دریاچه ارومیه و اعتراضات مردم آذربایجان

روزهای ۵، ١٢ و ١٨ شهریورماه، شهرهای آذربایجان شاهد اعتراضات توده‌ها به حاکمیتی بود که به تمامی خواست‌های توده‌ها مُهر امنیتی زده و تنها یک پاسخ برای این اعتراضات دارد: سرکوب. فرق نمی‌کند که اعتراض به عدم پرداخت دستمزد و یا بیکاری باشد، اعتراض به ستم ملی باشد و یا اعتراض به بی توجهی دولت به محیط زیست. در حاکمیت اسلامی هر اعتراضی به وضع موجود، تعرض به امنیت اسلام و ولی‌فقیه بوده و باید به شدیدترین شکلی با آن برخورد کرد.

موضوع عدم توجه به خشک‌شدن دریاچه ارومیه، سال‌هاست که با اعتراض برخی فعالان محیط ‌زیست روبرو شده است. بارها هشدار داده شد، اما حکومت اسلامی که در سال‌های اخیر درآمدهای افسانه ای از طلای سیاه داشته است، بدون توجه به این اعتراضات، دلارهای نفتی را در خدمت چاق‌تر شدن هیکل‌بدقواره‌ی حکومت اسلامی به کار بست. حکومتی که از هم پاشیدگی ویژگی برجسته‌ی امروز آن است و به‌خاطر همین از هم‌پاشیدگی‌ست که بر دامنه‌ی سرکوب کور، مدام افزوده می‌گردد.

اولین بار جمعی از فعالین محیط زیست در اعتراض به خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه و بی‌توجهی حاکمیت به آن، فراخوانی برای برگزاری مراسم سیزده بدر سال ٨٩ در کنار دریاچه ارومیه دادند. این فراخوان با هدف جلب توجه افکار عمومی به این معضل و عواقب وخیم آن داده شد. اما حاکمیت که هر اعتراضی را تهدیدی برای امنیت خود تلقی می‌کند، این حرکت فعالین محیط زیست را با سرکوب پاسخ داد و بیش از ١٠٠ نفر دستگیر شدند. ماموران سرکوب با بستن و کنترل جاده‌های منتهی به دریاچه ارومیه ضمن ممانعت از حضور مردم، تعدادی را در همان جا دستگیر کردند. اما همین حرکت تا حدودی توانست افکار عمومی را به موضوع خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه جلب کند. در سال ٩٠ این حرکت تکرار شد اما این‌بار شهر تبریز نیز به ارومیه پیوست. “کمپین اعتراض به وضعیت دریاچه ارومیه” در روز شنبه سیزدهم فروردین تجمعاتی را در شهرهای تبریز و ارومیه برگزار کرد. اما این تجمعات نیز به روال سال ٨٩ با تهاجم نیروهای امنیتی روبرو شد. در تبریز این تجمع منجر به دستگیری حداقل ٧٠ نفر شد و تعدادی از معترضان نیز زخمی شدند.

این اعتراضات توجه افکار عمومی و به‌ویژه مردم آذربایجان را بیش از گذشته به معضل خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه و عواقب ناشی از آن برای مردم منطقه جلب کرد، به‌گونه‌ای که شش ماه مانده به انتخابات مجلس، نمایند‌گان آذربایجان در مجلس اسلامی برای فریب افکار عمومی مردم آذربایجان، طرحی را با قید دو فوریت با نام “انتقال آب برای نجات دریاچه ارومیه از خشک‌شدن” ارایه کردند. اما در تاریخ ٢۵ مرداد، دو فوریت این طرح در حالی که ۶۶ نفر آن را امضا کرده بودند، در مجلس با تنها ۵٧ رای موافق رد شد!!

رد دو فوریت این طرح به این شکل مضحک، بازتاب وسیعی در افکار عمومی آذربایجان پیدا کرد. فعالین محیط زیست این‌بار در اعتراض به رد دوفوریت طرح فوق در مجلس خواستار تجمع اعتراضی در تاریخ ۵ شهریور شدند، اما مقامات حکومتی از جمله امام جمعه ارومیه این تظاهرات را غیرقانونی و خلاف مصالح و امنیت کشور اعلام کردند.

البته بدیهی بود که مردم ارومیه به این موضوع توجه نکرده و دست به تظاهرات خواهند زد. روز شنبه ۵ شهریور، تظاهرات مردم ارومیه مورد تهاجم نیروهای امنیتی قرار گرفت. سرکوب این تظاهرات اما منجر به برافروختن شعله‌ای شد که در روزهای ١٢ و ١٨ شهریور زبانه کشید و بسیاری از شهرهای آذربایجان را دربرگرفت.

تظاهراتی که تا آن موقع اعتراض به خشک‌شدن دریاچه‌ی ارومیه هدف اصلی آن بود، به اعتراض و درگیری مردم آذربایجان با نیروهای سرکوب و سردادن شعار علیه حاکمیت اسلامی تبدیل شد.

رژیم با بسیج وسیع نیروهای سرکوب خود و با اشغال خیابان‌های اکثر شهرهای استان‌های آذربایجان‌شرقی و غربی، زنجان و اردبیل به مقابله با موجی برخاست که خود عامل اصلی شکل‌گیری آن بود. شدت عمل رژیم، از اشغال خیابان‌ها و سرکوب معترضان تا دستگیری فعالین و زندانیان سیاسی سابق نشان داد که حاکمیت تا چه حد از خروش و خشم توده‌ها در هراس می‌باشد.

دریاچه ارومیه

 دریاچه ارومیه بزرگترین دریاچه‌ی داخلی ایران، بیستمین دریاچه بزرگ جهان و دومین دریاچه‌ی آب شور دنیا می‌باشد که اهمیت بسیار زیادی در محیط زیست و اکولوژی منطقه‌ی بزرگی از ایران و حتا مناطقی از کشورهای همسایه به طور مستقیم دارد. اما متاسفانه در سایه‌ی حکومت اسلامی و سیاست‌های غلط آن، روند خشک شدن دریاچه از سال ٧۶ آغاز و اکنون خطر خشک شدن کامل، این دریاچه را تهدید می‌کند. به‌گفته‌ی کارشناس مسوول تالاب‌های سازمان حفاظت محیط زیست، ١٣٠ هزار هکتار از دریاچه ارومیه به طور کامل شوره‌زار شده و دیگر قابل بازگشت نمی‌باشد.

در صورت خشک شدن دریاچه، ١٠ میلیارد تن نمک کف دریاچه می‌تواند بسیاری از شهرهای اطراف را به شوره‌زار تبدیل کرده و ضمن از بین بردن هوای معتدل منطقه، زمین‌های کشاورزی استان‌های مجاور را نیز از بین ببرد و بدین ترتیب بر زندگی و کار ١٣ میلیون نفر ساکنان این استان‌ها به‌صورت مستقیم اثر بگذارد.

از مساحت ۵ هزار کیلومتر مربعی این دریاچه هم اکنون ۶٠ درصد آن معادل ٣ هزار  و۴٢٠ کیلومتر مربع تاکنون به شوره‌زار تبدیل شده است و از ٣۴ میلیارد مکعب آب دریاچه، ٢٠ میلیارد آن کاهش یافته است. به موازات کاهش آب بر غلظت نمک دریا افزوده شده و در حالی‌که در دهه‌ی ٧٠ میلادی ٨٠ گرم در لیتر بود به بالای ٣۶٠ گرم در لیتر رسیده است. عمیق‌ترین نقطه دریاچه ارومیه اکنون تنها دو متر عمق دارد، به‌گونه‌ای که اسکله‌های این دریاچه از جمله شرفخانه، گلمانخانه و اسلامی تعطیل شده‌اند. بسیاری از گونه‌های حیوانی و یا گیاهی دریاچه و جزایر آن یا نابوده شده و یا در حال انقراض می‌باشند.

براساس یکی از تحقیقات دولتی در اواخر دهه‌ی ٧٠ در صورت خشک شدن دریاچه ارومیه، کل کشاورزی استان‌های آذربایجان شرقی، غربی و اردبیل آسیب دیده و اوضاع به سمت بیابانی شدن پیش خواهد رفت. هم‌چنین توفان نمک شهرهای اطراف دریاچه را نابود خواهد کرد. اما با وجود گذشت بیش از ١٠ سال از اعلام خطر خشک‌شدن دریاچه‌ی ارومیه، هیچ‌کدام از دولت‌های ١٠ سال اخیر، اقدامی عملی برای مقابله با این خطر انجام ندادند.

برای حکومتی که فریبکاری پیشه‌ی آن است و خود را زمینه ساز ظهور “مهدی” می‌داند، هزینه کردن برای محیط زیست و آینده‌ی کشور البته که چیز زائدی است. بهتر است این پول‌ها به تجهیز مساجد، حوزه‌های علمیه، بسیج، سپاه، نیروهای اطلاعاتی و انتظامی و بالاخره دولت سوریه و حزب‌الله لبنان اختصاص یابد تا دریاچه‌ی ارومیه. همان‌طور که پیش از آن دریاچه‌ی هامون به این سرنوشت دچار شده بود. همان‌طور که آلودگی هوا در تهران هر روز قربانی می‌گیرد و همان‌طور که طوفان شن در خوزستان، ایلام و دیگر استان‌های مجاور آن‌ها قربانی می‌گیرند.

به‌واقع دریاچه‌ (تالاب) ارومیه اولین قربانی سیاست‌های غلط و بی‌تفاوتی‌های حکومت نسبت به محیط‌زیست نیست، هم اکنون بسیاری از تالاب‌های ایران در معرض نابودی قرار دارند. ایران دارای حداقل ٨۴ تالاب است که تاکنون تنها نام ٢٢ تالاب آن در کنوانسیون جهانی رامسر (به سال ١٣۴٩) به ثبت رسیده است. تاکنون ١۵٨ کشور جهان به این کنوانسیون پیوسته‌اند، کنوانسیونی که هدف از آن حفاظت از تالاب‌های موجود در جهان اعلام شده است. اما در حالی که ایران میزبان این کنوانسیون بود،  هم اکنون دارای بیشترین تالاب‌های در حال انقراضِ جهان است. تنها از ٢٢ تالاب ایران که نام آن‌ها در کنوانسیون رامسر به ثبت رسیده ٧ تالاب براساس گزارش دبیرخانه‌ی کنوانسیون در خطر انقراض کامل قرار دارند. اما گزارشات رسانه‌های داخلی ایران وحشتناک‌تر از آن است: ٨٠ درصد تالاب‌های ایران در حال انقراض بوده و یا مانند هامون و بختگان کاملا نابود شده‌اند!

تاثیر انقراض تالاب‌ها بر زندگی کارگران و زحمتکشان

 دریاچه هامون در زمانی نه چندان دور بعد از دریاچه ارومیه با ٨ میلیارد متر مکعب آب، بزرگترین دریاچه‌ی کشور بود، دریاچه‌ای که بزرگترین دریاچه‌ی آب شیرین ایران محسوب می‌شد و وسعت آن به ۵۶۶٠ کیلومتر مربع می‌رسید.

این دریاچه نه فقط معاش صیادان منطقه را با صید سالانه ١٢ هزار تن ماهی تامین می‌کرد که بر بستر آن دامداری و کشاورزی منطقه نیز رونق گرفته و از منطقه سیستان به‌عنوان انبار غله ایران نام برده می‌شد.١٢٠ هزار راس گاو منطقه در ٧٠ هزار هکتار اراضی دریاچه چرا می‌کردند و از نیزارهای آن، زنان منطقه حصیر می‌بافتند. دریاچه‌ی هامون جدا از آن‌که به طور مستقیم در معاش زحمتکشان منطقه تاثیرگذار بود، از نظر اکولوژیک نیز اهمیت فراوانی برای منطقه داشت. اما امروز و با خشک شدن دریاچه‌ی هامون، بادهایی که تا ١۶٠ روز در سال ادامه دارند و حرکت شن‌های روان، زندگی را بیش از پیش برای ساکنان منطقه مشکل و طاقت‌فرسا ساخته است.  “پرویز آرامنش” رییس اداره کل حفاظت محیط زیست استان سیستان و بلوچستان دراین‌باره می‌گوید: “مردم منطقه دچار انواع بیماری‌های تنفسی و چشمی شده‌اند. خود ما که برای بازدید هامون رفته بودیم، با این‌که عینک به چشم داشتیم، براثر طوفان‌های منطقه دچار سوزش چشم شدیم”. خشک شدن هامون که افزایش بیکاری را بدنبال داشته است، به نوبه‌ی خود منجر به روی‌آوری مردم منطقه به کارهایی هم‌چون قاچاق شده است. کارهایی که معمولا با گسترش آسیب‌های اجتماعی برای خانواده‌های درگیر آن همراه می‌باشد. “آرامنش” در این رابطه می‌گوید: “خشک شدن هامون معضلات اجتماعی برای مردم زابل به‌وجود آورده است. اقتصاد آن‌ها کاملا تحت تاثیر این موضوع قرار گرفته و شغل‌ آن‌ها را به خطر انداخته است”.

اکنون دریاچه‌ی ارومیه نیز با همان خطر روبروست. دریاچه‌ای که در صورت خشک شدن، عوارض ناشی از آن بسیار وسیع‌تر از هامون خواهد بود. از همین روست که مقابله با خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه و مبارزه برای احیای آن، خواست کارگران و زحمت‌کشان است. کارگران و زحمتکشانی که با نابودی دریاچه‌ی ارومیه، بیشترین آسیب‌ها و خسارات را خواهند دید و کار و زندگی‌شان در معرض تهدید قرار می‌گیرد.

مبارزه برای احیای دریاچه‌ی ارومیه

 بنابر این مبارزه برای احیای دریاچه‌ی ارومیه و مقابله با خشک شدن آن، خواست عموم کارگران و زحمتکشان ایران است و بی‌تفاوتی سیاسی جمهوری اسلامی در این رابطه چیز تازه‌ای نیست. این بی‌تفاوتی سیاسی همان‌طور که نشان داده شد، تاکنون نتایج اسفناک و وخیمی در عرصه‌ی محیط زیست داشته و قربانیان بسیاری از خود برجای گذاشته است که عموم آن از میان توده‌های تحت ستم جامعه هستند.

اعتراض به سیاست‌های تاکنونی رژیم در قبال محیط‌زیست و اعتراض به خشک‌شدن دریاچه‌ی ارومیه، بخشی از مبارزه‌ای‌ست که هم اکنون در اقصا نقاط ایران در جریان است. مانند اعتصابات کارگران شرکت آهنگری تراکتورسازی و پتروشیمی تبریز برای دستمزد و شرایط کاری بهتر، مانند مبارزه‌ی زنان و جوانان ایران که در دو سال اخیر “سرنگونی جمهوری اسلامی” به شعار اصلی آن تبدیل شده است. مبارزاتی که نتیجه‌ی بی‌توجهی حکومت به‌ حقوق و خواست‌های مردم است و سرکوب و برخورد خشن حکومت هر دم بر شدت و حدت این اعتراضات و تضاد بین بالایی‌ها و پایینی‌ها می‌افزاید. حکومت اسلامی نیز تنها با یک زبان بلد است با مردم سخن ‌گوید و آن زبان زور است و هرگونه نارضایتی از نظر این حکومت، تلاش برای سرنگونی‌ست و البته این دلیل دارد! حکومت اسلامی از عمق تنفر توده‌ها نسبت به خود با خبر است و به همین دلیل در قبال اعتراض توده‌ها به خشک‌شدن دریاچه‌ی ارومیه، به لشکرکشی در شهرهای آذربایجان، زنجان و اردبیل دست می‌زند.

در این میان هر چند که ستم ملی و نقض حقوق اقلیت‌های ملی در نحوه‌ی واکنش مردم منطقه بی‌شک اثرگذار بوده است، اما باید بر این نکته تاکید نمود که طرح شعارهای بی‌محتوای ناسیونالیستی، هدفی جز انحراف از خواست واقعی کارگران و زحمتکشان منطقه ندارد. واقعیت این است که نه ناسیونالیست‌های آذری و نه اصلاح‌طلبان آذری هیچ‌کدام از موضع خواست‌های واقعی توده‌ها حرکت نمی‌کنند. از یک‌طرف جریانات ناسیونالیست‌ با انحراف قضیه و چشم بستن بر سیاست‌های عمومی رژیم در تمام کشور، تلاش دارند خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه را به ترک و فارس بودن ربط دهند که موضوع بی‌ربطی‌ست. از طرف دیگر اصلاح‌طلبان نیز تلاش دارند با پُز حمایت از مبارزات مردم منطقه، بر موج اعتراضات سوار شوند، بدون آن که پاسخی درباره‌ی عمل‌کرد خود داشته باشند.

طبقه حاکم  ورژیم ارتجاعی پاسدار منافع آن ، نه فقط در استثمار کارگران و اعمال زور و ستم وسرکوب علیه توده های زحمتکش ایران بسیار خشن و بیرحم است وکم ترین اهمیتی برای سلامتی و نحوه گذران زندگی آن ها قائل نیست و نسبت به آن بی توجه است، بلکه در برخورد با طبیعت و محیط زیست نیز خشن و بیرحم و بی توجه است. استفاده بی حساب و کتاب از طبیعت، بی توحهی به محیط زیست و سلامت آن و ویران سازی طبیعت و محیط زیست، که یک نمونه آن دریاچه ارومیه می باشد، از خصوصیات نظام سرمایه داری  و چپاول گر حاکم است. نگاه رژیم جمهوری اسلامی به طبیعت نه از زاویه منافع آینده  ودرازمدت انسان ها، بلکه مبتنی بر فوری ترین نتایج قابل لمس و نفع فوری از طبیعت وکسب سود بیشتر است. تنها حکومتی که برخاسته از اراده‌ی توده‌های مردم است، به منافع کوتاه مدت و درازمدت آن‌ها می‌اندیشد و تمام تلاش خود را در آن راستا به‌کار می‌گیرد و این، حکومتی نیست جز حکومت شورایی.  در حکومت شورائی رابطه ای انسانی و معقول با طبیعت برقرار میگردد و به این بی توجهی ها و نابسامانی ها پایان داده می شود.

متن کامل نشریه در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.