مردم با رأی مستقیم در سال ١٩۶٢ رئیس جمهور را برگزینند. زنان نیز در سال ۱۹۴۴ میلادی حق رأی را در فرانسه به دست آورند.
آزادی شرکت در انتخابات را نباید مترادف با امکان رسیدن به قدرت دانست چرا که در فرانسه مانند بقیه کشورهای بزرگ سرمایه داری گروه ها و احزابی می توانند بخت زیادی در پیروزی داشته باشند که دارای بودجه های مالی هنگفت باشند. قانون نیز این وضعیت را بدین ترتیب سخت تر نموده که اگر کسی کم تر از ۵ % آراء را بیاورد از هرگونه کمک دولتی برای انتخابات محروم می شود. اما سوای این ها، همگان خوب می دانند که رسانه های شنیداری، دیداری، نوشتاری و امروزه به ویژه اینترنتی نقشی پایه ای را در تبلیغ ایدئولوژی مسلط و تداوم نظم کنونی دارند و بدون آن ها برنده شدن این و آن شخص تقریباً غیر ممکن است. در انتخابات اخیر فرانسه، نقش رسانه ها را به هیچ وجه نمی توان نادیده گرفت. پیش از آن که حزب سوسیالیست نامزد خود را تعیین کند و قبل از آن که سارکوزی رسماً بگوید که دوباره می خواهد بر سر جایش بماند، تمامی رسانه های بزرگ که تقریباً صد در صد در انحصار گروه های عظیم مالی هستند به ضرب نظرسنجی و انواع و اقسام دیگر ترفندهای حرفه ای نوشتند و گفتند که نمایندگان این دو گروه به دور دوم می رسند و سارکوزی در مرحله ی دوم شکست خواهد خورد که چنین نیز شد! بنابراین کارزار انتخاباتی هشت نامزد دیگر بیش از آن که تأثیری در سرنوشت انتخابات داشته باشد، جنبه ی نمایشی داشت.
دو نماینده ی راست و چپ بورژوازی بزرگ فرانسه در حالی وارد کارزار انتخاباتی شدند که فرانسه مانند تمامی کشورهای بزرگ و همچنین کوچک و حاشیه ای سرمایه داری در یک بحران عمیق اقتصادی، بحرانی که به جز ژرفایش بیش از بحران های گذشته به درازا کشیده است، غوطه ور است. سارکوزی و اولاند هر دو به این بحران آگاه بودند و می دانستند که اگر مانند گذشته قول های بی پایه و اساس بدهند که بحران کنونی نظام سرمایه داری که آنان با دو دید نمایندگی می کنند اجازه ی اجرایش را ندهد، دیگر کسی باورش نمی شود و احتمال دارد که کنترل اوضاع را به کلی از دست بدهند. مردم دیگر پس از دهه ها شرکت در انتخابات دمکراسی غیرمستقیم بورژوایی فهمیده اند که قول و قرارها زیادند ولی عملی شدن آن ها اندک. این بار نیز مردم با همین دید وارد صحنه شدند و بسیاری از آنان با علم بر این که وضعشان تغییر محسوسی نخواهد کرد، بدتر را از اریکه ی قدرت کنار زدند و بد را برگزیدند. توده های مردم که دیده بودند چگونه سارکوزی سن بازنشستگی را بالا برد، دستمزدها را منجمد کرد، مالیات های غیرمستقیم را افزایش داد، با همکاری آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، از برنامه های ریاضتی در تمام کشورهای اروپایی حمایت کرد خود را به قول های محدود و اندک اولاند راضی کردند که گفته است سن بازنشستگی را به ۶٠ سالگی برمی گرداند به شرطی که فرد ۵ / ۴۱ سال کار کرده باشد، کمک های خانوادگی را ٢۵ % افزایش می دهد، بهای سوخت را سه ماه منجمد می کند و تلاش خواهد کرد که قراردادهای اروپا در چارچوب های کنونی دوباره به بحث گذاشته شوند.
این فقط خانم ناتالی ارتو، نامزد گروه تروتسکیسیتی “مبارزه ی کارگری” یا آقای ژان – لوک ملانشون کاندیدای “جبهه ی چپ” نبودند که در چپ صحنه ی انتخاباتی علیه سرمایه های بزرگ و گروه های مالی موضع گیری کردند، خود اولاند نیز می گفت که “دشمن اصلی” او بازارهای مالی هستند. سارکوزی هم که در پنج سال گذشته لحظه ای از یورش به دست آوردهای جنبش کارگری چشم نپوشید و فقط در این زمینه موفق بود، می گفت که می خواهد سرمایه داری را “اخلاقی تر” کند! او نیز می بایستی در دور اول انتخابات موضع گیری های راست نئوفاشیستی “جبهه ی ملی” به نامزدی خانم مارین لوپن را علیه “لیبرالیسم اتحادیه اروپا” و “لیبرالیسم چپ سوسیال – دمکرات” مدیریت کند و برای به دست آوردن آرای طرفداران او تلاش نماید. سارکوزی پس از مرحله ی اول، چهره ی واقعی راست سنتی را نشان داد و با پذیرفتن کامل بخشی از نظرات راست افراطی به رهبری لوپن از رأی دهندگان به جبهه ی ملی خواست به او بپیوندند. سارکوزی در این مرحله گفت که با حق رأی مهاجران در انتخابات محلی همچون شهرداری ها مخالف است، او قول داد علیه مهاجران اقدامات بیش تری انجام دهد و به جای ده ها هزار نفری که اکنون از فرانسه اخراج می شوند، صدها هزار مهاجر را به کشورهایشان بازگرداند! سارکوزی که مانند سربازی حلقه به گوش به بورژوازی بزرگ فرانسه خدمتگذاری کرد گستاخی علیه طبقه ی کارگر را به چنان درجه ای رساند که تصمیم گرفت برای نخستین بار روز اول ماه مه را روز جشن “کار واقعی” نامگذاری کند و از هوادارانش خواست تا مانند لوپن در روز جهانی کارگر در میدانی در پاریس تجمع کنند. نئوفاشیست های جبهه ی ملی چندین سال است که روز اول ماه مه را به روز ژاندارک، شخصیت تاریخی و افسانه ای و نماد ملی گرایی تبدیل کرده اند و در برخی از خیابان های پاریس جولان می دهند.
روز اول ماه امسال در پاریس این دیگر جبهه ملی نئوفاشیستی نبود که راهپیمایی و تجمع ترتیب داد، بلکه سارکوزی نیز به خیابان آمد. در حالی که خانم مارین لوپن در برابر گله های نئوفاشیست با شعار “کمونیست قاتل، کمونیست قاتل” در صبح اول ماه مه سخنرانی کرد، سارکوزی نیز چند ساعت بعد در میدانی دیگر گفت:”من به اتحادیه های کارگری توصیه می کنم که پرچم های سرخ را زمین بگذارند و به فرانسه خدمت کنند.” اما اتحادیه های کارگری در عصر روز اول ماه مه یکی از بزرگ ترین راهپیمایی های خود را در پاریس با حضور بیش از دویست هزار نفر و با دریایی از پرچم های سرخ در خیابان ها برپا کردند و به طور بی سابقه ای خواستار به زیر کشیدن دار و دسته سارکوزی شدند.
هر چند برخی از رسانه های بزرگ ادعا می کنند که رأی دهندگان به راست افراطی – جبهه ملی مارین لوپن – طبقه ی کارگر است، اما موضع گیری برخی از سندیکاهای کارگری مانند ث. ژ. ت. که بیش از یک صد سال قدمت دارد علیه سارکوزی و بی اعتنایی برخی دیگر مانند ث. اف. د. ت. به دار و دسته ی راست سنتی و نتیجه ی انتخابات در دور دوم نشان داد که اکثریت بزرگ طبقه ی کارگر فرانسه همچنان در صفوف نخست مبارزه ی ضدسرمایه داری قرار دارد. طبقه ی کارگر فرانسه نمی توانست در شرایط کنونی سکوت اختیار کند و با توجه به این که حزب سیاسی قدرتمندی ندارد، دست روی دست بگذارد و شاهد انتخاب مجدد سارکوزی یا بدتر از آن پیشروی بیش از حد راست افراطی به رهبری لوپن باشد. لذا طبقه ی کارگر فرانسه وادار شد که با استفاده از تاکتیک انتخاب بین بد و بدتر فعال تر از همیشه در زمین بازی موجود نقش خود را داشته باشد. وگرنه آنچه طبقه ی کارگر فرانسه به مردم این کشور برای خروج از بحران پیشنهاد می کند نه راه حل های سوسیال – دمکراسی و نه به ویژه شیوه های نئوفاشیستی ست.
عده ای از کارگران که در یکی از قدیمی ترین انجمن های فرانسه به نام “دوستداران کمون پاریس” متشکل اند در روز اول ماه مه از مردم خواستند تا روز ۶ خرداد ۱٣٩۱ در یک صد و چهل و یکمین سالگرد کمون پاریس در برابر گورستان پرلاشز تجمع کنند تا از آن جا به سوی دیوار کموناردها حرکت نمایند. این کارگران در دعوتنامه خود نوشته اند که وضعیت امروز از برخی جهات شباهت به دوران کمون پاریس دارد. در آن دوران کارگران علیه وضع موجود قیام کردند تا نخستین آزمون دمکراسی مستقیم را عملی کنند، یک دمکراسی شورایی که نمایندگان در هر لحظه قابل عزل بودند و خارجیان نه فقط حق رأی که حق انتخاب شدن هم داشتند. این کمون پاریس بود که رهایی زنان را خواستار شد و راه خودگردانی را به همگان نشان داد. دوستداران کمون پاریس یادآوری می کنند که دمکراسی مستقیم فقط و فقط می تواند به دست توانای طبقه ی کارگر عملی شود.
فرانسوا اولاند نماینده جناح چپ بورژوازی فرانسه با رأی بخش بزرگی از طبقه ی کارگر به کاخ الیزه رسید. کارگران آگاه فرانسه بدون هیچگونه توهمی به او رأی دادند تا در غیاب آلترناتیو سیاسی خود فعلاً راست افراطی و نئوفاشیستی را از رسیدن به قدرت بازدارند. چرا که راست افراطی می تواند با استفاده از سیستم سیاسی کنونی به قدرت برسد و برنامه های سیاه خود را با استفاده از همین پارلمان، همین دستگاه اقتصادی و همین نهادهای موجود عملی کند. کارگران این چنین خطر راست افراطی را موقتاً در فرانسه برطرف کردند.
فرانسوا اولاند از حزب سوسیالیست در حالی توانست جناح رقیب را کنار بزند که هم فکرانش مانند زاپاترو در اسپانیا یا پاپاندره ئو در یونان به علت بحران موجود اقتصادی وادار به ترک قدرت شدند. در واقع آن چه موجب شکست سارکوزی در انتخابات اخیر شد فقط آرای توده های کارگر و زحمتکش نبود که به نفع اولاند به صندوق ریخته شد، بلکه بحرانی ست که امروز همگان شاهدش هستند. بحران اقتصادی موجود، پی در پی جناحهائی از بورژوازی در قدرت را وادار به کناره گیری می کند.
جابه جایی قدرت در فرانسه و نقش طبقه ی کارگر این کشور در آن، نشان داد که هنوز شرایط سیاسی برای تغییرات مطلوب این طبقه مهیا نشده است. ترس و وحشت بورژوازی از چنین تغییراتی در سخنان مارین لوپن و استقبال از آن با شعار “کمونیست قاتل، کمونیست قاتل” و سارکوزی با توصیه اش برای “بر زمین گذاشتن پرچم های سرخ” روشن می شود. وگرنه دلیلی نداشت که این دو نماینده ی بورژوازی پس از گذشت بیست و چند سالی از فروپاشی بلوک شرق که آن را مترادف با مرگ کمونیسم دانستند، در خیابان های پاریس عربده ضدکمونیستی سردهند و سارکوزی بگوید:”ما برابری طلبی نمی خواهیم، ما سوسیالیسم نمی خواهیم!” کارگران و دیگر زحمتکشان فرانسوی بدون آنکه توهمی داشته باشند، در غیاب آلترناتیو وحزب قدرت مند خود، در برابر سارکوزی، اولاند را گذاشتند که گفت:”من یک سوسیالیست هستم و برای عدالت مبارزه می کنم.”
نظرات شما