یک سال پس از آن چه “بهار عرب” نامیده می شود چند انتخابات در کشورهایی که با جنبش های توده ای دیکتاتورها را برکنار کردند و برخی دیگر از کشورهای عرب که رژیم های حاکم را حفظ کردند – مانند مراکش – برگزارگردید. نتیجه ی تمام آن ها چه در تونس و مصر و چه در مراکش پیروزی احزاب گوناگون اسلامگرا بوده اند.
شورای انتقالی لیبی نیز قصد دارد در آینده ی نزدیک انتخابات برگزار کند و مسئولان آن پیشاپیش اعلام کرده اند که پیروزی از آن اسلامگرایان خواهد بود. آنان حتا گفته اند که “شرع مقدس اسلام” منبع تمام قوانین لیبی در آینده خواهد بود. این شورای انتقالی قصد دارد با تدوین قانون انتخابات مجلس مؤسسان حضور زنان را در آن محدود نماید. این شورا پیش تر تعداد زوجات را در لیبی دوباره قانونی کرد. در سوریه که هنوز رژیم بشار اسد قدرت را با سرکوب و خون ریزی حفظ می کند، یک شورای ملی به اصطلاح اپوزیسیون تشکیل شده است. این شورا ۱٩ عضو دارد که چهار نفرشان از اعضای اخوان المسلمین هستند و شش نفر دیگر نیز از دیگر دسته جات اسلامگرا می باشند.
اما دلایل اصلی عروج اسلام سیاسی در کشورهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا چیست؟ آیا مردم در تونس و مصر، یمن و سوریه و حتا لیبی علیه رژیم های حاکم برخاستند تا اسلامگرایان را با گرایش های مختلف بر سرنوشت خود حاکم کنند؟ اسلامگرایان از کجا می آیند و در عصر کنونی حاصل چه تحولات سیاسی هستند؟
برخی از آخوندها در دوران انقلاب مشروطیت و سپس سال ها بعد آخوندی به نام روح الله خمینی گفتند که دیانت آنان همچون سیاست شان است و از همان صدر اسلام دین و دولت از یکدیگر جدا نبودند. البته دیگر ادیان بزرگ همچون مسیحیت هم می تواند همین ادعا را بکند و حاکمیت خود را در دوران قرون وسطا در اروپا مثال بزند. این که در صدر اسلام چه گذشته است یا پاپ ها و کشیشان با حکومت های قرون وسطایی خود چه جنایت ها که نکردند، موضوع بحث حاضر نیست. افسانه های صدر اسلام و تعبیر و تفسیرشان را به عهده ی خود آخوندها بگذاریم.
در عصر کنونی، اسلام سیاسی و پان اسلامیسم که یک ایدئولوژی مذهبی- سیاسی ارتجاعی است در اواسط قرن نوزدهم در ترکیه شکل گرفت. یکی از نمایندگان ذی نفوذ این گرایش که نقش مهمی در اشاعه آن داشت، سید جمال الدین اسدآبادی یا افغانی بود. این تفکر در مصر از نفوذ فراوانی برخوردار شد و سید جمال الدین به همراه یکی از پیرواناش شیخ محمد عبده، حتا در ۱۸۷۹یک حزب سیاسی نیز در مصرتشکیل دادند. نفوذ این تفکر به تعدادی از کشورهای مستعمره که مردم آنها مسلمان بودند، بسط یافت و به یک مانع در مبارزات رهائی بخش مردم مستعمرات تبدیل شد. لذا انترناسیونال کمونیستی در دومین کنگره خود در ۱۹۲۰ با تصویب تزهای لنین در مورد مسائل ملی و مستعمراتی خواستار مبارزه احزاب کمونیست علیه پان اسلامیسم به عنوان یک جریان ارتجاعی گردید. حسن البنا که بعدها اخوان المسلمین را در سال ۱۹۲۸ تاسیس و رهبری نمود و سپس سید قطب، ادامه همین تفکراند. روح الله خمینی خود بیش از آن که بداند در صدر اسلام چگونه اعمال سیاست می شده است از این تفکر الهام گرفت. هر چند اخوان المسلمین و دیگر دسته های به اصطلاح سیاسی اسلامی که بعدها شکل گرفتند عمدتاً خود را ضداستعماری تعریف می کردند اما هم و غم اصلی آنان مبارزه علیه کمونیسم بود. اتفاقاً استعمارگران انگلیسی و فرانسوی و دیگران که مصر و تونس و مستعمرات دیگر خود را در پی مبارزات مردم آن ها یکی پس از دیگری ترک کردند و به ویژه امپریالیست های آمریکایی همواره از ظرفیت ضدکمونیستی اسلامگرایان تا پیش از فروپاشی بلوک شرق و شوروی تا حداکثر امکان استفاده کردند. این استعمارگران و امپریالیست ها فقط در کنفرانس گوادلوپ راه را برای به قدرت رسیدن امثال خمینی هموار نکردند، آنان اسلامگرایان مرتجعی همچون طالبان افغان را “مبارزان آزادی” نامیدند و با تسلیح و تربیت نظامی، آنان را به حکومت نزدیک به شوروی افغانستان ترجیح دادند.
مردم جهان و به ویژه مردم تونس، مصر و لیبی شاهد بودند که هیچ کدام از گروه های اسلامی این کشورها پیشقدم تظاهرات و اعتصاب علیه بن علی، مبارک یا قذافی نبودند، اما همین که متوجه خلاء آلترنایتوی شدند وارد میدان گشتند و خود را به جنبش تحمیل نمودند. البته همینان در لیبی به پیاده نظام قدرت های بزرگ تبدیل شدند و با تجاوز نظامی آن ها سقوط رژیم را تسریع نمودند. در تونس پس از تقریباً سه دهه تا حدودی رویدادهای ایران تکرار شد. گروهای غیراسلامی و به ویژه چپ و کمونیست که بیش از همه در دوران دیکتاتوری زین العابدین بن علی سرکوب شده بودند نتواستند مانند اسلامگرایان “النهضه” که برخی از تشکلات خود مانند انجمن های خیریه و غیره را حفظ کرده بودند، وارد عمل شوند. گفته شد که در تونس فن آوری نوین و به ویژه اینترنت و شبکه های اجتماعی نقش مهمی در دامن زدن به جنبش داشتند، اما در عمل همگان دیدند که هر چند این خود واقعیتی بود اما همین وسایل نوین نمی توانند جای یک آلترناتیو سیاسی را بگیرند و به علاوه عناصر واپسگرا همچون اسلامگرایان نیز می توانند از این ابزارها در بزنگاه به نفع خود بهره برداری کنند.
اما اسلام گرایان در تمام این کشورها به میدان نیامدند تا به یک آلترناتیو واقعی تبدیل شوند، درست برعکس، آن ها به میدان آمدند تا با استفاده از ابزارهای موجود، یعنی انتخابات در چارچوب دمکراسی پارلمانی مهر خود را بر خلاء سیاسی بکوبند. آن ها به میدان آمدند تا “نظم” را برگردانند و میدان مبارزه را هر چه زودتر از آثار زد و خوردها پاک کنند. تمیز کردن شتاب آمیز میدان تحریر قاهره نمادی از این تلاش بود. در تونس، نخست وزیر بن علی واسطه ی انتقال قدرت به اسلامگرایان شد، در مصر، شورای نظامی متشکل از ارتشیان دوران پیش، قدرت را به اسلامگرایان “منتخب” – اخوان المسلمین و سلفی ها تحت حمایت عربستان سعودی – واگذار خواهد کرد و در لیبی، شورای انتقالی دست نشانده “ناتو” که فردی به نام عبدالجلیل را بر رأس خود دارد، شخصی که وزیر دولت های معمر قذافی بوده است.
هر چند رهبر النهضه در تونس گفته است که “اسلامگرایی معتدل” است و حزب خود را با حزب حاکم ترکیه مقایسه می کند، هر چند عبدالجلیل لیبیایی گفته است که برقراری “شرع اسلام” به معنای عدم احترام به حقوق بشر نیست و هر چند اخوان المسلمین مصری که دارای اکثریت پارلمانی شده اند کمابیش همین نوع از اظهارات را کرده اند، اما تمامی این گروه ها در اسلامیزه کردن بیش از گذشته جوامع متبوع خود متفق القولند و از این جهات تمامی آنان واپسگرا و ارتجاعی اند. به هر حال چه بن علی در تونس، چه مبارک در مصر و چه قذافی در لیبی پیش از آن که رویدادی در این کشورها به وقوع بپیوندد و رژیم هایشان را از پای درآورد خود برای دوباره اسلامی کردن بیش از پیش کشورهایشان اقدام نمودند تا جلوی برآمد یک اپوزیسیون مترقی و پیشرو را بگیرند. به عبارت دیگر اسلامگرایانی که امروز در تونس و مصر و لیبی و حتا مراکش سلطنتی پیروزی انتخاباتی کسب می کنند، آن را مدیون رژیم های پیشین و کنونی هستند. در برخی دیگر از کشورها اسلامیزه کردن دوباره پیش از سقوط دیکتاتورها توسط خود آنان شروع شد. این چنین بود که صدام حسین در عراق به تحدید حقوق زنان دامن زد و دستور داد که الله اکبر را بر پرچم این کشور بنویسند.
شکی نباید باقی مانده باشد که اسلام سیاسی معاصر تفکری است که اساسش را بر بازگشت به عقب گذاشته است. بازگشت به دورانی که قدرت های استعماری کشورهایی مانند تونس، مصر و لیبی را در پی مبارزات رهایی بخش تخلیه کردند. بازگشت به دورانی که سرمایه داری وابسته در این کشورها شکل گرفت و امروز نیز اسلام سیاسی با تمام گرایش هایش – چه وهابی سعودی، چه ولایت فقیهی ایرانی و چه حتا “لائیک” ترکیه ای – هیچ مشکلی با نظام اقتصادی سرمایه داری ندارد و بی واهمه می توان گفت که اسلام سیاسی نسخه ای از نئولیبرالیسم سرمایه داری در کشورهای عرب و غیرعرب خاورمیانه است. این اسلام سیاسی اما با ظواهر دمکراتیک نئولیبرالیسم سر سازگاری ندارد.
در تمام کشورهایی که اسلامگرایان حکومت می کنند و در کشورهایی که با “بهار عرب” به قدرت رسیده و خواهند رسید تلفیق اقتصاد نئولیبرالی سرمایه داری با خودکامگی سیاسی در خدمت طبقات دارا و حاکم هستند و از این لحاظ احزاب و دسته جات اسلامی همگی ابزار اعمال قدرت طبقاتی آن ها هستند. آیا کسی هست که در جریان روابط تنگاتنگ اخوان المسلمین مصری با بورژوازی این کشور نباشد؟
قدرت های بزرگ جهانی به ویژه آنهایی که تحت نام گروه ۸ شناخته می شوند عملاً با اسلام سیاسی مشکلی ندارند مگر با یکی دو گروه همچون حماس و حزب الله لبنان که مستقیماً مواضعی علیه اسرائیل می گیرند و آن را دشمن خود اعلام می کنند. همانطور که این قدرت ها هرگز موضعی علیه کشوری مانند عربستان سعودی که نه قانون اساسی دارد و نه پارلمان نمی گیرند همانگونه هم تا هنگامی که در لیبی، مصر و تونس دسته جات اسلامگرا خدشه ای به نظم اقتصادی سرمایه داری نزنند، آن ها را سد راه خود نخواهند دید و حتا به یاری آن ها نیز خواهند شتافت.
با آن چه گفته شد می توان چنین نتیجه گرفت که بهار عرب دورانی بسیار کوتاه داشت، چرا که اسلامگرایان توانستند از خلاء سیاسی سوء استفاده کنند و با شرکت در انتخابات پارلمانی و آوردن اکثریت بر کرسی های بیش تری در مجالس مؤسسان و غیره تکیه بزنند. هنوز دیر نیست تا مردمی که در تونس و مصر به خیابان ها آمدند تا دیکتاتورها را سرنگون کنند با به وجود آوردن اهرم ها و نهادهای فراپارلمانی سدهایی در برابر تعدیات اسلامگرایان به حقوق خود، به ویژه حقوق زنان، ایجاد کنند. ایجاد چنین اهرم هایی در لیبی به مراتب دشوارتر به نظر می رسد. در سوریه و دیگر کشورها همچون یمن نیز هنوز تلاطمات سیاسی ادامه دارند و معلوم نیست دقیقاً چه کسانی خواهند توانست به جلوی صحنه بیایند. این ها اقداماتی ست که می توانند فوراً در دستور کار قرار بگیرند. بدیهی ست که هیچکدام از این مبارزات به معنای فراموشی مبارزه برای ایجاد آلترناتیو سوسیالیستی که روندی طولانی تر را می طلبد، نیست.
نظرات شما