حاکمیت طولانی رژیمهای دیکتاتوری و استبدادی بر ایران و محرومیت کارگران از آزادیهای سیاسی و دمکراتیک، طبقۀ کارگر ایران را از تشکلهای طبقاتی خود محروم ساخته و امر تشکلیابی این طبقه را به تأخیر انداخته است. سرمایهداری حاکم بر ایران نه فقط با آزادیهای سیاسی رایج در نظامهای بورژوائی غرب و نُرمهای موجودِ به رسمیت شناخته شده در مورد آزادی تشکلهای کارگری بیگانه است بلکه ذاتاً نقض کننده هرگونه حقوق دمکراتیک، مخالف سرسخت آزادیهای سیاسی و دمکرتیک و مدافع و مروج ارتجاع سیاسیست. هر تلاش و فعالیتی لااقل در طول نیم قرن اخیر از سوی طبقه کارگر در هر سطح و اندازهای برای متشکل شدن ممنوع و غیرمجاز بوده و بیرحمانه سرکوب شده است. با این وجود کارگران ایران هیچگاه از تلاش و مبارزه برای متشکل شدن دست برنداشته وهر آینه کوچکترین روزنهای در دیوارِ قطور اختناق و استبداد ایجاد شده و موقعیتی دست داده است، طبقه کارگر ایران نیز استعداد و جسارت انقلابی خود را برای متشکل شدن در بعد وسیع تر و به نحو روشن تری نشان داده و نه فقط در راه ایجاد تشکلهائی از نوع سندیکا و اتحادیه و کمیته به منظور پیشبرد مبارزه در راه تحقق مطالبات خود در چارچوب نظم موجود، بلکه در راه ایجاد تشکل سیاسی تودهای اخص خود یعنی شوراها که ارگانهای اعمال قدرت سیاسی این طبقه است نیز تلاش نموده و در این راه، از جان نیز مایه گذاشته است.
کارگر منفرد و متفرق هیچ است و کارگر متحد و متشکل همه چیز! این را کارگران نه در تئوری، بلکه در عمل و در جریان مبارزه علیه سرمایهداران آموختهاند. از این روست که کارگران در هر شرایطی، به نسبت درجه آگاهی، برای متشکل شدن و مبارزه متشکل، تلاش نمودهاند و تلاش میکنند.
تجربه جنبش کارگری ایران گویای این واقعیت است که نوع تشکل یا تشکلهائی که کارگران خود را در آن متشکل میسازند، نحوه و درجه فعالیت این تشکلها، رابطۀ تنگاتنگی با شرایط سیاسی جامعه و توازن قوای طبقاتی دارد. اگرچه هیچ کارگر پیشرو و عنصر آگاه و کمونیستی، تنوع اشکال تشکلهای کارگری مانند شورا، کمیته، سندیکا و غیره، و استفاده از آن برای پیشبرد اهداف و تحقق مطالبات کارگران را نفی و انکار نمیکند، اما هر کارگر آگاهی این را میداند که شرایط و امکان تشکیل یا استفاده از این تشکلها همواره به یکسان و در اختیار و ارادۀ کارگران نیست و ضرورتهای دیگری خارج از اراده و اختیار ماست که شکلی از این اشکال را برجستهتر میسازد و به آن اولویت میبخشد. هرچند نقش عنصر آگاه و کارگر پیشرو در ایجاد تشکل کارگری مُحرز و بی چون و چراست، اما این نقش زمانی میتواند از قوه به فعل درآید و ثمر دهد که بر یک زمینه عینی استوار باشد. به عبارت دیگر هیچ کارگر پیشرو و عنصر آگاهی نمیتواند هنگامی که هنوز شرایط، برفرض برای تشکیل شوراهای کارگری وجود ندارد، اراده گرایانه شورا – یعنی ابزار اعمال قدرت کارگری- ایجاد کند. شوراهای کارگری محصول شرایط معینی هستند و زمانی میتوانند شکل بگیرند که طبقه حاکم و رژیم سیاسی آن قدرت کنترل جامعه و اعمال اتوریته خود را از دست داده است، جنبش انقلابی اعتلاء یافته، کارگران، حدودی از آزادیهای سیاسی را به چنگ آورده اند و توازن قوا به سود آنها برهم خورده است.
صرف نظر از نمونههای شکلگیری شوراها در انقلابات سایر کشورها و تجارب حاصل از آن، انقلاب سال ۵۷ ایران و تجربه شکلگیری شوراهای کارگری، برجستهترین و مهمترین نمونهای است که بر این واقعیت صحه میگذارد. در این مقاله میخواهیم تجربه شکلگیری شوراهای کارگری را در جریان انقلاب و گسترش کمی و کیفی شوراها در فضای بالنسبه دمکراتیک پس از قیام ۲۲ بهمن و همچنین انحلال و از هم پاشی شوراها در جریان سرکوب آزادیهای سیاسی و تغییر توازن قوا به سود ضد انقلاب را از نزدیک مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم.
با آغاز جنبش انقلابی تودههای مردم که به قیام بیست و دوم بهمن ۵۷ انجامید، کارگران نیز به صورت غیر متشکل و خود به خودی و با طرح شعارها و مطالبات اقتصادی و بعضاً سیاسی وارد عرصه مبارزه شدند. هیچ تشکل واقعی کارگری که خود کارگران آن را ایجاد کرده باشند و بخواهد این مبارزات را سازماندهی کند وجود نداشت. سندیکاها و اتحادیههائی که در دوره سالهای ۲۰ تا ۳۲ ایجاد گشته بود، با کودتای ۲۸ مرداد و ادامه سرکوب و خفقان شاهنشاهی، به تدریج از هم پاشیده و نابود شدند. رژیم دیکتاتوری شاهنشاهی مانند رژیم سرکوبگر و ارتجاعی جمهوری اسلامی، حتا فعالیتهای سندیکائی و اتحادیهای را نیز تحمل نمیکرد. بعدها البته سندیکاهائی ایجاد شد که تماماً زیر نفوذ ساواک قرار داشت. نمایندگان سندیکا را ساواک باید برای کاندیداتوری تأیید میکرد و سرنخ این سندیکاها در دست رژیم و ساواک شاه قرار داشت و اگر در مواردی کارگران مبارزی برای دفاع از حقوق کارگران به سندیکاهای شه ساخته راه مییافتند و میخواستند حرکتی را به سود کارگران سازمان دهند، فوراً دستگیر و تار و مار میشدند و درِ آن سندیکا بسته میشد. البته در مواردی کارگران فعال و آگاهتر یک سندیکا، با ایجاد روابطی بین خود و مبارزات مخفی، گاه میتوانستند دور از چشم ساواک یک حرکت اعتراضی را سازماندهی کنند و توفیقاتی نیز به دست میآوردند که دراین نمونه سندیکا ها درعمل اساساًمحفل مخفی کارگران درون سندیکا سازمانده مبارزات واعتصابات کارگران بودند. معدود سندیکاهائی که ممکن بود کم و بیش دورتر ازنفوذ ساواک باشند، چندان فعالیتی نداشتند. با گسترش مبارزات انقلابی در سال ۵۷ است که اندک اندک فعالیتهای علنی سندیکایی خارج از کنترل ساواک نیز رونق میگیرد. اما همزمان، ضرورت ایجاد تشکلهای مناسبی که قادر به سازماندهی مبارزات و اعتصابات رو به گسترش کارگری و پاسخگوی شرایط سیاسی جدید باشد، در میان کارگران مطرح و کمیتههای مخفی اعتصاب شکل میگیرند. با گسترش دامنه اعتلاء جنبش انقلابی در نیمه دوم سال ۵۷ (شهریور به بعد) اعتصابات بزرگ کارگری که خواستهای سیاسی در آن برجسته است، به ویژه در نفت آغاز میشود. این اعتصابات در شهرها و بخشهای مختلف صنعت نفت، همه جا توسط کمیتههای کارخانه و کمیتههای اعتصاب سازماندهی میشوند. روند رو به رشد مبارزات و اعتصابات کارگری و ملزومات و ضرورتهای اعتصاب سراسری، تشکلهای سراسری را به امر مبرم کارگران تبدیل میکند. به بیان دیگر شرایط جدید، وظایف جدیدی را در برابر کارگران قرار میدهد که انجام آن از عهده هیچ سندیکائی اعم از سندیکای مستقل و یا وابسته به دولت ساخته نبود. بی دلیل نیست که سندیکاهائی که در نفت و در شهرهای مختلف از قبل تشکیل شده بودند، صرف نظر از بی اعتمادی کارگران به این نوع سندیکاها، در عمل نتوانستند دوام آورند و مضمحل گشتند و یا در مواردی با ایجاد تغییراتی در ترکیب آنها، به کمیتههای اعتصاب تبدیل شدند. بر این زمینه است که کمیته اعتصاب سراسری در نفت، مرکب از نمایندگان کمیتههای اعتصاب در شهرهای مختلف شکل میگیرد. تشکیل کمیتههای اعتصاب، سراسری شدن آن و ناکارائی تشکلات نوع سندیکائی را واضحتر از هر جا، در صنعت نفت میتوان دید. کمیتههای مخفی و اعتصاب که پیش از قیام به تدریج در نفت شکل گرفت به کمیته سراسری اعتصاب فراروئید. سندیکاهای تحت نفوذ ساواک نیز از هم پاشید و آنچه که تحت عنوان سندیکای مشترک کارکنان صنعت نفت ایجاد شد، آنطور که زنده یاد یداله خسرو شاهی (۱) نیز به آن اشاره کرده است، عملاً متشکل از نمایندگان همین کمیتههای اعتصاب در شهرهای مختلف بود. کمیته اعتصاب سراسری که در تهران وجود داشت و رهبری اعتصابات و مبارزات سراسری کارگران و کارکنان صنعت نفت را بر عهده داشت، مرکب از نمایندگان کمیتههای اعتصاب در شهرهای مختلف بود. علاوه بر نفت، کمیتههای اعتصاب در سایر صنایع کشور، مانند صنایع دفاع، صنایع هواپیمائی و صنایع ماشین سازی از جمله در ماشین سازی اراک، ماشین سازی تبریز، تراکتور سازی تبریز، ماشین سازی پارس(اراک)، راه آهن، شرکت واحد و بسیاری دیگر واحدها و کارخانهها ایجاد شد که از ترکیب نمایندگان آنها “کمیته هماهنگی اعتصاب” بوجود آمد. تمامی این کمیتههای اعتصاب در پروسه رشد و اعتلاء جنبش انقلابی و گسترش اعتصابات کارگری یا پیش و یا بعد از قیام به شوراهای کارگری تبدیل شدند و در دوران پس از قیام به سرعت رشد و گسترش یافتند. آگاهی و تشکل یابی طبقه کارگر، حتا در تلاطمات ماقبل قیام و خصوصاً پس از گذار جنبش به مرحله موقعیت انقلابی در شهریور ۵۷ به سرعت در حال رشد بود به نحوی که کارگران و به ویژه کارگران صنعت نفت در تجمعات و اعتصابات خود علاوه بر مطالبات صنفی، به نحو برجستهای به طرح مطالبات سیاسی پرداختند. کارگران پالایشگاه آبادان پس از تجمع و صدور قطعنامهای در آبان ۵۷، خواستار آزادی بی قید و شرط زندانیان سیاسی و بازگشت تبعیدیان، لغو حکومت نظامی، انحلال سازمان امنیت و اطلاعات و مجازات عاملان کشتارها شدند. نشریات کارگری، از جمله نشریه سندیکای کارگران شرکت نفت در تیراژ ۵۰۰۰ نشخه چاپ و در میان کارگران پخش میشد و انتشار آن تا سال شصت ادامه داشت. رژیم شاه توان کنترل جامعه را از دست داده بود و اقدامات سرکوبگرانه آن نمیتوانست مانع پیشرفت انقلاب گردد. مبارزات تودهای و اعتصابات کارگری گسترش بیشتری یافت، شاه فرار کرد و به رغم ارادۀ خمینی، تودههای مردم با قیام مسلحانه خود در ۲۲ بهمن ۵۷ طومار رژیم سلطنتی را درهم پیچیدند.
اما هنوز چند روز بیشتر از سقوط رژیم شاه نگذشته بود که کارگران به فرمان خمینی باید به کارخانهها باز میگشتند. بازگشت کارگران به کارخانهها و واحدهای تولیدی، شور و حرارت ناشی از قیام را نیز به درون کارخانهها برد. در اکثر واحدهای کارگری و صنایع، کارگران درصدد متشکل شدن خود برآمدند. همه جا صحبت از ایجاد تشکل برای مبارزه و احقاق حقوق کارگران بود. هر جا که پیش از آن کمیته اعتصاب شکل گرفته بود، به شورا تبدیل گردید و این شوراها در بسیاری از کارخانهها و صنایع، کنترل امور را به دست گرفتند. هر جا که هنوز شورا ایجاد نشده بود، کارگران به ابتکار خویش و بنا به نیازهای واحد مربوطه برای ایجاد شورا تلاش و یا این شوراها را ایجاد کردند. شوق و ارادۀ کارگران برای گسترش شوراها و در دست گرفتن امور کارخانهها و انجام اقداماتی فوری به سود خویش، به ویژه در واحدهائی که صاحبان و مدیران آن گریخته بودند، روز به روز فزونتر و استوارتر میشد. در صنعت نفت، نخستین اقدام شوراها، ضبط تمام اموال و دارائیهای شرکتهای حفاری خارجی بود. سی هزار کارگر و کارمند این شرکتها، طی حکمی از سوی شورای نفت، به استخدام رسمی صنعت نفت در آمدند. در تمام بخشهای صنعت نفت، کنترل شوراهای کارگری اعمال میشد. عناصر ساواکی و ضد کارگر، شناسائی و اخراج شدند. شوراها تمام امور مربوط به استخدام، اخراج، ترفیع رتبه، افزایش حقوق و امثال آن را در اختیار خود گرفتند. شور مبارزاتیِ کارگران رها یافته از دوران رکود سیاسی و خفقان و دیکتاتوری شاهنشاهی، در ایجاد و گسترش شوراها و به دست گرفتن ابتکار عمل در کارخانهها به حدی زیاد بود که هنوز یکماه بیشتر از قیام نگذشته بود که صدای بازرگان نخست وزیر دولت موقت نسبت به اقدامات و مواضع کارگران و شوراهای کارگری درآمد که “می خواهند صاحب خانه باشند، همه کاره باشند، تکلیف مدیریت و همه چیز را روشن کنند و….”
در حالیکه خمینی و رئیس دولت موقت وی فرمان پایان انقلاب را صادر میکردند، اما تودههای مردمی که با قیام مسلحانه و یورش به مراکز ستم و سرکوب علیه ظلم و ستم و استبداد به پا خاسته، رژیم شاه را به گور سپرده و آزادیهای سیاسی و دمکراتیک را به چنگ آورده بودند، سرنگونی رژیم سلطنت را مقدمهای برای تحولات انقلابی میدانستند و خواستار تداوم و تعمیق انقلاب بودند. بر این زمینه است که فعالیت سازمانها و گروههای سیاسی کمونیست و انقلابی، ایجاد تشکلهای دمکراتیک گسترش مییابد. روزنامه ها و نشریات متعددی آغاز به انتشار میکنند. در کارخانهها نیز شوراهای کارگری و آگاهی کارگران به سرعت رشد و گسترش مییابد. شوراهای کارگری در واحدها و کارخانههائی که صاحبان و مدیران آن این مراکز را رها کرده و یا گریخته بودند، فوراً دست به کارمی شوند. راه اندازی این گونه کارخانهها یکی از اقدامات فوری شوراها بود. شوراهای کارگری به رغم موانعی که دولت پیش پای آنها میگذاشت، کنترل امور این واحدها را به دست گرفتند و بسیاری از کارگرانی را که قبلاً اخراج شده بودند، به سرِ کار خود باز گرداندند. پیشروی مداوم جنبش کارگری و شوراهای کارگری برنگرانیهای رژیم ارتجاعی حاکم به شدت افزود. اقدامات سرکوبگرانه رژیم در عرصه جامعه، یورش به سازمانها و گروههای کمونیست و انقلابی و مبارز، یورش به کردستان و ترکمن صحرا و امثال آن، به تضعیف پایگاه حاکمیت در میان مردم منجر گشت. رژیم به تجربه به این موضوع پی میبَرَد که با تداوم فضای سیاسی دمکراتیک، زیر پایش پیوسته خالی و خالیتر میشود. برتعداد نشریات کارگری که در کارخانه ها و صنایع(ازجمله در صنایع دفاع) زیر نظر و رهبری شوراها و کارگران کمونیست انتشار می یافت، افزوده شد.(٢) کارگران و شوراهای کارگری خواهان دخالت در امور سیاسی بودند، اما در هر گام مبارزه و تلاش خود، با موانع و محدویتهای جدیدی از سوی رژیم و عوامل آن در کارخانهها روبرو میشدند و توهمات اولیه آنها نیزاندک اندک زائل میشد.
فروهر وزیر کار دولت بازرگان، به منظور مقابله با شوراها و کوتاه کردن دست آنها، در خرداد ۵۸ قانونی را به تصویب رساند که بر طبق آن هرگونه مداخله کارگران و شوراهای کارگری در امور کارخانه منع میشد. ضد انقلاب حاکم نه فقط به هیچیک از خواستهای کارگران توجه نمیکرد، بلکه پیوسته موانع جدیدی در راه تحقق مطالبات آنان قرار میداد. از اینرو اعترضات کارگری که در چند ماه اول پس از قیام در شکل تحصن و مراجعه دسته جمعی به وزارت کار و “دفتر امام” و سایر ارگانهای حکومتی تجلی یافته بود، جای خود را به اعتصاب داد. از خرداد ۵۸، اعتصاب به شکل عمده مبارزات کارگری تبدیل شد.
سال ۵۸، مبارزات و اعتصابات طبقه کارگر روند گستردهتری به خود میگیرد. کارگران در جریان مبارزات روزمرّه خود، بیش از پیش از بند توهمات نسبت به حاکمیت رها میگردند. اشکال مبارزه کارگری متکاملتر میشود و آگاهی طبقاتی در صفوف کارگران ارتقا مییابد. شوراهای کارگری که سازمانده اصلی این اعتصابات و مبارزاتاند، نفوذ و گسترش بیشتری پیدا میکنند. یکی از مطالبات مشترک کارگران پرداخت سود ویژه بود. اعتصابات و مبارزات کارگران به رهبری شوراها، حول این خواست در اواخر سال ۵۸ گسترش یافت. شوراهائی که در جریان مبارزه تجربه اندوخته و روندی تکاملی پیموده و به ضرورت ایجاد شوراهای سراسری پی برده بودند، دست به ایجاد اتحاد شوراها زدند. اتحاد شوراها در تبریز و گیلان و مناطق دیگر شکل گرفت. در اتحاد شوراهای کارگری گیلان، شوراهای بیش از ۳۰ کارخانه با ۲۵۰۰۰ کارگر متشکل شده بودند. کانون شوراهای شرق تهران، مهمترین و بیشترین کارخانههای شرق تهران را زیر پوشش داشت. شورای متحد غرب، شامل دهها کارخانه بزرگ در اطراف تهران و کرج بود و اتحاد شوراهای سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران بیش از ۱۳۰ کارخانه متعلق به این سازمان را در بر میگرفت. اعتصابات کارگری به رهبری این شوراها در اسفند سال ۵۸ به نحو چشمگیری گسترش مییابد. جنبش کارگری به رغم افت و فروکش نسبی و موقتی در مقاطعی چون حمله به کردستان و اشغال سفارت امریکا، اما در کلیت خود مسیر بالندهای را طی میکند و شوراها باز هم گسترش مییابند و تقویت میشوند. تودههای کارگر در بطن تحولات جامعه و مبارزات خود، با کسب تجربه و آگاهی، تا میزان معینی به ماهیت ضد کارگری حاکمیت پی میبرند و بیش از پیش از آن روی گردان میشوند.
سال ۵۹، سال توطئههای بزرگ حاکمیت علیه شوراهاست. به رغم سرکوبها و فشارهائی که از لحظه به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی علیه کارگران و شوراهای کارگری اعمال میشد، اما فضای سیاسی نیمه دمکراتیک موجود در این سالها، هنوز کاملا مسدود نشده بود. ارتجاع حاکم که این فضا را به زیان خود و به سود شوراها و سازمانهای کمونیست و انقلابی میدید، در اردیبهشت ۵۹ یورش گسترده و سازمان یافتهای را به آزادیهای دمکراتیک آغاز کرد. طرح حزب جمهوری اسلامی مبنی بر بستن دانشگاهها و سرکوب دانشجویان که بنی صدر پرچمدار آن شد، به اجرا درآمد و همزمان یورش گسترده و سازمان یافتهای علیه شوراهای کارگری آغاز گشت. شوراهای کارگری تبریز نخستین هدف رژیم و مورد یورش مزدوران آن قرار گرفت. در کارخانه ماشین سازی تبریز، افراد وابسته به انجمن اسلامی، تحت نام “کارگران پیرو خط امام” اطلاعیهای با مضمون حمله به شورای کارخانه پخش کردند و پس از آن عده معدودی در کارخانه علیه شورا دست به راهپیمائی زدند. پس از این مقدمه، پاسداران همراه با دادستان انقلاب به کارخانه یورش برده و دفتر شورا را مُهر و موم کردند. در پی این اقدام ضد انقلابی، ارتجاع حاکم و ایادی آن به شوراهای تراکتور سازی، لیفتتراک، پمپیران، کمیدور و برخی کارخانههای دیگر نیز یورش بُرد. بعد از حمله به شوراهای کارخانجات تبریزاتحاد شوراهای گیلان آماج ارگان های سرکوب قرار گرفت و به دنبال آن ، شورای صنایع دفاع، شوراهای سازمان گسترش و نوسازی کشور، کانون شوراهای شرق تهران، شوراهای صنعت نفت اهواز، شورای راه آهن تبریز، شورای شرکت واحد و بسیاری از شوراهای دیگر نیز مورد یورش ارتجاع حاکم قرار گرفت و شماری از نمایندگان شوراها نیز دستگیر شدند. سندیکاهائی که در جریان قیام و یا پس از آن شکل گرفته بودند نیز به سرنوشت مشابهی دچار شدند.
یورش گسترده ارتجاع به شوراهای انقلابی اما هنوز به معنای انحلال آنها نبود. گرچه در جریان این یورشها، لطمات و آسیبهای فراوانی به شوراهای کارگری وارد آمد، اما مقاومت برای حفظ شوراها و تلاش برای گسترش آن ادامه داشت.
رژیم جمهوری اسلامی از همان آغاز نمیخواست شوراهای کارگری را تحمل کند و با کمونیستی خواندن شوراها، سعی کرده بود بهانهای برای یورش و انحلال این شوراها بتراشد، اما توفیقی در این زمینه بدست نیاورد. از سوی دیگر وزارت کار رژیم نیز با تقویت انجمنهای اسلامی و دخالت در امور شوراها و صدور بخشنامه، از کارگران میخواست که نمایندگان خود را به هیأتهای مؤسس (متشکل از نمایندۀ سپاه پاسداران و وزارت کار) معرفی نمایند تا این هیأت کاندیدای مناسب شوراها را تعیین کند. ارتجاع حاکم از این طریق میخواست شوراهائی ایجاد کند که نمایندگان کارگران به آن راه نیابند و شورا، زائده دولت و وزارت کار آن باشد.
اما این شگرد ارتجاع نیز به نتیجه نرسید و نه فقط نتوانست کارگران را فریب دهد، بلکه در برخی از کارخانهها، کارگران نمایندگان رژیم و انجمن اسلامی آن را از کارخانه بیرون انداختند. مسأله این بود که شوراها و تشکل شورائی در میان کارگران و عموم زحمتکشان عمیقاً نفوذ یافته بود. شورا به یک شعار عمل تودهای تبدیل شده بود و رژیم نمیتوانست شورا را نفی کند، پس باید آن را از محتوا خالی میساخت. چنین است که همراه با تهاجم و سرکوب مستقیم شوراها، سیاست تهی ساختن شوراها از محتوای انقلابی و ایجاد شوراهای زرد و فرمایشی را نیز در پیش گرفت.
حزب جمهوری اسلامی به منظور گسترش نفوذ رژیم در کارخانهها، جاسوسی و مقابله با شوراهای واقعی کارگری که در آنها پیشروترین و آگاهترین کارگران متشکل شده بودند و سازمانهای کمونیست و مبارز نفوذ قابل ملاحظهای در آنها داشتند، انجمنهای اسلامی را در کارخانهها تأسیس نمود. خانه کارگر که شاخه به اصطلاح کارگری این حزب بود، وظیفه هدایت انجمنهای اسلامی و ایجاد شوراهای اسلامی را بر عهده گرفت. وزارت کار در مرداد ۵۹ جزئیات وظایف و نحوه انتخاب شوراهای اسلامی را اعلام کرد. همزمان با این یورشها پارهای از حقوق و امتیازات کارگران از جمله پرداخت سود ویژه را به بهانه طاغوتی بودن این قانون لغو کرد. اعتصابات کارگری در اوائل سال ۵۹ اگر چه به گستردگی ماههای آخر سال ۵۸ نبود، اما شکل اصلی مبارزه کارگران بود. در کنار اعتصاب، اشکال دیگری مانند تحصن، جلوگیری از خروج تولید و ندرتاً مراجعه به وزارت کار نیز بود. به رغم تمام سرکوبها و توطئهها و به رغم افت نسبی در مبارزات کارگران، اما کارگران به مبارزات خود ادامه داده و اعتصابات کارگری از اواخر تابستان ۵۹ سیر صعودی به خود گرفت. کارگران در جریان مبارزات خود و در رودرروئی با ارتجاع حاکم و عوامل آن در کارخانهها، بیش از پیش به لزوم اتحاد و همبستگی و حفظ و گسترش شوراهای خود پی میبرند و برای آن تلاش و مبارزه میکنند. در این مقطع است که جنگ، چون مائده ی آسمانی و فرشته نجاتی به داد حکومت می رسد. با شروع جنگ ارتجاعی ایران و عراق،بخش هائی از توده کارگران را احساس شوونیستی فراگرفت و فضای کارخانهها را سخت تحت تأثیر قرار داد.
با شروع جنگ ارتجاعی ایران و عراق، سوای آنکه احساسات شدید شوونیستی کارخانهها را فراگرفت، آبادان و اهواز به عنوان یکی از کانونهای مهم مجتمع پرولتاریای صنعتی به صحنه اصلی جنگ دولتهای ایران و عراق تبدیل گردید. افزون بر آن پالایشگاه آبادان در اثر بمباران از کار افتاد و تمام مراکز و پروژههای صنعتی در این منطقه یا به حالت تعلیق درآمد و یا کاملاً متوقف گردید. کارگران این واحدها مجبور به ترک محل شده و به خیل آوارگان جنگی پیوستند. جنگ صدمات جدی و جبران ناپذیری به شوراهای کارگری و طبقه کارگر وارد ساخت و “برکت”های زیادی برای حکومت و سرمایهداران به همراه داشت.
به بهانۀ جنگ، طبقه حاکم از یک سو تلاشهای خود برای محدود ساختن حقوق صنفی کارگران را فزونی بخشید و از سوی دیگر، گام به گام، جو اختناق و فضای ضد دمکراتیک را با توسل به شیوههای سرکوبگرانه، در کارخانهها وسعت داد و با صدور آئین نامههای انضباطی، به یورش علیه شوراها شدت بخشید. جمهوری اسلامی تمام این تعرضات و تعرضات دیگری نظیر اینها را، به بهانۀ شرایط ویژه جنگی بر کارگران تحمیل نمود. مبارزات و اعتصابات کارگران بار دیگر فروکش نمود.
اما جنگ دو دولت بورژوائی و ارتجاعی جز فلاکت و بدبختی چه ثمر دیگری میتوانست برای کارگران داشته باشد؟ هیچ! از اینرو به رغم آنکه تبلیغات بورژوازی پیرامون دفاع از میهن میتوانست تا مدتی شور میهن پرستی را در میان بسیاری از کارگران برانگیزد، اما واقعیتهای سرسخت مبارزه طبقاتی، کارگران را گام به گام در مقابل حاکمیت قرار میداد. جنگ جز فقر و فلاکت و کشتار و آوارگی ثمر دیگری برای کارگران نداشت. لذا هر چه دامنه فلاکت ناشی از جنگ بیشتر آشکار میشد، بار گرانی و کمبود مایحتاج اولیه نیز بردوش کارگران سنگینتر میشد و فقر و نارضایتی تودههای وسیع کارگران و خانودههای کارگری فزونی میگرفت. جنگ همچنین تعطیل کارخانهها و موج وسیع اخراجها و بیکاری کارگران را شدت بخشید. جریان جنگ اما ماهیت ضدکارگری رژیم حاکم را نیز بیشتر فاش ساخت. طولی نکشید که مبارزات کارگران به رغم اختناقی که رژیم در محیطهای کارگری ایجاد کرده بود، در اشکال مختلفی و عمدتاً در شکل اعتصاب علیه آئیننامه انضباتی و برای افزایش دستمزد آغاز گردید. نطفههای نارضایتی از جنگ خود را به شکل مخالفت با پرداخت یک روز حقوق ماهانه که به بهانه کمک به جنگ زدگان از حقوق کارگران کسر میشد، نشان داد. اعتصابات کارگری برای دریافت سود ویژه، علیه اخراجها و برای بازگشت به کار اخراجیها، در ماههای آخر سال ۵۹ در اکثر کارخانهها و در استانهای مختلف کشور گسترش یافت و در دهها مورد قرین پیروزی گردید. شوراها، به رغم لطماتی که رژیم و ایادیاش بر آنها وارد ساخته بودند، کماکان نقش عمده و ارزندهای را در سازماندهی و پیروزی این اعتصابات ایفا کردند. افزون براین در جریان همین مبارزات و اعتصابات است که ضرورت حفظ و ایجاد شوراها، بیش از پیش، برجسته میشود و چه بسا شوراهای جدیدی نیز از درون این مبارزات بوجود میآید.
آغاز سال ۶۰ در واقع با گسترش مبارزات کارگری برای حفظ شوراها و تشکیل شوراهای جدید همراه است. سال ۶۰ ارتجاع و ضد انقلاب حاکم مرحله نوینی را در یورش به شوراها آغاز کرد و تحت عنوان قانونی کردن شوراها، به ترفند جدیدی برای انحلال شوراها متوسل گردید. بدین شکل که یک نفر از سوی وزارت کار و یک نفر از سوی انجمن اسلامی تحت حمایت سپاه پاسداران، به کارخانهها میرفتند، شوراها را منحل اعلام نموده و شورای اسلامی تشکیل میدادند و سپس این به اصطلاح شورا را “قانونی” اعلام میکردند. سیاست انحلال شوراهای واقعی و جایگزینی آن با شوراهای اسلامی به زور سر نیزه را، مزدوران رژیم از کارخانهها و واحدهائی آغاز کردند که شوراها در آن ضعیفتر بودند تا پس از درهم شکستن این شوراها، شوراهای انقلابی و قویتر در کارخانهها را به محاصره درآورند و مقاومت آنها را درهم بکشنند. علاوه براین اقدامات ضد انقلاب علیه شوراهای انقلابی کارگری، اعمال خشونت و سایر اقدامات سرکوبگرانه رژیم علیه توده کارگران نیز افزایش یافت و پارهای از اعترضات کارگری به خون کشیده شد که از جمله میتوان به راهپیمائی کارگران شهر صنعتی االبرز در ۲۷ خرداد اشاره کرد. رژیم ارتجاعی و سرکوبگر جمهوری اسلامی این راهپیمائی مسالت آمیز کارگران را به رگبار گلوله بست، بیش از۱۰ کارگررا به قتل رساند، ۵۰ کارگر را مجروح و ۵۰۰ کارگر را بازداشت کرد.
این حد از تهاجم ارتجاع و ضدانقلاب حاکم به کارگران و شوراهای کارگری در زمانیست که هنوز ۳۰ خرداد وقوع نیافته است. بعد از وقایع ۳۰ خرداد، موج گسترده و بی سابقهای از سرکوب و ترور و کشتار انقلابیون و کمونیستها به راه افتاد. جمهوری اسلامی روزانه دهها تن از بهترین و آگاهترین فرزندان مردم را به جوخه اعدام میسپرد و برای مرعوب ساختن کارگران و زحمتکشان، اخبار این کشتارها و اسامی اعدام شدگان را در رسانههای رسمی اعلام می کرد. تهاجم وحشیانه و گسترده ضد انقلاب به تمام بخشهای جامعه تعمیم یافت. هزاران نفر دستگیر و زندانی و اعدام شدند. ضدانقلابی که به نام انقلاب سخن میگفت و حکومت میراند، یورش همه جانبهتری را علیه کارگران وشوراهای کارگری و برای نابودی باقیمانده آزادیهای دمکراتیک وسایر دستاوردهای قیام آغاز کرد و ضربات بسیار سنگینی بر پیکر جنبش کارگری وارد ساخت. مزدوران رژیم بی هیچ بهانه یا ملاحظهای، با یورش به کارخانهها و به زور سرنیزۀ پاسداران، شوراهای کارگری را منحل و نمایندگان کارگران را دستگیر میکردند. بسیاری از کارگران آگاه و پیشرو و فعالین شوراها، در هجوم مزدوران رژیم به کارخانهها و بازداشتهای دسته جمعی، روانه زندان شدند. بسیاری دیگر هنگام ورود به کارخانه، درون سرویسهای ایاب و ذهاب و یا در هجوم مزدوران به منازل دستگیر و زندانی و در بهترین حالت اخراج شدند. پیشروترین و آگاهترین آنها در خیابانها و کارخانهها ترور شدند و یا به جوخه اعدام سپرده شدند. در طول یک سال پس از ۳۰خرداد، ۶۰۰۰۰ کارگر اخراج شدند. اگر چه بخشی از این اخراجها به علت توقف و تعطیل کارخانهها بود، اما بخش قابل توجهی از اخراج شدگان، کارگران فعال، آگاه، پیشرو و قدیمی و اعضای شوراهای کارگری بودند که اخراج و پراکنده ساختن آنها، پراکنده شدن شوراهای کارگری را نیز در پی داشت.
پس از حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، موج دستگیریها و اخراجها باز هم شدیدتر گردید. شوراهای کارگری در تمام بخشها آماج حملات ضد انقلاب واقع گشت. برای نمونه تنها در پارس الکتریک ۳۰۰ کارگر توسط دژخیمان جمهوری اسلامی دستگیر شدند. شمار زیادی از این کارگران چندین ماه در زندان گرفتار شدند، عده ای اخراج و عدهای سرگردان و بلاتکلیف شدند. در شهریور سال ۶۰ رژیم شش کارگر آگاه و انقلابی این کارخانه را به جوخه اعدام سپرد که نماینده کارگران در شورای کارخانه نیز در میان آنها بود. ضد انقلاب حاکم گام به گام انقلاب و شوراهای کارگری را عقب راند. شوراهای کارگری در نفت و گاز و پتروشیمی از جمله شورای پالایشگاه تهران، اصفهان، تبریز و شیراز نیز مورد هجوم ارتجاع قرار گرفت. دهم بهمن سال ۶۰ فعالین شورای سراسری کارکنان نفت را مزدوران رژیم شبانه دستگیر نمودند و این شورا نیز که نقش بسیار مهمی در مبارزات و سازماندهی اعتصابات نفت ایفا کرده بود، منحل گردید. برخی از فعالین این شورا، اعدام، برخی دیگر به زندانهای طولانی مدت محکوم و عدهای پس از گذراندن چند سال زندان از کار اخراج شدند. فقط در نفت، ۱۶ تن از بهترین و آگاهترین کارگران و فعالان شوراهای صنعت نفت به دست دژخیمان جمهوری اسلامی به جوخه اعدام سپرده شدند ویا در زندان جان سپردند . رفیق محمد علی ابرندی نماینده با سابقه پالایشگاه آبادان و نماینده سندیکای کارگران پروژهای آبادان درزندان دچارسکته شد وجان باخت.(٣)
سندیکاهای کارگری نیز از گزند یورش گسترده ارتجاع برکنار نماندند. سندیکاهائی که در صنوف خیاط، کفاش، بافنده، فلزکار و مانند آن تشکیل شده بودند، مورد حمله اوباشان و مرتجعین قرار گرفتند، وسائل آنها غارت شد و تعداد زیادی از اعضا و رهبران آنها نیز دستگیر و روانه زندان شدند و اعتبارنامه آنها لغو گردید.
تهاجم گسترده ضد انقلاب به شوراهای کارگری و سایر دستآوردهای قیام، پس از خرداد ۶۰، با تعرضات دیگری علیه کارگران و قطع برخی از مزایای کارگری مانند سود ویژه (که هنوز در برخی کارخانهها پرداخت میشد)، قطع پاداش، عیدی، حق اولاد و امثال آن همراه شد. افزون بر اینها، تحت عنوان و بهانه کمک به جنگ زدگان و “حساب ۱۰۰ امام” و غیره نیز بدون موافقت کارگران از حقوق آنان کسر میشد. در زمینه افزایش ساعات کار و زدن از حقوق کارگران نیز فشارهای جدیدی علیه کارگران اعمال گردید که میتوان به لغو تعطیل پنجشنبهها، زدن از وقت ناهار و استراحت، افزایش شدت کار، برقراری نوبت کاری ۸ ساعته در پالایشگاهها، قطع ده درصد حق کارگاهی کارگران نفت، انجماد دستمزد ها و اخراجهای گسترده با توسل به ماده ۳۳ قانون کار رژیم شاه اشاره نمود.
البته در برابر این تعرضات طبقه حاکم و رژیم سیاسی آن، مقاومتهائی از سوی کارگران بعمل آمد و اعتراضات زیادی نیز در این رابطه صورت گرفت. به عبارت دیگر رژیم نمیتوانست به سهولت این سیاستها را اجرا کند، کما اینکه در آبان و آذر ۶۰ تقابل کارگران با عوامل رژیم و مزدوران انجمن اسلامی و حزباللهی، در مواردی حتا به انحلال انجمن اسلامی و اخراج آنها انجامید. یا در واحدهائی که زیر پوشش صنایع ملی قرار گرفته بود، کارگران عوامل دولت و مدیران عاملی که از سوی رژیم به این واحدها اعزام میشدند را به چالش میکشیدند و به رغم آنکه به کارگران مهر ضد انقلاب زده میشد، اما آنها بهانههای رژیم برای انحلال شوراها و یا جلوگیری از تشکیل شوراهای واقعی را با جسارت رد میکردند و از شوراهای خود دفاع میکردند. اما این مقاومتها برای حفظ شوراها دیگر نمیتوانست مانع روند عقب نشینی شوراها شود. چرا که شرایط سیاسی و توازن قوا در مقیاس تمام جامعه به سود ضد انقلاب برهم خورده بود. سرکوب و ارعاب و کشتار ضد انقلاب، انقلاب را بطور قطعی عقب راند. فضای سیاسی نیمه دمکراتیک که در پرتو آن شوراهای کارگری امکان شکلگیری، حیات، رشد و گسترش داشتند به کلی مسدود و خفقان بیمانندی بر جامعه حاکم شد. از اینرو علیرغم اعتراضات کارگران، ضد انقلاب حاکم با دستگیری و بازداشت و اخراج کارگرانی که در برابر تهاجمات و تعرضات گوناگون طبقه حاکم مقاومت میکردند، سیاست خود را به مرحله اجرا گذاشت.
در اینجا باید این نکته را یادآوری نمود که به رغم تمام سرکوبها و تعرضات طبقه حاکم و به رغم افت و خیزی که در مبارزات کارگری حاصل شد، اما اعتصابات و اعتراضات کارگری حتا در سال ۶۰ و سال بعد از آن و یا سالهای بعدتر نیز متوقف نشد. در نیمه دوّم سال ۶۰ دهها اعتصاب کارگری رخ داد که با اعتصاب گسترده ایران ناسیونال در آذر ماه به اوج خود رسید. در سال ۶۱ نیز همین روند ادامه پیدا میکند که اعتصاب بزرگ ذوبآهن نمونه آن است. با اینهمه در این دوره، اشکال مبارزه کارگری، نظیر کمکاری و طومار نویسی به شکل عمده مبارزه تبدیل میگردد و خواستهای کارگری نیز عموماً اقتصادی و کمتر سیاسیست، که جلوگیری از کاهش دستمزد، مقابله با سختی و شدت کار، جلوگیری از افزایش ساعات کار در صدر این خواستها قرار دارند و در کنار اینها، مخالفت با اخراجها و مزدوران انجمن اسلامی! . مهمتر از این ها و تنزل سطح مطالبات کارگری، دورۀ اعتلاء انقلابی پایان یافت و رکود سیاسی حاکم گشت.
با آغاز دوران اعتلاء انقلابی و گسترش دامنه آن از نیمه دوّم شهریور ۵۷، تودههای کارگر و زحمتکش، در مقیاس وسیع و تودهای به زندگی فعال سیاسی روی آوردند. طبقه کارگر ایران پرچمدار مبارزه و جنبش شورائی شد تا با ایجاد شوراهای کارگری وظایف جدیدی را که شرایط سیاسی جامعه به ویژه پس از قیام بر عهدۀ آن میگذاشت پیش ببرد. کمیتههای مخفی که در دوران پیش از قیام شکل گرفته بودند، به تدریج به کمیتههای اعتصاب و کمیتههای اعتصاب به شوراها تبدیل شدند. کمیتههای مخفی در شکل سابق خود و بطریق اولی سندیکاهای قبل یا بعد از قیام هیچکدام پاسخگوی وضعیت جدید نبودند. چنین بود که شوراها از درون مبارزات کارگران و از درون کارخانه و ابتکار خود کارگران جوشید و سر برآورد. بر زمینه آزادیها و فضای دمکراتیک پس از قیام این شوراها در سرتاسر کشور و در ابعاد گستردهای و به شمار تقریباً تمام کارخانهها بزرگ و کوچک گسترش یافت.
شوراهای کارگری، اعمال کنترل و نظارت این شوراها بر تولید و به دست گرفتن ادارۀ امور کارخانه امّا، نظم بورژوازی و رژیم جدید پاسدار منافع آن را زیر سؤال میبرد. نظم و منافع بورژوازی با شوراهای کارگری و اقدامات انقلابی و مستقل کارگران کمونیست در تعارض قرار داشت. سرمایهداران بطور دائم از ناامنی در صنایع و کارخانهها شکایت میکردند، سرمایه گذاری و راه اندازی کارخانههای خود را به تعیین تکلیف با شوراها و تأمین امنیت سرمایه موکول میکردند. رژیم ضد انقلابی حاکم با وجود آنکه از همان نخستین روزهای حاکمیتاش، سرکوب کارگران، شوراهای کارگری و تودههای انقلابی را آغاز کرد، اما نمیتوانست جلوی انقلاب را سد کند. انرژی انقلابی رها شده کارگران و زحمتکشان که هر روز عرصه تازهای را به سود خود میگشود، به سادگی قابل مهار نبود. پس کشاکش انقلاب و ضد انقلاب ناگزیر شد. تا قبل از ۳۰ خرداد ۶۰ اگر چه ضد انقلاب سعی کرده بود گام به گام انقلاب و شوراهای انقلابی کارگران را به عقب براند یا مانع گسترش این شوراها شود، اما تناسب و توازن قوا هنوز به ضد انقلاب اجازه نمیداد ضربه اصلی و نهائی را بر انقلاب و شوراهای کارگری وارد سازد.
با سلب و سرکوب قطعی آزادیهای دمکراتیک و کشتار و بازداشت گسترده کمونیستها، انقلابیون و مبارزین در ۳۰ خرداد و بعد از آن، و بالاخره با سلطه کامل اختناق و دیکتاتوری توازن قوا و کشاکش انقلاب و ضد انقلاب، به سود ضد انقلاب برهم خورد. رژیم ارتجاعی حاکم شوراهای کارگری را قلع و قمع نمود و تکلیف انقلاب را یکسره کرد.
با این تحولات، دور دیگری از رکود سیاسی بر جامعه حاکم شد. با از هم پاشی شوراها و آغاز دورۀ جدیدی از رکود سیاسی، کارگران بار دیگر به اشکال دیگری از سازماندهی و ایجاد تشکل متناسب با شرایط سیاسی جدید روی آوردند و به ایجاد تشکلهائی از نوع تعاونیها، صندوقهای همیاری و امثال آن، یعنی تشکلهای محصور در چارچوب نظم موجود و عموماً قانونی دست زدند. پیشروترین و آگاهترین کارگران علاوه بر استفاده از این گونه تشکلها، با در نظر گرفتن شرایط خفقان و سرکوب و استفاده از پوششهای مناسب، میان خود روابط نزدیکی ایجاد نموده و برای سازماندهی مبارزات و اعتصابات کارگری، دوباره سراغ محفلها و کمیتههای مخفی رفتند!
زیر نویسها:
۱- نگاه کنید به خاطراتی از کار و مبارزه کارگران نفت به قلم یدالله خسروشاهی – کتاب پژوهش کارگری شماره ۳ بهار ۱۹۹۹
۲ – نشریۀ “پیشتاز” در نفت منتشر و به تعداد زیادی در بین کارگران توزیع میشد. اغلب مقالات و مطالب نشریه پیشتاز توسط کارگران پیشرو تهیه و نوشته می شد. مسئولیت این نشریه برعهده کارگران هوادار سازمان بود و پس از انشعاب اکثریت، برعهده رفقای هوادار اقلیت قرار گرفت.
۳ – “در تاریخ ۱۰/ ۱۱/ ۱۳۶۰ فعالین شورای سراسری کارکنان نفت را شبانه دستگیر کردند و شورای نفت منحل شد. عدهای از نمایندگان اعدام و عدهای به زندانهای طولانی مدت محکوم شدند. بقیه هم پس از گذراندن چند سالی در زندان، از کار اخراج شدند. در پایان اسامی تعدادی از اعدام شدگان نفت را که به خاطر دارم میآورم. یادشان گرامی باد!
۱- ابراهیم غریب زاده، کارگر پروژهای در صنایع پولاد اهواز
۲- فرجالله دشتیانی، کارگر پالایشگاه آبادان
۳- جمشید زاده افشار، کارگر پالایشگاه آبادان
۴- علی عجم، نماینده کارگران نفت اهواز
۵- محمدعلی ابرندی، نماینده با سابقه پالایشگاه آبادان و نماینده سندیکای کارگران پروژهای آبادان
۶ – علی چهارمحالی، نماینده سندیکای کارگران پروژهای آبادان
۷ – فریدون رمضانزاده، کارمند پالایشگاه آبادان
۸ – محمد خدنگ، کارمند پالایشگاه آبادان و فارغالتحصیل دانشگاه نفت
۹ – احمد صبوری جهرمی، مهندس نفت آبادان
۱۰ – علیرضا کیایی، پالایشگاه تهران
۱۱ – محمدتقی همجوار، مهندس پالایشگاه تهران
۱۲ – محمدحیات روشنائی، پالایشگاه تهران
۱۳ – عبدلعمام محمدی، کارگر پالایشگاه آبادان
۱۴ – حمید ترکینژاد، پالایشگاه آبادان
۱۵ – رضا مرادی، پالایشگاه آبادان
۱۶ – محمد اشرفی، نفت امیدیه”
نقل از مقاله “جنبش کارگران صنعت نفت در چشم انداز تاریخی” به قلم یدالله خسروشاهی – کتاب پژوهش کارگری – شماره ۵ – بهار ۲۰۰۱
متن کامل نشریه کار شماره ۶۰۳ در فرمت پی دی اف
نظرات شما