با انفجار مهیبی که در شامگاه روز بیستم آذرماه ۹۰ در کورۀ ذوب ضایعات فلزی کارخانه غدیر یزد رخ داد، تعداد زیادی از کارگران این کارخانه کشته و مصدوم شدند. فاجعه به قدری دردناک و تکاندهنده بود که خبرگزاریهای دولتی نیز عامدانه از انعکاس نتایج و عواقب این انفجار پرهیز نموده و شمار کشته شدگان را پنج نفر اعلام نمودند. اما بهزودی روشن شد که در اثر این سانحه دلخراش ۱۸ تن از کارگران این کارخانه در آتش انفجار کوره جزغاله شده و قربانی آتش سودپرستی سرمایهدار و صاحب این کارخانه شدهاند. البته این نخستین حادثه در این کارخانه نبود. از سال ۸۶ که این کارخانه کار خود را آغاز نمود، سوانح دیگری نیز در این کارخانه رخ داده است که اخبار آن هرگز اجازۀ انتشار نیافت. این بار اما فاجعه به قدری دهشتناک بود که دیگر نمیشد آن را پنهان ساخت و صدای انفجار، مستقل از ارادۀ دولت و خبرگزاری های آن در همه جا پیچید.
دولت اگرچه نتوانست انفجار کوره کارخانه غدیر یزد را پنهان سازد، اما به طرز شرمآوری کشته شدن ۱۸ کارگر این کارخانه را با سکوت برگزار نمود. در آغاز، یکی دو خبرگزاری و روزنامه دولتی خبرهای ناقص و کوتاهی در این مورد انتشار دادند. دو سه روز اول، مطالبی پیرامون علل انفجار از زبان برخی مقامات دولتی مانند فرماندار و استاندار و نماینده مجلس و امثال اینها انتشار یافت. و بعد، هیچ! دو هفته بعد از این حادثه، همه چیز فراموش شد. تو گوئی هیچ اتفاقی نیافتاده است. در کارخانه غدیر یزد ۱۸ کارگر کشته شدند، ۱۸ نانآور ۱۸ خانواده در برابر چشم کارفرما و دولت وی سوختند و نابود شدند، اما از هیچکس صدائی برنخاست! و دولت تمام اینها را با سکوت محض برگزار نمود. بازماندگان این ۱۸ کارگر با هزار و یک معضل اقتصادی و روحی و صدمات جبران ناپذیر روبرو شدهاند، زندگی آنها به کلی فلج شده است، دهها و صدها انسان فریاد اعتراض و دادخواهی سردادند، اما هیچ گوش شنوائی پیدا نشد و صدائی از دولت بیشرم سرمایه شنیده نشد. سکوت و بازهم سکوت! انگار نه انگار که اتفاقی در این کشور رخ داده است و انگار که نه انگار ۱۸ انسان کارگر طعمه حریق انفجار گشته و جان خود را از دست دادهاند.
انفجار کوره ذوب فلز کارخانه غدیر یزد، کشته شدن ۱۸ کارگر این کارخانه و سکوت دولت، یکبار دیگر نشان داد که سرمایه و دولت آن، با انسان و انسانیت به کلی بیگانه است و شرم نمیشناسد.نشان داد که سرمایه، غم کارگر و غم طول عمر نیروی کار را نمیخورد. این رویداد دلخراش باردیگرنشان داد آن چیزی که مورد علاقه سرمایه است فقط و فقط سود است و سود بیشتر!
واقعیت آن است که سوانح کار و میزان بالای کشتار کارگران، در نظام سرمایهداری ایران به امری عادی تبدیل شده است. حوادث مرگبار ناشی از کار، منحصر به انفجار کوره کارخانه غدیر یزد نیست. سالانه صدها کارگر در بخشها، کارخانهها و صنایع مختلف در سراسر کشور دچار سانحه و قربانی سودپرستی سرمایه داران میشوند و جان میبازند و صدها کارگر دیگر یا در اثر ابتلاء به بیماریهای مختلف در محیط کار، مانند بیماریهای ریوی و بیماریهای مرگبار ناشی از استنشاق گازهای سمی، جان خود را از دست میدهند و یا دچار نقص عضو، مصدومیت و از کار افتادگی میشوند. سال گذشته، درست در همین آذرماه بود که با ریزش دیوارۀ معدن اشکیلی واقع در هجدک (راور کرمان) ۴ کارگر معدن در عمق ۶۰۰ متری زمین زنده به گور شدند و در حالیکه برخی از مشاوران خارجی معدن پیشنهاداتی برای عملیات نجات کارگران مطرح کرده بودند، اما دولت از تهیه تجهیزات این عملیات خودداری نمود و هیچ تلاشی برای نجات کارگران انجام نداد. سال قبلتر از آن یعنی سال ۸۸ نیز انفجار گاز متان در معدن باب نیزو در زرند کرمان، جان ١۲ کارگر را گرفت. سالهای قبلتر از آن نیز در اثر سوانح کار در این معدن، معدن پاپدانا و سایر معادن کرمان، دهها کارگر جان خود را از دست داده و یا مصدوم شده بودند. به گفته دبیر اجرائی خانه کارگر کرمان، در ۱۲ معدن فعال کرمان، هر ماه دست کم یک کارگر کشته و هر روز یک کارگر مصدوم میشود.
علاوه بر معادن، انفجار و آتشسوزی در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی نیز پی در پی جان کارگران را میگیرد. در انفجار مهیبی که خرداد سال جاری در پالایشگاه آبادان رخ داد یک کارگر کشته و ۲۰ نفر دیگر مصدوم شدند. وقوع آتشسوزی در صنایع پتروشیمی کرمانشاه و نیز در مجتمع پتروشیمی بندر امام در همان ماه، به مرگ و مصدومیت دست کم ۱۲ کارگر انجامید. در انفجار دیگری که در شرکت ملی پالایش و پخش نفتی تهران در تیر ماه به وقوع پیوست، ۳ کارگر در آتش سوختند. با انفجار و آتشسوزی در چاه شماره ۲۴ میدان نفتی بوشهر، مجتمع پتروشیمی خارک، مجتمع پتروشیمی پردیس، خطوط لوله و انتقال گاز و نفت نیز شمار دیگری از کارگران قربانی شدهاند. در ایران خودرو تا کنون چندین کارگر در حین کار دچار سانحه شده و جان خود را از دست دادهاند. فاجعه ایران خودرو در شامگاه پنجم بهمن ماه سال گذشته، ۴ کشته و سیزده مصدوم برجای گذاشت! علیرغم آنکه دولت و خبرگزاریهای وابسته به آن تلاش زیادی در سانسور این سوانح و برای جلوگیری از انتشار اخبار آن بکار میبرند، اما سوانح ناشی از کار و مرگ و میر کارگران در حین کار به حدی زیاد شده است که روز و هفتهای نیست که خبری در مطبوعات و خبرگزاریهای رسمی نیز در این مورد منعکس نشود.
در اردیبهشت سال جاری درست در روز کارگر، روزنامه خراسان از وقوع آتشسوزی در یک مجتمع آپارتمانی در حال ساخت خبر داد. در این آتشسوزی ۶ کارگر ساختمانی زنده زنده در آتش سوختند و ۷ کارگر دیگر به شدت مصدوم شدند. دو تن از کارگران که توانسته بودند خود را به لب پنجره برسانند، پیوسته کمک میطلبیدند، اما دولت و نهادهای آن هیچ کمکی نکردند و این دو کارگر در همان دمِ پنجره و در حالیکه آتش بدن آن دو را به هم چسبانده بود، زنده زنده در آتش سوختند. در همین نیمه نخست دی ماه سال جاری چندین سانحه، از جمله در بخش ساختمان رخ داده که منجر به مرگ چندین کارگر شده است. چهارشنبه ۷ دی کارگری که در عمق چاه، در حاشیه بزرگراه همت مشغول حفاری بود، بر اثر ریزش آوار جان باخت. پنجم دی در قزوین، یک تن از دو کارگری که در حین گود برداری زیر آوار گرفتار شده بودند کشته شد. ریزش آوار در خیابان سراج تهران ۳ کشته و مجروح برجای گذاشت.در سنندج دو کارگر هنگام کار، با سقوط از ارتفاع، جان خود را از دست دادند. در تبریز دو حادثه در ۴ و ۷ دی جان ۵ کارگر ساختمان را گرفت و ۵ تن دیگر را به سختی مصدوم ساخت.
با وجود آنکه بخش ساختمان بیش از ۳۰ درصد حوادث کار را به خود اختصاص داده است، اما میزان حوادث در سایر بخشها نیز بسیار بالاست. در همین تبریز در سال گذشته دو کارگر یک کارگاه چرمسازی بر اثر استنشاق گازهای سمی مسموم شدند و جان خود را از دست دادند. اول دی ماه سال جاری نیز کارگر جوانی که در یک کارخانه سبد سازی در جاده قم- کاشان مشغول تعمیر دستگاه پرس بود، دچار حادثه شد و جان خود را از دست داد. همچنین کارگر جوان دیگری که ۱۸ سال بیشتر نداشت و کار خود را در یک کارگاه نخ ریسی تازه آغاز کرده بود، در دستگاه کمپرس زنی کارگاه گیر کرد، به نحوی که بخشی از بدن این کارگر در بین غلطکهای سنگین دستگاه لِه شد و گوشت و خون و پوست وی بر غلطک ماند. و باز در همین قم در آبان سال ۸۸ سه کارگر که در یک کارخانه بازیافت پسماندههای روغنی و قیر در شهرک صنعتی سلفچگان مشغول کار بودند، در اثر گازهای سمی مسموم شده و به داخل چاهک قیر داغ افتادند و در جا کشته شدند. خبرگزاری فارس به نقل از رئیس اداره بازرسی اداره کار و امور اجتماعی اعلام کرد که در سال ۸۹ تنها در واحدهای صنعتی اصفهان ۱۰۰ کارگر به دلیل عدم رعایت ایمنی محیط کار جان خود را از دست دادهاند.
به این لیست باز هم میتوان اضافه کرد. اینها فقط بخشی و فقط نمونههائی از سوانح تکان دهنده کاری است که در روزنامهها و خبرگزاریهای رسمی انعکاس یافته است و نا ایمنی محیطهای کار را نیز بازتاب میدهد.
آمار سوانح کار در سال ۹۰ و رویدادهائی که منجر به مرگ کارگران شده است حتا بر طبق آمارهای سانسور شدۀ خود رژیم هم نسبت به سال گذشته افزایش یافته است. عبدالرزاق برزگر معاون پزشکی و آزمایشگاهی سازمان پزشکی، تعداد کارگرانی را که در ۹ ماه اول سال ۸۹، در اثر سانحه کاری جان خود را از دست دادهاند ۹۹۳ نفر ذکر نموده است و خبرگزاری مهر به نقل از سازمان پزشکی قانونی تعداد کارگرانی را که در سوانح کاری ۶ ماه اول سال ۸۹ جان باختهاند ۶۵۵ نفر و در طول سال ۸۹، ۱۲۹۰ نفر اعلام کرده است. همین خبرگزاری، شمار کارگران کشته شده سوانح کار در شش ماه اول سال ۹۰ را ۷۷۸ نفر اعلام نموده که اگر برای یک سال محاسبه شود، این رقم به ۱۵۵۶ نفر میرسد.
البته در رابطه با آمار و ارقامی که از سوی دولت و ارگانهای وابسته به آن پیرامون سوانح کار انتشار مییابد، دو نکته را باید در نظر داشت. اول اینکه این آمار و ارقام اگر چه به خودی خود بسیار فاجعهبار و تکان دهنده است، اما آماریست که دستکاری و سانسور شده و واقعی نیستند و هنوز تمام سوانحی که منجر به مرگ کارگر شده است را در بر نمیگیرند. دوم، به فرض صحت آن، اما این آمار و ارقام تنها بازتاب دهنده سوانح در کارگاهها و کارخانههای بزرگیست که مشمول قانون کار و بازرسی وزارت کار هستند. حال آنکه حدود ۹۴ درصد کارگاههای ایران را که کمی بیش از ۵۰ درصد کارگران در آن مشغول به کار هستند، کارگاههای کوچک تشکیل میدهند که نه فقط کارگران آن از شمول قانون کار خارجاند، بلکه هیچگونه ضابطهای نیز بر شرایط کار در اینگونه کارگاهها حاکم نیست. به عبارت دیگر در همان حد اندکِ بازرسی و نظارتی که از لحاظ ایمنی و بهداشت و موارد حفاظتی، از سوی بازرسان وزارت کار در کارخانهها و کارگاههای بزرگ وجود دارد، در این جا از آن هم خبری نیست. دولت و نهادهای دولتی نیز نه در قبال سوانح کار و مرگ و میر کارگران حتا به لحاظ ظاهری و اداری پاسخگوست، و نه سوانح آن را ثبت و در محاسبات خود وارد میکند. افزون بر این بخش قابل ملاحظهای از سوانح منجر به مرگ، مربوط به کارگران ساختمانیست که زیر پوشش بیمه نیستند و معمولاً در این آمار و ارقام نیز به حساب آورده نمیشوند. بنابراین به فرض آنکه نهادهای دولتی و خبرگزاری مهر، حتی تمام سوانح منجر به مرگ کارگران بیمه شده را هم به حساب آورده باشند، اما باز هم آمار مربوط به کارگران کشته شده در حین کار دقیق نیست و تعداد کارگران سانحه دیده و کشته شده، هم در سال ۸۹ و هم در سال ۹۰، قطعاً بسیار بیشتر از ارقام اعلام شده است. با این وجود حتا همین آمار و ارقام اعلام شده نیز به خوبی از ابعاد تکان دهنده جنایاتی که سرمایهداران نسبت به کارگران مرتکب شدهاند، پرده برمیدارد.
آمار کارگران جانباخته در شش ماه نخست سال ۹۰ در مقایسه با زمان مشابه در سال ۸۹ حاکی از رشد ۱۸ درصدی کارگران جان باخته و مقایسه ی تعداد کارگران جانباخته در سال ۹۰، با سال گذشته حاکی از آن است که تعداد کارگرانی که در سوانح کار در سال ۹۰ جان خود را از دست دادهاند، نسبت به سال گذشته، ۲۰ درصد افزایش یافته است. حال ببینیم چرا سوانح کار درجمهوری اسلامی بسیار بالاست و تا این حد افزایش یافته است.
طمع سرمایهداران
افزایش پیوسته سوانح کار و تعداد کارگرانی که در ظرف یک سال در حین کار جان باختهاند، قبل از هر چیز ناشی از حرص و آز سرمایهداران برای کاهش هزینه و افزایش سود است. کشته شدن متجاوز از ۱۵۰۰کارگر در ظرف یک سال، حاکی از تشدید استثمار و سود ورزی جنون آمیز سرمایهداران و عدم رعایت استانداردهای بینالمللی در زمینه ایمنی، حفاظت و بهداشت محیط کار است. طبقه سرمایهدار ایران نه فقط نُرمهای به رسمیت شناخته شده جهانی را رعایت نمیکند، بلکه حتا از صرف کمترین هزینه برای تأمین لوازم و تجهیزات اولیهای که میتواند میزان حوادث را کاهش دهد نیز خودداری میکند. در جمهوری اسلامی سرمایهداران به سلامت محیط کار، تهویه، نور و حرارت مناسب کارگاه و مسائل بهداشتی و امثال آن و هر چیز دیگری که مستلزم صرف اندک هزینهای باشد بی توجهند. در موارد بسیار زیادی با استفاده از ابزارها، دستگاهها و تأسیسات قدیمی و کهنه شدهای که عمر مفید خود را از دست دادهاند و نیز با افزایش ساعات کار و اضافه کاری، شدت کار و استثمار ، میزان سوانح کار را بالا بردهاند. صرفهجوئی سرمایهداران در این زمینه به حدی زیاد است که گاه حتا از تهیه ماسک و یا لباس مخصوص در واحدهائی که کارگران در معرض استنشاق گازهای سمی و تشعشات خطرناک و مرگزا قرار دارند، خودداری نمودهاند. سرمایهدار هزینه تأمین وسائل و لوازم ایمنی و بهداشتی را یک هزینه اضافی و سربار میداند و در جائی حاضر است هزینه کند که از آن سود بدست آورد. اکثر قریب به اتفاق سوانحی که در این جا به آن اشاره شد، با صرف مقداری پول و تهیه تجهیزات و لوازم ایمنی و بهداشتی قابل پیشگیریست. اما صرف هزینهای ولو اندک در این جا، معنایش کاسته شدن از سود سرمایهدار است و سرمایهدار ترجبح میدهد و با طیب خاطر حاضر است کارگر مصدوم شود و یا جان خودرا ازدست بدهد اما حاضر نیست از سودش کاسته شود. چنین است که به بهای کاهش هزینه یا افزایش سود، امنیت نیروی کار را نادیده میگیرد. سرمایهدار، خیلی روشن این را میداند که کار در شرایط نا ایمن و بی حفاظ و غیر بهداشتی، ممکن است به مرگ کارگر تمام شود و خانواده وی را نیز برای همیشه به خاک سیاه بنشاند. با این وجود او حاضر نمیشود اندکی از سود خود را صرف ایمنی محیط کار سازد و کارگر را به قتلگاه میفرستد.
بازرسی کار
در حالیکه سرمایهداران برای کاستن از هزینههای تولید و افزایش میزان سود خود از ایمن سازی محیط کار سر باز میزنند و هزینه مربوط به این بخش را هزینه اضافی و سربار تلقی میکنند، دولت هم که خودش سرمایهدار و کارفرمای بزرگیست و از منافع عموم سرمایهداران حراست میکند، هیچ اقدامی در جهت کنترل و بازرسی از واحدهای تولیدی و اجبار کارفرمایان به رعایت ایمنی و بهداشت محیط کار انجام نمیدهد. ابراهیم نظری جلالی معاون وزارت کار در مورد میزان بازرسیها میگوید “در حال حاضر ۷۰۰ بازرس کار در سراسر کشور در حال فعالیت هستند که با توجه به تعداد کارگاهها که حدود ۵/۲ میلیون برآورد میشود، بازرس کار هر سه سال و نیم یکبار میتواند به بازرسی از یک کارگاه بپردازد” [ایلنا – ۵ دی۹۰] نظری جلالی معاون وزارت کار در مورد بازرسی از کارخانه غدیر یزد نیز میگوید “۱۷ مورد بازرسی از این کارخانه صورت گرفته و موارد نقص نیز به کارفرما ابلاغ شده است”!
صرف نظر از بازرسیهای بورکراتیک وزارت کار از محیطهای کار که نتیجۀ آن در بسیاری از موارد به بند و بست با سرمایهداران و کارفرمایان منتهی میشود، اما همین بازرسیها و کنترل ایمنی محیطهای کار که لااقل جلو زیاده رویهای سرمایهداران را بگیرد، اولاً بسی محدود است ،هر سه سال نیم یکبار! که گاه حتا این هم اجرا نمی شود و ثانیاً در مواردی هم که بازرسی انجام شده، این بازرسی به اقدام عملی و اجبار کارفرما به رعایت ایمنی محیط کار منجر نمیگردد! درزمینه خسارت و غرامت سوانح کار نیز مسأله به همین صورت است. بی استثناء در تمام سوانحی که منجر به مرگ کارگر میشود و از جمله موارد و نمونههائی که در این نوشته به آن شاره شد، علی رغم آنکه قصور و کوتاهی و سهل انگاری کارفرما نسبت به تأمین ایمنی شرایط و محیط کار ثابت شده است، اما هیچ اقدامی مؤثری نه در زمینه بهبود ایمنی شرایط کار انجام گرفته است و نه در مورد احقاق حقوق کارگران و بازماندگان آنها. دهها کارگر معدن باب نیزو، معدن هجدک و سایر معادن کرمان قربانی آزمندی سرمایهداران شدند. در فاجعه ۵ بهمن سال گذشته در ایران خودرو دست کم ۱۷کارگر کشته و مصدوم شدند. فلان مقام دولتی، کارفرما و مدیر عامل ایران خودرو وعده دادند این واقعه را پیگیری و پیرامون آن تحقیق بعمل آورند و به بازماندگان کارگران قربانی شده و آسیب دیدگان این حادثه غرامت و خسارت بپردازند و خانواده این کارگران را تأمین کنند، اما نتیجه این وعدهها چه شد؟ هیچ!
دشواری شرایط تحمیلی بر کارگران
طبقه سرمایهدار حاکم بر ایران نه فقط از جنبه عدم تأمین ایمنی محیط کار، بلکه در سایر زمینهها نیز شرایط بسیار سخت، پرمشقت و مرگباری را بر کارگران تحمیل نموده است. بی حقوقی مفرط و مطلق کارگران، محرومیت از تشکلهای کارگری، تحمیل قراردادهای موقت و سفید امضاء شرکتهای پیمانکاری، دستمزدهای ناچیز و چند برابر زیر خط فقر که پرداخت آن گاه تا دو سال عقب میافتد، اخراج ها بیکاری میلیونی و در یک کلام شرایط به غایت دشوار و بردهواری که نظام موجود بر طبقه کارگر ایران تحمیل کرده است، از جمله دلائلیست که کارگر را مجبور میسازد تحت هر شرایطی ولو آنکه بوی مرگ آن به مشام برسد، برای سرمایهدار کار کند، وحشیانه استثمار و قربانی طمع ورزی وی شود. طبقه سرمایهدار و دولت این طبقه، اکنون شرایطی را برکارگران ایران تحمیل نمودهاند که بسیاری از کارگران، با علمِ به پرخطر بودن نوع کار و اینکه هر آینه ممکن است در حین انجام کار، جانشان را از دست بدهند، اما باز هم چارۀ دیگری ندارند و به آن تن میدهند. کارگر اساساً برای زنده ماندن و برای نمردن از گرسنگی چارۀ دیگری ندارد جز آنکه نیروی کار خودرا بفروشد و برای سرمایهدار کار کند. وقتی که اما بیکاری زیاد است، وقتی که هیچ کار دیگری برای نمردن از گرسنگی پیدا نمیکند، مجبور است کار ناایمن و پر مخاطره را بپذیرد. کارگر در چنین حالتی برای آنکه از بیکاری درآید و کاری پیدا کند و از گرسنگی نمیرد، خطر میکند وبه اجبار، مرگ در حین انجام کار پرخطر را میپذیرد. در همین کارخانه غدیر یزد، ناایمنی محیط کار به قدری زیاد است که کارگران پس از رفتن به سرکار، امید به بازگشت به خانه را ندارند. یکی از کارگرانی که در سانحه اخیر این کارخانه جان خود را از دست داد، با آگاهی از پرخطر بودن نوع کار، تصمیم داشت فقط تا آخر ماه کار کند که بتواند دستمزد خود را بگیرد و سپس ادامه کار در این کارخانه را متوقف کند.
بی شک سایر کارگرانی که در این سانحه جان باختند نیز اگر امکان دیگری پیدا میکردند، اگر در جای دیگری میتوانستند برای نمردن از گرسنگی نیروی کار خود را بفروشند، قطعاً چنین میکردند. یکی از کارگران کارخانه فارسیت دورود که تا دو سال پیش ۶۷ کارگر آن در اثر ابتلا به سرطان آزبستود جان باختند، در مورد اجبار خود به کار در این کارخانه میگوید، به دلیل بالا بودن آمار بیکاری و نبود کار در محل، مجبور به کار در این کارخانه و تن دادن به شرایط نامناسب کاری وحقوقی هستم!
تا سرمایهداری هست!
هر بار که فاجعه دلخراشی نظیر کشته شدن کارگران ایران خودرو یا کارگران کارخانه غدیر یزد رخ میدهد، موضوع رعایت ایمنی محیط کار هم سر زبانها میافتد. در اطراف کهنگی دستگاههای تولید و از رده خارج بودن ابزار و تجهیزات و تأسیسات معادن و کارخانهها اظهار نظر میشود حتا پارهای از رسانههای دولتی نیز از نبود ابزار و تجهیزات ایمنی و بهداشتی سخن میگویند، گاه پا را از این هم فراتر گذاشته پیرامون تشکیل واحدهای ویژه برای پیگیری امور بهداشتی و ایمنی در محیط کار و در بنگاهها و کارگاههای مختلف هیاهو به راه میاندازند. اما چند روز، فقط چند روز بعد، همه چیز فراموش میشود و اوضاع دوباره به حالت قبل برمیگردد، تا بار دیگر مرگی که در این معدن و آن کارخانه و ساختمان در کمین کارگر نشسته است جان وی را بگیرد. کشتار کارگران ایران خودرو یک نمونه بارز است و مرگ ۱۸ کارگر کارخانه غدیر یزد نمونه بارز دیگر! در مورد انفجار کوره ضایعات فلزی کارخانه غدیر یزد، حرفهائی زده شد، معاون وزارت کار گفت چندین بار نقائص کار به کارفرمای این کارخانه ابلاغ شده است. خانه کارگر استان یزد خواستار پیگیری سریع موضوع شد و فرماندار یزد از بازداشت کارفرمای کارخانه سخن گفت! اما این فاجعه هولناک نیز بسی سریعتر از موارد پیشین به دست فراموشی سپرده شد!
اوضاع واقعی در این کارخانه اکنون به این صورت است که ۱۸کارگر جان خود را تنها و تنها به خاطر سود پرستی سرمایهدار از دست دادهاند. کارگران دیگری در نوبت ایستادهاند. محیط کار همچنان نا ایمن است. باز ماندگان قربانیان حادثه، نه فقط نان آور خود را برای همیشه از دست دادهاند، بلکه ادامه زندگی آنها مختل گشته است. البته بعضی از سرمایهداران “خیرخواه” در چنین مواردی، فرزند کارگر قربانی را با پرداخت دستمزد پائینتر و ناچیز به کار میگیرند تا فرزند به جای پدر، تأمین مخارج خانواده را بر دوش گیرد! کارفرما از این طریق در واقع هم نیروی جوان و ارزانتری را جایگزین نیروی قبلی میکند، هم موضوع خسارت و غرامت مرگ کارگر را ماستمالی میکند ودر همه حال بر سود خود میافزاید!
این حقیقتیست که “شیوه تولید سرمایهداری بیش از هر شیوه تولید دیگری انسان و کار زنده را حیف و میل میکند و نه تنها در به هدر دادن گوشت و خون، بلکه اعصاب و مغز نیز امساک به خرج نمیدهد” [کاپیتال – مارکس] سرمایهدار همان قدر که نسبت به صرف هزینه برای تأمین ایمنی محیط کار و ماشین آلات خست و امساک به خرج میدهد، اما نسبت به هزینه کردن از جان کارگران ولخرج است! و آنطور که مارکس میگوید “اگر برخورد سرمایهدار و شیوه تولید سرمایهداری نسبت به وسائل تولید، ماشین آلات کارافزا و مصالح تولید فوق العاده با خست و قناعت توأم است در عوض به همان نسبت و بسیار بیشتر از آن، نسبت به کار زنده (کارگر) دست و دل باز و اسراف کار ست”[همان]
این است ماهیت نظام ضد انسانی سرمایهداری!
تا نظام سرمایهداری پابرجاست، ناایمنی در محیط کار و فجایع دلخراشی مانند فاجعه کشتار کارگران ایران خورو و کشتار ۱۸ کارگر کارخانه غدیر یزد نیز خواهد بود. برای پایان دادن به این گونه فجایع، برای آنکه کارگران، این تولید کنندگان و آفریندگان تمام نعمات و ثروتها، قربانی حرص و آز و قربانی مطامع سرمایهداران نشوند، باید به حیات رژیم سرمایهداری و حکومت انگلهای حاکم خاتمه داد.
نظرات شما