کودک همسری، کودک مادری جنایت و ننگ بزرگ بشری

هفته پایانی آذر ماه، خبر تکان‌دهنده‌ای در شرق، پیرامون هزاران دختربچه‌ی ۱۰ تا ۱۴ساله‌ای که به ازدواج درمی‌آیند و صدها تن دیگر که زیر ۱۵ سال، مادر می‌شوند انتشار یافت. بنا به گزارش  مرکز آمار ایران در بهار سال جاری (۹۹) بالغ‌ بر ۷۰۰۰ ازدواج دختربچه ۱۰ تا ۱۴ ساله و یک ازدواج دختربچه کم‌تر از ۱۰ سال به ثبت رسیده است. مطابق این گزارش در همین بازه زمانی ۳۴۶ نوزاد متولد شده‌اند که مادران آن‌هاکم‌تر از  ۱۵ سال داشته‌اند. فاجعه در فاجعه! حتی تصور این‌که در قرن بیست و یکم چنین رویدادی ممکن است رخ‌ داده باشد مو بر تن انسان راست کند و تن را می‌لرزاند. اما این موضوع از حد تصور گذشته است. رویداد جنایت‌باری است که رخ‌داده، مدام تکرار می‌شود و در جمهوری اسلامی اصلاً یک امر معمول و قانونی است!

تاریخ موجودیت رژیم جمهوری اسلامی سرشار از جنایات فجیع است. از زمانی که ایران، زیر سلطه جمهوری اسلامی و نیروهای عقب‌مانده‌ی وحشی اسلام‌پناه درآمده، جنایت‌های فجیع و بی‌شماری بر سر مردم آوار شده است. جنایت آشکار علیه دختربچه‌ها، خواهران، فرزندان و کودکان ما یکی ازاین جنایات بی‌شمار است.

“ازدواج” ۷ هزار دختربچه۱۰ تا ۱۴ سال تنها در فصل بهار و صاحب نوزاد شدن ۳۴۶ تن از کودک همسران و تبدیل آن‌ها به کودک مادران فقط در دفاتر رسمی ثبت‌شده است. این یعنی که آمار واقعی از این هم دهشتناک‌تراست.

رسانه‌ها و نهادهای دولتی آمار و ارقام پیرامون این پدیده غیرانسانی را چنان نقل می‌کنند که آمار تعداد مغازه‌ها، خیابان‌ها و شرکت‌های تازه تأسیس را. انگار نه ‌انگار اینجا جنایتی علیه کودکان رخ‌داده و هرچه هست معمول است! هرسال و هربار اتفاق می‌افتد و خواننده باید آن را مانند سایر آمار و ارقام و خبرهابشنود، ببیند، بخواند و بی آن‌که دچار عذاب وجدان شود، آن رابپذیرد یا به آن عادت کند. عادت اما به چنین پدیده‌ی به‌کلی غیرعادی و ضدبشری مگر ممکن است؟ در قرن بیست و یکم چطور می‌تواند چنین حوادث وحشتناک وحشیانه خشونت‌باری رخ دهد؟ چطور می‌توان چنین خبرهایی را شنید و چنین جنایاتی را دید و برنیاشفت و مشت خشم و انزجار و انتقام را بر سر مسببان اصلی آن نکوفت و برای نجات بشریت از این ننگ و جنایت بزرگ اقدام نکرد؟

دختربچه‌هایی که هیچ‌گونه آموزشی ندیده‌اند، والدینشان هیچ‌گونه تصوری از آماده کردن و آموزش فرزندان به‌ویژه زمانی که وارد دوره بلوغ می‌شوند ندارند و حتی خبردار نمی‌شوند دخترانشان چه زمانی عادت ماهانه شده‌اند، به ازدواج وادار می‌شوند.

دختربچه‌هایی که بسا از عادت ماهانه خود وحشت می‌کنند و فضای مساعدی نمی‌بینند موضوع را با والدین خویش در میان بگذارند، بدین گونه در برهوت سرنوشت غم‌باری که برایشان رقم‌ زده شده رها می‌شوند. دختربچه‌هایی که بی‌هیچ اما و اگر، قربانی فقرند. نونهالانی که والدین آن‌ها بر اثر فشارهای کمرشکن اقتصادی و معیشتی و به خاطر فقر و تنگدستی و نداری، برای آن‌که یک نان‌خور از سر سفره کم‌تر شود، به‌اجبار به این کار تن می‌دهند. کودکانی که در فقر متولدشده‌اند، با فقر زیسته‌اند، از سوءتغذیه در رنج بوده و از بهداشت و آموزش و امکانات اولیه محروم بوده‌اند، درست در سنینی که باید کودکی و بازیگوشی کنند، سرگرم آموزش و تحصیل در مدارس باشند، از دخمه‌ای به دخمه‌ای دیگر کوچ می‌کنند. از اسارتگاه فقر و نداری، به اسارت گاه جدیدی نقل‌مکان می‌کنند با این تفاوت که آن تن نحیف و رنجور از سوءتغذیه، باید روابط جنسی را نیز تحمل کند. روابطی که هیچ درک و شناختی از آن ندارد و  هیچ آموزشی درباره آن ندیده است.

نیازی به توضیح نیست که دختربچه‌ای که چنین بی‌رحمانه به ورطه هلاک رانده ‌شده، دچار آسیب‌های جدی و عمیق جسمی و روانی می‌شود. در حالی‌که جسم رنجور قربانی کم سن و سال و کوچک اندام در زیر بارکارطاقت‌فرسای خانه، قطره‌قطره چون شمع آب می‌شود و هیچ‌گونه تصوری از مادر شدن ندارد، ناگهان نوزادی روی دستش می‌افتد و مادر می‌شود. کوچک دخترانی که ناخواسته به کودک همسران بدل شده‌اند، در این لحظه به کودک مادران تبدیل می‌شوند. همین‌که فاجعه نخست رخ داد، فاجعه بعدی بر سرش آوار می‌شود. فاجعه در فاجعه!

سرنوشت فرزندی که کودک مادر، آموزش و مراقبت از وی را بر عهده می‌گیرد و انتقال اثرات روانی به فرزند، نیازی به توضیح ندارد. با آغاز زندگی پردرد و رنج و فقرآلود دختربچه‌ای که به‌اجبار به کودک همسری و شوهرداری تن داده و سوق یافتن به بچه‌داری، بیش‌ از پیش جسم و جان وی می‌ساید و تحلیل می‌رود. هر چه هست، فضا و موقعیت دخمه جدیدی که او از کودک همسری به کودک مادری پا گذاشته است، بسیار ناپایدار و بی‌دوام است و چه‌بسا در اولین بزنگاه، به طلاق و جدایی می‌کشد و از هم می‌پاشد و این کودک مادر را به ورطه‌ای هولناک‌تر پرتاب می‌کند. بیهوده نیست که آمار طلاق در میان کودک همسران بیشتر و سن تن‌فروشی پیوسته کم‌تر شده است.

اجبار دختربچه‌های ۱۰تا ۱۴ ساله و حتی کم‌تر، به ازدواج که جمهوری اسلامی به ‌افتخار از آن یاد می‌کند، آشکارا جنایتی است بزرگ علیه کودکان و لکه ننگی است بر دامان بشریت قرن بیست و یکم. نگاه رژیم مذهبی جمهوری اسلامی به موضوع ازدواج دختران اساساً نگاهی برده دارانه است که تحت عنوان ازدواج، خرید و فروش دختربچه‌ها را مجاز شمرده، آن را تشویق نموده و به آن رسمیت قانونی بخشیده است.

سن “قانونی” ازدواج در حال حاضر ۱۳ سال برای دختران و ۱۵ سال برای پسران است. در عین‌حال ازدواج دختران در سنین کم‌تر از این به “اذن ولی و مصلحت و تشخیص دادگاه صالحه” واگذارشده و در واقع جواز ازدواج رسمی دختربچه‌ها حتی کم‌تر از سنین فوق نیز صادرشده است. در جمهوری اسلامی نه‌فقط شاهد فقر و بدبختی بیشتر، بیکاری بیشتر، تن‌فروشی و اعتیاد بیشتر، بی‌مسکنی و حاشیه‌نشینی بیشتر، گسترش مصائب گوناگون و ظهور پدیده‌های بی‌سابقه‌ای چون گورخوابی، کودک فروشی، فروش اعضای بدن، کودک کار و خیابان و زباله گردی در شکل گسترده در یک‌کلام  فلاکت و بدبختی بیشتر، نسبت به ۴۰ سال قبل و زمان به حاکمیت رسیدن مرتجعین حاکم هستیم بلکه در زمینهٔ قوانین از جمله سن قانونی ازدواج نیز شاهد یک عقب‌گرد بزرگ هستیم.

برطبق ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی مصوب ۸۶ سال قبل (۱۳۱۳)؛ نکاح دختران قبل از رسیدن به ۱۵ سال تمام و نکاح پسران قبل از رسیدن به ۱۸ سال تمام، ممنوع است. در ماده ۲۳ قانون حمایت از خانواده مصوب سال ۵۳ ، ازدواج دختران قبل از رسیدن به ۱۸ سال تمام و پسران قبل از رسیدن به ۲۰ سال تمام ممنوع اعلام شد. اما دراین ماده استثنایی نیز در نظر گرفته شد، مبنی بر اینکه دختری که کم‌تر از ۱۵ سال نداشت و برای زندگی زناشویی استعداد جسمی و روانی داشت، با پیشنهاد دادستان و تأیید دادگاه شهرستان می‌توانست از شروط فوق معاف شود. بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، در سال ۶۱ قانون مدنی و ماده ۱۰۴۱ آن مورد تجدیدنظر قرار گرفت و از ریشه مغایر شرع شناخته شد و به شکل زیر درآمد. “نکاح قبل از بلوغ ممنوع است و مطابق معنای فقهی بلوغ، بلوغ دختران ۹ سال و پسران ۱۵ سال اعلام‌شده است”. در واقع طی تمام سال‌های سیاه حاکمیت جمهوری اسلامی، در عمل همین قانون و ملاک شرعی به مرحله اجرا گذاشته‌شده است. گرچه سن “قانونی” ازدواج دختران ۱۳ سال اعلام‌ شده اما اولاً با یک تبصره ازدواج دختران در سنین کم‌تر به  اجازه ولی واگذارشده، ثانیاً و مهم‌تر از آن، شرع اسلام تکلیف را یکسره کرده و سن ازدواج دختران را به ۹ سال کاهش داده است. البته سال ۹۷ تلاش‌هایی در کابینه روحانی به عمل آمد و لایحه‌ای نیز در این رابطه تهیه شد که تبصره فوق برداشته و سن ازدواج دختران زیر ۱۳ سال ممنوع شود، اما این لایحه هرگز مورد استقبال حکومتیان قرار نگرفت و حتی به مجلس ارائه نشد گو آن که اگر به مجلس هم داده می‌شد نتیجه همان بود که هست.

آمار و ارقام سال‌های اخیر نه‌فقط حاکی از افزایش بیش‌ از پیش “ازدواج” دختربچه‌های کم سن و سال زیر ۱۳ سال است بلکه صدها تن از کودکان زیر ۱۰ سال نیز وادار به ازدواج اجباری شده‌اند. مطابق آمارهای ثبت‌شده در دفاتر رسمی، در سال ۹۰، ۲۲۰ دختربچه زیر ۱۰ سال مجبور به ازدواج شده‌اند. سال ۹۱ ، ۱۸۷ نفر، سال ۹۲ ،۲۰۱ نفر سال ۹۳، ۱۷۶ نفر و در سال ۹۴،۱۷۹ دختربچه زیر ۱۰ سال وادار به ازدواج اجباری شده‌اند. به‌عبارت‌دیگر در این پنج سال به‌طور متوسط  سالانه ۱۹۲ دختربچه کم‌تر از ۱۰ سال مجبور به ازدواج شده‌اند. در همین سال‌ها هزاران دختربچه دیگر در سنین۱۰ تا ۱۴ سال نیز به همین سرنوشت دچار شده‌اند. همین روند در سال‌های بعد نیز ادامه داشته و تشدید شده است. فقر و نداری و تنگدستی که علت اصلی فروش دختربچه‌ها و ازدواج‌های اجباری است، طی پنج سال اخیر بسی تشدید شده و گسترش بیشتری یافته است. مطابق آمار ثبت‌احوال، در سال ۹۶، ۲۱۷ کودک زیر ۱۰ سال و ۳۵۳۲۳ دختربچه۱۰ تا ۱۴ سال “ازدواج” کرده‌اند! آمار ازدواج اجباری دختربچه‌های۱۰ تا ۱۴ سال تنها در بهار سال ۹۹ نسبت به سال ۹۶ به حدود دو برابر افزایش‌یافته است. این آمار و ارقام البته تماماً آمارهای ثبت‌شده در دفاتر رسمی است. آمار واقعی بسیار بیشتر و ابعاد مسئله از این هم فاجعه‌بارتر است. با این‌همه این هنوز تمام فاجعه نیست. بخش دیگر فاجعه  آنجاست که هزاران دختربچه ۱۰ تا ۱۴ سال و حتی زیر ۱۰ سال به ازدواج با مردان ۳۰ سال به بالا وادار شده‌اند. بر اساس آمارهای سازمان ثبت‌احوال در سال ۹۶، ۲۵ دختر زیر ۱۰ سال با مردان بالای ۳۰ سال و ۳ دختر زیر ۱۰ سال با مردان بالای ۴۰ سال و ۹۶ دختر ۱۰  تا ۱۴ ساله با مردان بالای ۴۰ سال ازدواج‌کرده‌اند. در  این سال همچنین ۱۱۲۱ دختربچه ۱۰ تا ۱۴ ساله با مردان بالای ۳۰ سال ازدواج‌کرده‌اند.

در کنوانسیون حمایت از حقوق کودکان، کلیه افراد زیر ۱۸ سال کودک و غیر بالغ تشخیص داده‌ شده است و امروز کم‌تر کشوری است که این ضابطه را نپذیرد و الزامات آن را رعایت نکند. این در حالی‌ست که کودک همسری و کودک مادری در میان توده‌های فقیر و تنگدست کشورهای اسلام زده از نمونه افغانستان، چاد، نیجریه، پاکستان و امثال آن به‌شدت رواج دارد و در جمهوری اسلامی به‌حد اعلای خود رسیده است. در جایی که  دولت دینی حاکم است و دین و دولت در هم ادغام‌شده است، در یک سو مشتی از حکومت‌گران و توانمندان و سرمایه‌داران از بهترین امکانات زیستی، آموزشی، بهداشتی و معیشتی برخوردارند و بهترین امکانات را برای فرزندان خویش مهیا کرده‌اند، در سوی دیگر انبوه چند ده‌میلیونی کارگران و زحمت‌کشان و مردم تنگدست فقرزده‌ای قرار دارند که به نان شب محتاج‌اند و زندگی چنان آن‌ها را در منگنه قرار داده است که برای تأمین نیازهای خود به‌ناچار فرزند دلبند خود را می‌فروشند.

در جایی که الگوی حکومت‌گران، نه مقررات و قوانین مدنی جوامع پیشرفته درزمینهٔ آموزش و مراقبت از رشد کودکان و نوجوانان و ایجاد زمینه‌ها و آمادگی‌های لازم برای دختران و پسرانی که در سن ۱۸ سالگی آزادانه بتوانند تصمیم بگیرند و زندگی مشترکی را بنا کنند، بلکه ارتجاعی‌ترین ضوابط  جامعه عشیرتی ۱۴۰۰ سال پیش  و دین اسلام ملاک و معیار باشد، اوضاع نمی‌تواند بهتر از این باشد. از یاد نبریم محمد پیامبر مسلمین، عایشه دختر ابوبکر را در سن ۶ سالگی به عقد خویش درآورد و در ۷ سالگی با وی هم‌بستر شد. برخی منابع سن عایشه را در آن مقطع ۹ سال اعلام کرده‌اند که اکنون برای مرتجعین حاکم به “معنای فقهی بلوغ” است. محمد بن جریرطبری به نقل از عایشه در تاریخ طبری می‌نویسد: “روزی پیامبر به خانه ما آمد تنی چند از مردان انصار و چند زن با وی بودند. مادرم بیامد، من در ننویی بودم و باد می‌خوردم مادر مرا از ننو پایین آورد و سرپوش مرا بیاورد و صورتم را با آب شست. آنگاه مرا کشید و برد و چون به نزدیک در رسیدم مرا نگهداشت تاکمی آرام شدم. آنگاه به درون رفتم. پیامبر خدا در اطاق ما برتختی نشسته بود و مرا کنار او نشانید و گفت، این خانواده تو است خدا آن‌هارا به تو مبارک کناد و تو را به آن‌ها مبارک کناد و مردم و زنان برفتند و پیامبر درخانه‌ام با من زفاف کرد.. من آن‌وقت هفت سال داشتم”(تاریخ طبری جلد چهارم ترجمه ابوالقاسم پاینده، صفحات ۱۲۹۱ و ۱۲۹۲ تأکید از ماست)

این است الگوی حکومت اسلامی. محمد که خود ۵۳ سال داشت  با کودکی که در ننویی سرگرم تاب‌بازی و بدان حد کوچک است که مادرش باید او را از ننویش پایین آورد “زفاف” می‌کند و عایشه ۱۸ سال، ۱۰ تا ۱۴ سال و ۱۳ سال نداشت تنها ۷ سال داشت و در بهترین حالت فقط ۹ بهار را دیده بود.

فاجعه برده سازی کودکان و کودک همسری و کودک مادری چنان دردناک و تکان‌دهنده است که دل هر انسانی که از احساس انسانی تهی نباشد را از عمق جان به درد می‌آورد و چون چنگال تیز حیوانی درنده، بر روان و اندیشه چنگ می‌زند و آن را چون زمین زیر گاوآهن شیار می‌زند. احساس درد اگرچه نیک و انسانی است اما کافی نیست. باید کاری انجام داد. باید در فکر ریشه‌ها بود و نظمی که چنین مصائب تلخ و بهیمی را بر سر مردم زحمتکش و فقیر آوار ساخته است ریشه‌کن ساخت.

متن کامل نشریه کار شماره ۹۰۰ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.