کودکی‌های متفاوت

از بچگی به ما گفته‌اند بچه باید درسش را بخواند، خوب تربیت شود، به فکر آینده‌ی موفقی باشد و مهارت‌های مختلف را در آرامش آموزش ببیند تا در فردای بزرگسالی به کارش بیاید. ما عادت کرده‌ایم تصویر کودکان را در حال بازی یا سر کلاس درس ببینیم. آن طرف قصه اما کودکان کارند، کودکانی که در خیابان‌ها دستفروشی می‌کنند، سر در سطل‌آشغال‌ها ضایعات جمع می‌کنند و…. کودکانی که هرچقدر تلاش کنیم فضا را از تصاویرشان پاکیزه کنیم تا مبادا کار کودک عادی شود، باز واقعیت وجودی آن‌ها در خیابان‌های شهرها توی صورتمان می‌کوبد، بسیار عادی و روزمره.

در تمام این مدت وقتی ما در حال جنگیدن بر سر دو قطب کودکی هستیم، یعنی کودکی پاکیزه یا کودکی کار، اکثر کودکان جامعه، جایی بین این دو قطب قرار می‌گیرند. تصویری که معمولا از کودکان ارائه می‌شود یا الگوی کودکی دانسته می‌شود، تصویر کودکان شهری در مرکز است. درحالی که کودکان در حاشیه به شکل دیگری تحصیل می‌کنند، آموزش می‌بینند، کار می‌کنند و آینده برایشان تصویر می‌شود.

برای کودکان حاشیه، مدرسه جایی است که در آن تنها ابزار ارتباطشان با جهان یعنی زبان مادریشان را سرکوب می‌کند. بسیاری از کودکان که در جاهایی جز شهرهای مرکزی زندگی می‌کنند از کودکی کار می‌کنند، از دامپروری و کشاورزی بگیر تا کمک به تولید صنایع خانگی یا کار سبک در کارگاه. آینده برای این کودکان تعریف دقیقی ندارد، چرا که باید بروند آب بیاورند، ممکن است تمساح بخوردشان، ممکن است غرق شوند، ممکن است جنگ آب شود و به‌عنوان بخشی از جامعه در آن حضور پیدا کنند. برای این کودکان همین اکنون جنگ برای زندگی در جریان است و آنان بایستی تقلا کنند. آنان در این تقلاها گاهی جان خود را از دست می‌دهند و گاهی پیروز می‌شوند. در تمام این فرایندها، این کودکان تجربه می‌آموزند، با زندگی مواجه می‌شوند و آموزش می‌بینند. آموزش‌هایی که با آموزش مدارس در شهرهای مرکزی متفاوت است.

این کودکان به ناگزیر بخشی از جامعه‌ای هستند که متحمل محرومیت می‌شود و همواره در جنگ است، بخشی دارای هوش، درک و عاملیت از این جامعه.

در روزهای گذشته ویدئوهایی از آتش روشن کردن کودکان خوزستانی و بستن جاده توسط آن‌ها منتشر شد. سیلی از واکنش‌ها شکل گرفت که چرا تصاویری از کودکان منتشر می‌کنید که آن‌ها را در حال انجام کاری نشان می‌دهد که نباید باشد. برخی فریاد می‌زدند کودک نباید در خطر باشد، کودک نباید کار سیاسی کند، کودکی سن آموزش  انقلاب نیست. بله، کودکان نباید در خطر باشند. اما ببخشایید که کودکان خوزستان برخلاف تصویر ایده‌آل شما از “کودک” رشد می‌کنند و به همین دلیل به وضعیت خود متفاوت از کودکان شما واکنش نشان می‌دهند. این کودکان در اعتراضات تیر می‌خورند، کشته می‌شوند، بازداشت می‌شوند و البته که به سهم خود تلاش می‌کنند جاده‌ها را هم ببندند. ببخشایید که این کودکان ناگزیر به جنگ برای زندگی هستند و راهی جز مشارکت در انقلاب مردمشان ندارند. شما نمی‌توانید با درخواست حذف تصاویر این کودکان، واقعیتشان را حذف کنید. شما حتی اجازه ندارید، همه کودکان را با کودک ایده آل خود بسنجید.

مارکس در جایی می‌گوید که سرمایه‌داری چون زنان و کودکان را به تولید وارد کرده، مترقی است، اگرچه تحت برده‌داری غیرانسانی این سیستم رهایی ممکن نیست.

کودک ایده‌آل ما اتفاقا برخلاف کودک ایده‌آل شما نه آسوده و آفتاب‌مهتاب ندیده، که درگیر در واقعیت جامعه است. ما نمی‌خواهیم کودکان غرق شوند، از آموزش محروم شوند، تیر جنگی بخورند، بازداشت شوند، آتش روشن کنند و جاده ببندند. ولی تصاویر این کودکان را حذف نمی‌کنیم با این که مطلوبمان نیست. چرا که آنان در کنار بزرگسالانشان برای آینده‌ای می‌جنگند که در آن کودکان بخشی فعال و دارای شعور و مشارکت در جامعه‌اند و با شادمانی و رهایی در فعالیت‌های اجتماع آموزش می‌بینند، نه در محیط‌های ایزوله و آزمایشگاهی مدرسه.

رگبار

POST A COMMENT.