نقش جمهوری اسلامی در تقویت گروه‌های مرتجع ناسیونالیست و اسلام‌گرا

درحالی‌که اکثریت بسیار بزرگ مردم ایران به‌خوبی ماهیت دولت دینی و حاکمیت ستمگرانه الله بر روی زمین را دریافته و به نبرد برای برافکندن جمهوری اسلامی و استقرار نظمی که در آن دین و دولت کاملاً از یکدیگر جدا باشند، برخاسته‌اند، شواهد حاکی است که در برخی مناطق ایران، تعدادی از جوانان به گروه‌های اسلامی و ناسیونالیست ارتجاعی پیوسته‌اند، تا گویا از این طریق با جمهوری اسلامی مبارزه کنند. جمهوری اسلامی در مدتی کمتر از یک ماه با دو حمله نظامی از سوی گروه‌های اسلام‌گرای مرتجع رقیب خود مواجه بوده است، که توانسته‌اند در میان جوانان برخی مناطق نفوذ کنند. در ٣١ شهریورماه تعداد ٣ تا ۴ نفر از عرب‌های خوزستان که به داعش پیوسته بودند، مراسم رژه نظامی رژیم را در اهواز به گلوله بستند که در جریان آن ٢٩ تن کشته و حدود ۶٠ تن مجروح شدند. در سحرگاه ٢۴ مهرماه نیز گروه اسلام‌گرا- ناسیونالست جیش العدل در منطقه مرزی میر جاوه یک پایگاه نظامی رژیم را تصرف کرد و ١١ تن از نظامیان مستقر در این پایگاه را به اسارت گرفت.

این اتفاقات البته در حالی رخ داده است که سران مرتجع رژیم، در مورد امنیت بی‌نظیر در ایران یاوه سرائی می‌کنند و به گفته فرمانده کل سپاه پاسداران در سمنان “اکنون آمادگی دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی در اوج خود قرار دارد.”

اما بحث مهم در این میان این است که چرا در میان مردمی که چهل سال حاکمیت دولت دینی را تجربه کرده‌اند، جوانانی پیدا می‌شوند که به گروه‌های اسلام‌گرائی از نمونه داعش می‌پیوندند که از دولت دینی حاکم بر ایران نیز مرتجع‌تر است؟ اگر به ترکیب نیروهائی که فرضا به داعش، گروه‌های جدائی طلب در خوزستان یا جیش العدل در بلوچستان پیوسته‌اند نگاه شود، آنچه آشکارا به چشم می‌خورد، آن‌ها متعلق به مناطقی از ایران هستند که با شدیدترین فشارها و تبعیض‌ها درزمینهٔ اقتصادی،اجتماعی ، سیاسی و سرکوب‌های بی‌رحمانه جمهوری اسلامی مواجه‌اند. مناطقی که در آن‌ها بالاترین درصد فقر و بیکاری وجود دارد، مردم از امکانات آموزشی، بهداشتی و درمان، فرهنگی و تفریحی در همان محدوده‌ای هم که در دیگر مناطق ایران است، محروم‌اند و با تبعیض‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی نیز مواجه‌اند.

بیش از ۷۰ درصد مردم استان سیستان و بلوچستان زیر فقر مطلق زندگی می‌کنند. دوسوم جمعیت استان از آب آشامیدنی محروم‌اند. امکانات بهداشتی و درمانی این استان در مقایسه با مناطق دیگر ایران در سطحی بسیار نازل قرار دارد. حدود ۳۲ درصد از کودکانی که در سن تحصیل قرار دارند، بی‌سوادند. در مناطق روستایی استان این رقم به ۴۰ درصد می‌رسد.

به گزارش مرکز آمار، در سال جاری بیشترین رشد نرخ بیکاری مربوط به استان سیستان و بلوچستان است. نرخ بیکاری در این استان در بهار ۹۷ در مقایسه با مدت مشابه سال قبل رشد ۵٫۹ درصدی داشته است. البته درحالی‌که مرکز آمار نرخ بیکاری را در این استان ۱۸٫۶ اعلام کرده است، شهریاری یکی از نمایندگان این استان می‌گوید نرخ بیکاری در این استان به بیش از ۵۰ درصد رسیده است.

در خوزستان نیز وضع بر همین منوال است. نرخ بیکاری در این استان ١۵ تا ٢۵ درصد اعلام‌شده که پس از استان‌های چهارمحال و بختیاری و کرمانشاه بیشترین میزان بیکاری را دارد. در خرمشهر و آبادان نرخ بیکاری رقمی بین ۴٠ تا ۵٠ درصد است. در استان خوزستان در نتیجه فقر، ٣٣ درصد دانش آموزان عرب در مرحله ابتدایی و ۵٠ درصد در مرحله راهنمایی ترک تحصیل می‌کنند. مردم عرب خوزستان با تبعیض آشکار در اشتغال و استخدام‌ مواجه‌اند. به گفته فعالین حقوق بشر اهوازی باوجود جوانان تحصیل‌کرده در استان خوزستان، برای استخدام در شرکت‌های گاز، آب، برق و نفت از نقاط دیگر کشور نیرو جذب می‌شود. حیرت‌آور این‌که در منطقه‌ای نظیر خوزستان که از سال‌ها پیش یکی از مناطق صنعتی پیشرفته بوده است، عرب بودن به تنهائی کافی است تا آن‌ها نتوانند حتی به سطح مدیران واحدهای صنعتی ارتقاء یابند. به گفته آخوند حیدری نماینده رژیم در مجلس خبرگان، در حال حاضر ۲۲شرکت پتروشیمی در ماهشهر فعالیت می‌کنند اما حتی یکی از مدیران آن‌ها نیز اهل خوزستان نیستند.

روشن است که توده‌های زحمتکش این مناطق باید علیه این شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اسف‌بار و تبعیض‌آمیز عمیقاً ناراضی باشند و اعتراض کنند. در طول یک سال اخیر مکرر شاهد اعتراضات مردم این مناطق به تبعیض‌ها، بیکاری، نبود آب آشامیدنی، و وضعیت فاجعه‌بار محیط‌زیست بوده‌ایم.

جمهوری اسلامی که هیچ راه‌حلی برای تضادها و بحران‌های جامعه ایران ندارد، همواره تلاش کرده است مطالبات توده‌های مردم این مناطق را نیز با تشدید سرکوب و کشتار پاسخ دهد تا گویا بدین طریق بر مطالباتی که ریشه‌های عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارند غلبه کند. در سال‌های اخیر درنتیجه اعتراضات در همین مناطق، ده‌ها تن از مردم به جوخه اعدام سپرده‌شده یا به حبس‌های سنگین و طولانی‌مدت محکوم‌شده‌اند

در ایران علاوه بر مطالبات مشترک و همگانی عموم توده‌های مردم ، در مناطقی از ایران، مردمی زندگی می‌کنند که مطالبات ویژه‌ای دارند. آن‌ها از سخن گفتن و تحصیل به زبان خود محروم‌اند، آن‌ها از هرگونه دخالتی در اداره امور منطقه خود محروم شده‌اند. اداره امور این مناطق را عمدتاً مأموران اعزامی دولتی از مناطق دیگر بر عهده دارند که حتی زبان این مردم را نمی‌فهمند.

جمهوری اسلامی با این سیاست‌های ارتجاعی خود فقط تبعیض، نابرابری و فقر را به این مردم تحمیل نکرده است، بلکه با همین سیاست‌های ارتجاعی و سرکوبگرانه به رشد گرایش‌ها ناسیونالیستی و مذهبی در میان مردم این مناطق دامن زده است. نتیجتاً این امکان را حتی برای گرو‌های اسلام‌گرای رسوا از نمونه داعش نیز فراهم کرده است که در میان این مردم فعالیت نمایند و سربازگیری کنند. یا در بلوچستان جوانانی که  با فقر، گرسنگی، بیکاری، تبعیض و سرکوب مواجه‌اند به گروه اسلام‌گرای جیش‌العدل بپیوندند و اقدامات نظامی انجام دهند.

واکنش جمهوری اسلامی نیز به هر اقدام نظامی آن‌ها، تشدید سرکوب و مجازات مردمی بوده است که نقشی در این میان نداشته‌اند. بلافاصله پس از حمله داعش در اهواز، نیروهای امنیتی رژیم، به‌منظور ایجاد جو رعب و وحشت، به خانه‌های مردم یورش بردند. تیر هوائی شلیک کردند و گروهی از جوانان عرب را بازداشت کردند. اما تجربه به‌قدر کافی در این چهار دهه نشان داده است که با این وحشی‌گری‌های جمهوری اسلامی، هیچ معضلی حل نخواهد شد. برعکس، آنچه رخ خواهد داد، رشد گرایش‌های ارتجاعی ناسیونالیستی و حتی مذهبی در میان مردمی است که از برخی تبعیضات و ستمگری‌های ملی رنج می‌برند.

اما تجربه باید این واقعیت را نیز به مردم این مناطق آموخته باشد که هیچ‌یک از این گروه‌های مرتجع قادر نیستند حتی یک مسئله از بی‌شمار معضلات آن‌ها را حل کنند. اگر آن‌ها صدها عمل نظامی دیگر انجام دهند و حتی هزاران تن از نیروهای سرکوب رژیم را بکشند ، مطلقاً چیزی به نفع مردم این مناطق تغییر نخواهد کرد. چراکه تحقق خواست‌های هر گروه اجتماعی در ایران، نیازمند سرنگونی جمهوری اسلامی است که از عهده نه‌فقط این گروه‌های ارتجاعی اسلام‌گرا و ناسیونالیست، بلکه حتی از یک سازمان‌ سیاسی مترقی و انقلابی سرا سری نیز ساخته نیست. این سرنگونی بدون جنبش سرتاسری کارگران و زحمتکشان و تمام ستمدیدگان، برپائی اعتصابات عمومی و سیاسی و قیام مسلحانه توده‌ای، ناممکن است.

بااین‌وجود، سرنگونی جمهوری اسلامی هم به تنهائی برای تحقق مطالبات مردم ستمدیده ایران کافی نیست. تنها آن طبقه‌ای می‌تواند این مطالبات را عملی کند و به هرگونه ستمگری ازجمله بر ملیت‌های ساکن ایران پایان بخشد، طبقه کارگر ایران است. چراکه منافع این طبقه در تحقق این مطالبات است. طبقه کارگر نمی‌تواند بدون حل یک‌رشته تضادها و تحقق مطالبات عمومی و معوقه مردم ایران به وظیفه اساسی خود که همانا برپائی یک جامعه سوسیالیستی است، عمل کند. ازاین‌رو تنها با یک جنبش سرا سری و انقلابی که رهبری آن در دست طبقه کارگر باشد، هم می‌توان جمهوری اسلامی را سرنگون کرد و هم بی‌درنگ فوری‌ترین مطالبات عموم مردم را محقق ساخت.

سازمان فدائیان(اقلیت) که برای برپائی یک انقلاب اجتماعی، سرنگونی جمهوری اسلامی ، برقراری حکومت شورائی کارگران و زحمتکشان و استقرار سوسیالیسم مبارزه می‌کند، خواستار انجام اقدامات فوری زیر برای رفع هرگونه ستمگری ملی است.

برابری تمام ملیت‌های ساکن ایران و لغو فوری و بدون قید و شرط هرگونه ستم، تبعیض و نابرابری ملی.

لغو هرگونه امتیاز برای یک ملیت خاص. هیچ امتیازی به هیچ ملیت و زبانی نباید داده شود. تمام ملیت‌های ساکن ایران باید از این حق برخوردار باشند که آزادانه به زبان خود سخن بگویند، تحصیل کنند و در محل کار، مجامع و مؤسسات عمومی، نهاد‌های دولتی و غیره از آن استفاده نمایند.

لغو تقسیمات جغرافیائی و اداری موجود که توسط رژیم‌های ستمگر حاکم بر ایران، مصنوعا ایجادشده‌اند. مناطقی که دارای ترکیب و بافت ملی و جمعیتی ویژه‌ای هستند، باید محدوده‌های جغرافیائی و اداری خود را توسط شوراهای منطقه‌ای تعیین نمایند و از خودمختاری وسیع منطقه‌ای برخوردار باشند.

اداره امور مناطق خودمختار، بر عهده شوراهای منطقه‌ای منتخب خود مردم منطقه خواهد بود که بر مبنای اصل سانترالیسم دمکراتیک سازمان می‌یابند.

مردم مناطق خودمختار از طریق شوراهای منتخب خود، در کنگره سرا سری شوراهای نمایندگان کارگران و زحمتکشان در تعیین سیاست‌های عمومی و مسائل مربوط به اداره امور سراسر کشور، مداخله خواهند داشت.

هرگونه الحاق و انضمام اجباری مردود است. اتحاد تمام ملیت‌های ساکن ایران باید داوطلبانه و آزادانه باشد.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۹۴ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.