چرا درحالیکه برخی از سازمانهای سیاسی در مورد تشکیل “حزب چپ” موضع گرفتهاند، سازمان فدائیان(اقلیت) موضعی نگرفته است؟
قبل از هر چیز اشارهکنیم که در درون سازمانهای مختلف چپ و راست، کمونیست و بورژوائی ، انقلابی و ضدانقلابی، مکرر انشعابات، وحدتهای حزبی، تشکیل احزاب و سازمانهای جدید، اتحادهای پایدار و غیر پایدار، رخداده و میدهد، اما نه بر سر همه آنها موضعگیری شده و نه الزاماً نیازی به موضعگیری است. از دیدگاه سازمان ما نیز فقط در شرایطی که این وحدتها یا انشعابات ، بر توازن قوای سیاسی و طبقاتی تأثیر داشته باشند و یا واقعاً اتفاق جدیدی رخداده که از این زاویه موجب تقویت یا تضعیف جنبش انقلابی گردد، نیاز به موضعگیری است.
حال با این توضیح، چه اتفاقی جز این رخداده که چندنفری از سازمان اتحاد فدائیان خلق جداشده و به سازمان موسوم به فدائیان اکثریت پیوستهاند و نام خود را گذاشتهاند “حزب چپ”؟ مستثنا از اینکه این سازمان اساساً میتواند نقشی در مسائل سیاسی ایران داشته باشد، یا نه، آنچه در واقعیت رخداده است، چیزی جز این نیست که چندنفری به سازمان اکثریت پیوستهاند. بر این اساس، هر موضعگیری در مورد این “حزب چپ” ، یک موضعگیری مجدد است در مورد اکثریتیها.
هرکس این واقعیت را میداند که سازمان موسوم به فدائیان اکثریت، قبل از هر چیز، به خاطر اتحاد با ارتجاع و حمایتی که از رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی به عمل آورد و در سرکوب و کشتار مردم ایران نقش داشت، یک سازمان مطرود در میان سازمانهای سیاسی چپ، دمکرات، انقلابی و کمونیست ایران است. این سازمان برای اینکه خود را از مخمصه بدنامی و انفراد، نجات دهد، اکنون در تلاش است از فرصت پیوستن چند نفر به این گروه، استفاده کند و با تغییر نام چنین وانمود نماید که گویا یک سازمان جدید پدید آمده که به عملکرد ننگین اکثریت ارتباطی ندارد. اما این جز یک پندار و خیال نیست که با تغییر نام بتوان ننگ سیاستها و عملکرد خود را پاک کرد و تودههای مردم ایران هم جرائم اکثریت را به فراموشی بسپارند. اینان در همان حال این هدف را نیز دنبال میکنند که با این تغییر نام شاید بتوانند با توجه به اوضاع سیاسی ایران، تحت نام جدید، همان نقشی را در خدمت به ارتجاع ایفا کنند که در نخستین سالهای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، ایفا کردند.
از دیدگاه سازمان فدائیان (اقلیت) قبل از هر چیز و هر ادعائی، عملکرد این سازمان تعیینکننده بوده است. برخیها میکوشند عملکرد و جرم “اکثریت” و همراه با آن حزب توده را به این مسئله تقلیل دهند که در جریان کشتارهای نیمه اول دهه ۶٠ چند نفر را لو داده و یا مستقیماً در مرگ آنها مشارکت داشتهاند. اما مسئله این سازمان به این موارد محدود نیست. جریان موسوم به اکثریت، مسئول فجایعی بسیار فراتر از این موارد است. “اکثریت” در شکست انقلاب ایران و به بند کشیدن مردم ایران نقش داشت و درست در شرایطی که تودههای کارگر و زحمتکش ایران به ماهیت این رژیم ارتجاعی پی میبردند و در ابعادی گسترده به مقابله با آن برخاسته بودند و توازن قوای سیاسی بهسرعت به زیان رژیم در حال تغییر بود، به یاری جمهوری اسلامی برخاست و به رژیم در شکست کامل انقلاب یاری رساند. پیشازاین چرخش جریان موسوم به اکثریت به جانبداری و اتحاد با ارتجاع و انشعاب در سازمان چریکهای خلق ایران، رژیم جرئت این یورش گسترده و کشتار وحشتناک را نداشت. چون درگیر شدن بادهها هزار تن از نیروهای سازمان ما که اغلب نیز مسلح بودند و آماده برداشتن سلاح در سراسر ایران، کار سادهای برای رژیم نبود. در آن ایام، سازمان مجاهدین خلق نیز که سازمان مجاهدین کنونی نبود، در کنار سازمان ما قرار داشت. در کردستان و ترکمنصحرا تودههای وسیع مردم مسلح، در حال نبرد برای سرنگونی ارتجاع حاکم بودند. “اکثریت” نهفقط در شکستن قدرت سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بهعنوان نیروی اصلی و قدرتمند مخالف رژیم، نقشی ضدانقلابی ایفا نمود، بلکه جنبش را در کل تضعیف کرد و در فریب تودههای مردم و سوق دادن گروهی از آنها به جانبداری از رژیم نقش داشت. این جریان با حمایت از جنگ ارتجاعی و فراخواندن مردم به شرکت در این جنگ، شریک جرم جمهوری اسلامی در کشتار صدها هزار تن از مردم و معلول و بیخانمان شدن میلیونها تن و ویرانیهایی شد که هنوز آثار آن باقی است. اما جرم و جنایت اکثریت به همین موارد نیز خلاصه نمیشود. درست در لحظاتی که رژیم آماده تعرض و کشتار هزاران تن از اعضا و هواداران سازمانهای سیاسی و به بند کشیدن دهها هزار تن در سیاهچالهای قرونوسطایی بود، از این اقدام جنایتکارانه رژیم حمایت کرد. به همراه حزب رسوای توده، مستقیماً در حمایت از ارتجاع حاکم و این کشتار با اراجیفی امثال سرکوب ضدانقلاب و مبارزه ضد امپریالیستی، مشارکت کرد. در آمل به همراه بسیج و پاسداران، مستقیماً در کشتار انقلابیون شرکت نمود. برای اینکه سپاه پاسداران، این ارگان سرکوب رژیم را در این وحشیگری تقویت کند، شعار ” پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید”، سر داد، تا این ارگان سرکوبگر ارتجاع، دست بازتری در کشتار مردم و تقویت رژیم ارتجاعی حاکم داشته باشد. این عملکرد از کجا برخاست؟ از پشت کردن به مواضع انقلابی سازمان. از پشت کردن به آزادی و سوسیالیسم و قرار گرفتن در اردوی ضدانقلاب و ارتجاع. رژیم جمهوری اسلامی اما ارتجاع در حد اعلای آن بود. برای آنکه وظیفه خود را که همانا درهم شکستن کامل انقلاب بود بهخوبی انجام دهد، میبایست فعالیت تمام احزاب و سازمانهای سیاسی حتی متحدان و همکاران خود از نمونه اکثریت و حزب توده را تعطیل کند. بنابراین، پسازآنکه سرکوب و کشتار کمونیستها و انقلابیون را به پایان رساند، بساط این گروههای متحد خود را نیز تحت عنوان جاسوس برچید و حتی برخی اعضای آنها را که دستگیر شدند، اعدام کرد.
بنابراین، سازمانی که اینهمه رسوایی به بار آورد، پس از طردشدنش از سوی رژیم، اگر اندکی از این اعمال ضد انسانی خود پشیمان بود، حداقل کاری که میتوانست انجام دهد، اعتراف به اینهمه فجایع با صدای بلند و انحلال تشکیلات خود بود. اما چنین نکرد و همانند حزب رسوای توده، به روال سابق کار خود را در دفاع از ارتجاع ادامه داد. این بار اما بهجای حمایت از امام و خط امام، به حمایت از حزباللهیهای دیروز، تحت عنوان اصلاحطلب، برخاست. بدین طریق نشان داد که یک سازمان بورژوائی ضدانقلابی، نمیتواند از کرده خود پشیمان باشد، بلکه همواره میکوشد همان کردار و هدف را به شکلی دیگر پیش ببرد.
این موضع سازمان ما در قبال جریان موسوم به اکثریت بود. بنابراین اگر کسی بخواهد موضع سازمان ما را در مورد این بهاصطلاح حزب چپ نیز بداند، همان موضعی است که در مورد فدائیان اکثریت داشته و دارد. چراکه با پیوستن چندنفری به آنها و تغییر نامشان به “حزب چپ” هیچ تغییری در ماهیت و عملکرد آنها پدید نیامده است. حزب چپ همان اکثریت است، با همان سابقه و عملکرد و با همان مواضع پیشین.
امروز درحالیکه تودههای مردم ایران برای سرنگونی رژیم به پا خاستهاند، سراسر ایران را اعتراض و مبارزه فراگرفته است، مردم شعار”اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمامه ماجرا” سر میدهند و رژیم در آستانه سرنگونی است، حتی برخی از سازمانهای بورژوائی که دیگر امیدی به ماندن جمهوری اسلامی ندارند، طرفدار سرنگونی رژیم شدهاند، اما این حزب بهاصطلاح چپ، که چیزی جز یک سازمان بورژوائی راستگرای طرفدار جمهوری اسلامی نیست، حتی جرئت گفتن سرنگونی را هم ندارد. چراکه منافع آنها با حفظ و موجودیت رژیم جمهوری اسلامی گرهخورده است. حزب بهاصطلاح چپ اعلام کرده است که تمام برنامه و هدفش، رفتن ولیفقیه و ولایتفقیه است و نه چیزی فراتر از آن. مشکل آنها همانند گروههایی از یک جناح حکومت، ولیفقیه است که باید آرام، آرام و مسالمتآمیز بر آن فائق آمد. از همین روست که در بیانیه آنها گفتهشده است: او ” مانع اصلی تغییر سیاستهای کشور در عرصۀ داخلی و خارجی است. در گذار از استبداد به دموکراسی، سمت اصلی مبارزه ما علیه بلوک قدرت و در رأس آن ولیفقیه و ساختار سیاسی مبتنی بر ولایتفقیه است.” این حزب راستگرا که بر خود نام حزب چپ نهاده است، برای نجات رژیم هنوز به جناح موسوم به اصلاحطلب رژیم دخیل بسته و همچون سیاست اتحاد و انتقاد حزب توده در ۴٠ سال پیش در قبال جمهوری اسلامی، سیاست اتحاد و انتقاد را با جناح موسوم به اصلاحطلب، در سرلوحه فعالیت خود قرار داده و نام آن را گذاشتهاند اتحاد تاکتیکی همراه با ” نقد نگاه و مواضع آنها “. لذا اینکه گفتیم حزب موسوم به “چپ” همان “اکثریت” است با تغییر نام، فقط از این زاویه نیست که اساس آن را تشکیلات “اکثریت” و اعضای آن تشکیل میدهند، بلکه کلمه به کلمه همان مواضعی را که در اینجا تحت عنوان بیانیه “حزب چپ” مطرح کردهاند، میتوان در مصوبات همین یکی، دو سال اخیر “اکثریت” دید. اما اگر هم این حزب راست بورژوائی، مثل برخی سازمانهای بورژوائی دیگر خواهان سرنگونی رژیم هم میبود، بازهم تغییری در ماهیت آن پدید نمیآورد. حزب چپ، همان سازمان راست و ضدانقلابی اکثریت است. این خیال باطلی است که آنها تصور کنند با تغییر نام، تودههای مردم ایران فراموش خواهند کرد که اینان که هستند و چه کردهاند. ازاینرو تودههای کارگر و زحمتکش، هرگز اجازه نخواهند داد که اینان این بار به نام “حزب چپ” در کشتار و به بند کشیدن مردم ایران نقش ایفا کنند. چراکه نهفقط عملکرد و مواضع آنها بیش از آن رسواست که بتوانند کسی را فریب دهند، بلکه اساساً شرایط ایران تغییر کرده است. تودههای مردم ایران دیگر آنهایی نیستند که خمینی را در ماه میدیدند و از روی ناآگاهی و باورهای دینی خرافی به دنبال او راه افتادند. اکنون کارگران و زحمتکشان ایران، خواهان یک دگرگونی بنیادی در ایران برای تحقق مطالبات خود هستند. آنها انواع و اقسام وعدههای پوچ اصلاحطلبان دولتی و گرایشهای رنگارنگ اصلاحطلب اپوزیسیون بورژوائی داخل و خارج را تجربه کردند. ۴٠ سال تجربه کافی بود تا به این نتیجه برسند که جز با یک انقلاب، سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و دگرگونی بنیادی ، چیزی در ایران تغییر نخواهد کرد. این واقعیت را همگان در اعتراضات تودهای دیماه سال گذشته و در اعتراضات پیدرپی سال جدید دیدهاند. ازاینرو دیگر جایی بهویژه برای کسانی که خواهان حفظ جمهوری اسلامی و وعده اصلاح تدریجی و مسالمتآمیز را میدهند، وجود ندارد. جمهوری اسلامی قطعاً رفتنی است و امثال “حزب چپ” کوچکتر و رسواتر از آن هستند که بتوانند در کنار جناحی از حکومت، جمهوری اسلامی را نجات دهند. اما این واقعیت نه برای اینها که هنوز در رؤیای اصلاح جمهوری اسلامی، از طریق اتحاد با یک جناح حکومت هستند، بلکه برای تمام جریانات بورژوائی که حتی وعده استقرار یک دمکراسی پارلمانی بورژوائی را به مردم ایران میدهند، باید روشن باشد، در کشوری با تضادهای سر به فلک کشیده، با انبوهی از مطالبات تحققنیافته مردم که تحقق بسیاری از آنها با منافع و موجودیت بورژوازی در ایران در تضاد لاینحل قرار دارد، در کشوری با موقعیت استراتژیک ویژه در خاورمیانه، محال است حتی کاریکاتوری از یک دمکراسی پارلمانی بتواند در ایران شکل بگیرد. در اینجا بورژوازی یا باید با استبداد، تحت نامهای مختلف، بر مردم حکومت کند، یا یک انقلاب اجتماعی کارگری، یکبار برای همیشه تودههای مردم ایران را از اسارت استبداد و بردگی نجات دهد. شق ثالثی وجود نداشته و نخواهد داشت.
متن کامل نشریه کار شماره ۷۷۵ در فرمت پی دی اف
نظرات شما