قطعنامه در مورد اوضاع سیاسی، وظایف و تاکتیک‌های سازمان

۱- جامعه ایران با عمیق‌ترین بحران‌های تمام دوران استقرار جمهوری اسلامی روبه‌روست. آنچه ویژگی جامعه ایران را در شرایط بحران‌ انقلابی کنونی تشکیل می‌دهد، تشدید روزافزون تضادها و عمیق‌تر شدن بحران‌ها در تمام عرصه‌های اقتصادی- اجتماعی و سیاسی است.

۲- بحران اقتصادی رکود – تورمی عمیق‌تر از هر زمان دیگر شالوده‌های شیوه تولید سرمایه‌داری را به لرزه درآورده است. اقتصاد سرمایه‌داری ایران در دو سال گذشته همچنان در رکودی ژرف قرار داشت. بسیاری از کارخانه‌ها و فعالیت‌های تولیدی تعطیل شدند و بیکاری ابعاد  گسترده‌تری به خود گرفت. از جمعیت ۶۳ میلیونی در سن کار، تعداد شاغلین حدود ۲۳ میلیون اعلام‌شده است.

تورم به‌کلی افسارگسیخته و در ابعادی بی‌سابقه رشد کرده است. بانک مرکزی در اواخر خردادماه اعلام کرد که نرخ تورم نقطه‌ای در اردیبهشت سال ۱۴۰۲، ۷ / ۵۹ درصد افزایش‌یافته است.

مرکز آمار رژیم نیز اعلام کرد قیمت مواد غذایی فروردین‌ماه ۱۴۰۲ به‌طور متوسط ۵ / ۷۸ درصد بیشتر از فروردین سال ۱۴۰۱ بوده است. با‌وجود این، مرکز آمار سازی رژیم که همواره تلاش کرده‌است، نرخ واقعی تورم را کتمان کند، نرخ تورم سالانه کشور را در شهریور ماه ١٤٠٢ برابر با ۱ / ۴۶  درصد اعلام کرد.

جمهوری اسلامی که درنتیجه رکود تولید، کاهش شدید درآمدهای نفت و گاز و در همان حال هزینه‌های کلان دستگاه عریض و طویل دولتی انگل با بحران مالی وخیم و کسری‌های بودجه صدها هزار میلیارد تومانی مواجه است، برای تأمین هزینه‌های خود پی‌درپی به قرض از بانک‌ها و انتشار اسکناس‌های بی‌پشتوانه متوسل شده است. در حال حاضر حجم نقدینگی از ۶۴۰۰ هزار میلیارد تومان فراتر رفته است. بدهی دولت به بانک‌ها نیز از مرز ۷۰۵ هزار میلیارد تومان رد شده و بدهی بخش دولتی به سیستم بانکی در پایان دی‌ماه سال ۱۴۰۱ به بیش از ۸۰۲ هزار میلیارد تومان رسید.

درنتیجه این بحران عمیق رکود- تورمی و بحران مالی دولت، شرایط معیشتی کارگران و زحمتکشان به نحو بی‌سابقه‌ای وخیم‌تر شد و سطح معیشت توده‌های زحمتکش شدیداً تنزل کرد.

درحالی‌که بهای کالاهای موردنیاز مصرفی مردم عموماً با نرخ دلار تعیین می‌شوند، هم‌اکنون حداقل دستمزد روزانه کارگران چیزی معادل ۴ تا ۵ دلار در روز (۵ میلیون و ۳۰۸ هزار تومان در ماه) است. با همین قیمت کالاها در ایران، در بسیاری از کشورهای جهان حداقل دستمزد روزانه کارگران بین ۸۰ تا ۱۰۰ دلار است. روشن است که به فرض اگر با این تورم افسارگسیخته، خانواده‌های کارگری در هرماه سه برابر این حداقل دستمزد دریافت کنند، نمی‌توانند حتی با داشتن مسکن شخصی، نیمی از هزینه‌های ضروری خود را تأمین کنند. بنابراین فقر ابعاد بسیار گسترده‌ای به خود گرفته است. اخیراً یک عضو کمیسیون اقتصادی مجلس ارتجاع اسلامی، اعلام کرد:”خط فقر در تهران به ۳۰ میلیون تومان” رسیده است. اکنون با قطعیت می‌توان گفت که لااقل ۸۰ درصد مردم ایران زیرخط فقر به سر می‌برند و فراتر از آن، بازهم بر طبق اظهارنظر مقامات دولتی ۱۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر از کل جمعیت ایران “از امکانات اولیه زندگی مانند مسکن، اشتغال، تحصیلات تا ۱۲ سال، سلامت، خوراک و پوشاک محروم هستند”. یعنی فقیر و گرسنه به‌تمام‌معنای کلمه‌اند.

 

۳- این وخامت روزافزون وضعیت معیشتی توده‌های کارگر و زحمتکش و گسترش ابعاد و دامنه فقر و بیکاری در شرایطی که جامعه ایران از مدت‌ها پیش با یک بحران سیاسی فراگیر مواجه است، به تشدید مبارزات تعرضی و مستقیم توده‌ای برای سرنگونی نظم حاکم بر ایران انجامیده است.

در موقعیت انقلابی موجود، جامعه ایران زیر فشار تضادها و بحران‌های متعدد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، زیست‌محیطی، بسان انباری بزرگ و متراکم از باروت است که هر جرقه کوچک، می‌تواند آن را به انفجاری مهیب تبدیل کند. تلاش ارتجاع برای خاموش کردن شعله‌های حریق این انفجارات در طول چند سال اخیر، مکرر ناکام مانده و پی‌درپی شعله‌های آتش خشم توده‌ای زبانه کشیده است.

– در ادامه جنبش‌های بزرگ پیشین، اواسط اردیبهشت سال گذشته طغیان نوین توده‌های زحمتکش و تهیدست شکل گرفت. ده‌ها هزار تن از مردم زحمتکش و فقیر در اعتراض به آزادسازی قیمت‌ها به‌ویژه گرانی نان به تظاهرات و نبردهای خیابانی روی آوردند. در مدتی کوتاه این موج نوین و پردامنه جنبش تعرضی توده‌ای، که از شهرهای خوزستان آغاز گردید، به استان‌های غرب کشور، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد، لرستان و کرمانشاه بسط یافت. دامنه آن به گلپایگان در اصفهان، رشت در گیلان، نیشابور در خراسان رضوی رسید و حتی اعتراضات محدودتری را در چندین شهر و شهرک در استان‌های دیگر نیز در پی داشت. این طغیان نوین جنبش انقلابی توده‌ای علیه نظم حاکم، تقریباً دو هفته خیابان‌های چندین شهر را به عرصه نبرد توده‌های زحمتکش با دشمن طبقاتی حاکم بر ایران تبدیل کرد. توده‌های مردم با سردادن شعار مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی، تصاویر سران نظام را از ساختمان‌های دولتی به زیر کشیدند و چندین مرکز سرکوب و تحمیق مذهبی را به آتش کشیدند. رژیم با گسیل هزاران مزدور نظامی از مناطق دیگر و سرکوب و کشتار وحشیانه توانست موقتاً اوضاع را تحت کنترل خود درآورد. لااقل ۵ تن از مردم مبارز توسط سرکوبگران به قتل رسیدند.

نکته قابل‌توجه در جریان این جنبش توده‌ای، اعتلای هم‌زمان جنبش کارگری، اعتصاب و تجمع رانندگان شرکت واحد، نفت، گاز و پتروشیمی، تظاهرات بزرگ معلمان و تجمع‌های بازنشستگان بود.

کارگران شرکت واحد در جریان این اعتصاب و تجمع، با جنبش‌های اعتراضی توده‌ای ابراز همبستگی کردند. تعداد دیگری از تشکل‌های مستقل و فعالان کارگری نیز با صدور بیانیه‌هایی پشتیبانی خود را از مبارزات توده‌های زحمتکش که در شهرهای مختلف در جریان بود، اعلام کردند. علاوه براین، اعتصابات، تجمعات و تظاهرات سراسری معلمان و بازنشستگان فرهنگی در جریان بود که با خواست محوری آزادی معلمان دربند در ۴۰ شهر برپا گردید. رژیم بازداشت فعالان کارگری و معلمان را در دستور کار قرارداد. تعداد زیادی از فعالان کارگری و معلمان بازداشت و تعدادی اخراج شدند.

– رژیم با سرکوب جنبش توده‌ای زحمتکشان و تهیدستان شهرها و به بندکشیدن صدها معلم و ده‌ها فعال کارگری، بر این پندار خام بود که اوضاع را تحت کنترل درآورده است. اما این‌یک خیال باطل بود. نه‌فقط مبارزات کارگران، معلمان، بازنشستگان ادامه یافت بلکه عرصه جدیدی از مبارزه در سطحی وسیع‌تر میان زنان و رژیم زن‌ستیز جمهوری اسلامی در خیابان‌های به‌ویژه شهرهای بزرگ بر سر نفی حجاب اجباری آغاز گردید. این مبارزه تا تیرماه به مرحله‌ای رسید که جمعی از دختران جوان، با حضور دریکی از خیابان‌های اصلی شیراز، با برداشتن حجاب، قانون ارتجاعی حجاب اجباری رژیم را آشکارا به چالش کشیدند. جمهوری اسلامی برای مهار این مبارزه، برشدت سرکوب زنان در سراسر ایران افزود. اما این سرکوب نه‌فقط معضل رژیم را حل نکرد، بلکه در آخرین روزهای شهریورماه، قتل مهسا امینی (ژینا) توسط پلیس ارشاد، زمینه‌ساز یک جنبش توده‌ای جدید علیه رژیم گردید که تا اواخر دی‌ماه ادامه یافت.

– این موج نوین جنبش انقلابی، بزرگ‌ترین رویداد سیاسی پس از کنفرانس ۱۸ سازمان بود و از بسیاری جهات پیشرفته‌تر از تمام امواج پیشین جنبش‌های انقلابی توده‌های مردم برای سرنگونی نظم ارتجاعی حاکم بر ایران بود. نیروی محرکه و رهبری کننده این جنبش زنان بودند. این جنبش که با اعلام مرگ ژینا در ۲۵ شهریور و تجمع و تظاهرات زنان مقابل بیمارستان کسری در تهران آغاز گردید، در جریان مراسم خاک‌سپاری او در ۲۶ شهریور در کردستان با شعار”مرگ بر دیکتاتور” “ژن، ژیان، آزادی”، به جنبشی توده‌ای تبدیل گردید و به سراسر ایران بسط یافت. در همان نخستین روزهای آغاز این موج پرقدرت جنبش، مردم در متجاوز از ۸۰ شهر و ده‌ها دانشگاه به تظاهرات و اعتصاب روی آوردند. شعار، “زن، زندگی، آزادی”، “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر خامنه‌ای” و “مرگ بر جمهوری اسلامی” در سراسر ایران طنین‌انداز شد.

برای نخستین بار صدها هزار تن از مردم ایران به مدت چهار ماه به رودرروئی خیابانی مستقیم با رژیم روی آوردند.

ترکیب نیروهایی که در این جنبش حضور یافتند، بسیار فراتر و متنوع‌تر از جنبش‌های پیشین بود. زنان، دانشجویان، جوانان محلات، معلمان، کارگران، بازاریان، رانندگان، برخی گروه‌های حرفه‌ای از نمونه پزشکان، وکلای دادگستری، هنرمندان و هنرپیشه‌ها، روزنامه‌نگاران، ورزشکاران، توده‌های مردم شهرهای کردستان، سیستان و بلوچستان، کرمانشاه، گیلان و مازندران، اصفهان، ایذه و بسیاری از شهرهای دیگر، در آن حضور یافتند. مطالبه مشخص عمومی جنبش، آزادی بود.

زنان در این جنبش قوانین و مقررات ارتجاعی حجاب اجباری و جداسازی زن و مرد را با اراده انقلابی خود ملغی ساختند. روسری‌ها را به آتش کشیدند. در دانشگاه‌ها، بساط جداسازی زن و مرد را برچیدند. دانش‌آموزان مدارس نیز در بسیاری موارد حجاب اجباری را به دور افکندند و عکس‌های سران جمهوری اسلامی را از کتاب‌ها پاره کردند و سوزاندند.

شعارهای این جنبش، “زن، زندگی، آزادی”، “مرگ بر دیکتاتور” “مرگ بر جمهوری اسلامی” و در سطحی محدود در کردستان “کار- نان- آزادی- حکومت شورایی” و “زنده‌باد سوسیالیسم” بود.

در جریان این جنبش بزرگ توده‌ای، اشکال متنوعی از مبارزه برای مقابله با رژیم به کار گرفته شد. اعتصابات و تجمعات دانشجوئی، راهپیمایی، تظاهرات توده‌ای، تظاهرات موضعی، سنگربندی‌های خیابانی، تعطیلی تعدادی از مدارس و پیوستن دانش‌آموزان به تظاهرات خیابانی، اعتصابات کارگری، اعتصاب رانندگان کامیون‌ها، اعتصاب کسبه، به آتش کشیدن تصاویر و نمادهای رژیم، تشکیل گروه‌های رزمی و حمله به مراکز سرکوب و ستم به‌ویژه در مناطقی نظیر کردستان و بلوچستان، حمله به پایگاه‌های بسیج، مراکز مذهبی، دفاتر امام‌جمعه‌ها، حمله به منازل عوامل رژیم با کوکتل مولوتف، ترور عناصر سرکوبگر، شعارنویسی علیه سران جمهوری اسلامی، عمامه پرانی و ناامن کردن کوچه و خیابان برای آخوندها و تمام عوامل رژیم ، نمونه‌های آن بود.

این جنبش، چندین ویژگی داشت. گستردگی و سراسری بودن این جنبش یکی از ویژگی‌های برجسته آن بود. سازمان‌یافته‌تر از تمام جنبش‌های توده‌ای سال‌های اخیر بود. به آن درجه از بلوغ رسید که در سراسر کشور شعارهای واحدی سر داده شد. مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه‌ای، مرگ بر جمهوری اسلامی”زن، زندگی،آ زادی”.

حضور بسیار گسترده زنان در جنبش، آن را از تمام جنبش‌های پیشین متمایز می‌ساخت. یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته این جنبش، نقش حماسی و قهرمانانه زنان و جوانان در مبارزات بود. زنان با مبارزات قهرمانانه و فداکاری‌های خود، نه‌فقط جنبش انقلابی مردم ایران را برای سرنگونی ارتجاع حاکم، چندین گام به جلو سوق دادند، بلکه به آن بعد بین‌المللی بخشیدند و حمایت جهانی از جنبش انقلابی مردم ایران را به دست آوردند. خصلت تعرضی این جنبش در نبردهای خیابانی با شجاعت و ازخودگذشتگی جنگجویان بسیار برجسته بود. نکته مهم دیگر این‌که به‌رغم محدودیت و قطع شبکه‌های اجتماعی، به‌خوبی از این امکان برای سازمان‌دهی و اطلاع‌رسانی بهره‌برداری شد و انعکاس بین‌المللی برجسته‌تری در قیاس با تمام جنبش‌های قبلی به دست آورد.

این جنبش درروند پیشروی خود به‌سوی سرنگونی جمهوری اسلامی، دست‌به‌نقد هم یکی از دست‌آوردهای بزرگش عملی کردن لغو حجاب اجباری، بی‌توجه به خواست مرتجعین حاکم و قوانین ارتجاعی رژیم بوده است. تمام تلاش‌های ارتجاعی بعدی رژیم برای بازگرداندن اوضاع به‌پیش از شهریور سال گذشته و احیای حجاب اجباری تا به امروز با شکست روبه‌رو شده است.

این جنبش بی‌وقفه در مهرماه اعتلا یافت. هم‌زمان با تظاهرات، نبردهای خیابانی و اعتصابات دانشجوئی، چندین اعتصاب مهم کارگری نیز برپا گردید. در ۱۸ مهرماه کارگران پیمانی نفت و گاز در عسلویه با شعارهای مستقیم سیاسی، به اعتصاب و تظاهرات روی آوردند و شعار مرگ بر دیکتاتور را سر دادند.

در چهلمین روز یادبود قتل مهسا در ۴ آبان، این جنبش به اوج خود رسید. در این روز بسیاری از دانشگاه‌ها و مدارس تعطیل شدند و لااقل در ۱۵۰ شهر و دست‌کم ۱۴۰ دانشگاه، مردم با تظاهرات و شعار مرگ بر دیکتاتور در این جنبش بزرگ سراسری حضور یافتند.

اعتصاب سراسری رانندگان و کامیون‌داران که از روز پنجم آذرماه آغاز گردید و چندین روز ادامه یافت، سیستم حمل‌ونقل کالا را در سراسر کشور فلج کرد.

در این مرحله برای مصون داشتن جنبش از دستبردهای ارتجاع سلطنتی، شعار ” مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” به شعارهای پیشین افزوده شد.

جمهوری اسلامی در جریان این جنبش، وحشی‌گری و کشتار را به اوج رساند. متجاوز از ۵۵۰ تن از مبارزان در جریان نبرد با این دشمن بی‌رحم به قتل رسیدند. بیش از ۲۰ هزار تن نیز زیر شکنجه‌های وحشیانه به بند کشیده شدند. تعدادی نیز اعدام شدند.

این رویداد بزرگ پس از قیام آبان ماه ۹۸ تأیید دیگری بر ارزیابی درست کنفرانس ۱۸ سازمان مبنی بر وجود موقعیت انقلابی در ایران و تعیین مشی و تاکتیک‌های سازمان بود. در این دوران به‌ویژه در دیکتاتوری‌های عریان که خشم و انزجار متراکم توده‌ای علیه طبقه حاکم به نهایت خود رسیده است، هر اتفاق ولو به‌ظاهر کوچک می‌تواند به محرکی برای برپائی توفانی بزرگ و انقلابی ویرانگر تبدیل شود. در چنین موقعیتی که تمام شرایط عینی ضروری برای یک انقلاب فراهم است، اشکال بسیار متنوعی از مبارزات شکل می‌گیرند. امواج جنبش‌های توده‌ای بزرگ یکی پس از دیگری فرامی‌رسند. در فاصله دو موج‌بلند جنبش، امواجی کوتاه‌تر آن‌ها را همراهی می‌کند، اما پی آمد هر موج بزرگ، امواجی بزرگ‌تر از امواج پیشین است.

 

۴- آنچه که مانع شد جنبشی با این عظمت که تا آستانه انقلاب پیش رفت، به انقلاب منجر شود، ضعف‌های بزرگ آن بود که سازمان ما از همان آغاز بر آن‌ها تأکید کرده بود. این جنبش فاقد یک رهبری طبقاتی انقلابی بود. اساساً رهبری نداشت. حرکتش جز در موارد استثنائی و در برخی مناطق نظیر کردستان و بلوچستان، با فراخوان‌های خود انگیخته و نیز شبکه‌های اجتماعی و تلویزیون‌های ماهواره‌ای صورت می‌گرفت.

گرچه در بطن این جنبش، تظاهرات توده‌ای پردامنه‌ای شکل گرفت، اما نتوانست از پشتوانه اشکال عالی‌تر، توده‌ای‌تر و مؤثرتر مبارزه نظیر اعتصابات عمومی توده‌ای بهره‌مند گردد.

ضعف دیگر این جنبش به‌استثنای کردستان در این بود که در مناطق محدودی از شهرها و استان‌های کشور شکل گرفت و نتوانست به اعماق مناطق زحمتکش نشین بسط یابد و توده‌های زحمتکش را در مقیاس گسترده وارد این جنبش کند. این ضعف، این امکان را به رژیم داد که نیروهای سرکوب خود را در نقاط معین و محدودی برای سرکوب متمرکز سازد.

به‌رغم سازمان‌یافتگی نسبی این جنبش در محلات، اما از سازمان‌دهی، هماهنگی و رهبری سراسری، همانند جنبش‌های پیشین محروم بود.

یکی دیگر از نقاط ضعف جنبش، سطح پائین آگاهی سیاسی بود و بدیل روشن و مشخصی نداشت. اساساً فاقد بدیل بود. شعار نفی جمهوری اسلامی ضروری بود، اما شعار نفی برای کشاندن توده‌های میلیونی به جنبش، کافی نیست. مردمی که تجربه شکست انقلاب ۵۷ را داشتند، می‌خواستند بدانند که چه قدرتی جایگزین جمهوری اسلامی می‌شود. شعار ” زن، زندگی، آزادی” گرچه به خاطر عام بودنش، به‌ویژه در اوایل این جنبش، قدرت بسیج کننده بالائی داشت و تأثیرات مهم داخلی و بین‌المللی نیز برجای نهاد، به تنهائی کافی نبود. شعاری نبود که به‌ویژه بتواند میلیون‌ها کارگر و زحمتکش را به جنبش جلب کند. شعار کار، نان، آزادی، حکومت شورایی البته در کردستان سر داده شد، اما در جنبش سراسری انعکاسی نیافت. دلیل آن هم البته روشن بود، حامل طبقاتی این شعار، توده‌های کارگر و زحمتکش نقش محدودی در این جنبش داشتند. بنا به دلایل فوق‌الذکر است که هرچه جنبش تضعیف و از دامنه آن کاسته شد، شعارهای اولیه آن نیز سیر نزولی پیمود و با شعارهای بی‌محتوا امثال “این ماه ماه خونه خامنه‌ای سرنگونه” به پایان رسید.

۵- چشم‌انداز تحول اوضاع سیاسی در ایران

بنا به دلایل فوق، جنبش فروکش کرد. اما این به معنای پایان کار نبوده و نیست. بدان معنا نیست که روند تحول اوضاع سیاسی جامعه تغییر کرده است. مبارزه در اشکالی دیگر همچنان ادامه دارد. بحران ریشه‌دارتر از آن است که سرکوب ارتجاع، پایانی بر آن باشد. هیچ‌یک از تضادها و بحران‌هایی که جامعه ایران با آن‌ها مواجه بوده نه‌تنها با سرکوب و وحشی‌گری طبقه حاکم حتی تخفیف نیافته، بلکه تشدید شده‌اند. روحیه انقلابی توده‌های مردم نیز همچنان بالاست.

مادام که جامعه ایران درگیر بحران سیاسی فراگیر و عمیق، دوران انقلابی و موقعیت انقلابی است و نیاز به تغییر و دگرگونی وجود دارد، همان‌گونه که تجربه تمام سال‌های پس از دی‌ماه سال ۹۶ به‌وضوح نشان داد، پیامد فرونشستن هر موج جنبش، امواج بزرگ‌تر و قدرتمندتر خواهد بود. نظم حاکم بر ایران پوسیده‌تر از آن است که بتواند با این سرکوب‌ها از چنگال بحران سیاسی انقلابی بزرگ کنونی نجات یابد. طبقه حاکم نیز که سلطه و هژمونی ایدئولوژیک – سیاسی خود را به‌کلی بر مردم ازدست‌داده و اکنون صرفاً با تکیه به قهر و دستگاه نظامی سرکوب، سلطه طبقاتی خود را حفظ کرده است، نمی‌تواند بدون تغییر به حیات خود ادامه دهد.

مردم ایران دیگر نظم کنونی حاکم بر ایران و جمهوری اسلامی را تحمل نخواهند کرد. مردم تمام ارکان و موجودیت دولت دینی را زیر سؤال برده‌اند. علیه آن، جنبش‌های بزرگ برپا کرده و حتی به نبردهای قهرآمیز روی آورده‌اند. نشان داده‌اند که برای برانداختن آن آماده هر فداکاری و جان‌فشانی نیز هستند. طبقه حاکم نیز در برابر همگان عریان و آشکار ورشکستگی خود و سیاست‌هایش را کاملاً برملا کرده است. به همگان نشان داده است که دیگر نمی‌تواند به شیوه پیشین حکومت کند. راه رفورم بر این نظام بسته است و جامعه نیاز به تغییر دارد. جمهوری اسلامی هیچ راه نجاتی ندارد و بر خواهد افتاد. البته مقاومت کرده و خواهد کرد، اما این مقاومت راه برون‌رفت از بحران نبوده و نخواهد بود.

چشم‌اندازی که در برابر ما قرارگرفته است، تشدید بیشتر تضادها و بحران‌ها در تمام عرصه‌ها است. جمهوری اسلامی همان‌گونه که تا همین لحظه نشان داده است، راه‌حلی برای بحران اقتصادی ندارد. این بحران همان‌گونه که تا به امروز شاهد آن بوده‌ایم، زیر فشار تضادهای لاینحل سرمایه‌داری ایران و سیاست اقتصادی طبقه حاکم تشدید شده است. نتیجه بلافصل آن نیز، تشدید وخامت شرایط مادی و معیشتی توده‌های کارگر و زحمتکش خواهد بود. فقر، بیکاری و گرسنگی و انواع و اقسام مصائب اجتماعی ابعاد وسیع‌تری به خود خواهد گرفت. پیامد جبری این اوضاع، تشدید تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی خواهد بود. حتی اگر تمام قدرت‌های امپریالیست جهان که همواره حامی و پشتیبان جمهوری اسلامی بوده‌اند، با تمام قوا به یاری آن برخیزند، تغییری در اوضاع رخ نخواهد داد. مادام که بحران سیاسی فراگیر جامعه حل نشود، حتی تعدیل بحران اقتصادی ممکن نیست. لازمه حل این بحران سیاسی نیز تغییر است و هر تغییر به معنای برافتادن لااقل جمهوری اسلامی است. در همان حال، اکنون مطالبات سیاسی، اجتماعی و رفاهی توده‌های وسیع مردم ایران مبرم‌تر از هر زمان دیگر مطرح است و تضاد عموم توده‌های مردم باکلیت دولت دینی و استبدادی حاکم بر ایران را به نهایت حدت خود رسانده است. امروز نیاز به تغییر جامعه ایران، مبرم‌تر از هر زمان دیگر است.

 

۶- اما این تغییر در شرایطی که موقعیت عینی برای یک انقلاب در ایران وجود دارد، مقدم بر هر چیز به این معناست که جامعه نیازمند دگرگونی اجتماعی از طریق یک انقلاب است. این واقعیت به‌وضوح از قیام آبان ماه ۹۸ تا موج بزرگ جنبش انقلابی نیمه دوم سال گذشته به‌وضوح نشان داده‌شده است. اما برای این‌که یک انقلاب رخ دهد، کافی نیست که تمام شرایط عینی برای انقلاب فراهم باشد، باید طبقه انقلابی نیز به‌عنوان یک طبقه متشکل و آگاه این آمادگی را کسب کرده باشد که طبقه حاکم را سرنگون کند و تغییر را به شیوه انقلابی عملی کند. تجربه چند سال اخیر تا به امروز نشان داده است، طبقه کارگر هنوز این آمادگی را کسب نکرده است.  ادامه وضعیتی که نه طبقه حاکم توانسته با تمام سرکوبگری‌هایش اوضاع را تحت کنترل درآورد و به شیوه سابق حکومت کند و نه توده‌های مردم توانسته‌اند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، نتیجه همین ضعف جنبش طبقاتی کارگران بوده است. این وضع نمی‌تواند برای مدتی طولانی دوام آورد، چراکه ادامه آن به معنای سیر قهقرائی جامعه‌ای در بن‌بست خواهد بود. زمان تعیین تکلیف نزدیک‌تر شده است. بنابراین دوره پس از کنفرانس ۱۹ سازمان، یک دوره حساس و تعیین‌کننده خواهد بود. همه‌چیز وابسته به نقشی است که طبقه کارگر ایفا خواهد کرد. یا طبقه کارگر از فرصت باقی‌مانده استفاده خواهد کرد و در جریان نبردهای پیش رو، خود را به‌عنوان یک طبقه متشکل سازمان خواهد داد و به‌عنوان رهبر جنبش، تغییر را به شیوه انقلابی در جریان یک انقلاب به مرحله اجرا درخواهد آورد، یا طبقه حاکم تغییر را به شیوه ضدانقلابی عملی خواهد کرد و عجالتاً بحران سیاسی را حل خواهد کرد. چنانچه این احتمال به واقعیت نپیوندد و بن‌بست کنونی ادامه یابد، نتیجه، سیر قهقرائی جامعه خواهد بود.

 

۷- در این نکته تردیدی نیست که در شرایطی مثل امروز ایران که جامعه در یک موقعیت انقلابی قرارگرفته راه رفورم در چهارچوب نظم موجود بسته‌شده، طبقه حاکم نمی‌تواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند، جمهوری اسلامی دیگر امکان بقاء در ایران ندارد و سرنگون خواهد شد. اما این بدان معنا نیست که درهرحال، حتی در شرایطی که طبقه انقلابی آمادگی سرنگونی طبقه حاکم ارتجاعی را نداشته باشد، طبقه حاکم در کل نمی‌تواند حکومت کند. بلکه به شیوه گذشته نمی‌تواند حکومت کند. اما به کدام شیوه نمی‌تواند حکومت کند؟ به شیوه‌ای که تاکنون در چهارچوب یک رژیم سیاسی به نام جمهوری اسلامی با تمام جناح‌ها، نهادها، تاکتیک‌ها و سیاست‌هایی که هژمونی و سلطه طبقاتی خود را برای یک دوران حفظ کرد و بر مردم حکومت کرد. همان‌گونه که سازمان ما مکرر تأکید کرده است، جمهوری اسلامی شکلی از حاکمیت طبقه سرمایه‌دار است. اما تنها شکل آن نیست و جمهوری اسلامی خط قرمزی برای این طبقه محسوب نمی‌شود. ازاین‌رو طبقه حاکم بیکار ننشسته و در شرایطی که دیگر هیچ چشم‌اندازی جز سرنگونی جمهوری به دست توده‌های مردم باقی نمانده و خطر انقلاب تمام موجودیتش را تهدید می‌کند، یا ادامه بحران سیاسی و کشمکش بی‌فرجام نبردها، خطر فروپاشی، جامعه را تهدید می‌کند، تلاش خواهد کرد شکل دیگری از حاکمیت سیاسی خود را جایگزین جمهوری اسلامی کند.

اما تغییر در ایران به شیوه ضدانقلابی همان‌گونه که بازهم سازمان مکرر بر آن تأکید کرده، نمی‌تواند با تضادهای بی‌شمار لاینحل که جامعه ایران با آن‌ها روبه‌روست و شکاف‌های عمیقی که در این جامعه وجود دارد، به شیوه‌ای معمول، فرضاً از طریق جابجایی‌های مسالمت‌آمیز و دست‌به‌دست شدن به‌اصطلاح آرام و دمکراتیک قدرت از دست یک گروه به گروهی دیگر از نمایندگان سیاسی بورژوازی عملی گردد. راه‌حل ضدانقلابی، شیوه عمل و تاکتیک‌های ضدانقلابی می‌خواهد که از عهده هیچ‌یک از اپوزیسیون‌های بورژوائی شناخته‌شده ساخته نیست.

یکی از ویژگی‌های بحران عمیق و ریشه‌دار انقلابی تاکنون این است که تمام مدعیان قلابی نجات را یکی پس از دیگری به صحنه فراخوانده، بی‌اعتبار کرده و به حاشیه رانده است.

در جریان موج جنبش انقلابی نیمه دوم سال گذشته، گروه‌های رنگارنگی از مدافعان نظام سرمایه‌داری به‌عنوان اپوزیسیون ظاهر شدند و حتی با تشکیل بلوک‌هایی خود را یگانه بدیل جمهوری اسلامی برای کسب قدرت سیاسی و حل بحران‌های جامعه ایران اعلام کردند.

آن‌ها تلاش کردند، از طریق جلب حمایت قدرت‌های جهانی و تبلیغات شبکه‌های تلویزیونی فارسی‌زبان وابسته به قدرت‌های بزرگ جهان، با وعده دروغ آزادی، جایگاهی در میان مردم ایران و صحنه سیاسی جامعه ایران به دست آورند. اما شکست خوردند. چراکه جامعه ایران با یک بحران سیاسی ژرف، همه‌جانبه و فراگیر و تضادهای بسیار حاد روبه‌روست. این بحران راه‌حل عملی و فوری را می‌طلبد. چگونه راه‌حلی؟ راه‌حلی که بتواند تضادهای لاینحلی را که به نقطه ستیز رسیده‌اند حل یا لااقل تعدیل کند. بحران ریشه‌ای در ساختار اقتصادی جامعه، بحران رکود- تورمی مزمن که قدمت آن به طول عمر جمهوری اسلامی و فراتر از آن سال‌های اواخر دوران رژیم سلطنتی می‌رسد، باید حل شود، آن‌ها اما راه‌حلی نداشتند. بحران سیاسی کنونی در ایران، علاوه بر این، حاصل یک تضاد عمده دیگر نیز هست که در روبنای سیاسی نظم حاکم قرار دارد و مستقیماً اقشار و گروه‌های اجتماعی مختلف جامعه را هدف قرار داده و آن‌ها را به تقابل و رودرروئی با این روبنای سیاسی-ایدئولوژیک کشانده است. این روبنای سیاسی، با استبدادش، که نمونه بی‌نظیری در سراسر جهان است، تضاد تقریباً عموم مردم را بانظم موجود و طبقه حاکم به درجه یک تضاد آشتی‌ناپذیر و غیرقابل‌حل، تشدید کرده و علت و سرمنشأ دیگری بر بحران سیاسی کنونی شده است. این اپوزیسیون‌های بورژوائی که خود را بدیل جمهوری اسلامی برای حل بحران سیاسی می‌پنداشتند، راه‌حلی برای حل این تضاد عموم توده‌های مردم با دستگاه دولت استبدادی نداشتند و نمی‌توانستند داشته باشند. چراکه آن‌ها خواستار همین دستگاه دولت استبدادی موجودند و درنهایت چیزی که می‌خواستند کنار رفتن سیستم ولایت‌فقیه و در رادیکال‌ترین شکل آن که مجاهدین خلق مدافع آن هستند، فقط حذف سپاه پاسداران از دستگاه دولتی است. لذا روشن بود که بدیل بودنشان یک توهم بود و در میان مردم ایران خریداری نیافت. بگذریم از این که آن‌ها حتی تاکتیک و راه‌حلی برای سرنگونی رژیمی که به‌سادگی حاضر به کنار رفتن نیست نداشتند، تا چه رسد به جایگزینی آن.

اساساً در توازنی که نه طبقه انقلابی بتواند طبقه ضدانقلابی حاکم را سرنگون کند و نه طبقه ضدانقلابی بتواند قدرت را به روال گذشته حفظ کند، بدیل‌های بورژوائی عموماً بدیلی نامعمول، بناپارتیستی و استبدادی خواهد بود. اگر حتی به فرض هم در ایران در یک وضعیت استثنائی تحت شرایط ویژه‌ای یک قدرت بورژوائی جایگزین قدرت موجود شود که بخواهد پز دمکراتیک به خود بگیرد، بنا به همان دلایل و تضادهای پیش‌گفته تنها یک‌لحظه کوتاه، حتی کوتاه‌تر از دو سال نخست به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی خواهد بود.

 

۸- وظایف و تاکتیک‌های سازمان

هیچ وظیفه‌ای برای سازمان ما مهم‌تر از متشکل شدن طبقه کارگر، متحد ساختن صفوف آن، مراقبت از استقلال طبقاتی آن و آماده کردن آن برای کسب قدرت سیاسی و برپائی انقلاب اجتماعی کارگری نیست.

مسئله اساسی هر انقلاب، کسب قدرت سیاسی است. این‌که قدرت سیاسی در دست کدام طبقه قرار می‌گیرد، سرنوشت انقلاب را تعیین می‌کند. انقلاب نوین در ایران هرگز نمی‌تواند شکل بگیرد و به پیروزی منتهی گردد، مگر آن‌که طبقه کارگر که پیگیرترین نیروی انقلاب است، به‌عنوان یک نیروی متشکل در جنبش انقلابی و رهبری آن حضورداشته باشد.

تنها طبقه کارگر و انقلاب اجتماعی است که می‌تواند ضربهٔ مرگ باری بر ارتجاع حاکم بر ایران و نظم پوسیده موجود وارد آورد و توده‌های مردم ایران را از شر فلاکت و استبداد نجات دهد. ازاین‌روست که تمام تلاش ما به‌ویژه در وضعیت موجود، باید بر تشکل و هژمونی طبقه کارگر بر جنبش و برپائی انقلاب اجتماعی قرار گیرد.

در شرایط امروز ایران که جامعه با یک بحران سیاسی عمیق و بزرگ روبه‌روست، در شرایطی که این بحران به درجه‌ای بلوغ‌یافته که موقعیت انقلابی شکل‌گرفته و انقلاب به یک ضرورت مبرم برای تحول جامعه به‌پیش و دگرگونی آن برای حل تضادهایی است که نیروی محرکه انقلاب‌اند، نقش طبقه کارگر در برپائی و پیروزی انقلاب تعیین‌کننده و قطعی است.

تمام تجربیات جنبش‌های توده‌ای از وقتی‌که بحران انقلابی در سال ۹۶ شکل گرفت، تا به امروز، این واقعیت را به‌وضوح نشان داده است. تنها طبقه کارگر و حضور متشکل آن است که می‌تواند ضعف‌های تا کنونی جنبش‌های انقلابی را برطرف کند و انقلاب را به پیروزی قطعی برساند.

– مهم‌ترین مسئله در امر مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپائی انقلاب، بسیج گسترده‌ترین بخش توده‌های مردم ایران و گردآوری یک لشکر سیاسی بزرگ در سراسر کشور است که بتواند یک رژیم وحشی و جنایتکار بی‌رحم را سرنگون کند. فقط اعتصابات عمومی و سرتاسری طبقه کارگر از یک چنین ظرفیت و قدرت بسیج‌کننده‌ای برخوردار است. چراکه این اعتصاب در کشوری که اکثریت بزرگ مردم را کارگران تشکیل می‌دهند، مقدم بر هر چیز قدرت بسیج کننده عموم توده‌های کارگر حتی عقب‌مانده‌ترین بخش آن را داراست.

در کشوری که دیکتاتوری و استبداد تمام راه‌ها را برای متشکل شدن آزادانه کارگران بسته است، تنها اعتصابات اقتصادی و سیاسی عمومی می‌تواند به‌سرعت کارگران را در ابعادی به وسعت سراسر کشور متشکل کند و آگاهی این طبقه را به مقیاسی بی‌سابقه رشد دهد. روی‌آوری طبقه کارگر به اعتصابات سیاسی سراسری، هژمونی و رهبری این طبقه را در جنبش تأمین خواهد کرد و به یکی از معضلات تا کنونی جنبش که نبود رهبری است، پایان خواهد داد. اعتصاب سراسری سیاسی کارگری، میلیون‌ها تن از توده‌های زحمتکش، حتی عقب‌مانده‌ترین و ناآگاه‌ترین آن‌ها را که تاکنون از مبارزه سیاسی دورمانده‌اند، به عرصه حیات سیاسی فعال جامعه سوق خواهد داد.

این اعتصاب، میدان وسیع‌تری را برای شکل‌گیری اشکال متنوعی از مبارزه، تظاهرات و راه‌پیمایی‌های توده‌ای میلیونی، گردهمایی‌ها، نبردها و سنگربندی‌های خیابانی فراهم می‌آورد.

اعتصابات سرتاسری سیاسی، رژیم ارتجاعی حاکم را به‌تمام‌معنا از جهات مختلف بی‌سازمان و فلج خواهد کرد. نظم اقتصادی حاکم را مختل می‌سازد و تمام منابع تغذیه مالی رژیم را مسدود خواهد ساخت. در کشوری که اتکای طبقه حاکم و قدرت سیاسی آن به درآمد نفت است، قطع این منبع بزرگ مالی رژیم، ضربه‌ای خردکننده به آن وارد خواهد آورد.

اعتصابات سیاسی سراسری درروند تکاملی خود سبب خواهد شد که کمیته‌های اعتصاب به سطح بالاتری ارتقاء پیدا کنند و از درون آن‌ها شوراها پدیدار گردند که ارگان‌های اعمال حاکمیت پرولتری برای استقرار یک حکومت شورایی‌اند. بدین طریق در عمل، قدرت سیاسی بدیل را ایجاد می‌کنند.

در بطن این نبرد بزرگ که در جریان اعتصاب سیاسی سراسری به اوج می‌رسد، توازن قوا به شکلی قطعی به نفع توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران و به زیان رژیم حاکم بر هم می‌خورد و تمام شرایط عینی و ذهنی لازم برای وارد آوردن ضربه نهایی و روی‌آوری توده‌های زحمتکش مردم به قیام مسلحانه و سرنگونی جمهوری اسلامی در کلیتش فراهم می‌گردد.

بنابراین تلاش برای ایجاد کمیته‌های اعتصاب و گسترش آن‌ها از درون همین مبارزاتی که روزمره در همه‌جا در جریان است، تلاش برای ایجاد ارتباط و هماهنگی میان کمیته‌های اعتصاب در کارخانه‌ها و مؤسسات خدماتی مختلف، وظیفه‌ای فوری در مقابل سازمان ما و تمام کمونیست‌ها و پیشروان و فعالان کارگری است.

هر چه این اعتصاب به تأخیر افتد، نه‌فقط جنبش‌های توده‌ای با عدم موفقیت روبه‌رو می‌شوند، نه‌فقط سرکوب و وحشی‌گری حکومت شدیدتر و اوضاع اسف‌بار مادی و معیشتی کارگران و زحمتکشان وخیم‌تر خواهد شد، بلکه خطراتی جدی‌تر جنبش انقلابی را تهدید خواهد کرد.

اعتصاب سرتاسری سیاسی که همه‌چیز را برای سرنگونی رژیم فراهم خواهد ساخت و وسایل گذار به شکل عالی‌تر را فراهم می‌سازد، خود به تنهائی، نمی‌تواند ضربه نهائی برای سرنگونی قطعی رژیم باشد. می‌بایستی به یک شکل عالی‌تر مبارزه، یعنی قیام مسلحانه ارتقاء یابد.

بنابراین، با توجه به موقعیت انقلابی کنونی و چشم‌انداز فرا روئیدن مبارزه به انقلاب باید علاوه بر تدارک سیاسی قیام و تلاش برای برپائی اعتصابات سیاسی سراسری، برای یک قیام مسلحانه تدارک دید. سازمان ما تا جایی که امکانات و نیرویش اجازه می‌دهد باید همانند تلاش برای برپائی اعتصابات عمومی، برای تدارک نظامی قیام اقدام کند.

– با این چشم‌انداز، طرح شعارهای تبلیغی و شعارهای عمل توده‌ای برای اعتلای بیشتر جنبش، مقابله با شعارهای انحرافی و کمک به هدایت جنبش به‌سوی پیروزی، حائز اهمیت جدی است.

مهم‌ترین شعارهای سازمان در این مرحله، شعار ایجاد و گسترش کمیته‌های اعتصاب، برپائی اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی، ایجاد کمیته‌های هماهنگی اعتصابات، قیام مسلحانه و هنگامی‌که اعتصابات سراسری سیاسی برپا گردد، شعار شوراها و کمیته‌های محلات خواهد بود. اما یکی از مهم‌ترین شعارهایی که باید از هم‌اکنون آن را به شعار عمل تبدیل کرد، بدیل سرنگونی جمهوری اسلامی و شعار کار، نان، آزادی، حکومت شورایی است.

تمام تحولات دو سال گذشته نشان داده است که شعار مرگ بر جمهوری اسلامی به شعار عمل توده‌ها تبدیل‌شده است. آنچه هنوز غایب است، بدیل آن، حکومت شورایی به‌عنوان آلترناتیو طبقه کارگر است.

وظیفه سازمان ما و نیروهای آگاه و پیشرو کارگری است که آن را به شعار عمل عمومی تبدیل کنند. آمادگی آن در میان مردم وجود دارد. این شعار که ۵ سال پیش در اعتصابات کارگری و تظاهرات دانشجوئی به شعار اصلی تبدیل گردید، در جنبش انقلابی نیمه دوم سال گذشته در کردستان نیز مطرح شد، اما محدود ماند. این تنها شعار بسیج کننده توده‌ای در ابعاد میلیونی در موج نوین و پیشرفته‌تر جنبش خواهد بود.

عموم توده‌های مردم ایران، کارگران و زحمتکشان، زنان، جوانان، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، دانش‌آموزان، مردم ملیت‌های تحت ستم، دگرباشان جنسی، از دیکتاتوری و اختناق، نبود آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک، نابرابری حقوقی و تبعیض، رنج می‌برند و یکی از مطالبات مهم آن‌ها آزادی است، اما جنبش نمی‌تواند محدود به آزادی و سرنگونی شود. اساساً وجود موقعیت انقلابی به این معناست که جامعه از اساس باید تغییر کند و دگرگون گردد. این بدان معناست که نه‌فقط مطالبه آزادی که مطالبه عموم تودهاست، بلکه مطالبات معیشتی و رفاهی اکثریت بزرگ مردم ایران، عموم کارگران و زحمتکشان از طریق یک دگرگونی رادیکال در جامعه عملی است. میلیون‌ها بیکار در جامعه ایران می‌خواهند از حق کار و اشتغال برخوردار گردند، میلیون‌ها کارگری که در زیرخط فقر زندگی می‌کنند می‌خواهند شرایط مادی و معیشتی و رفاهی آن‌ها بهبود یابد و در رفاه به سر برند، میلیون‌ها تن از مردم ایران که خواهان برافتادن جمهوری اسلامی هستند، می‌خواهند با برافتادن جمهوری اسلامی، نظمی بر ایران حاکم گردد که آن‌ها را بر سرنوشت خود حاکم سازد. شعار کار، نان، آزادی، حکومت شورایی بیان فشرده‌ای از این مطالبات و تحقق رادیکال آن‌هاست.

بنابراین، در شرایط کنونی جنبش، یکی از وظائف مهم هر هوادار، فعال و عضو تشکیلاتی سازمان ما و هر نیروی انقلابی که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی، بسط و توسعه جنبش و کسب قدرت سیاسی توسط کارگران و زحمتکشان هست، این است که در هر گردهم‌آیی، تظاهرات و اعتصاب، در هر کارخانه و محله، در رسانه‌های نوشتاری، صوتی و تصویری، در شبکه‌های اجتماعی و به هر طریق ممکن به طرح و اشاعه این شعار بپردازند که بتواند جنبش را به یک مرحله بالاتر سوق می‌دهد.

یکی دیگر از وظایف مهم سازمان در این دوره همچنان مرزبندی و مقابله قاطع با جریانات ضدانقلابی بورژوائی و رفرمیست اپوزیسیون و افشای خطراتی است که از جانب آن‌ها جنبش را تهدید می‌کند.

آن خط مرزی که سازمان ما را از تمام احزاب و سازمان‌های بورژوائی و بورژا-رفرمیست متمایز می‌سازد، باور به انقلاب اجتماعی کارگری و به‌عنوان وظیفه‌ای فوری، سرنگونی جمهوری اسلامی، در هم شکستن دولت بورژوائی و استقرار یک حکومت شورایی است. این خط مرز تفکیک انقلاب از ضدانقلاب است.

سازمان ما باید برای مصون داشتن طبقه کارگر و حفظ اکید استقلال طبقاتی آن، قاطعانه علیه تمام احزاب و سازمان‌ها و بلوک‌بندی‌های بورژوائی و رفرمیست ضدانقلابی مبارزه کند و با آن‌ها که خواهان حفظ نظام سرمایه‌داری و دولت بورژوائی حاکم بر ایران‌اند و حتی هنگامی‌که در نقش اپوزیسیون ظاهر می‌شوند از برجای ماندن نظام سرمایه‌داری، دستگاه دولتی موجود دفاع می‌کنند اما به‌دروغ خود را مدافع آزادی مردم ایران معرفی می‌کنند، تحت هر عنوان، سلطنت‌طلب، جمهوری‌خواه، ملی‌گرا، مذهبی و غیرمذهبی به عنوان جریانات ضدانقلاب برخورد کند. در همان حال دست رد بر سینه تمام احزاب، بلوک‌بندی‌ها و گرایش‌هایی بزند که می‌کوشند از موضع خرده‌بورژوائی، مواضعی میان انقلاب و ضدانقلاب اتخاذ کنند.

مادام که جامعه ایران در دوران انقلابی به سر می‌برد و انقلاب اصلی‌ترین وظیفه ماست، نباید از هیچ‌گونه پلتفرم رفرمیستی که درنهایت هدفی جز حفظ نظم موجود ندارد، حمایت کرد و باید حاملان و مدافعان آن‌ها را افشا کرد. درعین‌حال تجارب موضع‌گیری‌های چند ماه گذشته، انتشار پلتفرم‌ها و منشورها ازجمله منشور بورژوا-رفرمیستی حداقلی بار دیگر نشان داد که در این دوران بنا به شرایط سیاسی و افت‌وخیزهای جنبش، می‌تواند چرخش‌هایی به راست حتی در درون نیروهای جبهه انقلاب رخ دهد. باید هوشیار بود و آمادگی مقابله با آن را داشت. در هر شرایطی سازمان ما به‌عنوان یک سازمان کمونیست مدافع منافع طبقه کارگر باید بر مواضع خود به‌عنوان حزب مخالف تمام نظم موجود استوار باقی بماند. راه‌های بینابینی در جامعه ایران سراب و بن‌بست است. یا انقلاب اجتماعی و استقرار حکومت شورایی، سوسیالیسم و پیروزی کارگران و زحمتکشان و عموم ستمدیدگان یا ضدانقلاب، شکست و ادامه استبداد.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۳۹  در فرمت پی دی اف:

Website Comments

  1. یاشار روشن
    Reply

    با گرم ترین درودهای رفیقانه وتبریک کنفرانس نوزدهم به تمامی رفقای سازمان

    من براین باور وشبوه مارکسی تاکید دارم از کل به جزو واز جزو به کل از عینیت به مفهوم واز مفهوم به عینیت از مجرد به مشخص واز مشخص به مجرد از سرمایه به کالا واز کالا به سرمایه از جهان به کشور و از کشور به جهان سرمایه همان رابطه جهانی است که سلطه اش را به اقصایش کشانده و هیچ کشوری کنده شده ازاین رابطه نیست رابطه هر کشوری با جهان رابطه ایست ارگانیک لذا کشوری که در ان رابطه هضم گشته وادغام دیالیکتیکی نیست بشکل کنده شده به تحليل برد ۲-در بند وظائف از لحن بیان این جمله(متحد ساختن} این گونه برداشت میشود گویا باز ان رعب و وحشت سلطه ذهن برعین هنوز از اذهان رفقا زدوده نشده گویا هنوز بر ان نیستیم که از درون فراشد ها ان برای خودهابرخیزد ما بهتر بود می نوشتیم بجاي مراقبت ومتحدساختن همان انجام وظايف شبکه سلسله اعصابی را دربدن داشته باشيم درد ها را درک و براتصالات اندامها هوشیارتر باشیم به بیان دیگر بقول ان رفیق هم شهریمان پیوند دادن هاست درد این شرائط ۳-پیام به ان جنبش میلیونی سرحال وحتى جان گذشته ودر ميدان همیشه حاضر نیافتیم همان جنبش دانشجویی ودانش اموزی رفقا ما کارگران را از فرزندانمان جدا نسازید ريشه روشنگری تاریخن در خانه انهاست وحتی ريشه سازمان نیز در اخر در مورد جمهوریت که گفته میشود ریسپابلیکا تا کنون به درستی ترجمه نشده جمهوری همان خرد جمعی ایست وشاید بهتر ان همان دمکراسی شورایی که باز اثاری از ان که امروزه روز در مقابل وازگانی چون سوسیالیسم دمکراتیک ووووووو ضروری است تبلبغ کردنش نبود ۴ – من نمیدانم از رای های ۹۰درصدی و۱۰۰درصدی تجریه تاریخی خوشی ندارم وجامعه وجمع های بازتر همیشه با تک صداییها بدور بوده اند

    با گرم ترین شاد باش ها

    یاشار روشن

  2. farhad farhadiyan
    Reply

    اگر این چنبش انقلابی است چرا سازمان «کمونیست » شما دو ماه از موضع گیری عاجز بود ؟ اگر این جنبش را انقلابی می دانید چرا معتقدید طبقه ی کارگر هنوز در میدان نیست ؟ اگر این جنبش انقلابی ست و شما خودتان را انقلابی می دانید وجه ایجابی برنامه ی شما چرا معیشتی کار و نان است ؟ رادیکالیسم مجاهعدین خلق چیست که آنرا رادیکالتر معرفی می کنید ؟ پس بر اساس حکمی که خودتان داده اید چون این جنبش رهبری طبقه ی کارگر را ندارد پس ضد انقلابی است نه انقلابی .

POST A COMMENT.