در سراسر دورانی که جمهوری اسلامی، بر ایران حاکم شده است، همواره مبارزه تودههای زحمتکش مردم علیه این رژیم ارتجاعی و ضد انسانی در اشکالی بسیار متنوع ادامه داشته است. از راهپیماییها و تظاهرات، مقاومت و مبارزه مسلحانه تودهای در نخستین سالهای پس از سرنگونی رژیم شاه در برابر یورش ارتجاع تا شورش تهیدستان حاشیهنشین شهرها در اواخر دههی ۶۰ و اوایل دههی ۷۰، از مبارزات دانشجویی اواسط دهه ۷۰ تا اواخر دههی ۸۰، از بیشمار اعتصابات، راهپیماییها، تجمعات اعتراضی، تظاهرات، بستن جادهها و اشغال کارخانهها توسط کارگران تا تجمعات و تظاهرات معلمان و زنان، زنجیرهی ادامهدار از ایستادگی و مقاومت تودههای مردم ایران علیه ارتجاع حاکم و مبارزه برای سرنگونی آن بوده است.
اما در این میان، یکی از برجستهترین نقاط در مبارزات این دوران، قیام سال ۸۸ بود که برای نخستین بار پس از مبارزات دو سال نخست استقرار جمهوری اسلامی، رژیم را به چالش کشید و با بحران سیاسی و اخلاقی همهجانبهای روبرو ساخت. با این وجود، از همان آغاز، پوشیده نبود که اگر این جنبش در چارچوب تظاهرات، راهپیمایی، جنگ و گریز خیابانی محصور و محدود بماند، قدرت ایستادگی در برابر نیروی مسلح سازمانیافتهی رژیم را نخواهد داشت و ناگزیر به عقبنشینی خواهد شد. در عمل نیز چنین اتفاق افتاد.
با فروکش این جنبش، این واقعیت بر همگان آشکار گردید که این اشکال از مبارزه نیز هر آنچه وسعت و ابعاد تودهای داشته باشند، به تنهایی برای رویارویی با رژیمی به نهایت ارتجاعی و سرتاپا مسلح کافی نیست و به اشکال عالیتری از مبارزه همچون اعتصاب عمومی سیاسی نیاز است که هم به لحاظ دامنهی تودهای فراگیرتر و سراسری باشد و هم قدرت ایستادگی و فلج کردن ارکان رژیم و از جمله نیروهای مسلح آن را داشته باشد. از آن پس شعار اعتصاب عمومی سیاسی مقبولیت وسیعی یافت، تا جایی که حتا گروههایی از اپوزیسیون رژیم که تا پیش از این جرأت نام بردن از اعتصاب عمومی را نداشتند، از ضرورت اعتصاب عمومی سیاسی سخن به میان آوردند.
اما اعتصاب عمومی سیاسی چیست؟ کدام طبقه و تحت چه شرایطی قادر به برپایی این اعتصاب است؟ چه نقشی در رهایی سیاسی عمومی تودههای مردم ایران و رهایی اجتماعی طبقه کارگر میتواند داشته باشد؟ و بالاخره چرا جنبش سال ۸۸ نتوانست به اعتصاب عمومی سیاسی ارتقا یابد؟
اعتصاب عمومی سیاسی، شکلی ویژه و منحصر به فرد از مبارزه طبقه کارگر در جامعهی سرمایهداریست که در مرحله معینی از رشد و تکامل، تشکل و آگاهی این طبقه در مقیاس جهانی پدیدار گردید و مهر و نشان طبقاتی کارگران بر آن حک شده است. اعتصاب عمومی سیاسی نمیتوانست پیش از پیدایش نظام سرمایهداری و همراه با آن طبقه کارگر به عنوان شکلی از مبارزه پدیدار گردد. در جامعه سرمایهداری نیز رسالت برپایی این اعتصاب بر عهده طبقه کارگر است و نه هیچ قشر و طبقه دیگر.
دلیل آن هم روشن است. اعتصاب عمومی، خواه اقتصادی و یا سیاسی، ارتقای شکل اصلی و پایدار مبارزهی طبقه کارگر است و این شکل چیزی جز خود اعتصاب نیست که رابطهی تنگاتنگی با نحوه تولید و شرایط کار در نظام سرمایه داری دارد.
شیوه تولید سرمایهداری از همان آغاز به ناگزیر مستلزم گرد آمدن کارگران در زیر یک سقف بود تا بتوانند از طریق کار جمعی و مشترکشان، محصول، کالا تولید کنند. تولیدی در کار نخواهد بود، مگر با تقسیم کار و فعالیت جمعی کارگران. لذا خود شیوه تولید سرمایهداری، شکل مقابله و مبارزه با آن را به کارگران آموخت: توقف تولید.
کارگرانی که در زیر یک سقف گرد آمده بودند و به لحاظ شرایط واحد کار و زندگی، احساسات، منافع و مطالبات مشترکی پیدا کرده بودند، برای تحقق خواستها ی خود، سهلترین و در عین حال کارآترین راه را متوقف ساختن تولید یافتند. مشترکاً دست از کار کشیدند و با حربه اعتصاب به مقابله با سرمایهداری برخاستند.
لذا از همان نخستین مراحل پیدایش سرمایهداری و صنعت مانوفاکتوری بود که این شکل از مبارزه کارگران پدیدار گردید. با هر اعتصابی، کارگران هر چه بیشتر به قدرت و توانایی خود در اتحاد و همبستگی پی بردند. به ویژه از دوران انقلاب صنعتی به بعد با اجتماعی شدن فزاینده تولید و پیوند ارگانیکتر رشتهها و بخشهای صنعت، رابطهی تودههای کارگر نزدیکتر شد و اعتصابات رشتهای که گاه تمام کارگران یک رشته صنعت در آن مشارکت داشتند، پدید آمد. سیر تحولی اعتصابات سرانجام به اعتصابات سیاسی انجامید. کارگران دریافتند که اگر میتوانند با برپایی اعتصابات اقتصادی به ویژه، رشتهای و عمومی خود، سرمایهداران و دولت آنها را وادار به پذیرش مطالبات خود کنند، از طریق همین حربه نیز قادرند برای تحقق مطالبات سیاسی خود اقدام کنند.
یک سال پس از کشتار کارگران انگلیسی در گردهمایی میدان پترزفیلد، ۶۰ هزار کارگر اسکاتلندی در ۱۸۲۰ به قصد سرنگونی حکومت، نخستین اعتصاب عمومی سیاسی را در جنبش کارگری جهان برپا کردند. سپس جنبش کارگران انگلیسی موسوم به چارتیست از همین حربه برای تحقق مطالبات سیاسی فوری خود، حق رأی همگانی و برانداختن سیستم انتخاباتی غیر دمکراتیک بهره گرفت. بعدها، حزب سوسیالیست و کارگران بلژیکی نیز یک اعتصاب عمومی سیاسی سراسری را برای کسب حق رأی برابر سازمان دادند. اما اعتصابات سیاسی در این مرحله از رشد جنبش طبقه کارگر، هنوز مطالبات و اهدافاش از چارچوب نظم سرمایهداری فراتر نمیرفت و فقط میدان وسیعتری برای مبارزه فراهم میساخت.
از اوایل قرن بیستم، با مبارزات طبقه کارگر روسیه به ویژه در جریان انقلاب ۷ – ۱۹۰۵ است که اعتصاب عمومی سیاسی با مضمونی کاملا نوین و انقلابی برای دگرگونی نظم سرمایهداری پدیدار میگردد و عمومیت مییابد. اما پیش از آن که این بحث ادامه یابد، تا همین جا روشن است که چرا جنبش سال ۸۸ با وجود این که جنبشی با ابعاد تودهای گسترده بود و مدتها نیز ادامه یافت، اساساً نمیتوانست به شکل عالیتری از مبارزه که همانا اعتصاب عمومی تودهایست، ارتقا یابد، چون پایه و ترکیب طبقاتی این جنبش، چنین امکانی را به آن نمیداد. این جنبش عموماً متشکل از دانشجویان، گروهی از زنان و جوانان بود. کارگران و زحمتکشان فقط به صورت عناصر در آن حضور داشتند. بنابراین گذشته از این که در مراحل اولیه آن توهماتی به جناحی از هیئت حاکمه نیز وجود داشت، اما اصل مسئله در این است که طبقه کارگر در این جنبش حضور محسوسی نداشت. پایه طبقاتی آن را تشکیل نمیداد و بنابراین اعتصاب عمومی هم که شکل ویژه و حربه طبقه کارگر در مبارزات است، نمیتوانست شکل بگیرد. علاوه بر این در ادامه این مطلب خواهیم دید شکلگیری اعتصاب عمومی سیاسی محصول شرایط ویژهایست که بدون آن حتا متشکلترین و آگاهترین بخش کارگران یک کشور نمیتوانند آن را برای برانداختن نظم موجود برپا کنند.
یکی از ویژگیهای مهم اعتصابات عمومی سیاسی روسیه در اوایل قرن بیستم که آن را از اعتصابات سیاسی پیشین متمایز میساخت در همین نکته بود.
کارگران روسیه در شرایطی اعتصاب عمومی سیاسی را به کار گرفتند که از یک سو نظام سرمایهداری به دوران افول و انحطاط خود گام نهاده بود و انقلاب اجتماعی در مقیاس جهانی به امری مبرم و فوری تبدیل شده بود و از سوی دیگر فرا رسیدن دوران انقلابی در خود روسیه، دگرگونی انقلابی را در دستور کار قرار داده بود. در اینجا اعتصاب عمومی سیاسی از دل مبارزات خودانگیخته کارگران زاییده شد و نه از طریق فراخوان احزاب سوسیالیست و بخش متشکل کارگران، همین واقعیت بازتاب دهنده رادیکالیسم و ظرفیت بالای انقلابی جنبش بود. از همین روست که در جریان این اعتصابات، طبقه کارگر ارگانهای اعمال حاکمیت این طبقه را برای دگرگونی سوسیالیستی نظم سرمایهداری آفرید و از درون کمیتههای اعتصاب شوراها پدیدار شدند. در عین حال از آنجایی که اعتصابات عمومی سیاسی بر پایه نیاز فوری جامعه به دگرگونی انقلابی و پیدایش اعتلا و موقعیت انقلابی شکل گرفته بودند، در ادامه خود به قیامهای مسلحانه کارگران در جریان انقلاب ۷ – ۱۹۰۵، فوریه ۱۹۱۷ و اکتبر ۱۹۱۷ انجامیدند.
به عبارت دیگر این نیاز جنبش طبقاتی کارگران در عصر انقلابات اجتماعیست که مستثنا از درجه تشکل و آگاهی طبقه کارگر در هر کجا که موقعیت انقلابی رخ میدهد، به اعتصاب عمومی سیاسی روی آورد، در بطن این اعتصاب و از درون کمیتههای اعتصاب، شوراها به عنوان ارگانهای اعمال قدرت و حکومت کارگری پدید آیند و در بالاترین مرحله از تکامل مبارزات، اعتصاب عمومی سیاسی به قیام مسلحانه برای سرنگونی طبقه حاکم فرا روید.
همین واقعیت را در جریان انقلاب سال ۵۷ ایران نیز به وضوح دیدیم. وقتی که دوران انقلابی در ایران آغاز گردید و به یک موقعیت انقلابی انجامید، طبقه کارگر از جهت تشکل و آگاهی در سطحی نازل قرار داشت. با این وجود، همانا نیاز انقلاب بود که طبقه کارگر را به برپایی اعتصاب عمومی سیاسی رهنمون ساخت. پیامد این اعتصاب نیز قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم شاه بود و همزمان با قیام، شوراهای کارگری در سراسر ایران سر برآوردند.
این واقعیت نشان میدهد که یک اعتصاب عمومی با مضمونی انقلابی برای دگرگونی نظم موجود فقط زمانی میتواند برپا گردد که ضرورت انقلاب آن را فراخواند، از اینرو تحت هر شرایط دلبخواهی و حتا با فراخوان یک حزب با نفوذ و قدرتمند کمونیست نمیتواند شکل بگیرد. البته اعتصاب عمومی سیاسی در غیاب یک موقعیت انقلابی در جایی که طبقه کارگر از سازماندهی نسبتاً خوبی در تشکلهای خود برخوردار باشد، میتواند شکل بگیرد. نمونه آن را چند هفته پیش در روز همبستگی کارگران اروپایی علیه سیاستهای ریاضتی دولتهای اروپایی نیز دیدهایم. تردیدی نیست که این اعتصابات نیز روحیه مبارزاتی بالای کارگران و آگاهی و همبستگی آنها را نشان میدهد، در جریان این اعتصابات، کارگران در بطن این مبارزه زنده و فعال، تجربه و آگاهی بیشتری کسب میکنند، اما در هر حال از نمونه اعتصابات عمومی سیاسی دوران انقلاب نیستند. لذا اولاً دامنه این اعتصابات از نظر حضور تودهای محدود است، ثانیاً، امکان تداوم آنها وجود ندارد و این همه از آن روست که هنوز ضرورت مبرم انقلاب، کارگران را به برپایی اعتصاب عمومی سیاسی وادار نکرده است. لذا یک چنین اعتصابات سیاسی یا در شرایط پیروزی، صرفاً یک دستاورد جدید برای طبقه کارگر در چارچوب نظم موجود به همراه خواهد داشت، یا آنگونه که اعتصابات سیاسی اخیر کارگران اروپایی نشان میدهد، صرفاً سلاحی تدافعیست در برابر تعرضات طبقه سرمایهداری به حقوق و دستاوردهای طبقه کارگر.
نکته حائز اهمیت در یک اعتصاب عمومی سیاسی که در دوران انقلابی به عنوان وسیلهای در راستای سرنگونی نظم سرمایهداری شکل میگیرد، وسعت حضور تودههای کارگر تا به آن حد است که حتا عقبماندهترین و ناآگاهترین بخش طبقه کارگر را نیز به عرصهی مبارزه فعال سیاسی میکشاند. اما این اتفاق بدون مقدمه و در یک لحظه رخ نمیدهد، همانگونه که خود اعتصاب عمومی سیاسی نیز نمیتواند در یک لحظه زمانی بدون طی شدن یک رشته مبارزات کارگری مقدم بر آن رخ دهد. در هر دو مورد ضروریست که پیش از برپایی اعتصاب عمومی سیاسی، یکرشته اعتصابات اقتصادی پردامنه رخ داده باشد تا تمام تودههای کارگر را به عرصه مبارزهای فعال برای تحقق مطالبات اقتصادی خود سوق داده باشد، بدون یک چنین مبارزهای در جهت بهبود شرایط مادی و معیشتی، انگیزهای برای حضور بخشهای عقبماندهتر جنبش کارگری در یک اعتصاب سیاسی وجود نخواهد داشت. از همین روست که عموماً در این دوران مجموعهای از اعتصابات اقتصادی و سیاسی شکل میگیرد، بر یکدیگر تأثیر میگذارند، یکدیگر را تقویت میکنند و ارتقا میدهند، تا لحظهای که کل طبقه به آمادگی لازم برای برپایی اعتصاب عمومی و سراسری سیاسی میرسد. شرایط سیاسی که جامعه در آن قرار گرفته است، این دیالکتیک مبارزه را به کارگران دیکته میکند. آنچه که در سال ۵۷ در ایران نیز رخ داد، چیزی جز این نبود.
وقتی که موقعیت انقلابی در سال ۵۷ فرا رسید، هنوز تودههای کارگر در مقیاسی وسیع به مبارزه روی نیاورده بودند، تا چه رسد به برپایی اعتصاب عمومی سیاسی. اما شرایط انقلابی باعث گردید که کارگران در نخستین گام در مقیاسی گسترده در سراسر ایران با مطالبات اقتصادی برای بهبود شرایط مادی و معیشتی خود قدم به عرصه مبارزه علنی بگذارند. از طریق این مبارزه بود که کارگران در مقیاسی میلیونی بسیج شدند. رژیم تلاش نمود با پذیرش برخی مطالبات اقتصادی و رفاهی کارگران این موج مبارزه را متوقف سازد. اما تأثیری بر روند رشد مبارزات کارگران نداشت، بالعکس مبارزات اقتصادی کارگران ارتقا یافت. کارگران مطالبات اقتصادی جدیدی را به همراه مطالبات سیاسی، در پلاتفرم خواستهای خود قرار دادند.
اعتصابات به مرحلهی عالیتری ارتقا یافت. کارگران در جریان یک مبارزه زنده و فعال آموزش دیدند و آگاه شدند، تنها در دی ماه بود که مطالبات سیاسی در اولویت اعتصابات کارگری قرار گرفت و با ابتکار کارگران نفت، اعتصاب عمومی سیاسی به شکل اصلی مبارزه تبدیل گردید. از همین جاست که تمام سیستم اقتصادی و مالی رژیم مختل میگردد، ارکان نظامی و بوروکراتیک رژیم متزلزل میشود و حتا کارمندان مؤسسات دولتی به اعتصاب میپیوندند. این اعتصاب تکلیف رژیم شاه را یکسره کرد. اما عمده شدن اعتصاب عمومی سیاسی به این معنا نبود که مطالبات اقتصادی کارگران به حاشیه رانده شده و یا اعتصابات اقتصادی به پایان رسیده است.
اعتصاب عممومی سیاسی بالعکس اعتصابات اقتصادی را تقویت نمود و از همین روست که تودههای وسیعتری از کارگران به عرصه مبارزه اقتصادی و تحقق مطالبات رفاهی خود برخاسته و تا لحظهی وقوع قیام مسلحانه، این اعتصابات اقتصادی به همراه اعتصاب عمومی سیاسی ادامه داشتند.
بنابراین، مطالبات اقتصادی و سیاسی، اعتصابات اقتصادی و سیاسی اجزای تفکیک ناپذیری بودند که به جریان اعتصاب عمومی سراسری شکل دادند. با قدرت و کارآیی این اعتصاب بود که رژیم به کلی فلج شد، زمینههای رشد و گسترش اشکال دیگر مبارزه، راهپیماییها، تظاهرات، گردهماییها، سنگربندیهای خیابانی فراهم گردید و تمام شرایط عینی و ذهنی لازم برای روی آوری تودههای زحمتکش مردم به قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم شاه فراهم گردید.
با این تجربه، نقشی را که اعتصاب عمومی سیاسی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، رهایی سیاسی عموم تودههای مردم و رهایی اجتماعی طبقه کارگر بر عهده دارد، آشکار است.
در ایران پیششرط هر گونه تحول سیاسی و اجتماعی، سرنگونی جمهوری اسلامی و در هم شکستن تمام داستگاه دولتی موجود است. تجربه تمام اشکال مبارزات تودههای مردم ایران در طول متجاوز از سه دههی گذشته به وضوح نشان داده است که برای تحقق این فوریترین هدف عموم تودههای مردم ایران، هیچ شکلی از مبارزه نمیتواند جای اعتصاب عمومی سیاسی را بگیرد.
مهمترین مسئله در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، بسیج وسیعترین بخش تودههای مردم ایران در سراسر کشور است. فقط اعتصاب عمومی سیاسی از یک چنین ظرفیت و قدرت بسیجکنندهای برخوردار است. چرا که این اعتصاب در کشوری که اکثریت مردم را کارگران تشکیل میدهند، مقدم بر هر چیز قدرت بسیجکننده عموم تودههای کارگر حتا عقب ماندهترین بخش آن را داراست. این اعتصاب به علت خصلت کارگری آن میتواند توده بیکاران، زحمتکشان و تهیدستان شهرها و روستاها را بسیج کند. میتواند معلمان، پرستاران و دیگر قشرهای زحمتکش را در جریان این اعتصاب بسیج کند. میتواند دانشجویان دانشگاهها را حول این اعتصاب بسیج نماید. از آنجایی که در اعتصاب عمومی سیاسی ایران مطالبات سیاسی فراگیر جامعه، در صدر مطالبات این اعتصاب قرار میگیرند، میتواند روشنفکران و عموم مردم آزادیخواه را نیز بسیج کند. حتا میتواند بخشهایی از کارمندان دستگاه دولتی و بورکراتیک را تحت تأثیر قرار داده و به جانب خود سوق دهد. تنها اعتصاب عمومی سیاسیست که میتواند لشگری چند میلیونی را برای مبارزهای قاطعانه و ادامهدار با رژیم گرد آورد.
اعتصاب عمومی سیاسی نظم اقتصادی حاکم را مختل میسازد و تمام منابع تغذیه مالی رژیم را مسدود میکند. فقط این نیست که درآمدهای دولت از نفت و گاز و دیگر مؤسسات تولیدی و خدماتی قطع میگردد، یا لااقل بخش عمدهای از مردم دیگر مالیاتی به دولت پرداخت نمیکنند، بلکه با پیوستن کارمندان بانکها به اعتصاب عمومی سیاسی، هر گونه دستاندازی رژیم به منابع و امکانات بانکی و نقل و انتقال پول متوقف میشود. پرداخت حقوقهای ارگانهای رنگارنگ سرکوب با اختلال مواجه میشود و نارضایتی در صفوف آنها را افزایش میدهد.
اعتصاب عمومی سیاسی، اختلافات و تضادهای درونی طبقه حاکم را بیشتر خواهد کرد و در درون دستگاه دولتی شکاف میاندازد.
اعتصاب عمومی سیاسی کارآیی نیروهای مسلح سرکوب را به شدت کاهش میدهد، چرا که رژیم عملاً نمیتواند آنها را در سراسر ایران به مقابله با اعتصابکنندگان گسیل نماید. این اعتصاب پشتوانه محکمی برای رشد و گسترش اشکالی از مبارزه خواهد بود که نیروهای مسلح رژیم را در هر کوچه و خیابان به چالش خواهد کشید و آنها را خسته و فرسوده خواهد کرد.
علاوه بر این وقتی که میلیونها تن از مردم ایران به اعتصاب عمومی سیاسی و دیگر اشکال مبارزاتی روی آورده باشند، فرزندان آنها در نیروهای مسلح رژیم که عمدتاً سربازان هستند، صفوف نیروهای مسلح رژیم را ترک میگویند و به جبهه مبارزه مردم علیه رژیم میپیوندند.
در بطن این نبرد بزرگ است که توازن قوا به شکلی قطعی به نفع تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایران و به زیان رژیم حاکم بر هم میخورد و تمام شرایط برای وارد آوردن ضربه نهایی از طریق قیام مسلحانه و برانداختن جمهوری اسلامی در کلیتاش فراهم میگردد.
اعتصاب عمومی سیاسی فقط مناسبترین شکل مبارزه برای نفی نظم موجود نیست، بلکه مناسبترین شکل مبارزه برای جنبه اثباتی آن و قدرت جدید نیز هست. در جریان اعتصاب عمومی سیاسی، کمیتههای اعتصاب شکل میگیرند که حتا قبل از سرنگونی رژیم به ارگانهای تصمیمگیرنده قدرت کارگران و زحمتکشان تبدیل میگردند. از درون همین کمیتههای اعتصاب است که شوراها به عنوان ارگانهای اقتدار و اعمال حاکمیت مستقیم کارگران و زحمتکشان پدید میآیند.
کارگران و زحمتکشان ایران پس از تجربه فاجعهبار به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در پی سرنگونی رژیم شاه، آموختهاند که دیگر به کسی جز خودشان اعتماد نکنند، قدرت را از طریق شوراها در دست خود نگه دارند و با برقراری حکومت شورایی، نه فقط با اجرای فوری مطالبات عمومی مردم و برقراری آزادیهای سیاسی در وسیعترین شکل ممکن آن، آنچه را که سالها مردم ایران برای آنها مبارزه کردهاند، عملی سازند، بلکه گام بعدی را برای تحقق هدف اصلی انقلاب اجتماعی که همانا برانداختن استثمار و جامعه طبقاتی و برقراری سوسیالیسم است بردارند. تنها طبقه کارگر و اعتصاب عمومی سیاسی به عنوان شکل ویژه و مختص این طبقه است که میتواند راه را بر پیروزی تودههای وسیع زحمتکش مردم بگشاید و به دوران استبداد و بی حقوقی مردم ایران نیز پایان دهد.
نظرات شما