یادداشت سیاسی- کودکی پژمرده که چشمانش آینه ی رنجِ است و … پدر و .مادری که شرمنده نگاه خود را از چشمان پرسشگر او می دزدند… دیگر چیزی برای فروش نمانده است، نه پس اندازی، نه تکههایی از جهیزیه و نه ظرف و ظروفی که بتوان فروخت و شکم گرسنه ی کودک را سیر کرد. قرض و بدهی بالای قرض و بدهی، دیگر نه رویی برای انداختن مانده و نه رویی برای نگاه رودررو با طلبکار. تنها چیزی که هنوز برای فروش باقی مانده، نیروی کار است که آن هم اگر توفیقی به دست آمد و با قراردادی سفید امضا، کاری زمانی پیدا شد، پس از آنکه کارفرما هوس پرداخت چندرغازی از حاصل دسترنجشان کرد، شاید این مرگ تدریجی چند صباحی ادامه یابد. شاید حتی همین هم نه! آنجا که نیروی کارت را میفروشی، میتواند مسلخ تو باشد. „حادثه“ به کمین نشسته است!
چند روز پیش اتفاق افتاد: سوختگی چهار کارگر در پتروشیمی پیروزی (١۶ مهر)، دکل شکسته ی جرثقیل در پتروشیمی ایلام پشت راننده ی جرثقیل افتاد (١۴ مهر)، مرگ کارگر ١٨ ساله ی افغان در چاه (١۴ مهر)،. مرگ دو کارگر و جراحت سه کارگر دیگردر فولاد مبارکه دچار حادثه ی کار شدند. (١۴ مهر)، ٣ کشته و ٢ زخمی بر اثر سقوط قالب بتنی در سیمان بهبهان، کشته و زخمی شدن دو کارگر شهرداری رشت (١١ مهر)،… مشتی از خروار!
ابعاد فاجعهای که کار را که همان آفرینش، توسط انسان است در جهان وارونه ی سرمایه داری، مرگ آفرین ساخته، بسیار وسیعتراز اخباری است که گاهی بروز می کند. سازمان پزشکی قانونی از مرگ ٣۵٠ نفر بر اثر حوادث ناشی از کار طی ٣ ماه نخست سال جاری در کشور خبر داد.در سال گذشته (١٣٩۴) یک هزار و ۴٩۴ تن در حوادث ناشی از کار در ایران جان خود را از دست دادند.
این فاجعه را در قانون (ماده ی ۶٠ قانون تأمین اجتماعی) “حادثه” نامیده اند. غیرقابل پیشبینی است و ناگهانی!. نتیجه ی منطقی این نامگذاری غیرقابل پیش گیری بودن، خارج از اراده ی فردی، خارج از مسئولیت کارفرما بودن است. حادثه نیست. تبانی است. دولت قانون می سازد، تا به کارفرما خوش خدمتی کند. کارفرما به ایمنی کارابزار و محیط کار بی توجهی میکند و از آموزشهای ایمنی خودداری میکند تا سود بیشتری به جیب بزند. سانحه که اتفاق بیفتد. این کارگر است که (اگر جان سالم به در برد!) باید ثابت کند که نتوانسته از این حادثه جلوگیری کند. که این حادثه در حین کار رخ داده، که بیماری و رنجوری کارگر اگر نقشی در این سانحه داشته حتی اگر ناشی از شرایط سخت کاری بوده، ربطی به حادثه نداشته،… که انواع و اقسام گزارش ها، گزارش بازرسین سازمان تأمین اجتماعی، نظریه پزشکی قانونی، گزارش حادثه توسط نیروی انتظامی، گزارش کارشناس بهداشت را شاهد بگیرد. مانند مجرمی که باید دلایل بیگناهی خود را اثبات کند. اما کارگری که همه ی این شواهد را آورده و مستحق عایدی ناچیز از کارافتادگی می شود، چه بسا جزو کارگران “خوشبخت” شمرده می شود! چرا که حداقل از بیمه درمانی و خدمات اجتماعی برخوردار است. اما چه بر سر آنان میآید که حتی همین حداقل را نیز ندارند. و “آنان” کم نیستند. میلیونها کارگر (طبق خبر خبرگزاری فارس در سال گذشته ٧ میلیون نفر) که کار روزانه شان به نبرد مرگ و زندگی تبدیل گشته، به دلهره و وحشتِ از کارافتادگی، علیل شدن، محتاج هر کس و ناکس شدن. کارگران ساختمانی نمونه ی بارز این کارگران هستند که بر پرتگاه های نیستی، ستونها و سقف ها برپا میکنند تا شاید دلی در چاردیواری خود آرام گیرد. رویایی که بسیاری از خود این کارگران به گور می برند، چرا که حاصل رمق آنان به جیب مفت خوران دلال و سرمایه دار می رود. حتی دریغ از بیمه. اگر مریض شوند، نه تنها بیمه ی درمانی ندارند، بلکه حقوقی نیز ندارند. اگر از کارافتاده شوند… قانونی به داد او نخواهد رسید. در کشوری که قانون کار”اصلاح” میشود تا تبانی جدید طبقه ی سرمایه دار و دولت به طبقه ی کارگر تحمیل گردد. و تازیانه است که در دست جلادان رژیم در هوا می رقصد و فرود میآید تا پیکر اعتراض به سرمایه دار را بدرد.
برای خیلیها دیر شده، برای کارگرانی که جان خود را از دست دادند. برای خیلیهای دیگر اما هنوز وقت است. و این “خیلی ها” اگر همدیگر را دریابند، همدیگر را نیز می یابند. آنگاه است که دیگر کسی نمی پرسد: من چه کنم؟ آنگاه دیگر من-ی نیست. تنها مائیم، ما کارگران و زحمتکشان و ما آفرینندگان هستی خواهیم دانست که چه باید کرد!
نظرات شما