جنگ و ویرانی، تروریسم و بنیادگرایی اسلامی، نزاع فرقههای شیعه و سنی و حاکمیت دولتهای مذهبی، به همراه فقر، گرسنگی، بیکاری،استبداد و کشتارهای بیرحمانه، زندگی تودههای مردم خاورمیانه را تباه کرده است. در هیچ نقطهای از جهان نمیتوان نمونهای از فجایع و وحشیگریهایی که در این منطقه در جریان است، سراغ گرفت.
روزانه دهها و صدها تن از مردم بیدفاع در عراق، سوریه، یمن، افغانستان، به دست اسلامگرایان شیعه و سنی، دولتهای ارتجاعی حاکم بر این کشورها و قدرتهای منطقهای و بینالمللی متحد آنها کشتار میشوند. باگذشت هرروز، هزاران تن بر خیل میلیونها آواره خانهخراب افزوده میشود. شهرها و روستاها زیر بمبارانهای مداوم و سلاحهای مخرب ویران میشوند.
جنگ داخلی ارتجاعی در سوریه که اکنون دیگر به یک جنگ فرقهای میان شیعه و سنی تبدیلشده، به کشتار نیم میلیون تن از مردم این کشور انجامیده است. تعداد آوارگان سوری به ۱۲ میلیون رسیده است. اشغال نظامی عراق و پی آمد آن، شعلهور ساختن جنگ فرقهای شیعه و سنی توسط امپریالیسم آمریکا، دولت عراق و دولت دینی جمهوری اسلامی ایران، تاکنون به کشتار٢ تا ۳ میلیون عراقی و آوارگی حدود ۵ میلیون تن از مردم این کشور انجامیده است. چنانچه فقط آوارگان یمنی و افغانی را نیز به آمار آوارگان سوری و عراقی بیفزاییم، جنگهای داخلی ارتجاعی این منطقه ۲۰ میلیون تن از مردم این کشورها را آواره و خانهخراب کرده است.
اگر در برخی از کشورهای دیگر این منطقه، جنگ داخلی در جریان نیست، مردم این کشورها نیز به اشکال دیگری گرفتار عواقب بحرانها و سیاستهای دولتهای مذهبی و ارتجاعیاند.
در ترکیه، تا جایی که میتوان این کشور را با خاورمیانه و مسائل آن مرتبط دانست، حزب اسلامگرای عدالت و توسعه ترکیه به رهبری اردوغان، بیرحمانهترین سرکوب و کشتار را علیه مردم کرد این کشور اعمال کرده است و به بهانه کودتای نافرجام، دهها هزار تن از مردم این کشور را بازداشت و یا از کار برکنار کرده است.
در ایران نهفقط یکی از بیرحمترین و وحشیترین دولتهای مذهبی، هزاران تن از مردم را کشتار کرده و بساط دار و اعدام همهروزه برپاست، بلکه تودههای وسیع مردم زحمتکش را به اعماق فقر، گرسنگی و بیکاری سوق داده و صدها مصیبت اجتماعی به بار آورده است. تمام منطقه خاورمیانه گرفتار فاجعه و بحران انحطاط و واپسگرایی است.
آیا راهی برای خروج از این توحش و انحطاط، کشتار و ویرانی وجود دارد؟
تجربه چندین سال گذشته بهوضوح این حقیقت را در برابر همگان قرار داده است که اگر اوضاع به همین روال چند سال اخیر پیش برود، نتیجه، جز وخامت روزافزون، از جمیع جهات نخواهد بود. چراکه عوامل پدیدآورنده آن، همچنان پابرجاست. لذا، نهتنها جنگهای داخلی ارتجاعی پایان نخواهد یافت، نهفقط بنیادگرایی اسلامی و نزاع فرقههای مذهبی شیعه و سنی به پایان نخواهد رسید، نهتنها تودههای مردم این منطقه روی آزادی، رفاه و آسایش را نخواهند دید، بلکه با توجه به رقابتهای کشورهای منطقه و مداخله روزافزون قدرتهای امپریالیست رقیب، اوضاع از آنچه که هماکنون هست، وخیمتر خواهد شد.
به عراق نگاه کنیم. چند سال پیش، داعش یک گروه کوچک تروریست بود و حالا تبدیل به نیرویی شده است که چهل دولت با چند صد هزار نیروی نظامی و پیشرفتهترین بمبافکنها متحد شدهاند که آن را از بین ببرند. اما با تمام وعدهووعیدها و تبلیغات، هنوز نتوانستهاند، موصل را از چنگ آن درآورند. علت آنهم در این است که فرقه شیعه حاکم بر عراق و فرقه سنی دولت شام و عراق، لازم و ملزوم یکدیگرند. فرقه شیعه نمیتواند در عراق قدرت را در دست داشته باشد، مگر آنکه داعش و امثال داعش را در مقابل خود تولید کند. اینکه گروه زرقاوی میتواند در عراق پدید آید و رشد کند، محصول سیاست امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی است که بخش بزرگی از مردم این کشور را به نام سنی از حق حیات محروم کردند و فرقه شیعه را در رأس قدرت به سرکوب آنها گماشتند. ازاین نقطه بود که جنگ فرقهای شیعه و سنی شعلهور شد و کار بهجایی رسید که بخش بزرگی از عراق به تصرف داعش درآمد. اگر امروز چهل دولت بهسادگی نمیتوانند از پس داعش برآیند، دقیقاً ازآنروست که دولت ارتجاعی بورژوا-مذهبی عراق و پشتیبانان آن، بخشی از مردم عراق را به نام سنی مذهب، به جانبداری از داعش سوق دادهاند و همین مردماند که از سر ناچاری از داعش حمایت میکنند. دولت آمریکا که سرمنشأ فجایع کنونی عراق است، برای پنهان داشتن و سرپوش گذاردن بر فجایعی که در این کشور به بار آورده است، مدتها ادعا میکرد که داعش چیز دیگری جز چند صد جهادی از کشورهای مختلف جهان نیست و این ادعای پوشالی را دولتهای همپیمان آن نیز تکرار کردند. اکنون اما در همین هفته گذشته بود که فرماندهان نظامی آمریکا فاش کردند که در طول دو سال گذشته، ۵۰ هزار تن از نیروهای داعش کشتهشدهاند. اگر چنین است، داعش باید آنقدر از میان خود مردم عراق سربازگیری کرده باشد، که اکنون پس از گذشت دو ماه از حمله نظامی ائتلاف تحت رهبری آمریکا برای باز پس گرفتن موصل، نهتنها نتوانند به هدف خود دست یابند، بلکه با ضد حملههای داعش مواجه شده و عملیات را متوقف سازند.
با این اوصاف، اگر دولت عراق و متحدان منطقهای و بینالمللی آن موفق شوند موصل را هم باز پس بگیرند و حتی داعش نابود شود، تردیدی نیست که با ادامه سیاستهای کنونی دولت عراق، دهها گروه دیگر از قماش داعش پدید میآیند. بگذریم از این نکته که موصل پس از داعش، تازه عرصه جنگ عرب و کرد و دولتهای منطقهای پشتیبان این یا آن خواهد بود.
چون دولت ارتجاعی دینی شیعهمذهب عراق، باید ضد خودش را تولید کند، هرچه خصلتهای فرقهگرایی این دولت برجستهتر میشود، گروههای بیشتری از سنی مذهبان را نیز به مدار فرقهگرایی مذهبی سوق خواهد داد.
به اتفاقاتی که طی چند روز اخیر در عراق رخ داد نظر افکنید. وقتیکه گروه ساختهوپرداخته جمهوری اسلامی به نام حشدالشعبی که یکمشت مزدور شیعهمذهب از نمونه آدمکشان بسیجی ایران هستند، به بخش رسمی نیروی نظامی عراق تبدیل شدند، حتی واکنش گروههای ظاهراً سنی متحد دولت را نیز برانگیخت. آنها جلسه تصمیمگیری بر سر این مسئله را بایکوت کردند. این اقدام دولت عراق که اینهمه مورد تعریف و تمجید جمهوری اسلامی قرار گرفت، نتیجه دیگری جز تشدید فرقهگرایی نخواهد داشت.
سازمانهای مدافع حقوق بشر، فاش کردهاند که در جریان جنگ بر سر بازپسگیری موصل، ارتش عراق و حشدالشعبی، مردان روستاهایی را که به تصرف درآوردهاند، به اتهام هواداری از داعش، دستگیر و شکنجه میکنند و تعدادی را نیز به قتل رساندهاند. روشن است که اگر این دستگیرشدگان، آزاد شوند، درنتیجه وحشیگری فرقهگرایان شیعه، تبدیل به سربازان داعش میشوند. بنابراین مادام که یک دولت فرقهگرای شیعهمذهب بر عراق حاکم باشد، نهفقط بهبودی در اوضاع رخ نخواهد دارد، بلکه به بحران و جنگ داخلی در این کشور ابعاد وسیعتری خواهد داد.
در سوریه هم وضع بر همین منوال است و پایانی بر جنگ داخلی نیست. مسئول اصلی جنگ داخلی و ویرانی این کشور هم مقدم بر همه رژیم بشار اسد است. درواقع، این رژیم استبدادی سرکوبگر بود که جنگ داخلی را آغاز کرد، این رژیم بود که با سرکوب و کشتار مردم، گروههای اسلامگرا را تقویت کرد و سوریه را به عرصه کشمکش قدرتهای منطقهای و بینالمللی تبدیل کرد.
روزی که تودههای میلیونی مردم سوریه به قیام و انقلاب علیه رژیم ارتجاعی بشار اسد روی آوردند، آنچه حاکم بود همبستگی تودههای انقلابی مردم و تشکلهای انقلابی آنها بود. رژیم سرکوبگر بشار اسد با تشویق و حمایت جمهوری اسلامی ایران، با نیروی مسلح خود به مقابله با انقلاب برخاست. این سرکوب که همراه با فروکش مبارزات انقلابی بود، به دولتهای ارتجاعی رقیب رژیم اسد امکان داد که گروههای رنگارنگ اسلامگرای وابسته به خود را مسلح و تقویت کنند. در این شرایط گروههایی از تودههای مردم سوریه نیز به آنها پیوستند و بخش بزرگی از سوریه به تصرف آنها درآمد. رژیم اسد دیوانهوار به بمباران شهرها و روستاهایی که از کنترلش خارجشده بودند، متوسل شد. بااین اقدام، گروههای بیشتری از مردم سوریه را بهسوی گروههای اسلامگرای سنی مذهب سوق داد و با حمایت جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان، جنگ داخلی سوریه را به جنگ شیعه و سنی تبدیل کرد. لشکرکشی جمهوری اسلامی ایران و حزبالله نیز برای نجات رژیم اسد کارساز نشد. فقط مداخله مستقیم نظامی امپریالیسم روس و بمباران بیوقفه شهرها و روستاهای تحت تصرف مخالفین، توانست، توازن قوا را به نفع رژیم اسد تغییر دهد و حتی حلب را مجدداً به تصرف درآورد. اما این توازن هم پایدار نیست. هنوز جنگ در حلب کاملاً پایان نیافته که خبر از یورش جدید داعش به مناطقی از شهر تدمیر و اشغال مجدد پالمیرا میرسد. خبرگزاری تسنیم هفته گذشته اعلام کرد: جنگی شدید در محورهای شمالی، جنوبی و شرقی شهر تدمیر در شرق استان حمص ادامه دارد و راه ارتباطی مناطق مرکزی استان حمص با شهر تدمیر توسط داعش قطعشده است. این نیز تأییدی است بر این واقعیت که پیروزی نظامی در این جنگ حتی به بهای ویرانسازی تمام سوریه بهسادگی ممکن نیست.
رژیم سوریه ازآنرو که فاقد پایگاه و حمایت تودهای است، نمیتواند نیروی نظامی خود را تقویت کند و واحدهای نظامی جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان نیز نمیتوانند به نیابت از ارتش سوریه ، شهرها و روستاها را حفظ کند، لذا وقتیکه تمام تمرکز خود را تحت حمایت بمبافکنهای روسی برای بازپسگیری یک شهر متمرکز میسازد، شهرها و مناطق دیگر را از دست میدهد. بنابراین حتی با مداخله مستقیم نظامی روسیه و جمهوری اسلامی ایران هنوز نتوانسته به اهداف خود دست یابد و گروههای مختلفی را که هریک بخشی از سوریه را اشغال کردهاند، شکست دهد. نتیجه آنکه روزبهروز بر تعداد کشتهها و زخمیها، آوارگی بیشتر مردم و ویرانی گستردهتر شهرها و روستاهای سوریه افزودهشده است. اگر هم به فرض، رژیم اسد و متحدان آن، روزی بتوانند گروههای نظامی مخالف را کاملاً شکست دهند، هیچ مشکلی از رژیم سوریه و متحدان آن حل نخواهد شد. حکومت کردن بر کشوری که اکثریت بسیار بزرگ مردم، دشمنی آشتیناپذیری با رژیم حاکم دارند، نیم میلیون کشتهشدهاند، نیمی از جمعیت آن آواره و پناهنده هستند، شهرها و روستاهای آن بهکلی ویرانشدهاند، ممکن نیست. رژیم خاندان اسد، درهرحال رفتنی است. بحران سوریه هرگز از میان نخواهد رفت، مگر آنکه رژیم اسد برافتد و شرایطی بر این کشور حاکم گردد که مطالبات توده مردم تحقق یابد. پوشیده نیست که تحقق این امر از دارو دستههای وابسته به رژیم حاکم و گروههای اسلامگرای مرتجع سنی مذهب از قماش النصره، فتحالشام و داعش ساخته نیست.
در کشورهای دیگر منطقه نیز وضع بر همین منوال است. آنچه که در یمن نیز میگذرد بازتاب همان تضادها و بحرانهای لاینحل منطقه خاورمیانه است. در این کشور نیز، هیچ گروه و دستهای نمیتواند بر بحران غلبه کند. بالعکس ادامه وضع کنونی، نتیجهای جز تشدید جنگ داخلی، کشتار و ویرانی نخواهد داشت. اگر در این کشور هم در غیاب یک جریان چپ، گروه اسلامگرای انصار الله موردحمایت جمهوری اسلامی ایران میتواند رشد کند، نتیجه فقر، استبداد، جهل و خرافات مذهبی و سیاستهای ارتجاعی طبقه حاکم است. بنابراین رژیم ارتجاعی عربستان سعودی و متحدان آن با اقدامات نظامی خود، هرگز نمیتوانند توازن قوا را به نفع دارو دستههای طرفدار خود تغییر دهند. جمهوری اسلامی هم نمیتواند اسلامگرایان طرفدار خود را در رأس قدرت قرار دهد. مطالبات تودههای مردم نیز که هیچیک از این مرتجعین قادر به برآوردن آنها نیست، بهجای خود باقی است . پس آنچه وجود خواهد داشت، تشدید درگیریهای نظامی، کشتار و ویرانی، ادامه وضعیت فلاکتبار تودههای مردم خواهد بود.
بحران منطقه خاورمیانه، البته محدود به کشورهای ضعیفتر و عقبماندهتر این منطقه، نبوده و نخواهد بود. ترکیه، قدرتمندترین کشور این منطقه روزبهروز در بحرانی عمیقتر فرو میرود. دورانی که اقتصاد این کشور از ثبات و رشد نسبی برخوردار بود، سپریشده است. بحران جهانی اقتصاد سرمایهداری، این کشور را نیز تحت تأثیر جدی قرار داده است. رشد نارضایتی و اعتراض در سالهای اخیر، به تشدید سرکوبگری و استبداد طبقه حاکم انجامیده است. نارضایتی میلیونها کرد ساکن این کشور که از حقوق انسانی خود محروماند، با توپ و تانک پاسخدادهشده است. پی آمد آن، رشد و گسترش اقدامات نظامی پ.ک.ک و بمبگذاریهای پیدرپی بوده که تأثیر مضاعفی بر وخامت اوضاع اقتصادی این کشور برجای نهاده و یکی از منابع مهم درآمد این کشور از توریسم را بهشدت کاهش داده است. تلاش گروهی از نظامیان این کشور برای سرنگونی حزب حاکم از طریق کودتا نیز انعکاس دیگری از همین بحرانها است.
دولت ترکیه که در داخل با بحرانهای جدی روبهروست، بر دامنه ماجراجوییهای خود در خارج از کشور و دخالت روزافزون در عراق و سوریه، افزوده است. نتیجه آن هم تشدید بحرانها و تضادهای داخلی و خارجی این کشور بوده است.
تضادها و بحرانهای کشورهای منطقه خاورمیانه بیش از آن عمیقاند که طبقات حاکم بر این کشورها و متحدان منطقهای و بینالمللیشان بتوانند بر آنها غلبه کنند. بالعکس در حالی که تضادها و بحرانهای عمیق، لاینحل مانده، تمایلات توسعهطلبانه و هژمونیطلبانه برخی از این دولتها خود به عاملی دیگر در تشدید این بحرانها تبدیلشده است. نقش بهویژه دو دولت مذهبی فوق ارتجاعی عربستان و جمهوری اسلامی در فلاکت و بدبختی مردم سوریه، عراق و یمن کم نیست. هیچ چشماندازی هم برای تخفیف تضادهای آنها وجود ندارد. کشمکش و رقابت قدرتهای امپریالیست جهان، بهویژه آمریکا، اروپا و روسیه نیز عامل دیگری در تشدید بحرانهای این منطقه، ازهمپاشیدگی کشورها و رشد و گسترش گروهها و دولتهای ارتجاعی است.
وضعیت هنگامی پیچیدهتر میشود که این واقعیت را نیز مدنظر قرار دهیم که امروز هیچ قدرت امپریالیست هژمونیک که بتواند قدرتهای دیگر را به نحوی به تبعیت یا سکوت وادارد وجود ندارد و هر یک میکوشند قدرت و زورآزمایی خود را در ویرانی و تسلط بر این منطقه به رخ رقبای خود بکشند.
یک عامل دیگر که باید آن را در اوضاع آتی خاورمیانه بهحساب آورد، سیاستی است که رئیسجمهور جدید طبقه حاکم آمریکا اتخاذ خواهد کرد. تردیدی نیست که امپریالیسم آمریکا به روال گذشته تلاش خواهد کرد منافع اقتصادی و سیاسی انحصارات امپریالیستی این کشور را در خاورمیانه حفظ کند. اما با توجه به ادعاها و وعدههای ترامپ بر سر معضلات داخلی آمریکا، یا وی تلاش خواهد کرد بار هزینههای مالی بحران اقتصادی آمریکا را بر دوش متحدان منطقهای این کشور بهویژه دولتهای رانتخوار نفتی عربستان و حاشیه خلیج قرار دهد، در آن صورت، ما به ازاء آن مداخله نظامی بیشتر امپریالیسم آمریکا در حمایت از این دولتها و سیاستهای آنها خواهد بود. احتمال دیگر این است که دولت آمریکا در کوتاهمدت هم که شده، بیشتر بر سیاستهای داخلی برای مقابله با وخامت اوضاع اقتصادی و در خارج از کشور، مقابله با چین متمرکز شود، در آن صورت سیاست کنونی اوباما را باکمی تعدیل در خاورمیانه پیش خواهد برد.
این سیاست نهفقط دولتهای متحد امپریالیسم آمریکا در منطقه را از هماکنون نگران ساخته و موقعیت آنها را تضعیف خواهد کرد، بلکه موجب نگرانی قدرتهای امپریالیست اروپایی نیز شده است. سفر نخستوزیر انگلیس به بحرین و شرکت در اجلاس سالانه شورای همکاری کشورهای خلیج فارس، سوای اهداف اقتصادی و ایجاد بازار گستردهتری برای صدور سرمایه و کالاهای انگلیسی در این کشورها، پس از خروج از اتحادیه اروپا، این هدف سیاسی را نیز دنبال میکرد که به این کشورها اطمینان دهد، مستقل از اینکه رئیسجمهور جدید آمریکا چه سیاستی را در قبال منطقه و رژیمهای آن در پیش گیرد، انگلیس همچنان از آنها در مقابل جمهوری اسلامی ایران حمایت خواهد کرد و از همینرو مداخلات نظامی خود را تشدید خواهد کرد. بنابراین بیدلیل نبود که او آشکارا جمهوری اسلامی را به تجاوز و ستیزهجویی متهم کرد و گفت من به تهدیداتی که از سوی ایران متوجه خلیج و سراسر خاورمیانه است، آگاهم. ما باید با همکاری یکدیگر در برابر اقدامات تهاجمی ایران در منطقه بایستیم.
البته اینکه امپریالیسم انگلیس بتواند مانع از اقدامات توسعهطلبانه و هژمونیطلبانه جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه گردد، بهویژه اکنونکه زیر چتر حمایت امپریالیسم روس قرارگرفته، حرفی بیربط است. چون انگلیس اکنون فاقد قدرت سیاسی و نظامی لازم برای چنین مقابلهای است. اظهارات نخستوزیر بریتانیا، بیشتر تلاش برای کسب جایگاه بهتری در رقابت قدرتهای امپریالیست برای کسب بازارهای منطقه است. از همین روست که جمهوری اسلامی ایران نیز این اظهارات نخستوزیر بریتانیا را جدی نگرفت.
اگر قرار باشد، روزی نیرویی به مقابله با جمهوری اسلامی و سیاستهای داخلی و خارجی ارتجاعی آن برخیزد و آمال و آرزوهای توسعهطلبانه پاناسلامیستی آن را نابود کند، نه قدرتهای امپریالیست و قدرتهای منطقهای، بلکه تودههای کارگر و زحمتکش ایران خواهند بود. شرایط آن نیز هماکنون فراهم است.
رژیم جمهوری اسلامی در تمام عرصههای داخلی، با بحرانهای ژرف روبهروست. نارضایتی تودهای از سیاستهای داخلی و خارجی این رژیم گسترده است. ماجراجویی در سیاست خارجی و دخالتهای نظامی و سیاسی در کشورهای دیگر، بر تشدید تضادها و بحرانهای داخلی تأثیرات غیرقابلانکاری گذاشته است. فساد عیان و آشکار، تمام ارکان این رژیم پوسیده را فراگرفته است. وجود اینهمه تضاد و بحران، نشان از این واقعیت است که شرایط عینی، زمینه برافتادن آن را فراهم کرده است. طبقهای هم که قدرت و توانایی سرنگونی این رژیم و نظام اقتصادی – اجتماعی موجود را دارد، طبقه کارگر ایران است که مبارزات روزمره آن، سراسر کشور را فرا گرفته است. اما این نیز واقعیتی است که هنوز رشد و اعتلای مبارزه این طبقه به آن درجه ارتقاء نیافته تا به یک مبارزه سیاسی سرنوشتساز روی آورد و با برانداختن این رژیم و استقرار یک حکومت انقلابی شورایی کارگران و زحمتکشان، نهفقط تودههای وسیع مردم ایران را از شر فجایع این رژیم و خطرات احتمالی آتی نجات دهد، بلکه بر کل منطقه خاورمیانه تأثیرات مثبت و انقلابی برای جاروب کردن تمام اشکال ارتجاع برجای بگذارد. اما چشمانداز این رویآوری طبقه کارگر به انقلاب بیش از هر زمان دیگر روشن است. جز این انقلاب کارگری هیچ آلترناتیو دیگری در برابر تودههای مردم ایران وجود ندارد. چنانچه این انقلاب به تاخیر افتد، خطرات جدی ویرانگری در کمین جامعه ایران خواهد بود که هم اکنون با کوهی ار تضادها و بحرانهای آماده انفجار، مواجه است.
کشورهای خاورمیانه هیچ راهحلی برای تضادها و بحرانهای لاینحل موجود، جز یک انقلاب اجتماعی که بتواند تمام ارکان نظم پوسیده موجود را در هم بکوبد، ندارند.
نظرات شما