از سرنگونی رژیم شاه بیش از سه دهه می گذرد. حکومتی که با قیام مسلحانه توده های مردم ایران در روز ٢٢ بهمن سرنگون شد و جمهوری اسلامی به جای آن بر اریکه قدرت نشست. کارگران و توده های زحمتکش مردم ایران که برای رهایی از ستم و دیکتاتوری رژیم شاه، کسب آزادی های دموکراتیک و تحقق مطالبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به انقلاب روی آورده بودند، پس از سرنگونی رژیم پهلوی با حکومتی مواجه شدند که به مراتب از رژیم پیشین ارتجاعی تر و سفاک تر بود. حکومتی که طی ٣٣ سال، هر آنچه در توان داشت جهت سرکوب مردم و سلب ابتدایی ترین حقوق دموکراتیک کارگران و توده های زحمتکش ایران به کار گرفت. چرا و چگونه؟
با اعتلای مبارزات تود های مردم ایران در نیمه دوم ۵٧، شکل گیری اعتصابات عمومی سیاسی و به طور اخص اعتصاب قدرتمند کارگران شرکت نفت، جامعه و انقلاب ایران در وضعیت جدیدی قرار گرفت. توده ها، دیگر حاضر نبودند به شرایط گذشته تمکین کنند و طبقه حاکم نیز، دیگر قادر نبود به شیوه گذشته، سلطه سرکوبگرانه خود را بر مردم اعمال کند. ابزارهای سرکوبگری رژیم بی اثر، ساواک و نیروهای امنیتی شاه سردرگم و رژیم در وضعیت اضمحلال درونی قرار گرفت. جامعه در التهاب یک دگرگونی اجتماعی می سوخت. پس از ١٧ شهریور، مبارزات مردم وارد مرحله سرنوشت سازی شد. موقعیت انقلابی تمام جامعه را فرا گرفت. گلوله نیز دیگر جلودار مبارزات مردم نبود. در یک کلام، همه چیز گویای سقوط حتمی رژیم سلطنتی بود. در چنین وضعیتی که “جزیره ثبات” متلاطم شده بود، رژیم شاه دیگر نمی توانست پاسدار آن باشد. استمرار حکومت شاه، نه تنها دیگر تامین کننده منافع سیاسی – اقتصادی بورژوازی داخلی و امپریالیسم آمریکا در ایران و منطقه نبود بلکه، با موقعیت انقلابی بوجود آمده ادامه حکومت شاه می توانست صف بندی نیروهای شرکت کننده در انقلاب را نیز به سرعت دگرگون و روند حرکت انقلابی توده ها را از شعارهای صرفا ضد دیکتاتوری و تمام خلقی، در مسیر رادیکالیسم و طرح مطالبات مشخص طبقاتی کارگران و توده های زحمتکش ایران سوق دهد. و این همان نکته ای بود که آمریکا و نیروهای ارتجاعی داخلی از آن وحشت داشتند. حفظ نظام سرمایه داری همراه با بقای ماشین بوروکراتیک دولتی و دستگاه های عریض و طویل سرکوب مردم، اصلی ترین استراتژی طبقه حاکم و آمریکا در ایران بود. وحشت امپریالیسم آمریکا و نیز وحشت خمینی از رادیکالیسم صف بندی نیروهای انقلاب و گسترش مطالبات طبقانی کارگران و توده های زحمتکش ایران، نقطه عزیمت و همگرایی آمریکا با خمینی شد. شخص خمینی با ماهیت ارتجاعی و ضدیت بی چون و چرایش با آزادی های دموکراتیک مردم و به طور اخص ضدیت اش با کمونیسم و منافع طبقاتی کارگران، آلترناتیو مطلوب آمریکا برای جایگزینی شاه و نظام سلطنتی گشت.
خمینی با استفاده از شبکه های ارتباطی روحانیت و بر بستر توهم توده ها، بر موج مبارزات انقلابی مردم سوار شد و در جایگاه رهبری انقلاب نشست. دیدار و جلسه مخفیانه نماینده خمینی با نماینده آمریکا در جریان کنفرانس “گوادلوپ”،تکلیف را یکسره کرد.
حاصل نشست “گوادلوپ” و زد و بندهای پشت پرده بهشتی و مهدی بازرگان با هویزر و سفیر آمریکا در ایران، تضمینی برای رهبری بلامنازع خمینی و هموار شدن راه برای قدرت گیری هیئت حاکمه جدید شد. و اینگونه بود که از دل انقلاب ۵٧ و قیام شکوهمند ٢٢بهمن، حکومتی سر بر آورد که در جنایت و کشتار و سلب آزادی های سیاسی و دموکراتیک توده های مردم ایران، صد بار بر رژیم سلطنتی شاه، پیشی گرفت.
کارگران و توده های مردم ایران که برای آزادی و کسب مطالبات دموکراتیک، اجتماعی و رفاهی خود در سال ۵٧ به انقلاب روی آوردند، با استقرار جمهوری اسلامی، نه تنها هیچ یک از مطالبات شان متحقق نشد بلکه، در مقایسه با دوران حکومت شاه در وضعیت بسیار وخیم تری هم قرارگرفتند. از این رو مجموعه عواملی که سبب روی آوری کارگران و توده های وسیع مردم ایران به انقلاب۵٧ شد، بیش از شرایط ۵٧ به قوت خود باقی است.
هم اکنون، شرایط عینی جامعه، فقرو فلاکتی که کارگران و زحمتکشان بدان گرفتار هستند، بی حقوقی مطلق زنان، فقدان ابتدایی ترین آزادی های سیاسی و دموکراتیک مردم، اعمال روز افزون سرکوب های اجتماعی، گسترش فساد و گندیدگی درونی نظام جمهوری اسلامی، ضرورت تحقق یک انقلاب اجتماعی را، بیش از پیش در جامعه آشکار کرده است.
لذا، بازبینی نکات قوت و ضعف انقلاب ۵٧ و انگشت گذاشتن بر دست آوردهای قیام مسلحانه ٢٢بهمن، می تواند راه گشای عمل این مرحله از جنبش مبارزاتی کارگران و توده های زحمتکش ایران باشد.
این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که انقلاب ۵٧ و حاصل قیام ٢٢بهمن، توسط ضد انقلاب حاکم بر ایران در نیمه راه متوقف و طی یک کشاکش دو ساله سرانجام در سال ۶٠ با شکست قطعی مواجه گردید. آنچه کارگران و توده های زحمتکش ایران، طی ٣٣ سال تجربه کرده و بدان گرفتار شده اند، نه حاصل انقلاب ۵٧، بلکه دقیقا ثمره شکست انقلاب و استقرار رژیم ضد انقلابی جمهوری اسلامی بر جامعه بوده است.
بیهوده نیست که نیروهای سلطنت طلب، سازمان های مدافع امپریالیسم و سرمایه داری جهانی، نیروهای رفرمیست و در یک کلام همه آنهایی که مدافع نظم طبقاتی موجودند و از انقلاب اجتماعی وحشت دارند، در تبلیغات شبانه روزی شان، تلاش می کنند تا وضعیت حاکم بر ایران را، نه عملکرد نظام جمهوری اسلامی و ضد انقلاب حاکم بر ایران بلکه، به عنوان حاصل انقلاب ۵٧ به خورد مردم بدهند. این نیروهای گریزان از انقلاب و مدافعان سیستم سرمایه داری، با چنین ترفندی طی بیش از سه دهه، آگاهانه تلاش کرده اند تا همه وحشی گری ها و فجایع جمهوری اسلامی را نتیجه انقلاب ۵٧ به خورد مردم بدهند.
در حالی که ثمره مبارزات گسترده مردم ایران و روی آوری آنان به انقلاب ۵٧، آزادی زندانیان سیاسی بود که مجددا توسط جمهوری اسلامی به زندان و اعدام محکوم شدند. دست آوردهای انقلاب، شکل گیری آزادی های دموکراتیک و گشایش آزادی های نسبی سیاسی در جامعه بود، که بی درنگ توسط ضد انقلاب حاکم بر ایران، یکی پس از دیگری سرکوب و دوباره از توده ها باز پس گرفته شد. حاصل انقلاب ۵٧، آزادی اجتماعات، تظاهرات و انتشار گسترده و علنی روزنامه ها و نشریات سازمان های سیاسی بود، که با دستور مستقیم خمینی قلم ها را شکستند، نشریات را به محاق بردند و اجتماعات سیاسی را به رگبار بستند.
ثمره انقلاب و حاصل قیام مسلحانه ٢٢ بهمن، اضمحلال ساواک، فروپاشی دستگاه های سرکوب، و مهم تر از همه، شکل گیری شوراهای مستقل کارگری، شوراهای دهقانان، شوراهای سربازان و پرسنل انقلابی، شوراهای دانشجوئی و غیره به عنوان ارگان اعمال قدرت توده های کارگر و زحمتکش بود، که ضد انقلاب حاکم آنها را سرکوب و گاه شوراهای زرد اسلامی را به عنوان ابزار سرکوب و جاسوسی جمهوری اسلامی جایگزین آنها ساخت. نیروهای امنیتی ساواک دوباره به خدمت گرفته شدند، ارتش و دستگاه های امنیتی سرکوبگر، سریعا بازسازی شدند و علیه مردم و دست آوردهای انقلابی آنها به کار گرفته شدند. لذا، با توجه به همه این واقعیات، از قیام مسلحانه ٢٢ بهمن، می بایست به عنوان یکی از تجربه های ارزنده انقلاب ۵٧ نام برد.بر کسی پوشیده نیست که این قیام مسلحانه و توده ای ٢٢ بهمن بود، که شیرازه رژیم پهلوی را درهم کوبید و شوراهای کارگری و دهقانی از جمله شوراهای انقلابی دهقانان ترکمن صحرا از دل آن سر بیرون آوردند. بر بستر چنین تجربه گرانقدری است که سازمان فدائیان اقلیت، معتقد است جمهوری اسلامی را نیز، می بایست با یک اعتصاب عمومی سیاسی و قیام مسلحانه توده ای ساقط کرد. و باز، با درس آموزی از تجربه اعمال قدرت شوراهای کارگران وزحمتکشان در انقلاب ۵٧ است که، سازمان ما، آلترناتیو حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان را بدیل جمهوری اسلامی قرار داده است.
البته در کنار تجارب ارزشمند قیام مسلحانه و توده ای ٢٢ بهمن، انقلاب ۵٧ دارای ضعف های برجسته ای هم بود، که درس نگرفتن از آن، می تواند انقلاب آتی و پیش روی کارگران و توده های مردم ایران را، با خسران جدی مواجه کند.
طرح محوری شعار “همه باهم” و تاکید شدید بر مبارزه صرفا ضد دیکتاتوری در انقلاب ۵٧ و نیز کم بها دادن به پیشبرد امر مبارزه طبقاتی، از جمله ضعف های اساسی انقلاب ۵٧ بود، که عملا کارگران و توده های زحمتکش ایران را به سوی گرداب توهم خمینی سوق داد.
در انقلاب ۵٧، در مقابل گرایش اصلی مبارزات مردم که همانا رهایی از فقر و فلاکت، ستم و استبداد و کسب تمامی مطالبات آزادی خواهانه و دموکراتیک بود، خمینی با طرح یک سری شعارهای کلی و دروغین از جمله آزادی برای همه، عملا به فریب توده ها دست زد. خمینی در چهارچوب منافع سرمایه داران و روحانیت مرتجع با استفاده از شعار “همه با هم” و تکیه بر اینکه “شاه باید برود” توهم توده ها را بر انگیخت و توانست انقلاب را از مضمون اصلی اش تهی و در نتیجه، کارگران و توده های زحمتکش جامعه را از هرگونه مبارز مستقل و متکی بر منافع طبقاتی شان باز داشت.
در این میان، بی سازمانی طبقه کارگر، سطح نازل آگاهی تودهای، بی برنامگی سازمان های سیاسی چپ و کمونیست و فقدان یک برنامه مدون و مشخص پرولتری، کم بها دادن به آزادی های دمکراتیک نیز، مزید بر علت شد، تا خمینی بر موج مبارزات توده ها سوار گشت و بر مسند رهبری انقلاب نشست.
و این، یکی از تجربه های تلخ انقلاب ۵٧ است، که در موقعیت کنونی به طور جدی می بایست مورد توجه قرار گیرد. تجربه انقلاب ۵٧ به درستی نشان داده است که صرفا، سرنگونی یک رژیم ستمگر، به تنهایی جهت پاسخگویی به مطالبات کارگران و توده های زحمتکش کافی نیست. سرنوشت هر انقلاب، بسته به اینکه قدرت سیاسی در دست کدام طبقه قرار گیرد، رقم خواهد خورد.
در انقلاب ۵٧، این توده های میلیونی مردم بودند که به مبارزه روی آوردند، فداکاری کردند و سینه های شان را در مقابل ارتش و نیروهای امنیتی رژیم شاه، آماج رگبار گلوله کردند. این کارگران صنعت نفت بودند، که با اعتصاب و بستن لوله های نفت، رژیم شاه را فلج کردند. به رغم همه جانفشانی های مردم و به رغم اینکه، نظام سلطنتی با یک انقلاب توده ای و قیام مسلحانه سرنگون شد، اما، به دلیل ضعف هایی که بدان اشاره شد، طبقه کارگر نتوانست قدرت سیاسی را به دست گیرد و عملا بوژوازی به همراه روحانیت مرتجع قدرت سیاسی را تصاحب نمود. با کسب قدرت سیاسی انقلاب ۵٧ توسط خمینی و دارو دسته مرتجع اش، مجددا حکومتی جنایتکارتر از رژیم شاه بر ایران حاکم گردید و انقلاب توده های کارگر و زحمتکش ایران با شکست مواجه شد.
تجربه انقلاب ۵٧ به نوعی دیگر در انقلابات نیمه تمام کشورهای شمال آفریقا از قبیل تونس، مصر و لیبی تکرار شده است. خطر این انحراف، چه بسا انقلاب پیش روی کارگران و توده های زحمتکش ایران را نیز تهدید می کند.
امروز نیز، یک چنین گرایش انحرافی در کمین مبارزات کنونی مردم ایران نشسته است. سرمایه داران، قدرت های امپریالیستی و همه مرتجعین که منافع شان در تضاد با منافع طبقه کارگر و توده های زحمتکش قرار دارد، چیزی فراتر از سرنگونی جمهوری اسلامی، نمی خواهند. آنچه مسلم است نیروهای مدافع سرمایه داری با توجه به رشد نسبی آگاهی مردم نسبت به دوران انقلاب ۵٧، نمی توانند همان تاکتیک های خمینی را کپیه برداری کنند. آنان با شگردها و ترفندهای پیچیده تری وارد میدان می شوند. جریانات ضد انقلاب از طریق انبوه رسانه های تبلیغاتی شان با تکیه برشعار آزادی و دموکراسی جهت به چنگ آوردن قدرت سیاسی در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی، خیز برداشته اند. نیروهای مرتجع و همه مدافعان بوژوازی، هرگز به مکانیزم های تحقق و تثبیت آزادی و دموکراسی مورد نظرشان برای کارگران و توده های زحمتکش ایران اشاره ای نمی کنند. آنان، بر بستر منافع طبقاتی شان، ترجیح می دهند در این باره سکوت کنند و یا در مسیر تحمیق توده ها گام بردارند. این جماعت مدافع نظم طبقاتی موجود به خوبی می دانند که کارگران و توده های زحمتکش ایران به تاسی از انقلاب ۵٧ و قیام مسلحانه ٢٢ بهمن، با سازماندهی کمیته های اعتصاب و تشکیل شوراهای کارگری در گستره تمام کارخانه ها و با طرح وسیع مطالبات طبقاتی شان، اینبار جهت کسب قدرت سیاسی و جلوگیری از شکست انقلاب، با همه توان خود خواهند جنگید. این را انقلاب ۵٧ و قیام مسلحانه ٢٢ بهمن به آنان آموخته است. طبقه کارگر پیگیرترین مدافع آزادی های سیاسی است و از وسیع ترین و گسترده ترین آزادیها دفاع می کند، چرا که این آزادی درخدمت هدف عالی و انسانی این طبقه برای رهایی از استثمار و ستم طبقاتی است. طبقه کارگر خواهان استقرار عالی ترین نوع دمکراسی، یعنی دمکراسی شورائی است که عرصه حاکمیت عموم توده های زحمتکش می باشد.
همه مدافعان رنگارنگ نظام سرمایه داری که هم اکنون، روی شعار کلی آزادی و دموکراسی لمیده اند، در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی و در مواجهه با اعمال اراده شوراهای کارگری و سیل بنیان کن مطالبات تل انبار شده کارگران و توده های زحمت کش ایران، چه پاسخی دارند؟ اینجاست که آزادی و دموکراسی مورد ادعای این حضرات رنگ می بازد. از آنجا که منافع طبقاتی این حضرات با منافع طبقه کارگر و قدرت گیری شوراهای کارگران و زحمتکشان و برقراری آزادیها در گسترده ترین شکل آن، در تضاد است، همانند خمینی، برچیدن آزادیها، انحلال شوراها، و به دنبال آن سرکوب کارگران اولین گزینه شان خواهد بود.
تجربه انقلاب ۵٧ آموخته است که، سرنگونی جمهوری اسلامی صرفا اولین قدم در مسیر تحقق یک انقلاب اجتماعی است. کارگران و زحمتکشان ایران از انقلاب ۵٧ آموخته اند که تنها با کسب قدرت سیاسی و تشکیل حکومت شورائی کارگران و زحمتکشان است که پیروزی انقلاب تضمین خواهد شد.
از این رو، قاطعیت، تزلزل ناپذیری و پیگیری مستمر طبقه کارگر در پیشبرد امر مبارزه طبقاتی به همراه دفاع قاطع از منافع عموم توده های مردم ایران، از جمله موضوعات مهمی است که می تواند تکیه گاهی برای همه توده های زحمتکش ایران در مسیر مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی تا پیروزی نهایی انقلاب باشد.
این ها، گوشه هایی از تجارب ارزشمند قیام مسلحانه و توده ای ٢٢ بهمن است. بی توجهی به این تجارب گران بهای انقلاب ۵٧ و قیام ٢٢ بهمن، به معنای نادیده گرفتن همه فجایعی ست که طی این ٣٣ سال، بر سر کارگران و توده های زحمتکش مردم ایران آمده است.
نظرات شما