پیامدهای سیاسی و اجتماعی مرگ یک جلاد

در ساعات میانی روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، رسانه های حکومتی از سقوط هلی کوپتر حامل ابراهیم رئیسی- رئیس جمهوری منتخب خامنه ای – و همراهانش در حال بازگشت از مراسم افتتاح سد قیزقلعه سی (قلعه دختر) در شمال آذربایجان شرقی خبر دادند.

حسین امیرعبداللهیان وزیر خارجه، محمدعلی آل هاشم امام جمعه تبریز، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی، مهدی موسوی سرتیم حفاظت رئیسی همراه با کادر پرواز و یکی دیگر از محافظان رئیسی از جمله کشته شدگان این سانحه هوایی بودند.

اگرچه از همان آغاز انتشار خبر سقوط هلی کوپتر، کشته شدن ابراهیم رئیسی و بقیه سرنشینان آن برای همگان محرز بود، اما حاکمیت و دستگاه های امنیتی رژیم برای کنترل بحران، مدیریت التهابات ایجاد شده در جامعه و جلوگیری از شادمانی مردم تا سحرگاه روز دوشنبه ۳۱ اردیبهشت از اعلام رسمی خبر مرگ رئیسی و همراهانش خودداری کردند.

نخستین بحران علنی و آشکار این سانحه، سردرگمی و ناتوانی حاکمیت در پیدا کردن محل سقوط هلی کوپتر بود. در دورانی که تکنولوژی پیشرفته حرف اول را می زند، ناتوانی حاکمیت در پیدا کردن محل حادثه آنچنان مشهود بود که مردم محلی و گروه های موتور سوار برای پیدا کردن محل سقوط هلی کوپتر به جنب و جوش درآمدند. حاکمیت مفلوک و درمانده برای پوشاندن ناتوانی خود طبق روال همیشگی، به دروغ پردازی و جعل اخبار روی آورد. پس از چهار ساعت سخنگوی دولت مدعی شد به تلفن خلبان هلی کوپتر زنگ زده، اما امام جمعه تبریز که خود یکی از کشته شدگان سانحه است، از پشت تلفن به پرسش های او جواب داده و گفته است: در میان درختان است. حالش خوب نیست و جایی را نمی بیند.

بعد از این مهمل گویی، فیلمی از فرمانده سپاه پاسداران همراه با تیم تخصصی جمهوری اسلامی در شبکه های اجتماعی به نمایش درآمد که این گروه به اصطلاح خبره و متخصص در اتاقی بر دور یک نقشه کاغدی خیمه زده اند و به شکل مضحکی برای پیدا کردن محل سقوط هلی کوپتر با یکدیگر رایزنی می کنند. نمایش این صحنه های مضحک آنچنان مایه آبرو ریزی حاکمیت شد که در گستره ای وسیع موجبات طنز و شوخی مردم را درشبکه های اجتماعی فراهم کرد.

هرچه ناتوانی رژیم در پیدا کردن محل سانحه بیشتر شد، دروغ بافی حاکمیت برای توجیه این ناتوانی هم افزایش یافت. سردرگمی و ناتوانی رژیم تا بدانجا رسید که طبق ادعای سخنگوی دولت آمریکا، جمهوری اسلامی از آمریکا برای برون رفت از بحران فوق کمک خواست که با پاسخ منفی مواجه شد.

زمانی که جمهوری اسلامی در پیدا کردن محل سقوط هلی کوپتر در اوج ناتوانی بود، پهپادهای ترکیه به پرواز درآمدند و سرانجام با گذشت بیش از  ۱۸ ساعت از زمان وقوع حادثه، دولت ترکیه مدعی شد با به کارگیری پهباد پیشرفته آکینچی محل سقوط هلی کوپتر را شناسایی کرده است. پس از این ادعای ترکیه بود که خبرگزاری های امنیتی رژیم، با انتشار تصاویری از لاشه هلی کوپتر همراه با اجساد سوخته، از مرگ ابراهیم رئیسی و کلیه سرنشینان آن خبر دادند.

بحران جستجو و ناتوانی حاکمیت در پیدا کردن محل سقوط هلی کوپتر، تنها بخش کوچکی از التهابات مرگ رئیسی در ابتدای این سانحه بود. بحران بزرگتر در جامعه دو قطبی ایران، شادمانی مردم  از کشته شدن یک جلاد بود که به طرز چشمگیری در فضای امنیتی کشور بازتاب یافت. جلادی که طی چهل سال، مرگ کسب و کارش بود و در این مدت با نشستن در پست های مختلف قضایی – امنیتی، هزاران زندانی سیاسی را قتل عام کرد، سرکوب زنان را شدت بخشید و در دوره سه ساله ریاست جمهوری خود نیز، مردم بیشتری را کشتار کرد و همراه با کشتار زنان و جوانان کشور کارگران و عموم توده های مردم ایران را نیز به سمت فقر و فلاکت بیشتر کشانید.

اگرچه خامنه ای در نخستین ساعات سقوط هلی کوپتر حامل رئیسی، بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و به رغم آگاهی از مرگ رئیسی، برای سلامتی و بازگشت او به آغوش مردم دعا کرد، اما با کمال خونسردی گفت: ملت ایران نگران و دلواپس نباشد. هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمی آید.

اینکه رئیسی یک مهره مزدور و گوش به فرمان خامنه ای بود، هیچ تردیدی در آن نیست. اینکه با مرگ یک جلاد، جلاد دیگری جای او خواهد نشست، باز هم هیچ تردیدی در آن نیست. با این همه و به رغم واقعیت های موجود، آیا آنگونه که خامنه ای گفته است، مرگ رئیسی برای جمهوری اسلامی فاقد اهمیت است؟ آیا حاکمیت برای گزینش مهره ای دیگر به جای او با هیچ مشکلی مواجه نخواهد شد؟ یا اینکه مرگ رئیسی به رغم گوش به فرمان بودن او، مجموعه ای از تبعات سیاسی را برای حاکمیت در بر خواهد داشت؟

بر خلاف ظاهر آرام خامنه ای که برای پامنبری های خود مرگ رئیسی را امری عادی و کم اهمیت جلوه می داد، دستگاه های امنیتی رژیم اما تا حدود زیادی نه فقط به تبعات مرگ رئیسی در درون حاکمیت واقف بودند بلکه به تبعات اجتماعی و روانی مرگ این جلاد در گستردگی شادمانی مردم نیز آگاهی داشتند.

ابراهیم رئیسی جلاد برگزیده خامنه ای بود که از ریاست دستگاه دزد و فاسد قضائی بر مسند ریاست جمهوری گماشته شد تا با ایجاد یک حاکمیت به ظاهر یک دست، بتوانند بحران ها و طوفان های بزرگ اجتماعی را مهار و در صورت بروز سرکوب کنند. اتفاقی که در جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» رخ داد و مجموعه دستگاه های قضایی و قانون گذاری و اجرایی حاکمیت در هماهنگی کامل با هم، سرکوب لجام گسیخته ای را علیه زنان و جوانان و توده های بپا خاسته مردم ایران سازماندهی کردند.

آنچه اکنون خواب حاکمیت را تا حدودی آشفته کرده و چه بسا با مرگ رئیسی این آشفتگی بیشتر هم شده است، احتمال شکل گیری دوباره قیام و نبردهای خیابانی و بازگشت اعتراضات وسیع توده ای به کف خیابان هاست. آنهم در وضعیتی که زنان دلاور ما همچنان استوار و پایدار در میدان جنگ با مزدوران رژیم ایستاده اند، بازنشستگان در کف خیابان ها حضور دارند و کارگران و عموم توده های مردم ایران نیز با فقر و فلاکت کم نظیری دست به گریبانند. فقر و فلاکتی که در دوره ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی به شدت افزایش یافت و هم اینک به چالشی بزرگ برای هیئت حاکمه تبدیل شده است.

اگرچه در در سیستم ولایی و استبدادی جمهوری اسلامی، ابراهیم رئیسی مهره ای گوش به فرمان بود و اساساً مرگ او در سیاست های کلان جمهوری اسلامی کمترین تأثیری نخواهد داشت، اما برای خامنه ای و هیئت حاکمه ایران گزینش جلاد دیگری با ویژگی های ابراهیم رئیسی که همانند سه سال پیش یک وفاق درونی را برای حاکمیت رقم زند، کار چندان آسانی نیست.

اکنون دیگر بحث گزینش یک رئیس جمهوری از میان نیروهای به اصطلاح اصول گرا و اصلاح طلب و یا انتخاب میان نیروهای اصولگرا و اصولگرایان معتدل نیست. هم اینک نه فقط “اصلاح طلبان” به طور کامل از گردونه قدرت کنار گذاشته شده اند، بلکه اصولگرایان معتدلی نظیر علی لاریجانی هم از مدار قدرت بر کنار شده اند و لذا بعید به نظر می رسد خامنه ای دوباره بخواهد آنان را به میدان رقابت بکشاند. مضافاً اینکه اکنون حتی رقابت میان گرایشات مختلف اصولگرایان هم چندان مطرح نیست.

اما تردیدی نیست که بحران سیاسی تشدید خواهد شد. کشمکش و اختلاف و رقابت بر سر سهم بردن از قدرت در میان گروه بندی‏های حکومتی ازجمله سپاه پاسداران که بر اقتصاد کشور چنگ انداخته است نیز ادامه خواهد یافت.

نکته بعدی، خوشحالی بی حد و حصر لایه های مختلف اجتماعی از مرگ ابراهیم رئیسی ست. بیزاری توده های مردم ایران نسبت به رژیم و شخص ابراهیم رئیسی تا بدان حد بالاست که حتی منتظر نماندند خبر مرگ رئیسی توسط نهادهای رسمی اعلام شود. از همان لحظه انتشار خبر سقوط هلی کوپتر، عموم توده های ستمدیده بویژه خانواده های دادخواه به شادی و پایکوبی آشکار و پنهان برخاستند. گستردگی شادمانی جوانان و زنان و عموم مردم ایران به حدی آشکار بود که دستگاه های امنیتی با صدور اطلاعیه و دستورالعمل های پی در پی، روزنامه نگاران، فعالان اجتماعی، تشکل های دانشجویی، خانواده های دادخواه و حتی فضای مجازی را از هرگونه واکنش نسبت به مرگ رئیسی غیر از تکرار و بازخوانی همان واکنش های رسمی حاکمیت بر حذر داشتند.

در پی چنین دستورالعمل های امنیتی، پلاتفرم های اجتماعی به شدت کنترل و ده ها نفر از فعالان اجتماعی صرفاً به دلیل نوشتن یک جمله طنزآمیز یا یک عبارت هجو در مورد مرگ رئیسی بازداشت و راهی زندان شدند.

سیاست حاکمیت اما صرفا در اعمال فشار بر مردم خلاصه نشد. جمهوری اسلامی برای جبران ناتوانی خود در یافتن محل سقوط هلی کوپتر و کم رنگ کردن شادمانی مردم از مرگ یک جلاد، علاوه بر ایجاد فضای امنیتی به جنازه گردانی پنج روزه رئیسی در شهرهای تبریز و قم و تهران و مشهد روی آورد. در کنار این جنازه گردانی، دست اندرکاران صدا و سیما نیز مشغول به کار شدند تا با فیلم برداری از زاویه های معین، حضور طرفدران رژیم در نمازگزاری و خاکسپاری ابراهیم رئیسی را پر رنگ جلوه دهند. در این بخش نیز حاکمیت با ایجاد فضای امنیتی علاوه بر مردم، به روی خبرنگاران غیر خودی هم شمشیر کشید. تعدادی از خبرنگاران داخلی بازداشت و چند خبرنگار خارجی هم به دلیل اینکه از زاویه هایی غیر از زوایای انتخابی صدا و سیما مشغول فیلمبرداری از جمعیت بودند، با تهدید مأموران امنیتی از محوطه دانشگاه تهران خارج و با شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل ذوب شدگان ولایت به سمت هتل هایشان بدرقه شدند. با این همه و به رغم تمام تمهیدات امنیتی، شادمانی آشکار و پنهان توده های مردم ایران از مرگ یک جلاد، آنچنان گسترده بود که تبلیغات صدا و سیما و جنازه گردانی ابراهیم رئیسی هم نتوانست شادمانی مردم را از متن به حاشیه بکشاند.

شادمانی بی حد و حصر مردم از مرگ یک جلاد، سرافکندگی حاکمیت در پیدا کردن محل سقوط هلی کوپتر حامل ابراهیم رئیسی، بالا رفتن روحیه انقلابی کارگران و زنان و جوانان و دیگر لایه های اجتماعی، گزینش نه چندان آسان جایگزینی ابراهیم رئیسی در نمایش انتخاباتی ۸ تیر، جدال و تلاطمات درونی حاکمیت و مهمتر از همه تسریع چشم انداز برآمد طوفان های سهمگین سیاسی و اجتماعی پیش بینی نشده، از جمله پیامدهای بعد از مرگ رئیسی جلاد هستند که خامنه ای و جمهوری اسلامی را به چالش گرفته اند.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۷۱  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.