معجزه‌ای رخ نخواهد داد و چیزی به نفع مردم ایران تغییر نخواهد کرد

 بلندگوهای فارسی‌زبان داخلی و خارجی بورژوازی حاکم بر ایران، در هفته‌ای که گذشت، هیاهوی تبلیغاتی گسترده‌ای را پیرامون  اهمیت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای مردم ایران به راه انداختند تا چنین وانمود کنند که گوئی سرنوشت مردم ایران وابسته به انتخابات آمریکا و شخصی است که در چهار سال آینده رئیس‌جمهوری آمریکا خواهد بود. بنابراین سؤالی که اغلب،  این رسانه‌های داخلی و خارجی در برابر مفسران و تحلیل‌گران خود قراردادند، این بود که انتخاب کدام‌یک از نامزدهای دو حزب آمریکا به نفع مردم ایران است و چه نتایجی را به بار خواهد آورد؟ مفسران سیاسی این رسانه‌ها نیز کوشیدند به‌تفصیل پیرامون اهمیت این انتخابات برای مردم ایران سخن بگویند، تا گویا تأییدی بر این ادعا باشد که سرنوشت مردم ایران وابسته به این انتخابات در آمریکاست.

در واقعیت اما نه انتخابات آمریکا برای توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران حائز اهمیت بود و نه چیزی را به نفع آن‌ها تغییر خواهد داد.

انتخابات آمریکا برای آن طبقات و اقشار و سازمان‌های سیاسی ایرانی حائز اهمیت بود که منافع اقتصادی و سیاسی‌شان در حفظ نظم موجود در ایران قرار دارد. طبیعتاً وقتی‌که پای حفظ نظم موجود و منافع سرمایه‌داران ، مالکین و ثروتمندان در یک کشور در میان باشد، در آن صورت بنا به نقش و اهمیت دولت آمریکا در سرمایه‌داری جهان ، این بحث موضوعیت پیدا می‌کند که پیروزی کدام جناح آمریکا به نفع آن‌ها و نظم حاکم بر این کشور است. از این منظر باید گفت که برای طبقه سرمایه‌دار حاکم بر ایران و نیز لایه هائی از قشر متوسط جامعه به‌ویژه لایه‌های مرفه آن ، مهم بود که این یا آن جناح بورژوازی آمریکا ، قدرت مسلط  باشد و خواهان پیروزی یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری  باشند. از همین روست که نمایندگان و سخنگویان احزاب اپوزیسیون بورژوائی که از طریق فرستنده‌های  تلویزیونی ماهواره‌ای دولتی و غیردولتی، مواضع خود را در میزگردها و مصاحبه‌های متعدد اعلام کردند، به دو گروه تقسیم شدند. گروهی که بیشتر به مواضع جناح موسوم به اصلاح‌طلب رژیم نزدیک بودند، از به قدرت رسیدن جناح حزب دمکرات و بایدن حمایت کردند و گروه دیگر که جز با حمایت قدرت‌‌های امپریالیست چشم‌اندازی برای به قدرت رسیدن ندارند، از پیروزی ترامپ جانب‌داری کرند که اختلافات حادتری با جمهوری اسلامی دارند.

اما بیش از همه، انتخابات آمریکا برای طبقه حاکم بر ایران و جناح‌های آن در داخل، حائز اهمیت بود که برای پیروزی حزب دمکرات و بایدن لحظه‌شماری می‌کردند. انعکاس این واقعیت به‌وضوح در رسانه‌های متعدد رژیم دیده می‌شد. دلیل این اشتیاق طبقه سرمایه‌دار ایران به انتخابات آمریکا و پیروزی بایدن نیز پوشیده نیست. جمهوری اسلامی با یک بحران سیاسی ژرف روبه‌روست. بحران همه‌جانبه‌ای تمام ارکان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظم موجود را فراگرفته است. تمام سیاست‌های جناح‌های طبقه حاکم به شکست انجامیده‌اند. نارضایتی توده‌های مردم از نظم موجود  به نهایت خود رسیده است. تضاد کارگران و زحمتکشان با طبقه حاکم به قله ستیز رسیده  و مبارزه اشکال تعرضی و تهدید‌کننده‌ای به خود گرفته است. جمهوری اسلامی به همگان نشان داده که قادر به تخفیف تضادها و تعدیل بحران‌های موجود نیست. بنابراین روشن است که بورژوازی ایران و تمام جناح‌های آن برای نجات از این بحران بزرگ، به یاری بورژوازی بین‌المللی نیاز دارند. اما دقیقاً در بطن همین شرایط بحرانی است که دولت آمریکا تحت رهبری ترامپ با وضع تحریم‌های متعدد اقتصادی و مالی، بحران اقتصادی و مالی رژیم را تشدید کرده و جمهوری اسلامی را از این بابت زیر فشار بیشتری قرار داده است. ازاین‌رو قبل از هر چیز طبقه سرمایه‌دار حاکم ایران، شدیداً نیازمند برافتادن تحریم‌های دولت آمریکاست و باز شدن گره این معضل نیز کنار رفتن ترامپ است. بنابراین به‌رغم یاوه‌سرائی تبلیغاتی علی خامنه‌ای که ادعا کرد مهم نیست در آمریکا چه جناحی قدرت اجرائی آمریکا را در دست می‌گیرد و چه کسی رئیس‌جمهور می‌شود، برای همه جناح‌های هیئت حاکمه ازجمله برای خود خامنه‌ای،  نتیجه انتخابات آمریکا بی‌نهایت حائز اهمیت بود. همه آن‌ها برای به دست گرفتن قدرت توسط بایدن لحظه‌شماری کردند و از پیروزی بایدن در این انتخابات خرسند شدند.

اما چرا بایدن این‌همه برای جمهوری اسلامی مهم است و تا چه حد  پیروزی وی می‌تواند عامل نجات بخشی برای جمهوری اسلامی باشد؟ به این دلیل بایدن برای جمهوری اسلامی مهم است که اگر نتیجه انتخابات به نفع ترامپ تمام می‌شد یا اساساً نمی‌توانست مذاکره‌ای رخ دهد، درنتیجه، تحریم‌ها ادامه می‌یافت و وضعیت اقتصادی و مالی رژیم وخیم‌تر می‌شد، یا می‌بایستی با ضعیف‌ترین موضع پای میز مذاکره برود و امتیازات متعددی بدهد تا تحریم‌ها لغو شوند. درحالی‌که پیروزی بایدن روند مذاکره را با توجه به سیاست اعلام‌شده وی مبنی بر بازگشت به برجام و ادامه سیاست اوباما، تسهیل خواهد کرد و حداقل نتیجه این سیاست، کاسته شدن از دامنه فشارها بر جمهوری اسلامی به‌ویژه در رابطه با فروش نفت  و مبادلات بین‌المللی، خواهد بود. علاوه بر این، بازگشت آمریکا به برجام،  جمهوری اسلامی را در موقعیتی قرار خواهد داد که  در جریان مذاکرات بتواند امتیازات کمتری بدهد و امتیازات بیشتری بگیرد. این البته بدانمعنا نیست که با این مذاکرات، اختلافات جمهوری اسلامی با دولت آمریکا حل خواهد شد. این اختلافات لااقل مادام که خامنه‌ای بر سر کار است، حل‌شدنی نیست. چراکه این دو دولت توسعه‌طلب، منافع اقتصادی و سیاسی  متضادی در منطقه خاورمیانه دارند و تضاد‌ها بر سر این مسئله به‌جای خود باقی خواهد ماند. اما جمهوری اسلامی می‌تواند با عقب‌نشینی‌های تاکتیکی بر سر برنامه‌های اتمی و موشکی و حتی برخی مسائل منطقه‌ای برای تخفیف تضادها ، تنش‌ را  تعدیل کند و در این حد برای بایدن نیز پذیرفتنی است. همان‌گونه که برای اوباما پذیرفته‌شده بود و برای  قدرت‌های امپریالیست اروپائی نیز سیاست‌های جمهوری اسلامی در خاورمیانه دوفاکتو و در عمل پذیرفته‌شده است. بااین‌همه  به‌رغم این‌که طبقه حاکم بر ایران با قطعیت یافتن پیروزی بایدن هرچه سریع‌تر به مذاکرات نیاز دارد، اما هنوز باید چند ماهی بگذرد تا بایدن در کاخ سفید مستقر گردد. لذا بعید است در چند ماه باقیمانده دوره زمامداری روحانی، این مذاکرات نتیجه ملموسی برای جمهوری اسلامی به بار آورد.

اما اگر انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا این‌همه برای طبقه حاکم بر ایران حائز اهمیت بود، همان‌گونه که پیش‌ازاین اشاره شد، برای توده‌های مردم ایران نه این انتخابات و پیروزی این یا آن جناح  حائز اهمیت بود و نه مطلقاً چیزی را به نفع آن‌ها تغییر خواهد داد. آنچه که طبقه کارگر و توده‌های زحمتکش مردم در ایران در پی آن هستند، در اساس در تقابل و ضدیت آشکار با سیاست امپریالیسم آمریکا و هر دو جناح آن است که خواستار حفظ و تحکیم طبقه حاکم سرمایه‌دار و جمهوری اسلامی در ایران هستند.

توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران همواره خواهان سرنگونی نظم حاکم بر ایران بوده و این واقعیت را به‌ویژه در طول سه سال اخیر با مبارزات تعرضی و شعارهای رادیکال نفی نظم موجود، به‌وضوح نشان داده‌اند. درحالی‌که تمام قدرت‌های امپریالیست جهان و ازجمله امپریالیسم آمریکا همواره در کنار طبقه حاکم بر ایران قرار داشته و حامی آن بوده‌اند. آن‌ها به‌رغم هر اختلافی که با جمهوری اسلامی داشته باشند، هرگز خواستار برافتادن آن نبوده و نیستند. این واقعیت دیگر بر کسی پوشیده نیست که حتی ترامپ با سنگین‌ترین تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی، هرگز خواهان برافتادن آن نبود، بلکه مکرر اعلام کرد که خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، بلکه فقط می‌خواهد با تحریم، رژیم را وادار به  مذاکره بر سر اختلافات کند و به عقب‌نشینی وادارد. برای قدرت‌های امپریالیست مطلقاً فاقد اهمیت است که مردم ایران زیر فشار یک دولت استبدادی دینی چه زجری می‌کشند. برای آن‌ها مهم این است که منافع سرمایه‌داری جهانی تأمین شود و جمهوری اسلامی با تمام وحشی‌گری‌هایش عجالتاً مناسب‌ترین آلترناتیو بورژوازی جهانی برای حفظ نظم سرمایه‌داری در ایران است.  این یک سیاست همیشگی قدرت‌های امپریالیست به‌ویژه امپریالیسم آمریکا در ایران بوده است که از رژیم‌های استبدادی و سرکوبگر برای به بند کشیدن طبقه کارگر و توده‌های زحمتکش، ستمدیده و آزادیخواه، حمایت کنند.

این واقعیتی کاملاً آشکار و افشاشده است که قدرت‌های امپریالیست همواره در پی اسارت توده‌های مردم ایران در چنگال رژیم‌های استبدادی در ایران بوده‌اند تا منافع داخلی و بین‌المللی خود را تأمین کنند. تجربه سیاست امپریالیسم آمریکا در ایران به‌وضوح این واقعیت را به‌دفعات به عموم توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران نشان داده است. امپریالیسم آمریکا با کودتای ۲۸ مرداد از استقرار یک رژیم دیکتاتوری عریان در ایران حمایت کرد و در تمام دوران سلطنت محمدرضا شاه به این سیاست ادامه داد. امپریالیسم آمریکا در جریان انقلاب توده‌های مردم ایران، برای در هم شکستن این انقلاب، از یک دارو دسته مرتجع مذهبی برای استقرار یک دولت دینی استبدادی حمایت کرد و به همراه دیگر قدرت‌های امپریالیست جهان تمام امکانات خود را برای به قدرت رسیدن این مرتجعین به کار گرفت. در دوران ریگان،  بوش پدر و پسر، کلینتون، اوباما و  ترامپ نیز همواره همین سیاست حمایت و پشتیبانی از جمهوری اسلامی ادامه یافته است. جز این هم نمی‌توانست باشد. این سیاست  در ذات و ماهیت امپریالیسم است.  با به قدرت رسیدن بایدن، همین سیاست ادامه خواهد یافت. او هم از جمهوری اسلامی به‌عنوان یک رژیم فاشیست و آدم کشی که ابتدائی حقوق و آزادی‌های سیاسی را از مردم ایران سلب کرده است، حمایت خواهد کرد، همان‌گونه که تاکنون اتحادیه اروپای ظاهراً مدعی دفاع از حقوق بشر چنین کرده است. سیاست آن‌ها در حمایت از جمهوری اسلامی به‌رغم ادعای حقوق بشری‌شان تفاوتی با دولت‌های امپریالیست روسیه و چین که ادعای حقوق بشری هم ندارند، نداشته و نخواهد داشت. بنابراین روشن است که نجات‌بخش کارگران و زحمتکشان ایران کسی جز خود آن‌ها و مبارزاتشان نبوده و نخواهد بود.

اما نکته دیگری که هنوز ناگفته مانده است این است که در عرصه اقتصادی چه تحولاتی ممکن است رخ دهد؟ آیا با این فرض بعید که جمهوری اسلامی و دولت آمریکا تحت رهبری  بایدن بتوانند در کوتاه‌مدت به توافقاتی برای برچیده شدن برخی تحریم‌ها برسند، چشم‌اندازی برای حل لااقل بحران اقتصادی و تغییری ولو ناچیز در وضعیت مادی و معیشتی کارگران و زحمتکشان وجود دارد؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت که سرمایه‌داری ایران پایک بحران معمولی مواجه نیست که بتواند با کمک دلارهای نفتی یا سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی حل شود، بلکه درگیر یک بحران اقتصادی ساختاری و ریشه‌دار است که سال‌های سال ادامه داشته و ادامه خواهد داشت. رکود و تورم، مستثنا از این‌که کدام جناح در ایران و آمریکا بر سر کار بوده‌اند، تحریمی در کار بوده یا نبوده،  میزان سرمایه‌گذاری خارجی کم یا زیاد بوده است، همواره در این سال‌ها وجود داشته وتوام با آن فقر، بیکاری، افزایش پی‌درپی بهای کالاها، تنزل دائمی سطح معیشت کارگران ادامه یافته و سال‌به‌سال وخیم‌تر نیز شده است. ریشه این بحران در تضادهای علاج ناپذیری است که نه سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی توانسته آن را علاج کند و نه درآمدهای نفتی.  تفاوتی هم نداشته که فروش نفت درآمد کلانی به بار آورده یا این درآمد کاهش‌یافته است . چون قراری نبوده و نیست که درآمد کلان نفت واقعاً محرکی برای اقتصاد ایران باشد یا صرف بهبود شرایط معیشتی توده مردم شود. این درآمد کلان نفت تحت حاکمیت یک دولت استبدادی دینی،  در وهله نخست صرف هزینه‌های  ماشین عریض و طویل دولتی موجود، هزینه‌های هنگفت نیروهای مسلح و بوروکراسی، دستگاه مذهبی و جاه‌طلبی‌های توسعه‌طلبانه سیاسی و نظامی منطقه‌ای رژیم و کمک به شکل‌گیری و تقویت گروه‌های اسلام‌گرا در کشورهای دیگر شده است. در شرایط کنونی که جمهوری اسلامی با یک بحران ژرف انقلابی روبه‌رو شده است و حفظ موجودیت رژیم تماماً بر عهده  نیروهای مسلح سرکوب قرارگرفته، این هزینه‌ها بازهم افزایش خواهد یافت. بخش دیگری از این درآمد نفت از کانال‌های مختلف به جیب سران و مقامات دولتی سرازیر می‌شود. به عبارت صریح‌تر دزدیده می‌شود. فساد مالی فراگیر دولت دینی اسلام‌گرا امروز دیگر چنان برملا شده که شهره عام و خاص است. ته‌مانده این درآمد نفتی نیز از طریق زدودند میان بوروکراسی و سرمایه‌داران، تحت عناوینی نظیر اجرای پروژه‌ها یا صادرات و واردات،  میان سرمایه‌داران بخش خصوصی و بنگاه‌های اقتصادی  وابسته  به نهاده‌ای دولتی توزیع می‌شود. یک نمونه آن‌هم که اخیراً درنتیجه تضاد باندهای درونی هیئت حاکمه برملا گردید و هنوز ماجرای آن ادامه دارد، مبلغ کلان ۲۰ میلیارد دلاری است که برای واردات کالا میان سرمایه‌داران توزیع شد، اما دیگر نام و نشانی از آن یافت نشد. یا دلارهایی که با نرخ چهار هزار و دویست‌تومانی با توجیه واردات مواد اولیه برای کارخانه‌ها یا کالاهای اساسی میان سرمایه‌داران توزیع شد، در بازار آزاد به بیش از ۵ برابر فروخته شد. پس روشن است که چگونه درآمد صدها میلیارد دلاری دوران احمدی‌نژاد و روحانی فقط از طریق فروش نفت  بدون آن‌که کمترین تأثیری بر بهبود اوضاع  اقتصادی داشته باشد، یا یک ریال از آن عاید کارگران و زحمتکشان شود، ناپدید شد. بنابراین هر اتفاقی که در مناسبات رژیم با دولت آمریکا رخ دهد و حتی به فرض این‌که بار دیگر میلیاردها دلار با هواپیما برای جمهوری اسلامی ارسال شود، نه بحران اقتصادی را علاج خواهد کرد و نه چیزی به نفع مردم تغییر خواهد کرد. درنتیجه، تا جایی که بحث بحران اقتصادی و عواقب آن نیز در میان است، در دوره بایدن هم اوضاع به روال گذشته خواهد بود.  بحران اقتصادی سرمایه‌داری ایران،  به همراه بیکاری ، فقر، تنزل مداوم سطح معیشت کارگران و زحمتکشان ادامه خواهد یافت. هیچ معجزه‌ای در کار نیست و هیچ اتفاق ویژ‌ه‌ای  در ایران رخ نخواهد داد. نه در عرصه سیاسی و اقتصادی اتفاق جدیدی رخ خواهد داد و نه چیزی به نفع توده‌های زحمتکش مردم تغییر خواهد داد.

آنچه از هم‌اکنون در مقابل ما قرار دارد، تشدید تضادها، تعمیق بحران‌ها و اعتلای مبارزات توده‌ای است. ورشکستگی سیاسی نظم موجود و نارضایتی و نفرت مردم از نظمی که سراسر فاجعه به بار آورده، به درجه‌ای رسیده است که هیچ عاملی نمی‌تواند مانع از ادامه مبارزه و تشدید آن گردد. تجربه چهار دهه حاکمیت فاجعه‌بار جمهوری اسلامی و سیاست‌های آن به‌وضوح نشان داده است که هیچ راهی برای نجات کارگران و زحمتکشان، جز روی‌آوری به انقلاب، سرنگونی  طبقه حاکم و کسب قدرت سیاسی از طریق استقرار یک حکومت شورائی وجود نداشته و نخواهد داشت.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۹۴ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.