اندوه مادران دادخواه

چه روزگار عجیبی است 

سرو جوان بر سینه دیوار قد می‌کشد  

و نگاه غنچه‌ها از پشت دیوارهای سیمانی 

و آنگاه  

اندوه مادران را با نی‌لبک چوپان اندازه می‌گیرند 

این شکم‌های فربه  

آوای نی و اندوه را نمی‌بینند 

نمی‌شنوند 

من از تو یاد گرفتم برخیزم 

بر افروزم  

شعله‌های وجودم را 

نفس‌های تو گواهی می‌دهند 

تو سراپا عشقی 

و زیباترین سرود زندگی 

و من امروز فردا و فرداهای دیگر رسالت تو را با 

 گلوی خونین به دوش خواهم کشید 

بر گورهای بی‌غروبان خواهم گریست 

درد من  

درد گریستن نیست 

باران گریه از خشم است 

درد من آواز مادری است 

در اندوه شعر بیداری وطن 

به هنگام سکوت 

درد من 

درد آگاهی خلق است 

درد حرف‌نزدن 

 

سیاهکوه 

POST A COMMENT.