انکار بحران و بن‌بست، معضلی را حل نخواهد کرد

جمهوری اسلامی در گرداب بحران های متعدد دست و پا و می زند. ناعلاج بودن این بحران ها و تعمیق و گسترش هر روزه آنها، هیات حاکمه ایران را به چنان مرحله ای از استیصال رسانده است که یکسره به سیاست انکار بحران های موجود روی آورده است. مبلغ و مروج اولیه سیاست انکار هم طبق معمول کسی نیست جز شخص خامنه ای که یکسره منکر هرگونه بن بست و نابسامی در کشور است.

خامنه ای که به طور تلویحی در سخنرانی های پیشین خود عدم به بن بست رسیدن جمهوری اسلامی را یادآور شده بود، روز ۱۸ مهر در دیدار با سران قوا که تحت عنوان جلسه شورای هماهنگی اقتصادی برگزار گردید، با صراحت بیشتری اعلام کرد: در کشور بن بست نداریم. تکرار اینکه کشور هیچ بن بستی ندارد، البته همه ماجرا نبود. یک هفته بعد (چهارشنه ۲۵ مهر) خامنه ای طی دیدار دیگری که با گروهی از “نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی” داشت، تا آنجا پیش رفت که نه تنها منکر هرگونه بن بستی در جامعه شد، بلکه با گل و بلبل خواندن وضعیت کشور، بیان هرگونه نابسامانی، بن بست و “ارائه تصویری ناامید کننده” از جامعه را دستور تبلیغاتی “دشمن” خواند. او در این دیدار اعلام کرد: “تصویر سازی غلط، منفی و ناامید کننده از اوضاع ایران مهمترین دستور کار امروز دشمن است، اما، به فضل الهی تصویر واقعی کشور در مجموع، نقطه مقابل تصویر سازی سلطه است.”

تکرار اینکه جمهوری اسلامی با هیچ بن بستی مواجه نیست و اینکه اوضاع بهم ریخته کشور را به تبلیغات و تصویرسازی غلط دشمنان اسلام نسبت دادن، البته امری نیست که این روزها فقط مختص به خامنه ای باشد. در ماه های اخیز، دیگر مسئولان جمهوری اسلامی از حسن روحانی گرفته تا جهانگیری معاون اول رئیس جمهور، از دادستان کل گرفته تا امامان جمعه، همه به نوعی و به نسبت جایگاهی که در حکومت دارند سخنان خامنه ای را بلغور می کنند.

ازشخص خامنه ای به عنوان رهبر بلا منازع جمهوری اسلامی، به عنوان کسی که در راس نظام نشسته و یک تنه تمامی اهرم های اصلی قدرت و نهادهای حکومتی را در اختیار دارد، انتظاری بیش از این نیست. چرا که هرگونه اشاره ای از طرف او به بحران های ناعلاج کشور و یا بیان هرگونه معضلی که بر گلوی توده های فقر زده ایران چنگ انداخته است،در عمل به معنای ناتوانی و محاکمه خود او در جامعه تلقی خواهد شد. پس، خامنه ای راهی ندارد جز اینکه همواره به انکار حقیقت برخیرد. در مواردی هم که بر حسَب ضرورت اشاراتی به پاره ای از معضلات کشور داشته است، بی درنگ پای خود را از مسئولیت پذیری کنار کشیده و همواره در نقش اپوزیسیون دولت ظاهر شده است.

همانطور که در سطور بالا اشاره شد این فقط خامنه ای نیست که مدام تکرار می کند: در کشور هیچ بن بستی وجود ندارد. حسن روحانی نیز دست کم در ماه های اخیر به همین سیاست روی آورده است. روحانی نیز طی ماه های گذشته نه تنها از ورود به اوضاع وخیم و ازهم‌گسیخته اقتصادی کشور پرهیز کرده است، بلکه اینروزها در اغلب سخنرانی هایش از جمله سخنرانی اخیر او در دانشگاه تهران که به مناسبت بازگشائی دانشگاه های کشور در جمع عده ای ازاستادان و دانشجویان برگزیده ایراد شد، طوری وانمود کرد که انگار در کشور هیچ مشکلی نیست و دانشجویان و توده های مردم ایران باید از این بابت شکرگذار دولت “تدبیر و امید” هم باشند، دولتی که به زعم او بر بحران ها موجود فائق آمده و کشور را به وضعیت گل و بلبل رسانده است.

از نظر روحانی و خامنه ای، نه کارگران و توده های چند ده ملیونی مردم ایران در فقر و فلاکتند، نه داشجویان در زندان، نه دانشگاه ها در وضعیت امنیتی شدید قرار دارند و نه اقتصاد کشور بهم ریخته است، نه سرکوب و بگیر و ببند به امری روزمره تبدیل شده است، نه بحران ژرف رکود- تورمی زندگی مادی کارگران و توده های مزدبگیر را فلج کرده است، نه بحران بیکاری در جامعه وجود دارد، نه ارزش برابری ریال با دلار دست کم طی همین چند ماه گذشته به کمتر از یک سوم سقوط کرده است.

حسن روحانی همه این واقعیت های موجود در جامعه را می بیند، اما، او نیز به انکار آن نشسته است. واقعیاتی دردناک، کشنده و غیر قابل انکار که زندگی توده های میلیونی مردم ایران را به فلاکت و ویرانی کشانده است، اینروزها او نیز به تبعیت از ولی فقیه نظام کمترین اشاره ای به معضلات کشور نمی کند و صرفا با دادن امیدهای واهی سعی در آرام نگه داشتن توده ها و جلوگیری از فوران خشم و عصیان کارگران و توده های زحمتکش دارد.

عصیانی که دادستان کل جمهوری اسلامی به صراحت بر آن تاکید کرده است. دادستان کل جمهوری اسلامی طی سخنانی در جلسه شورای اداری قزوین به رغم پذیرش این واقعیت که: “کشور به دلایل مختلف با مشکل اقتصادی مواجه” است و با پذیرش اینکه بخشی از این مشکلات “مربوط به مسائل داخلی است” اما، در همان حال عمده نیروی خود را بر توطئه جدید دشمنان در خارج از کشورگذاشته است. دشمنانی که از طریق دامن زدن به یک “جنگ روانی” و “تحت فشار قرار دادن مردم” با “استفاده از فضای مجازی” می خواهند یک “نافرمانی اجتماعی” را بین مردم و جامعه دامن بزنند.

در واقع، نعل وارونه زدن خامنه ای، روحانی و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی در انکار بحران ها و معضلات ناعلاج کشور، تماما از هراس آنان در عصیان عمومی توده های خشمگین است. کارگران و توده های فقر زده ای که جز عصیان و اعتراض نسبت به وضعیت موجود راهی برایشان باقی نمانده است. عصیان و اعتراضاتی همگانی که از دیماه ۹۶ در ابعادی کم سابقه شروع شد و به رغم افت و خیزهایی که تاکنون داشته است، چشم انداز تعمیق و گسترش سراسری آن همانند کابوسی خواب سران جمهوری اسلامی را آشفته کرده است.

خامنه ای، روحانی و دیگر مسئولان طراز اول حکومتی از آنجا که خود عاملان اصلی وضعیت وخامت بار موجود هستند، از آنجایی که به بن بست رسیده اند و برای برون رفت از وضعیت موجود هیچگونه راه حلی ندارند، ناگزیر به سیاست انکار بحران و بن‌بست روی آورده اند. آنان به خوبی می دانند که چه آتش زیر خاکستری در خشم روز افزون کارگران و عموم توده های زحمتکش نهفته است. خشم و عصیانی که هر روز در گوشه ای از کشور زبانه می کشد و هیات حاکمه ی ناتوان و مستاصل ایران را یکسره به انکار بحران و تزریق امیدهای واهی در جامعه  کشانده است. امیدی کذایی که این روزها در جامعه و در شبکه های اجتماعی به صورت طنز گونه ای با عنوان سیاست “امیددرمانی” از آن یاد می شود. سیاستی که روزنامه کیهان (۲۳ مهر) در یادداشت روز خود از آن به عنوان “نیاز برخی از دولتمردان به امید درمانی” یاد کرده و مهمتر اینکه بخشی از اصلاح طلبان حکومتی نیز سیاست “امیددرمانی” دولت را به سُخره گرفته اند.

اینکه خامنه ای وضعیت بحرانی حاکم بر جمهوری اسلامی را انکار کرده است، اینکه رئیس کابینه به اصطلاح تدبیر و امید هم با زدن نعل وارونه به تکرار سخنان شیرین و تزریق امیدهای واهی در جامعه روی آورده است، اینگونه نیست که آنان از وضعیت شکننده و نابسامانی که در آن گرفتارند، بی خبرند. اتفاقا درست برعکس است و آنان بیش از هر کسی بر خرابی اوضاع کشور و بحران های متعددی که حاکمیت در آن گرفتار است، آگاهند. آنان، دقیقا چون به بن بست رسیده اند، به انکار روی آورده اند. خامنه ای و روحانی باید بدانند و البته خوب هم می دانند که انکار بحران معضلی را حل نمی کند. انکار بحران و سرپوش گذاشتن بر انبوه نابسامانی های کشور در عمل مهر تائیدی بر شکست، ناتوانی و به بن بست رسیدن نظام جمهوری اسلامی است. نظامی که در تمام عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شکست خورده و توده های مردم ایران نیز به این حقیقت رسیده اند که جمهوری اسلامی رفتنی است. بر بستر چنین حقیقتی زمان آن فرا رسیده است که در پی یک رشته اعتراضات سرتاسری و شکل گیری اعتصاب عمومی سیاسی همراه با قیام مسلحانه توده ای این نظام ارتجاعی و سراپا پوسیده  را به گورستان تاریخ بسپاریم و بر ویرانه های آن حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان را بنا نهیم.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۹۴ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.