کارگران انقلابی متحد ایران، مهر ۱٣٩٧
س – شوراهای کارگری چیستند و چگونه به وجود آمدند؟
ج – شوراهای کارگری یک نوع سازمان سیاسی طبقۀ کارگرند که برای اولین بار در انقلاب ۱٩۰۵ روسیه، به ابتکار کارگران شهر پتروگراد، تشکیل شدند و به سرعت مبارزۀ انقلابی کارگران روسیه را در این انقلاب فراگرفتند. شوراها سپس در انقلاب های فوریه و اکتبر ١٩١٧ در روسیه نقش بزرگ و تعیین کننده ای ایفا کردند. در انقلاب ١٩١٩- ١٩١٨ آلمان و نیز در انقلاب مجارستان در ١٩٢٠- ١٩١٨ شوراها به عنوان آرگان تسخیر قدرت سیاسی به دست کارگران و زحمتکشان شرکت داشتند.
س – منظور شما از یک نوع سازمان سیاسی طبقۀ کارگر چه نوع سازمانی است؟
ج – منظور آن نوع سازمان سیاسی طبقۀ کارگر است که قدرت سیاسی یا به عبارت وسیع تر فرمانروایی این طبقه در آن تحقق می یابد. شوراهای کارگری سازمان های سیاسی طبقۀ کارگرند و مسألۀ اصلی آنها درهم شکستن قدرت سیاسی و ماشین دولتی طبقات استثمارگر و اِعمال قدرت سیاسی کارگران و زحمتکشان پس از سرنگونی طبقات استثمارگر و استقرار دموکراسی کارگری یعنی دموکراسی برای کارگران و دیگر زحمتکشان است. شوراهای کارگری شکل و سازمان اِعمال دموکراسی کارگری اند و به این اعتبار از دیگر اَشکال دموکراسی، مانند دموکراسی پارلماتی، متمایزند. دموکراسی پرولتری یا دموکراسی شورائی وسیع ترین نوع دموکراسی است که نه تنها از لحاظ محتوا وسیع تر و عمیق تر از انواع دیگر دموکراسی است، بلکه تنها دموکراسی ای است که در آن کارگران و زحمتکشان به صورت واقعی و عملی می توانند ادارۀ امور دولتی و عمومی را در دست گیرند.
س – دولت چه ربطی به قدرت سیاسی و فرمانروایی طبقۀ کارگر دارد؟
ج – هر دولتی سازمان اِعمال قدرت سیاسی و فرمانروایی یک طبقه بر طبقات دیگر است. دولت کارگری (دولت پرولتری) همان سازمان یا تشکیلات اِعمال قدرت سیاسی و فرمانروایی طبقۀ کارگر بر طبقات دیگر است.
س – شورای کارگری، دولت کارگری، حکومت کارگری و حکومت شورایی چه ربطی به هم دارند؟
ج – حکومت شورایی، دولت کارگری و حکومت کارگری ناظر به امر واحدی هستند که عبارت است از تسخیر قدرت سیاسی توسط طبقۀ کارگر و زحمتکشان متحد او به منظور فراهم کردن شرایط تغییر اساسی روابط تولیدی استثمارگرانۀ موجود و استقرار روابط تولیدی جدیدی که متکی بر خلع ید از سرمایه داران و زمینداران (هم در حوزۀ مالکیت وسایل تولید و هم مدیریت تولید)، برقراری مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید، برنامه ریزی سراسری اقتصادی- اجتماعی تولید و مدیریت تولید توسط مولدان مستقیم است. هدف این روابط جدید نه کسب سود خصوصی برای این یا آن فرد یا گروه، بلکه تأمین رفاه عمومی مردم و تکامل بی وقفۀ توانائی های جسمی و روحی و ذهنی همۀ افراد جامعه در جهت پیشروی به سمت جامعۀ بی طبقه است. با محو طبقات، دولت نیز که ارگان سلطۀ طبقاتی است زوال می یابد و در جامعۀ بی طبقه «ادارۀ اشیا جانشین حکومت بر انسان ها می شود».
س – پس چرا فقط از لفظ دولت کارگری یا فقط از یکی از آنها استفاده نمی شود؟
ج – این سه نام چنانکه گفته شد ناظر به امر واحدی هستند هر کدام جنبه هایی از قدرت سیاسی و فرمانروایی طبقۀ کارگر را نشان می دهند. نام حکومت شورایی (شوراهای کارگری) نشان می دهد که سازمان یا تشکیلات دولت یک دستگاه بوروکراتیک نیست، بلکه مستقیماً متکی به کل طبقۀ کارگر است و از درون جوشش مبارزۀ انقلابی خود طبقۀ کارگر به وجود آمده است. نام دولت کارگری نشان می دهد که این دولت باید بیانگر سیاست طبقاتی کارگران و ارگان اِعمال این سیاست باشد. حکومت کارگری بیانگر به عمل درآوردن سیاست کارگری است که هم شامل اعمال قهر انقلابی طبقۀ کارگر بر طبقات ارتجاعی به منظور جلوگیری از بازگشت مجدد آنها به قدرت پس از سرنگونی است و هم حفاظت از منافع کارگران و زحمتکشان و حقوق دموکراتیک همۀ شهروندان.
س – آیا کارگران می توانند هرگاه و در هر شرایطی که بخواهند شوراهای کارگری را به وجود آورند؟
ج – نه، کارگران نمی توانند هرگاه و در هر شرایطی که بخواهند شوراها را به وجود آورند. باید به یاد داشته باشیم که شوراهای کارگری به مفهوم دولت کارگری و یا به مفهوم حکومت کارگری است. آیا طبقۀ کارگر می تواند در هر شرایطی به دلخواه خود دولت کارگری یعنی ارگان سلطۀ طبقاتی خود و حکومت کارگری یعنی تحقق عملی و اجرائی سیاست پرولتری و ادارۀ امور سیاسی و احتماعی جامعه را ایجاد کند؟ روشن است که پاسخ به این پرسش منفی است. حکومت کارگری، دولت کارگری، شوراهای کارگری یا به طور خلاصه حکومت شورایی می تواند تنها در انقلاب یا در شرایط اعتلا یا برآمد انقلابی توده های مردم یعنی در شرایط شرکت وسیع کارگران و زحمتکشان در مبارزۀ سیاسی انقلابی، یعنی مبارزه برای براندازی انقلابی رژیم ارتجاعی حاکم و اعمال حکومت کارگران و زحمتکشان پس از سقوط طبقات ارتجاعی حاکم به وجود آید.
آن به اصطلاح شوراهایی که در انقلاب بهمن و پس از آن به وجود آمدند، شورا به معنائی که توضیح داده شد و در جنبش انقلابی طبقۀ کارگر تنها به این مفهوم شناخته می شود، نبودند. این تشکل ها گرچه نطفه هائی از قدرت توده ای را در خود داشتند امّا به علت نبود یا ضعف آگاهی انقلابی و رهبری انقلابی قادر نشدند به حد کافی رشد یافته به ارگان های قدرت پرولتری تبدیل شوند. از سوی دیگر، روحانیت حاکم و جریان های ملی – مذهبی مؤتلف آن توانستند یا این تشکل ها را درهم بکوبند یا برخی از آنها را به زیر نفوذ خود درآورند. روحانیان حاکم و به طور کلی رژیم جمهوری اسلامی نقش مهمی در ترویج و جا انداختن مفهوم غلط از شورا در اذهان و ایجاد سازمان های وابسته به خود به اسم شورا داشتند که تاکنون نیز بقایای آن وجود دارند. هدف از ایجاد سازمان هائی که در سال های ١٣۵٧ تا ١٣۶٠ یا ١٣۶١ به وجود آمدند و بعضا نام «شورا» بر آن نهادند نه درهم شکستن قدرت سیاسی مستقر و ایجاد قدرت سیاسی و فرمانروایی طبقۀ کارگر، بلکه اساساً مبارزۀ اقتصادی و مبارزات روزمرۀ کارگران بود.
شوراها و سازمان های توده ای مشابهی که در کردستان به وجود آمدند (مانند شورای شهر سنندج که با انتخابات عمومی در فروردین ١٣۵٨ در این شهر تشکیل شد) با سازمان هائی که به اسم شورا در برخی کارخانه ها و مؤسسات و ادارات و دانشگاه ها ایجاد شده بودند تفاوت مهمی داشتند. شورای شهر سنندج به دلیل شرایط انقلابی در کردستان و مقاومت عمومی مردم و پیشمرگه ها، به رغم حضور نیروهای نظامی و انتظامی در کردستان، به رژیم جمهوری اسلامی تحمیل شد. با این همه، این شورا نیز ارگان قدرت سیاسی یا حکومتی نبود. این شورا توانست تا قبل از هجوم مجدد نظامی رژیم به کردستان دوام آورد. این دوام از یک سو به خاطر ضعف نیروهای دولتی بود و از سوی دیگر به خاطر تکیۀ شورای شهر سنندج بر حمایت تودۀ مردم در کردستان. در آن زمان اوضاع عمومی سیاسی کردستان عبارت بود از: عدم پذیرش رژیم اسلامی توسط اکثر مردم کردستان، فعالیت آزاد احزاب و سازمانهای سیاسی رادیکال و مقاومت در برابر نیروهای نظامی و کمیتۀ اسلامی. از ماه ها پیش از ایجاد شورای شهر سنندج نوعی شوراهای محلات در این شهر ایجاد شده بودند و در عمل ادارۀ برخی از امور شهر را در دست داشتند.
در بقیۀ نقاط ایران، شوراها در بهترین حالت وظایفی در حد یک سندیکای مستقل انجام می دادند و یا برخی وظایف کمیتۀ کارخانه و محل کار را. البته شکوفائی، توسعه و پایداری کمیته های کارخانه و محل کار نیز اساساً در شرایط وجود شوراها – به معنائی که توضیح داده شد – تحقق می یابد. کمیته های کارخانه و محل کار در حالت ایده آل نقش کنترل یا مدیریت بنگاه یا مؤسسۀ مربوط را برعهده دارد. البته «شورا»هائی که در سال های ١٣۵٧ تا ١٣۶٠ یا ١٣۶١ در کارخانه ها یا دیگر مراکز کار مانند ادارات یا بیمارستان ها و غیره تشکیل شدند در مواردی که کارفرما حضور نداشت و دولت نیز هنوز نتوانسته بود ادارۀ بنگاه یا مؤسسۀ مورد نظر را به دست گیرد، برخی از وظایف کمیتۀ کارخانه و محل کار را انجام می دادند. اما آنها در واقع «کمیتۀ کارخانه و محل کار» هم به معنی دقیق کلمه نبودند زیرا کمیتۀ کارخانه و محل کار چنانکه گفتیم متکی بر شوراها به معنی ارگان تسخیر قدرت سیاسی است؛ چنین شوراهائی وجود نداشتند.
هنوز هم تشکیل سازمان هائی به اسم «شورا» توسط برخی سازمان ها و گروه های چپ و برخی از فعالان کارگری در میان کارگران تبلیغ می شوند که در واقع نامی از شورا دارند ولی شورا نیستند، چون نمی توانند همچون سازمان سیاسی طبقۀ کارگر برای درهم شکستن قدرت سیاسی مستقر و ایجاد قدرت سیاسی و فرمانروایی طبقۀ کارگر به کار آیند (و غالبا حتی در حرف نیز چنین هدفی برای خود قایل نیستند یا اعلام نمی کنند). از دید سازمان های سیاسی و فعالانی که تشکیل شورا را به عنوان وظیفۀ مبرم سازمانی کارگران اعلام و تبلیغ می کنند، شوراها معادل مفهوم گل و گشاد «تشکل کارگری» و از دید برخی صرفا «مجمع عمومی کارگران» است. غالباً وظایف آن را به طور صریح اعلام نمی کنند. برخی این گونه «شوراها» را که از دید آنها در هر شرایطی می توانند تشکیل شوند، «ظرف مبارزۀ ضد سرمایه داری و یا مبارزۀ سوسیالیستی» طبقۀ کارگر می نامند. از آنجا که برخی از آین سازمان ها یا فعالان به طور کلی سندیکای کارگری و حزب سیاسی طبقۀ کارگر (هر سندیکا و هر حزبی) را رد می کنند شورای آنها یک «تشکیلات همه فن حریف» کارگری است که در عرصۀ فعالیت واقعی عملی از چارچوب یک سندیکای مستقل و بعضاً رادیکال فراتر نمی رود (در ضمن باید توجه شود که شمار اعضا و حوزۀ نفوذ این گونه «شوراها» عموماً از تعداد اعضای یک سندیکای مستقل و حوزۀ نفوذ آن هم کمتر و محدود تر است). تردیدی در این وجود ندارد که به محض آنکه چنین شوراهای همه فن حریفی در شرایط غیر انقلابی درهم شکستن قدرت سیاسی مستقر را تبلیغ کنند یا گامی واقعی در این راه بردارند بی درنگ توسط حکومت موجود نابود خواهند شد (زیرا غالب این گونه شوراها و مروجاننشان کار مخفی و یا تلفیق کار مخفی و علنی را که برای حفظ و تداوم فعالیت سازمان های کارگری است رد می کنند و صرفاً فعالیت کارگری علنی را قبول دارند). اما اگر حکومت وجود چنین شوراهایی را تحمل کند این به معنی آن است که این به اصطلاح شوراها خطری برای حکومت و نظام سرمایه داری ایجاد نخواهند کرد. چگونه قابل تصور است در کشوری که وجود سندیکاهای مستقل از سوی حکومت تحمل نمی شوند شوراها حتی با اندکی تمایلات انقلابی تحمل گردند؟
اشتباهات و خطاهای رایج دیگری در مورد شوراها و وظایف آنها، و ارزیابی ماقبل تجربی و کلیشه ای از شورا و سندیکا وجود دارد که طی چند دهۀ اخیر در جنبش کارگری ایران ترویج شده اند و می شوند. یکی از این خطاهای رایج که اکنون هم از سوی برخی فعالان کارگری ترویج می گردد این است که مسألۀ شورا «مسالۀ مطالبۀ حقوقی و صنفی است» و اینکه « کار شورایی تمام ایدهاش علنی است ». ما به تفصیل نشان دادیم که شورا یک سازمان سیاسی طبقۀ کارگر است که امر برانداختن دولت بورژوائی و استقرار دولت کارگری را برعهده دارد. تقلیل وظایف شورا به «حقوقی و صنفی» – با هر نیتی که باشد و از سوی هرکسی که ابراز شود – یک اشتباه بزرگ نظری و سیاسی است که در عمل لطمه های سختی به جنبش کارگری خواهد زد. یک خطای رایج دیگر این است که «شورا» انقلابی مادرزاد تصور شود و سندیکا، دست کم در زمان معاصر، سازمانی ذاتاً رفرمیست، سازشکار، آلت دست سرمایه دار و حتی بخشی از دستگاه اعمال قدرت بورژوازی تلقی گردد. واقعیت این است که نه همۀ شوراها انقلابی اند و نه همۀ سندیکاها رفرمیست و سازشکار و غیره. در تاریخ جنبش کارگری شوراهای سراسری و بزرگی می شناسیم که بخش اعظم آنها به دنبال سیاست رفرمیستی و بورژوائی رفتند همچنان که شاهد عملکرد انقلابی سندیکاها و نیز وجود و عملکرد سندیکاهای رفرمیست و زرد و حتی مزدور کارفرما و دولت در طول تاریخ در همۀ کشورها هستیم. از قبل نمی توان هر شورا را انقلابی و هر سندیکا را رفرمیست و سازشکار نامید.
س – چرا شوراهای کارگری فقط می توانند در شرایط برآمد انقلابی توده های مردم به وجود آیند؟
ج – زیرا همان گونه که گفتیم شوراهای کارگری همان دولت یا حکومت کارگری هستند. آنها چگونه می توانند در شرایط آرام سیاسی یا در شرایط غیر انقلابی که طبقات استثمارگر سلطۀ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، قانونی، ایدئولوژیک و فرهنگی دارند دولتی مقابل دولت بورژوازی ایجاد کنند که به سرعت سرکوب نشود؟ برای ایجاد شوراهای کارگری به شرایط اعتلای انقلابی و برهم خوردن توازن قدرت سیاسی و نظامی دولت بورژوایی نیاز است. در شرایط انقلاب با تشکیل شوراها، گسترش کمی و کیفی آنها در سراسر کشور یا دست کم در مناطق مهم صنعتی و کارگری، تعمیق و تحکیم سازمان یابی این شوراها و تمرکز قدرت شورایی در کنگرۀ سراسری نمایندگان شوراها اگر هنوز دولت بورژوایی از پا درنیامده باشد می تواند در کشور دو دولت یکی حکومت شورایی (شوراهای مسلح کارگران و احتمالا شوراهای انقلابی دیگر زحمتکشان) و دیگری دولت بورژوایی، مدتی در مقابل یکدیگر قرار گیرند تا آنکه تکلیف رو در رویی این دو دولت را سرنوشت انقلاب تعیین کند یعنی یا با پیروزی انقلاب، دولت بورژوایی از صحنۀ سیاسی کشور نابود شود یا با شکست انقلاب حکومت شورایی سرکوب گردد تا در انقلاب بعدی با درس گیری از پیروزی ها و شکست های گذشته، سرزنده تر و با نیرویی بس قوی تر سر از خاک برآورد.
س – شما می گویید شوراهای کارگری سازمان سیاسی طبقۀ کارگرند، مگر این حزب طبقۀ کارگر نیست که سازمان سیاسی طبقۀ کارگر است؟
ج – هم حزب و هم شوراهای کارگری سازمان سیاسی طبقۀ کارگرند. اما بین این دو تفاوت های مهمی وجود دارد: ۱– شوراها آن سازمان سیاسی طبقۀ کارگرند که مستقیماً به اِعمال قدرت سیاسی کارگری می پردازند. حزب بخشی از طبقۀ کارگر است که متشکل از کارگران کمونیست و روشنفکران کمونیست است. حزب تمام کارگران کشور را دربر نمی گیرد. اعضای حزب اقلیت معمولا کوچکی از کارگران هستند که در اَشکال مختلف مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا، بویژه مبارزۀ سیاسی این طبقه در صف مقدم نبرد قرار دارند. آنها شامل آگاه ترین و فعال ترین عناصر این طبقه اند که برای برانداختن نظام سرمایه داری و استثمار و ستم در هر شکل آن مبارزه می کنند. آنها این مبارزه را همراه با تودۀ کارگران و زحمتکشان و با ارتقای جنبش واقعی به پیش می برند و خود را جانشین طبقۀ کارگر و توده ها نمی کنند: قدرت سیاسی باید در دست کل طبقۀ کارگر و زحمتکشان باشد. شوراها (شوراهای کارگران و شوراهای زحمتکشان غیر پرولتری) نماد مستقیم تجمع کل طبقات توده های مردم اند. ٢ – حزب اساسا نماد مبارزۀ تئوریک – سیاسی طبقۀ کارگر است و شوراها نماد یا سازمان سیاسی – عملی کل طبقۀ کارگر و زحمتکشان اند. این به آن معنا نیست که حزب مبارزۀ عملی نمی کند. مبارزۀ سیاسی حزب فعالیتی است براساس تحلیل اقتصادی – اجتماعی و سیاسی جامعه به منظور تدوین استراتژی و تاکتیک مبارزۀ طبقاتی، چگونگی ترویج و تبلیع و سازماندهی و چگونگی پیشبرد عملی اشکال مبارزۀ طبقاتی. این امر مستلزم شرکت فعال اعضای حزب در تمام اشکال مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا و سازمان های پرولتری از جمله در درون شوراهاست. وظیفۀ شورا اساساً پیشبرد امر سیاسی در مفهوم خاص این کلمه، یعنی برانداختن حکومت استثمارگران و استقرار فرماندهی استثمارشدگان است. وظیفۀ شورا رهبری مبارزۀ تئوریک طبقۀ کارگر یا مبارزۀ اقتصادی – اجتماعی این طبقه نیست. ٣ – حزب می تواند و باید مدت ها پیش از انقلاب به وجود آید بنابراین حزب اساساً سازمانی مخفی است که تناسبات معینی بین فعالیت مخفی و علنی و نیز تناسباتی بین فعالیت غیر قانونی (انقلابی) و فعالیت قانونی را رعایت می کند. شوراها در شرایط اعتلای انقلابی تودۀ مردم تشکیل می شوند و تودۀ وسیعی از کارگران و زحمتکشان را متشکل می کنند بنابراین شوراها اساساً سازمان هائ علنی اند و از سوی دیگر به پشتوانۀ تودۀ وسیع میلیونی، خود قانون گزارند.
س – تفاوت بین شوراها و آنچه شما از آن به عنوان سازماندهی شورائی یا سازماندهی کمونی یاد می کنید چیست؟
ج – ما توضیح دادیم که شوراها ارگان قدرت دولتی کارگران اند. اما سازماندهی شورائی یا سازماندهی کمونی آن نوع سازماندهی ای است که مارکس نمونۀ آن را دربارۀ کمون پاریس بیان کرده است و ما فکر می کنیم این سازماندهی می تواند همۀ نهادهای جامعه را پس از انقلاب کارگری دربر گیرد. مشخصات اصلی این سازماندهی عبارت است از: ۱ – انتخابی بودن همۀ نمایندگان در همۀ نهادها. ٢- عزل نمایندگان هرگاه انتخاب کنندگان اراده کنند. ٣ – درآمد یک نماینده نباید بیش از درآمد یک کارگر ماهر باشد، نبود هیچ گونه امتیاز برای مسئولان یا نمایندگان. ۴ – دوره ای بودن نمایندگی. ۵ – پاسخگو بودن انتخاب شوندگان به انتخاب کنندگان در تمام مدت نمایندگی شان.
سازمان های کارگری (مانند سندیکاها، تعاونی های کارگری و صندوق های کارگری) یا تشکل های زحمتکشان غیر پرولتری، دانشجویان، روشنفکران و غیره، حتی پیش از انقلاب – با توجه به شرایط امنیتی – می توانند سازماندهی نوع کمونی یا شورائی داشته باشند. البته حتی داشتن چنین شکل سازمانی و عمل کردن به آن، این سازمان ها را به شورا تبدیل نمی کند.
س – تفاوت بین شورای کارگری و سندیکاهای کارگری چیست، آیا آنها می توانند جانشین یکدیگر شوند یعنی فعالیت های مبارزاتی آن دیگری را نیز انجام دهند؟
ج – همان گونه که گفتیم شوراهای کارگری سازمان های سیاسی طبقۀ کارگرند و مسألۀ اصلی آنها درهم شکستن قدرت سیاسی طبقات استثمارگر پیش از سرنگونی و اِعمال قدرت سیاسی کارگران و زحمتکشان پس از سرنگونی طبقات استثمارگر است. حال آنکه سندیکاهای کارگری اساساً مبارزات اقتصادی – اجتماعی طبقۀ کارگر را سازمان می دهند. این به آن معنی نیست که سندیکاها نباید در سیاست شرکت کنند و یا نسبت به سیاست بی اعتنا یا بی طرف باشند. سندیکاهای کارگری برای آنکه به اهداف طبقۀ کارگر وفادار باشند ناگزیرند در مبارزۀ سیاسی شرکت کنند: چه پیش از انقلاب و چه پس از آن. اما این مبارزه از نوع مبارزۀ سیاسی شورا یا حزب نیست. برای روشن شدن این موضوع باید توجه داشت که سندیکا سازمانی است که باید همۀ کارگران یک صنعت یا یک رشتۀ تولیدی و خدماتی را برای دفاع از منافع آنان در مقابل کارفرما و دولت برعهده گیرد. اما همۀ کارگران انقلابی نیستند یا دست کم همواره انقلابی نیستند. کارگران زیادی هنوز به آگاهی طبقاتی و به ضرورت و امکان تغییر بنیادی جامعه پی نبرده اند. اما همین کارگران برای یک رشته از خواست ها، خواه اقتصادی – اجتماعی و خواه سیاسی یا فرهنگی می توانند مبارزه کنند و مبارزه می کنند. بدین سان سندیکای مستقل کارگری باید در مبارزۀ سیاسی هم شرکت کند. چند مثال موضوع را روشن تر می کند: همۀ کارگران یا اکثریت آنها آزادی تشکل های کارگری، مشخص شدن حداکثر ساعات کار روزانه و هفتگی، تعیین مزد حداقل و چگونگی افزایش آن، منع کار کودکان، رفع تبعیض های جنسی، مذهبی، ملی و نژادی در محیط کار و در جامعه، برابری مزد زنان و مردان در مقابل کار یکسان و غیره و غیره را لازم می دانند و حاضرند برای آنها مبارزه کنند و مبارزه می کنند. این خواست ها خواست های سیاسی هستند زیرا برای تمام کارگران و برای کل جامعه مطرح می شوند و قطعاً و مستقیماً در تقابل با دولت سرمایه داری اند. بدین سان سندیکا نمی تواند از طرح این خواست ها به بهانۀ اینکه سازمان سیاسی نیست شانه خالی کند. اما خواست های سیاسی ای که بخش قابل ملاحظه ای از توده های کارگر– و نه الزاماً کارگر بسیار آگاه و انقلابی – می توانند برای آنها مبارزه کنند فراتر از خواست یاد شده هستند. مثلا حق آزادی بیان، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، آزادی فعالان سندیکائی زندانی شده، استقلال قوۀ قضائیه، خواست آموزش و بهداشت و درمان رایگان، مبارزه برای صلح و مخالفت با جنگ های ارتجاعی و اشغال، مبارزه با نژادپرستی و خواست های دموکراتیک دیگر نیز خواست های سیاسی ای هستند که سندیکاها می توانند برای آنها مبارزه کنند. باید توجه داشت که بسیاری از سندیکاهای موجود در جهان – که الزاماً سندیکاهای انقلابی نیستند – برای خواست های فوق مبارزه می کنند و موضوع فعالیت آنها تنها خواست های اقتصادی یا رفاهی روزانه نیست. اما آگاهی و مبارزه جوئی کارگران تحول می یابد و در شرایط بحرانی جامعه (اعم از بحران اقتصادی یا سیاسی و یا ترکیب هر دو) می تواند به سرعت ارتقا یابد و کارگران خواهان تغییرات وسیع تر و مهم تری در جامعه شوند و حتی خواهان تغییرات بنیادی گردند. باز هم سندیکا نمی تواند به این بهانه که ارگان سیاسی یا انقلابی ویژۀ کارگران مانند حزب سیاسی انقلابی طبقۀ کارگر یا شورای کارگری نیست از وظیفۀ انقلابی که در شرایط معینی جنبۀ بسیار عام و توده ای پیدا می کند خود را کنار بکشد. به عکس در شرایط انقلابی سندیکا نیز باید در مبارزۀ انقلابی با تمام نیرو شرکت داشته باشد. مارکس در «طرح اساسنامۀ عمومی و آنین نامه های اداری اتحاد بین المللی کارگران [انترناسیونال اول]» (مصوب شورای عمومی تابستان ۱٨٧٢) می نویسد: «مادۀ ٨ – پرولتاریا در مبارزه با قدرت دسته جمعی طبقات دارا تنها هنگامی می تواند به مثابۀ طبقه عمل کند که در حزب سیاسی خود، حزبی متمایز از همۀ احزاب کهنی که طبقات دارا تشکیل داده اند و در تقابل با همۀ آنها، متشکل شود. این تشکل پرولتاریا در حزب سیاسی برای تضمین پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف عالی او یعنی الغای طبقات، اجتناب ناپذیر است. اتحاد نیروهای کارگری ای که تاکنون برای مبارزات اقتصادی فراهم آمده باید همچنین به مثابۀ اهرمی در دستان این طبقه در مبارزۀ او با قدرت سیاسی استثمارگرانش به کار گرفته شود. زمینداران و سرمایه داران همواره از امتیازات سیاسی خود برای دفاع از انحصارات اقتصادی خویش و جاودان کردن آنها بهره خواهند گرفت. بنابراین فتح قدرت سیاسی به وظیفۀ بزرگ پرولتاریا تبدیل می گردد.» [منبع سایت آذرخش، ترجمۀ سهراب شباهنگ]
منظور مارکس از «اتحاد نیروهای کارگری ای که تاکنون برای مبارزات اقتصادی فراهم آمده» همان اتحادیه ها و یا سندیکاهاست. روشن است که از نظر مارکس اتحادیه ها نباید صرفا به مبارزۀ اقتصادی یا اقتصادی – اجتماعی بسنده کنند. مارکس در سال ۱٨۶۵، دربارۀ اتحادیه های کارگری آن زمان انگلیس که شعار «مزد عادلانه در مقابل روزانۀ کار عادلانه» را مطرح می کردند گفت:
«آنان باید به جای حفظ شعار محافظه کارانۀ “مزد عادلانه در مقابل روزانۀ کار عادلانه” بر پرچم خود شعار انقلابی “الغای کار ِ مزدی” را نقش کنند» (تأکید از مارکس است). او سپس می افزاید:
«پس از این شرح بسیار طولانی که می ترسم خسته کننده هم بوده باشد، و من مجبور بودم وارد آن شوم تا حق موضوع را ادا کرده باشم قطعنامۀ زیر را پیشنهاد می کنم:
یکم: افزایش عمومی مزدها باعث کاهشی در نرخ سود می گردد، اما به طور کلی بر قیمت کالاها اثر نمی گذارد.
دوم: گرایش عمومی تولید سرمایه داری نه افزایش، بلکه پائین آوردن سطح متوسط مزدها است.
سوم: اتحادیه های کارگری به عنوان مراکز مقاومت در برابر چپاول و تعدی سرمایه خوب عمل می کنند. آنها قسماً به خاطر کاربرد غیرهوشمندانۀ قدرت خود دچار شکست می شوند. اما شکست عمومی آنها ناشی از این است که خود را به نوعی جنگ چریکی به ضد معلول های نظام موجود محدود می کنند به جای آنکه همزمان با این کار در راه دگرگونی آن نظام تلاش ورزند، به جای آنکه نیروهای سازمان یافتۀ خود را همچون اهرمی برای رهائی نهائی طبقۀ کارگر، یعنی الغای نظام مزدی به کار برند.» (مارکس، مزد، بها، سود، چاپ پنجم، انتشارات خارجی پکن ۱٩٧۵، براساس نسخۀ انگلیسی ۱٨٩٨، ص ٧۵.)
در این نقل قول از مارکس، تکیۀ ما در اینجا روی نکتۀ سوم است: اینکه مارکس خطاب به اتحادیه ها (سندیکاها) می گوید «نیروهای سازمان یافتۀ خود را همچون اهرمی برای رهائی نهائی طبقۀ کارگر، یعنی الغای نظام مزدی به کار برند.» روشن است که «الغای نظام مزدی» یک عمل عظیم سیاسی و انقلابی است. دیده می شود که مارکس برخلاف بسیاری از سازمان های چپ ایران که غالبا اسامی بزرگی هم بر خود می گذارند، وظیفۀ سندیکا را به مبارزۀ «صنفی» و اقتصادی محدود نمی کند و این پتانسیل را در سندیکا می بیند که در عمل انقلابی پرولتاریا نقش مهمی ایفا کند.
با توجه به مجموع آنچه در بالا گفته شد می توانیم نتیجه بگیریم که همۀ کسانی که نقش سندیکاها را به مبارزۀ اقتصادی (یا به قول آنها به «مبارزۀ صنفی» که اصطلاح غلطی است چون طبقۀ کارگر صنف نیست) محدود می کنند و برخی از آنها خود را مدافعان شورا در مقابل سندیکا می دانند، در واقع نقش و عملکرد شورا و نقش و عملکرد سندیکا را در مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا نفهمیده اند و افزون بر آن با اقتصادی یا صنفی خواندن مبارزۀ سندیکائی و سندیکا عمیقاً دچار انحراف به راست شده اند.
سندیکاهای کارگری پس از انقلاب کارگری وظیقۀ متشکل کردن طبقاتی کارگران و دفاع از منافع آنان را حتی در برابر دولت شورایی برعهده دارند. یعنی سندیکاها حتی در جامعۀ سوسیالیستی باید وجود داشته باشند و بتوانند به طور مستقل عمل کنند نه اینکه عاملی در خدمت دولت کارگری یا حتی حزب طبقۀ کارگر باشند.
هر سندیکای کارگری در میان یک رشتۀ کار به طور جداگانه تشکیل می شود. سندیکاها در تکامل خود فدراسیون ها و کنفدراسیون سندیکاها را به وجود می آورند، اما شوراهای کارگری در رابطه با رشته های کار به وجود نمی آیند، هریک از شوراهای کارگری از همان آغاز تشکیل شدنشان از کارگران رشته های مختلف شهرها و مناطق تشکیل می گردند و مسألۀ آنها درهم شکستن قدرت سیاسی مستقر و ایجاد قدرت سیاسی پرولتری است. باید روشن باشد که این دو سازمان طبقۀ کارگر بنا به تفاوت های حوزۀ مبارزاتی شان نمی توانند در هم تداخل کنند و فعالیت های مبارزاتی آن دیگری را انجام دهند، ضمن آنکه در مبارزۀ طبقاتی زمانی که هر دو سازمان وجود داشته باشند باید دوش به دوش یکدیگر و در همکاری با هم عمل کنند.
مبارزۀ طبقاتی کارگران آن کل واحدی است که در درون خود به اَشکال مختلفی تقسیم می شود و هر یک از این اَشکال مبارزۀ طبقاتی کارگران، حوزۀ خاصی است که سازمان معینی را برای پیشبرد خود ایجاد می کند. هرچند فعالیت این سازمان ها با هم، در کل، مبارزۀ طبقاتی را به پیش می برند اما تداخل این سازمان ها در هم و تداخل فعالیت شان، اخلال در پیشبرد مبارزۀ طبقاتی است. مبارزۀ طبقۀ کارگر به طور عمده به مبارزۀ اقتصادی، سیاسی و تئوریک تقسیم می شود. هرکدام از این مبارزات سازمان های متناسب خود را به وجود می آورند. سندیکا سازمانی متناسب با مبارزۀ اقتصادی – اجتماغی طبقۀ کارگر است، همان گونه که دیدیم سندیکاها مبارزۀ سیاسی هم می کنند اما ارگان حکومتی کارگری نیستند و به این لحاظ و به جهت نوع، مبارزۀ سیاسی آنها، با شورا و حزب فرق دارد. شورا متناسب با مبارزۀ سیاسی برای کسب قدرت سیاسی طبقۀ کارگر است. حزب متناسب با مبارزۀ تئوریک – سیاسی این طبقه و تعیین استراتژی و تاکتیک مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا و رهبری و ارتقای آن است.
س – با این همه اگر یک جمع کارگری در شرایط غیر انقلابی خود را شورا بنامد مناسبات شما با آن چه خواهد بود؟
ج – ما با تشریح و یادآوری نقش واقعی و تاریخی شورا در جنبش کارگری به این جمع توضیح خواهیم داد که این نامگذاری اشتباه است، یعنی «شورای» اعلام شدۀ چنین جمعی آن چیزی نیست که در مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا به این اسم شناخته شده است، زیرا چنین جمعی وظایف و عملکرد شورا را، که مبارزه برای برانداختن قدرت سیاسی حاکم و پی ریزی قدرت سیاسی کرگران و زحمتکشان است، برای خود قایل نیست و نمی تواند هم قایل باشد چون در شرایط غیر انقلابی عمل می کند. به این دلیل چنین نامگذاری ای در مبارزۀ طبقاتی توهم ایجاد خواهد کرد، همان گونه که «حزب طبقۀ کارگر» یا «حزب کمونیست» نامیدن سازمان های چپ نیز تا زمانی درونمایۀ نظری و سیاسی و پشتواته، پایگاه طبقاتی و پراتیک پرولتری نداشته باشند نامگذاری ای نادرست و توهم زاست. محتوای فعالیت چنین جمعی که خود را شورا نامیده و ماهیت عملش با عملکرد شورا که در بالا توضیح داده شد یکی نیست و در بهترین حالت در عمل نمی تواند چیزی بیش از فعالیت اقتصادی – اجتماعی یک سندیکای مستقل و رزمنده باشد؛ سندیکایی که البته نباید دست از مبارزۀ سیاسی بکشد و بی اعتنائی به سیاست و بی طرفی سیاسی را پیشه کند. البته اینها همه در صورتی است که چنین شوراهائی مانع فعالیت سازمان های مستقل کارگری دیگر نشوند و دچار انحصار طلبی نگردند و از منافع کارگران دفاع کنند. در این صورت ما پشتیبان خواست های بحق آنها خواهیم بود. ما همچنین به چنین جمع هائی کمک خواهیم کرد تا به واقعیت وجودی خود پی ببرند، خود و نام خود را با شکل مبارزه در شرایط غیر انقلابی (و نیز در شرایط انقلابی) منطبق سازند.
باید توجه داشت که آگاهی و اتحاد مبارزاتی کارگران امری خلق الساعه نیست و مبتنی بر مبارزات و سازمان های کارگری و هسته های انقلابی کارگری هم در شرایط غیر انقلابی و هم در شرایط انقلابی است. اگر کارگران پیشرو و به طور کلی مبارزان پرولتری به این واقعیت توجه کنند با تعمیق بحران سیاسی و اقتصادی و بیرون آمدن توده های وسیع کارگر و زحمتکش از نفوذ بورژوازی و خرده بورژوازی، با تکیه بر عمل مبارزاتی کارگران، تشکل های کارگری و تشدید مبارزات طبقاتی می توانند در آینده زمینه را برای ایجاد شوراهای کارگری در معنای تاریخی و درست این کلمه فراهم سازند.
ruwo.iran@gmail.com
azarakhshi@gmail.com
www.aazarakhsh.org
نظرات شما