اشغال فاجعه بار و بی نتیجه ی افغانستان

اکنون بیش از ده سال است که امپریالیست های غربی افغانستان را در اشغال خود دارند، اما خبرهایی که هر روز از این “گورستان امپراتوری ها” انتشار می‌یابد، نشانگر این واقعیت است که به قول فریدریش انگلس، در مطلبی نوشته شده در ژوئیه – اوت ١۸۵٧، “افغان ها مردمی شجاع، مقاوم و مستقل” هستند و به قدرت های خارجی اجازه نمی دهند که در سرزمینشان نفس راحتی بکشند. نوشته ی انگلس به خوبی توضیح می دهد که چگونه اشغالگران انگلیسی مجبور شدند در آن دوران، افغانستان را ترک کنند. اما به تصدیق او، اشغالگران انگلیسی تا لحظه ی آخر، جنایت و غارت کردند. او می نویسد:”بازار کابل تخریب شد و سربازان قسمتی از شهر را غارت کردند و تعداد زیادی از ساکنانش را کشتند. سپس انگلیسی ها از جلال آباد و پیشاور به هندوستان گریختند.”

اما همین انگلیسی ها در سال های بعد دست به چنان قساوت هایی در افغانستان زدند که یکی از نظامیان ارتش آنان که ستوان جرج مولسورث نام داشت و در سومین جنگ بین انگلستان با افغانستان در سال های ١٩۲٠ شرکت داشت، چنین گفت:”دیگر سنگی در افغانستان نمانده است که با خون رنگین نشده باشد.”

حمله تروریستی به برج های دوقلوی نیویورک در ١١ سپتامبر ۲٠٠١ به جنایتکاران امپریالیست و در رأسشان آمریکا این بهانه را داد تا با تشکیل یک ائتلاف در چارچوب “ناتو” به خاک افغانستان تجاوز کنند و حکومت طالبان را سرنگون نمایند. البته امپریالیست ها گفتند که برای استقرار آزادی و دمکراسی به افغانستان می روند. آن ها دروغ گفتند چرا که موقعیت مهم جغرافیایی این کشور و منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی امپریالیست ها مطرح بود و نه منافع و آزادی مردم ستم دیده ی افغانستان. امپریالیست ها همچنین می خواستند با راه انداختن یک جنگ، اقتصاد نظامی خود را که مانند تمام نظام اقتصادی اشان در بحران بوده و هست، رونق بخشند. با جنگ در افغانستان و سپس عراق کارخانه های اسلحه ی سازی برای آن ها و دوستانشان فعال تر شدند و شرکت های خصوصی جنگاوری و امنیتی کرور کرور مزدور به این دو کشور فرستادند.

در پایان سال های هفتاد و آغاز دهه‌ی هشتاد میلادی، امپریالیست های آمریکا، انگلستان و فرانسه با یاری حکومت های نوکر خود همچون شاه ایران و عربستان سعودی یک “جنگ مقدس” را علیه شوروی در افغانستان ترتیب دادند. همین طالبانی که جرج بوش پسر علیه آنها لشکرکشی کرد، در سال ١٩٨۵ در کاخ سفید به حضور رونالد ریگان شرفیاب شدند! “مجاهدان” افغان در آن زمان “سربازان آزادی” نامیده می شدند و امپریالیست ها منابع مالی و تسلیحاتی در اختیارشان می گذاشتند. البته باید گفت که مداخله ی ارتش شوروی سابق نیز در افغانستان فاجعه بار بود. چرا که دست کم یک میلیون افغان را که هشتاد درصدشان غیرنظامی بودند به نابودی کشاند. ارتش شوروی سابق در سال ١٩٨٩ شکست خورد و افغانستان را ترک کرد.

خروج ارتش شوروی منجر به بازگشت آرامش و ثبات به افغانستان نشد. چنان که بین سال های ١٩٩۶ – ١٩٩٢ افغانستان به صحنه ی جنگ داخلی بین گروه های مختلف اسلامی و سران جنگجوی قبایل تبدیل شد. شدت این جنگ ها چنان بود که فقط در شش ماهه ی نخست سال ١٩٩۶ نزدیک به بیست و پنج هزار تن در کابل کشته شدند. مردم افغانستان چنان از جنگ و خونریزی خسته شده بودند و خلاء سیاسی چنان بود که یکی از ارتجاعی ترین برنامه های سیاسی برای بازگشت آرامش صوری به رهبری ملا عمر، رهبر طالبان موفق شد، یک حکومت اسلامی را در این کشور مستقر کند. طالبان در همان سال به کابل آمدند  و “امارات اسلامی افغانستان” را بنیان گذاری کردند. زنان افغان از ابتدائی ترین حقوق خود محروم گشتند و حتا حق تحصیل را از آنان گرفتند. بساط دار و درفش در همه جا برپا شد و گروه های رقیب همچون “اتحاد شمال” به فرماندهی مسعود سرکوب شدند. در همین زمان، طالبان پذیرای القاعده به رهبری اسامه بن لادن شدند.

هر چند ائتلاف امپریالیستی توانست در اکتبر ۲٠٠١ حکومت پوشالی طالبان را با بمباران هوایی و پشتیبانی زمینی نیروهایی چون “اتحاد شمال” و بی طرفی ظاهری اما جانبدارانه ی حکومت هایی همچون جمهوری اسلامی ایران، سرنگون نماید، اما چهار، پنج سال بعد طالبان دوباره با کمک حکومت پاکستان سربرآوردند. بازگشت طالبان بار دیگر با پشتیبانی بخشی از مردم افغانستان همراه شد که می دیدند دولتی فاسد و هیچکاره به ریاست کرزای اقدامی به نفع آنان نمی کند و در ثانی، نیروهای اشغالگر در همه جا به جز کشتار و آزار و اذیت دست آوردی نداشته اند.

از سال ٢٠٠۶ وضعیت افغانستان روز به روز بدتر گشته و هر سال تعداد کشته شدگان غیرنظامی بیش تر و بیش تر شده است. وضعیت تلفات نیروهای اشغالگر نیز نشان می دهد که آن ها هر سال بیش از گذشته کنترل اوضاع را از دست داده اند. تلفات نیروهای اشغاگر از ۲۹۵ نفر در سال ٢٠٠٨ به ۵٢١ تن در سال ٢٠١٠ رسید. تعداد تلفات نیروهای اشغالگر بین سال های ٢٠١٠ تا ٢٠١١ نیز ١۶۴ % افزایش داشت. اقدامات و کشتارهای اخیر از جمله جنایت ١١ مارس ٢٠١٢ یک سرباز آمریکایی که ١۶ افغان از جمله ٩ کودک را کشت، نشان می دهد که نیروهای اشغالگر دیوانه وار و بدون هدف به سوی هر جنبده ای آتش می گشایند. البته آنان خود را در “امن ترین” نقاط هم دیگر در امنیت نمی بینند. برای مثال روز ٢۶ مارس ٢٠١٢ در خبرها آمده بود که دو نظامی “ناتو” به ضرب گلوله ی فردی که لباس نظامی افغان بر تن داشت، از پای درآمدند.

وخامت اوضاع در افغانستان ابتدا امپریالیست ها را به اقدامات واکنشی واداشت. باراک اوباما در سال ٢٠٠٩ سی هزار سرباز دیگر به نود هزار نیروی حاضر در افغانستان افزود. نیکولا سارکوزی هم گفت که بازگرداندن نیروهای فرانسوی از افغانستان به “امنیت فرانسه” ضربه می زند! با این حال وخامت بیش تر اوضاع در افغانستان و تبدیل شدن این کشور به قتلگاه نیروهای اشغالگر و همچنین تغییر یک رشته از پارامترهای بحران افغانستان، اوباما و سارکوزی و سران دیگر نیروهای اشغالگر را واداشته است که قول هایی مبنی بر خروج تدریجی نیروهایشان تا سال ٢٠١۴ بدهند. اما، وضعیت در افغانستان بدون آن ها هم به سوی آرامش نسبی نخواهد رفت. پاکستان همچنان خواهان نفوذ راهبردی در افغانستان است تا بتواند در برابر هندوستان قد علم کند. بی جهت نیست که پاکستان اکنون به حامی اصلی طالبان تبدیل شده است و به واسطه ی مذاکره ی طالبان و امپریالیست ها به ویژه آمریکا نیز تبدیل گردیده است. البته امپریالیسم آمریکا نیز از مذاکره با طالبان استقبال نموده و ظاهراً این مذاکرات در قطر آغاز شده است. چین و روسیه نیز همچنان به اهمیت جغرافیایی افغانستان برای پیشبرد منافع خود و به ویژه به عنوان شاهراه حمل انرژی نفتی و گازی چشم دارند. جمهوری اسلامی ایران که در افغانستان همان نفوذی را ندارد که در عراق دارد از مجاری دیگری – حتا حکومتی – می خواهد افغانستان را به عنوان یک پشت سنگر چک و چانه زنی با قدرت های بزرگ و تبدیل شدن خود به یک قدرت منطقه ای حفظ کند. روسیه و چین و ایران هر سه بیش از پاکستان به منابع زیرزمینی و معدنی افغانستان چشم دوخته اند و هر کدام می خواهند تا می توانند به چپاول ثروت ملی مردم افغانستان بپردازند.

در هر حال، بازگشت نیروهای نظامی ناتو از افغانستان مهر تأییدی‌ست بر شکست قدرت های امپریالیستی در افغانستان. هر چند طالبان همچنان با استفاده از نیروهای نفوذی خود در ارتش و نهادهای دولتی افغانستان به کشتن نظامیان و سربازان نیروهای اشغالگر ادامه می دهند، دولت آمریکا با طالبان در قطر مذاکره می کند. نیروهای اشغالگر امپریالیستی گمان می کردند که با تسخیر کابل می توانند بر تمام یک کشور تسلط یابند. آن ها ده سال پس از تسخیر پایتخت افغانستان نه فقط از نظر نظامی شکست خورده اند بلکه از نظر سیاسی هم با پذیرش مذاکره با طالبان به شکست خود اعتراف می کنند. خروج نیروهای اشغالگر به معنای پایان بحران در افغانستان نیست. هر چه نیروهای اشغالگر و امپریالیست ها در این ده سال رشته اند نیز پنبه خواهد شد و احتمال سقوط دولت دست نشانده، ارتش تربیت شده و نهادهای برپاشده اشان کم نیست. ده سال تجاوز و اشغالگری نتیجه ای به جز کشتار مردم افغانستان و تخریب بیش تر این کشور نداشت.

تجاوز نظامی قدرتمندترین و پیشرفته ترین ارتش های جهان به افغانستان، نشان داد که آزادی و دمکراسی از این راه به جایی نمی رسد. ادعای آن نیروهای سیاسی که در داخل و خارج افغانستان می‌پنداشتند تجاوز و اشغالگری می تواند آزادی از یوغ دیکتاتورها و رژیم‌های استبدادی را به بار آورد و از آن دفاع کردند، پوچ بودن خود را نشان داد. کمونیست ها هرگز از جنگ‌های ارتجاعی، اشغالگری و تجاوز به کشوری دفاع نکرده و نخواهند کرد. استقرار آزادی و تحقق مطالبات اقتصادی و سیاسی کار مردم آگاه است و نه امپریالیست های اشغالگر. این است درسی که از تحولات افغانستان باید آموخت.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۱۸ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.