یادداشت سیاسی- جمعه ٣١ خردادماه، افشین اسانلو کارگر زندانی که تنها ۴٢ سال سن داشت و در زندان گوهردشت بسر میبرد، بدنبال سکته قلبی و عدم رسیدگی بهموقع پزشکی جان خود را از دست داد. او در نامهای که در مرداد سال ٩١ از زندان به بیرون فرستاد، در مورد دوران بازجویی خود نوشت: “به مدت پنج ماه در سلولهاى انفرادى ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجویى و شكنجه قرار گرفتم. شكنجههایی نظير زدن كابل به كف پا، وادار كردن به دويدن با همان پاهای زخمى و كابل خورده، بازجويیهای طولانى به مدت هفده – هجده ساعت، فحشهای ركيک و ضرب و شتم اين جانب به صورت دستهجمعى كه باعث شكسته شدن چند تا از دنده ها و همين طور دندانهایام شد. در طى اين پنج ماه خانوادهام هيچگونه خبرى از من نداشته و پيگيریهایشان هم به جايی نرسيد”.
پیش از مرگ وی، یازده زندانی سیاسی گوهردشت در اطلاعیهای با اعلام اعتصاب غذای دو روزه که درست از ٣١ خردادماه آغاز شد، پرواز مرگ بر شانههای زندانیان سیاسی را به همان دلیل و یا دلایلی که افشین اسانلو را به کام خود کشید، هشدار داده بودند. آنها نوشته بودند: “عزم رژیم جمهوری اسلامی، زنده به گور کردن، و ارمغانش مرگ تدریجی برای بیش از دویست و پنجاه تن از زندانیان عقیدتی و سیاسی با بیست و هشت حکم اعدام، پنجاه زندانی ابد و زندانیان با احکام سنگین و طویلالمدت در گورستانِ زندگان رجایی شهر میباشد که به دست فراموشی سپرده شدهاند”.
آنها در اطلاعیهی خود با نگاهی به “چهرههای رنگپریدهی خود” که مرگ را به انتظار نشستهاند، بر وضعیت بد بهداشتی و درمانی از جمله بیماریهای مهلک و انواع عوارض و معضلات ناشناخته، وضعیت اسفبار تغذیه، کمبود فضا، نصب دستگاههای موجشکن که سلامت زندانیان را بهخطر انداخته، نزاعهای خونین و مرگبار، فحاشی، توهین، هتک حرمت، تحقیر و تنبیههای بدنی، زندانهای انفرادی، پروندهسازیهای غیرانسانی و دیگر اقدامات و رفتارهای خبیثانهی زندانبان تاکید نمودند. آنها همچنین در اطلاعیهی اعلام اعتصاب غذای خود نوشتند: “محرومیت کامل از حقوق زندانیان سیاسی مانند مرخصی، تلفن، ملاقات حضوری، ورزش، کار و فعالیت های فرهنگی و هنری، پوشاندن لباس مخصوص زندانیان آنهم آلوده و کثیف، دستبند و پابند زدن به هنگام اعزام به خارج از زندان، اهانتهای غیراخلاقی به هنگام ورود به زندان مانند لخت مادرزاد کردن زندانیان و دادن مسهل و اقدامات شرمآوری مانند “پارک کردن” برای یافتن مواد مخدر، اقداماتی هستند که ارزش های انسانی را در این زندان به صفر میرسانند.
در این راستا تعدادی از زندانیان از جمله شاهرخ زمانی، خالد حردانی، نامق محمودی، مصطفی نیلی، ناصح یوسفی، عادل نعیمی و برخی دیگر از زندانیان سیاسی در اعتراض به اینگونه رفتارهای غیر انسانی به هنگام خروج و ورود به زندان، از حقوق طبیعی خود صرفنظر کرده و بارها از اعزام به بیمارستان و دادگاه امتناع کرده اند”.
پیش از اعلام اعتصاب غذا، ماموران زندان هنگامی که با مخالفت و مقاومت شاهرخ زمانی کارگر زندانی، برای پوشیدن لباس زندان برای اعزام به دادگاه روبرو شدند، او را زیر ضربات مشت و لگد خود گرفتند که با ادامه مقاومت این کارگر زندانی، زندانبان از اعزام او به دادگاه خودداری کرد.
همچنین هنگامی که این زندانیان در اعتصاب بودند، در گوشهی دیگری از ایران دو زندانی عادی در زندان بندرعباس با نامهای عباس سردعلیزاده و حسن یوسفی در اثر عدم رسیدگی پزشکی جان خود را پس از ساعتها درد و در برابر چشمان دیگر زندانیان از دست دادند. و این داستان تلخیست که مدام در زندانهای جمهوری اسلامی تکرار میگردد.
اما وضعیت زندانهای جمهوری اسلامی جدا از وضعیت جامعهی ایران نیست. همچنان که جامعهی ایران در نکبتی افزون ناشی از حکومتی جبار و جنایتکار در نابسامانیهای خود همچون اعتیاد، دزدی، قتل، تجاوز، کودکان کار و غیره غرق میشود، زندان نیز نکبتبارتر از آن در میانهی سکوت قبل از مرگ و ظلمت شب دستوپا میزند تا قربانیان جدیدی برای جانیان شبپرست پیدا شوند.
همانگونه که بدیهیترین حقوق انسانها در کارخانهها، در دانشگاه و دیگر محلهای کار و زندگی در جمهوری اسلامی لگدمال میگردد، در زندانهای جمهوری اسلامی هم زندانی از حق انسان بودن در زندان محروم هست. او را به بهانهی ممانعت از ورود مواد مخدر به زندان لخت مادرزاد کرده و تحقیر میکنند، تا هم از تحقیر او لذت ببرند و هم خود مواد مخدر را از طریق عوامل خود به زندانیان عادی به بهایی گزاف بفروشند و با پول حاصل از آن عیاشی کنند. اگر مقاومتی کند و یا حتا اخمی بر ابرو بیاورد، او را با اهانت و فحاشی و کتک بدرقه میکنند.
زندانیان را در بدترین وضعیت بهداشتی، درمانی، غذایی و رفاهی رها میکنند، تا برای زنده ماندن مجیزگوی زندانبان گردند. اگر باز مقاومت کرد، دستهایاش را بیشتر بر دور گردن زندانی حلقه کرده و فشار میآورد، برای او پروندهی جدیدی میتراشد، به سلولهای انفرادی میاندازد، از ملاقات و دیگر حقوق ابتدایی یک زندانی محروم میسازد و در آخر حتا کمر به قتل او توسط زندانیان خودفروختهای میگیرد که برای چند صباحی زندگی بیشتر در گندابی که ناماش زندان است به سرسپردگی زندانبان درآمدهاند.
اما زندانبان با همهی این جهنمی که فراهم آورده است، از بهزانو درآوردن زندانیانی که بر پیمان خود ایستادهاند ناتوان است و با گذشت زمان حتا بر تعداد این دست از زندانیان افزوده نیز میشود. کارگران زندانی در زندانهای جمهوری اسلامی از جملهی این زندانیان هستند که با آگاهی از نظم طبقاتی حاکم، از جمله پرچمداران مقاومت در زندان نیز شدهاند. رضا شهابی، شاهرخ زمانی، محمد جراحی، بهنام ابراهیمزاده و دیگر کارگران و مدافعان حقوق و منافع طبقاتی کارگران از آن جملهاند. رضا شهابی که به دلیل شکنجههای دوران بازجویی به بیماریهای سختی دچار شده است، همچنان در معرض خشم زندانبان قرار دارد. اگر او خود را به زندانبان فروخته و به طبقه خود و رفقای کارگرش پشت کرده بود، بیشک امروز نه تنها از امکانات درمانی مناسب برخوردار شده بود که حتا در زندان نیز نمیماند. دیگر کارگران زندانی نیز کموبیش با سرنوشتی همچون رضا شهابی روبرو هستند.
مقاومت در برابر زندانبان و ایستادگی بر پیمان و آرمانهای انسانی البته تاریخی طولانی دارد و در این میان سالهای حکومت اسلامی همچون سالهای حکومت پهلوی، انبوهی از ایستادگی و مقاومت زندانیان سیاسی را در حافظهی خود جای داده است.
چه بسیار انسانهای آزادیخواهی که در زیر شکنجه جان خود را از دست دادند و باز چه بسیارند از این انسانها در ده سال اول حکومت اسلامی. هنوز عکس ١١ زندانی
سیاسی کرد که حکم اعدامشان توسط خلخالی در سال ۵٨ و در یک بیدادگاه ٣٠ دقیقهای و بدون هر گونه حق دفاع و یا داشتن وکیل اعدام شدند، نگاهها را دزدیده و به خود خیره میسازد. آنجا که رفیق احسن ناهید دانشجوی پلیتکنیک و از هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق روی برانکارد تیرباران شد. هنوز آواز مقاومت از تپههای اوین تا زندانهای گوهردشت و قزلحصار تا زندانهایی که در سرتاسر کشور پهن شدهاند بهگوش میرسد. از مردان، زنان و حتا کودکانی که قربانی خشم و نفرت حاکمان اسلامی شدند، در زیر کابلها تنهایشان آتش گرفت اما لب نگشودند. زندان برای جمهوری اسلامی و دیگر پاسداران نظم کهن همواره ابزاری برای سرکوب و حفظ قدرتشان بوده است.
جرم زندانیان سیاسی بیان چیزیست که حکومت برنمیتابد. جرم زندانیان سیاسی دفاع و مبارزه برای چیزیست که حکومت آن را لگدمال میکند، همانطور که زندانیان سیاسی اعتصابکننده در گوهردشت در اطلاعیهی خود نوشته بودند “ما به خاطر آرمانهای انسانی مردم مجازات میشویم”. و این اکنون وظیفه همهی ماست که از این زندانیان که در شرایطی سخت و طاقتفرسا در دستهای حاکمان اسلامی اسیر و دربند هستند حمایت کنیم. تابستان آمده است. تابستانی که تابستان خونین ۶٠ و اعدامهای دستهجمعی تابستان ۶٧ را در حافظهی خود دارد، تابستانی که بیست و پنج بهار از آن گذشته است. از زندانیان سیاسی حمایت کنیم، خواستار آزادی بیقیدوشرط آنها شویم، خواستار بهبود شرایط تمامی زندانیان و حفظ حرمت انسانیشان شویم و صدور احکام اعدام را که امروز بر بالای سر ٨٣ زندانی سیاسی و هزاران زندانی عادی میچرخد محکوم کنیم.
نظرات شما