زبان زنان با جمهوری اسلامی، زبان آتش است

“میان‌داری و میدان‌داری ویژه زنان در اغتشاشات اخیر، چشمگیر به نظر می‌رسد. در نقاط متعدد به‌ویژه حومه تهران، زنان ظاهراً ۳۰ تا ۳۵‌ سال، نقش ویژه‌ای در لیدری اغتشاشات به عهده دارند… یکی از شورش‌ها فیلم می‌گیرد، دیگری جلوی خودروها را می‌گیرد و دیگری با تحریک مردم، آن‌ها را به پیوستن به صف اغتشاش‌ها مجاب می‌کند.”

این نقل قولی‌ست از گزارشی از روزنامه حکومتی “صبح نو” که بلافاصله روز ۲۹ آبان در سایر رسانه‌های رژیم بازنشر یافت.

این نقل‌قول و کل این گزارش حاوی ادبیات و انگ‌های همیشگی‌ی ملا‌ل‌آور و منزجرکننده‌ی رژیم به مردمی است که در اعتراض به تعرض مجدد حاکمان جمهوری اسلامی به سطح معیشت‌شان، در سراسر ایران، خودجوش به خیابان‌ها آمدند و به اعتراض برخاستند. انگ‌هایی که بیش از همه شایسته تمامی سران رژیم از رهبرشان گرفته تا مزدوران قلم‌به‌دست‌شان است. سرآمد این انگ‌ها، “اشرار” است که سران رژیم مصداق واقعی آن هستند.

اما علت اشاره به این نقل قول، انعکاس بخشی از واقعیت در آن است. بخشی از واقعیت، چرا که زنان نه تنها در اعتراضات روزهای اخیر، بلکه مدت‌هاست که در اعتراضات علیه جمهوری اسلامی نقش فعالی یافته‌اند. اگر نخواهیم به گذشته دورتر بپردازیم، باید به اعتراضات سال ۸۸ نگاهی بیندازیم. اعتراضاتی که هنوز عکس‌ها، کلیپ‌ها و گزارش‌های آن موجود است و گواهی هستند بر نقش “میدان‌داری” زنان در آن اعتراضات. در سال ۸۸ با آن که اعتراضات با شعار “رأی من کو؟” آغاز شد، اما روند مبارزه، متوهمان بسیاری را از بدنه آن جدا کرد و به سوی آن طیف آگاهی راند که تسلیم “تظاهرات سکوت” طرفداران موسوی و کروبی و اصلاح‌طلبان نشده بودند. در نتیجه این زنان ناامید از “جنبش سبز” هم‌صدا با سرنگونی‌طلبان، شعار “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر خامنه‌ای” و “مرگ بر جمهوری اسلامی” را فریاد زدند. ریزشی چندان آشکار که بسیاری از “کنشگران مبارزه مدنی زنان” (بخوان اعتراض در چارچوب قوانین رژیم) را هراساند و هشدارهای پی در پی آنان مبنی بر “پرهیز از خشونت” را برانگیخت، بی آن که برای زنان رویارو با سرکوب عریان راه‌کاری داشته باشند. از آن سال به بعد شکاف میان توده‌های زنان و “کنش‌گران اصلاح‌طلب زنان” عمیق‌تر گشت و حتا لایه‌هایی از قشر متوسط را از آنان دور ساخت. شاهد آن که امروز، این زنان “ظاهراً ۳۰ تا ۳۵ ساله”، همان دختران بیست و بیست و چند ساله‌ی ده سال پیش هستند که امروز بدون هیچ توهمی به جناح‌های جمهوری اسلامی در اعتراضات “نقش میان‌داری و میدان‌داری” را ایفا می‌کنند.

نگاهی به خیزش دی ماه ۹۶، گواه دیگریست بر نقش فعال زنان در اعتراضات علیه جمهوری اسلامی. در آن سال، زنان نه تنها در خیزش عمومی نقشی فعال ایفا کردند، بلکه در دل همان خیزش، پدیده “دختران انقلاب” سربرآورد. پدیده‌ای که “حجاب اجباری” را به چالشی جدی طلبید. چالشی که در بطن اعتراضات عمومی، به مقاومت ۳۹ ساله زنان در برابر حجاب مطلوب حاکمان، زبانی سیاسی بخشید. نیز از همین رو بود که سران رژیم به سرکوب شدید “دختران انقلاب” پرداختند.

در تمامی اعتراضات سال ۹۷ نیز باز شاهد حضور فعال زنان در عرصه مبارزه هستیم، هم در عرصه مطالبات خود و هم در عرصه اعتراضات و خیزش‌های عمومی و سراسری و افزون بر آن، در متن مبارزات جنبش‌های اجتماعی. در اعتراضات موسوم به “جنبش مال‌باختگان” از سال ۹۶، زنان، نقشی محوری ایفا می‌کنند؛ در جنبش بازنشستگان و در جنبش معلمان باز هم با حضور بارز زنان در عرصه مبارزه روبروییم. مبارزات جنبش کارگری، هم از حضور زنان خالی نیست. یک بار به عنوان عضوی از خانواده کارگران، بار دیگر در قالب دلیرزنان جوانی که در تجمعات و اعتصابات کارگری، در اول ماه مه در کنار کارگران حاضر می‌شوند و به رغم آگاهی از مجازات‌های سنگینی که در انتظار آنان است، از هیچ‌گونه ارعاب و زندان و شکنجه‌ای به خود هراس راه نمی‌دهند. در عرصه جنبش دانشجویی رادیکال، حضور دانشجویان دختری که در اعتراضات و تجمعات خود، همراه با طرح مطالبات دانشجویی، فریاد می‌زنند: “فرزند کارگرانیم، کنارشان می‌مانیم” برجسته است. در یک کلام، به هر یک از عرصه‌های مبارزاتی و اعتراضی که بنگریم، عرصه‌ای را خالی از حضور زنان و حتا ایفای نقش “میان‌داری و میدان‌داری” نمی‌یابیم.

در ادامه گزارش می‌آید: “اینکه چرا در اغتشاشات اخیر، زنان به مهره میداندار تبدیل شده‌اند، خود جای سؤال دارد.”

این نویسنده قلم‌به‌مزد ابله، اما بیش از آن، همدست رژیم جنایتکاری را که تنها در همین روزهای اخیر صدها تن را به قتل رسانده، هزاران تن را مجروح ساخته و تعدادی بیش‌تر را در شکنجه‌گاه‌های خود به اسارت گرفته است، باید به تجربه روزانه‌ی میلیون‌ها زنی رجوع داد که ۴۰ سال است که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و تحت قوانین شرعی زندگی می‌کنند.

همین‏که پای خمینی به ایران رسید زنان قاضی از کار خود برکنار شدند و این مقدمه‌ای بود بر راندن میلیون‌ها زن از بسیاری از مشاغل؛ میلیون‌ها زنی که با ارعاب و چوب و چماق مزدوران حزب‌اللهی و بگیروببند و فرمان‌های دولتی ناچار شدند به حجاب تن دهند، هرچند نه حجاب مطلوب حاکمان نورسیده؛ میلیون‌ها زنی که در این سال‌ها به “جرم” “بدحجابی” توهین و تحقیر و مجازات شده‌اند؛ میلیون‌ها دختری که از تحصیل در برخی رشته‌ها محروم شدند؛ میلیون‌ها زن محروم از حقوق برحق خود مانند حق طلاق و سرپرستی فرزند محکوم به تحمل خشونت خانگی، افزون بر خشونت دولتی و خشونت اجتماعی گشته‌اند؛ میلیون‌ها زن و دختری که حضورشان در عرصه‌های اجتماعی با محدودیت‌های بسیار روبروست، بلکه در خصوصی‌ترین عرصه‌ها نیز با ممنوعیت سقط جنین، پیگیری سیاست “فرزندآوری” از حق تصمیم‌گیری بر بدن خود نیز محروم گشته‌اند؛ میلیون‌ها زنی که در ۴۰ سال گذشته ناچار به تحمل توهین و تحقیر سران حکومت، آخوندهای متعلق به قبرستان تاریخ، رسانه‌های گوش‌به فرمان و اوباش و اراذل سرکوب‌گر رسمی و نیمه‌رسمی بوده‌اند و همه با اتهامی یکسان: “زن بودن”.

هرچند دستمزدهای چندین برابر زیر خط فقر و بیکاری پدیده‌ایست رایج در میان مردان و زنان، اما دستمزدهای چندین برابر کم‌تر از دستمزد مردان و نرخ بیکاری بالاتر نسبت به مردان، به ویژه در میان زنان تحصیل‌کرده، زنان را به نیروی کار بسیار ارزانی برای طبقه حاکم تبدیل کرده است و استثمار شدیدتری را بر آنان تحمیل می‌کند. استثماری که به علت عدم حمایت‌های قانونی و اجتماعی با ستم‌های جنسیتی و آزار و اذیت در محل‌های کار همراه شده است. شرایطی که بنا به معیارهای بین‌المللی یکی از وخیم‌ترین خشونت‌ها علیه زنان محسوب می‌شود. یعنی فقر اقتصادی. فقری چندان رایج که زنان دست اندرکار رژیم را به اعتراف واداشته و از “زنانه شدن چهره فقر” سخن می‌گویند.

هرچند پدیده فقر و تهیدستی اکثریت عظیم کارگران و زحمتکشان را در چنگال‌های هولناک خود می‌فشرد، اما این فشار بر زنان بسی وخیم‌تر است. آن میلیون‌ها زن سرپرست خانواری را در نظر بگیرید که بایستی با صدقه ناچیز ارگان‌های غارتگر رژیم، معیشت خانوار را فراهم آورند؛ آن زنانی که به جز فشار کار خانگی، شاغل هم هستند، اما باز هم نمی‌توانند تعادلی میان درآمد و هزینه برقرار کنند؛ آن زنان به ناچار خانه‌داری را که بایستی درآمد محقر خانواده را بین هزینه‌های جاری تقسیم کنند و با آن که از چندین فقره از نیازهای مبرم خود و فرزندان و خانواده می‌زنند، باز هم این درآمد تکافوی هزینه‌ها را نمی‌دهد؛ آن مادرانی را که شاهد بیکاری و بی‌آیندگی فرزندان خود هستند؛ آن زنان فقرزده‌ای را که از سر ناچاری با دلی خون‌بار فرزندان خود را هم روانه بازار کار می‌کنند تا لقمه‌‏نانی بر سفره محقر خانوار آورده شود؛ آن زنان بازنشسته‌ای را که سالیان متمادی جوانی و سلامت خود را در بازار کار بر جای گذاشته‌اند و اکنون در دوران پیری و بیماری نمی‌توانند حتا هزینه دوا و درمان خود را تأمین کنند.

همان‌گونه که گفته شد، گزارش فوق، انعکاس بخشی از واقعیت است. اگر زنان ۳۰ تا ۳۵ ساله در این تظاهرات حضور داشتند و حتا “میدان‌دار” بودند، اما ده‌ها هزار زن جوان‌تر و مسن‌تر نیز در اعتراضات شرکت داشتند و چه بسا “میان‌دار و میدان‌دار” مبارزه بوده‌اند.

این همه تنها بخشی از واقعیت‌های زیسته‌ی زنان در ۴۰ سال اخیر است. و درست همین واقعیت زیسته، زنان را به یکی از رادیکال‌ترین گروه‌های اجتماعی چالشگر رژیم بدل کرده است و در اعتراضات اخیر، مانند اعتراضات پیشین “به مهره میداندار” تبدیل شده‌اند. در همین اعتراضات اخیر بسیار شنیده‌ایم که اعتراض تنها به افزایش قیمت بنزین نبود، بلکه اعتراضی بود همگانی به فقر و تهیدستی، به تبعیض و بی‌حقوقی، به سرکوب و خقفان، به استثمار و ستم. جای سؤال ندارد که چرا زنان، یعنی نیمی از جمعیت جامعه که در معرض استثماری شدید و ستمی مضاعف قرار دارند به “میان‌دار و میدان‌دار” مبارزه تبدیل شده‌اند، اگر چنین نمی‌بود، جای سؤال داشت.

البته نویسنده گزارش فوق، هدفش فقط اشاره به مشاهده‌ای عینی نیست، بلکه هدف وی و رسانه‌هایی که این گزارش را بازتاب داده‌اند، در واقع زمینه‌سازی برای سرکوب بیش‌تر زنان است.

امری که سران رژیم خود از آن غافل نمانده‌اند. ما در همین دو سال گذشته شاهدیم که چه دختران و زنان بسیاری که دستگیر شده‌اند، در زندان‌ها شکنجه جسمی و روانی شده‌اند، و آنان که در بیدادگاه‌های رژیم محاکمه شده‌اند، با چه احکام سنگینی روبرو گشته‌اند. هنوز پرونده بسیاری از آنان با حکم‌های سنگین بدوی باز است؛ احکامی از حداقل ۵ سال گرفته تا ۲۴ سال، همراه با مجازات قرون وسطایی ده‌ها ضربه شلاق برای هر یک. به “اتهام‌”های گوناگون: برخی به علت همراهی و همبستگی با کارگران، برخی به علت “کشف حجاب” و مخالفت با حجاب اجباری، برخی به اتهام شرکت در اعتراضات دانشجویی، تعدادی دیگر به اتهام شرکت در اعتراضات توده‌ای.

رژیم نیز خطر را دریافته و با دستگیری‌های گسترده و مجازات‌های سنگین قصد دارد زنان را مرعوب کرده و از عرصه مبارزه براند؛ براند به همان کنجی که حاکمان جمهوری اسلامی برای زنان خواب دیده‌اند. بیهوده نیست که خامنه‌ای در شرایطی که توده‌‌های رنجدیده زنان به میدان آمده‌ و میداندار مبارزه شده‌اند در سخنرانی ۲۸ آبان‌اش، در میانه‌ی به قول او “جنگی امنیتی”، برای حل مشکلات اقتصادی کشور به موضوع بی‏ربط ومزخرفی هم‌چون “موالید را افزایش دهیم” متوسل می‌شود. مزخرفاتی که تنها از ذهن معیوب یک بیمار روانی تراوش می‌کند. بیهوده نیست که اولین “اعتراف” اجباری که در تلویزیون به نمایش درمی‌آید، “اعترافات” بریده بریده یک زن است.

اما رهبر و سایر سران رژیم، کور خوانده‌اند. همان‌گونه که سرکوب وحشیانه و کم‌سابقه مردم در اعتراضات اخیر، تنها یک عقب‌نشینی موقتی را بر مردم معترض تحمیل کرده است، و موج اعتراضات با پسامدی بیش‌تر در آینده در پیش است، سیاست ارعاب و سرکوب زنان نیز بی‌ثمر است. یک نمونه، سپیده قلیان است که با وجود مدت‌ها اسارت و شکنجه و آزار جسمی و روانی خود و خانواده‌اش، با وجود محکومیت به ۱۸ سال زندان، با وجود آزادی موقت به قید وثیقه در همین چندی پیش، در اعتراضات اخیر باز هم به میدان مبارزه گام گذاشت و با در دست گرفتن پلاکاردی که روی آن نوشته بود: “بنزین گرون‌تر شده، فقیر، فقیرتر شده” در اعتراضات توده‌ای سراسری شرکت کرد. این دختر دلیر ثابت می‌کند، “زندان، شکنجه، اعدام” دیگر اثر ندارد”. شب همان روز، وی مجددا دستگیر می‌شود. اما سپیده تنها یکی از میلیون‌ها دلاورزنانی است که با وجود آگاهی به عواقب شورش علیه رژیم توحش پای پس نخواهند گذاشت. او یکی از چهره‌های آشنا در میان میلیون‌ها زن گمنام جوان، میان‌سال و مسنی است که در مبارزات توده‌‌ای شرکت می‌کنند و تا سرنگونی این رژیم و برپایی حکومتی که در آن خواسته‌هایشان متحقق شود، در میدان مبارزه استوار خواهند ایستاد. رژیم با تبعیض‌ها و محرومیت‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تحمیلی بر زنان در طول ۴۰ سال گذشته، آنان را رادیکال و رادیکال‌تر کرده و از این پس، زنان تنها با زبان آتش با این رژیم سخن خواهند گفت.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۴۸ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.