کارگران و رکود اقتصادی

ابتدا این اخبار را با هم مرور کنیم:
بیش از۲۰ درصد بنگاه‌های مستقر در استان تهران به ویژه در شهرک‌های صنعتی تعطیل هستند و بیش از ۵۰ درصد بنگاه‌ها با ظرفیت زیر ۵۰ درصد کار می‌کنند.
بیش از ۵۰ درصد کارخانجات استان گیلان تعطیل و کارگرانش بیکار شده‌اند.
اکثر کارخانجات تولید کننده کاشی و سرامیک با کمتر از ۵۰ درصد ظرفیت فعالیت می‌کنند.
در استان اردبیل نزدیک ۵۰ درصد کارخانجات تعطیل هستند و مابقی نیز با حداقل ظرفیت کار می کنند.
بیش از ۵۰۰ واحد صنعتی فعال در زمینه لوازم خانگی بزرگ و الکترونیک با ۲۰ تا ۶۰ درصد ظرفیت‌شان در حال تولید هستند و به دلیل شرایط موجود ۱۰۰ واحد تولید لوازم خانگی در کشور هم تعطیل شده‌اند.
در استان یزد ۵۰ درصد واحدهای تولیدی راکد و نیمه تعطیل است و بیش از ۳۰ درصد هم تعطیل هستند.
فقط ۱۰ درصد از شهرک صنعتی بزرگ رازی شهرستان شهرضا در استان اصفهان فعال است.
در استان قم ۴۰۵ واحد با ظرفیت ۵۰ تا ۷۰ درصد و ۱۸۰ واحد با ۷۰ درصد ظرفیت تولید در حال فعالیت هستند.
از ۱۰۴ کارخانه تولید محصولات لبنی در خراسان رضوی ۵۵ واحد تعطیل و مابقی با ظرفیت زیر۳۰ درصد کار می‌کنند.
از هزار و ۷۹۲ واحد تولیدی و صنعتی در استان سمنان، بیش از ۶۰۰ واحد به علت مشکلات اقتصادی تعطیل شده اند.
کارخانجات لبنیاتی فارس یکی بعد از دیگری تعطیل می شوند، تعداد کارخانجات لبنی تعطیل در سطح استان به ۲۶ کارخانه رسید.
در آذربایجان شرقی به عنوان قطب قطعه‌سازی کشور از ۲۲۰ واحد قطعه سازی رسمی و با کسب پروانه فقط ۴۵ درصد آنها فعال هستند و بقیه تعطیل شده‌اند.
واحدهای لبنی شهرستان سراب به عنوان یکی از قطب‌های لبنیات کشور و استان آذربایجان شرقی، یکی پس از دیگری در حال تعطیل شدن است.
از بیش از ۹ هزار واحد صنعتی فعال در استان آذربایجان شرقی، تنها کمتر از ۳ هزار و ۵۰۰ واحد باقی مانده اند.
در استان ایلام ۵۳۷ واحد دارای پروانه هستند که از این تعداد ۶۷ درصد فعال و ۳۳ درصد هم نیمه فعال و تعطیل شده اند.
بسیاری از واحدهای تولیدی شهرک‌های صنعتی استان البرز تعطیل شده و یا با ظرفیت تولیدی بسیار پایین فعالیت می‌کنند.
تنها ۱۰ درصد واحدهای تولیدی شهرستان دامغان به‌صورت نیمه‌وقت در حال فعالیت هستند و ۹۰ درصد دیگر از واحدهای تولیدی حیات اقتصادی ندارند.
کارخانه ذوب‌آهن سهند غرب در آذربایجان شرقی تعطیل و ۴۰۰ کارگر بیکار شدند.
مجتمع معدنی صنعتی آهن و فولاد بافق تعطیل و همه ۳۰۰ کارگر آن بیکار شدند.
از هزاران کارگر کارخانه‌های گروه صنعتی کفش ملی تنها ۷۴۰ نفر باقی مانده‌اند.
تعطیلی پارس الکتریک.
تعطیلی کارخانه ایرانا اولین تولید کننده کاشی و سرامیک.
تعطیلی کارخانه ارج یکی از قدیمی‌ترین کارخانه‌های ایران.
تعطیلی کارخانه قند ورامین با ۷۰ سال سابقه.
تعطیلی آزمایش و…
این‌ها تنها بخشی از اخباری‌هستند که در هفته‌های اخیر از زبان مقامات دولتی در روزنامه‌های رسمی جمهوری اسلامی به ‌چاپ رسیده‌اند. اخباری که همگی حکایت از رکود عمیق اقتصادی دارند.
واقعیت این است که رکود اقتصادی حتا نسبت به سال‌های گذشته شدید‌تر شده است و اگر دولت در سال ۹۳ صحبت از رشد اقتصادی داشت در واقع تنها به علت فروش بیشتر نفت و رفع نسبی تحریم صنایع پتروشیمی و خودروسازی بود که منجر به بالا رفتن تولید ناخالص ملی گردید وگرنه در همان سال نیز بخش صنعت به صورت واقعی نه تنها هیچ رشدی نداشت که اوضاع بدتر از سال قبل‌تر از آن شده بود.
گزارشات مرکز آمار به عنوان یک سازمان دولتی از میزان اشتغال، نشانه‌ی روشن دیگری‌ست از تعمیق رکود در سال‌های اخیر. براساس این آمارها میزان اشتغال در بخش صنعت هر سال با کاهش روبرو بوده است. براساس گزارش مرکز آمار ایران در حالی که میزان شاغلین در تابستان ۹۲ بالغ بر ۲۲ میلیون و ۱۹۱ هزار نفر بوده است، تعداد شاغلین در زمستان ۹۴ به ۲۱ میلیون و ۵۷۶ هزار نفر رسید که بیان‌گر کاهش مطلق تعداد شاغلین به میزان ۶۲۰ هزار نفر است، آن هم در شرایطی که هر ساله صدها هزار نفر نیروی کار جوان به بازار کار وارد می‌شوند.
جدا از کاهش مطلق میزان شاغلین، بررسی میزان شاغلین در بخش صنعت نیز حاکی از کاهش سهم بخش صنعت است. برای مثال در سال ۹۳ سهم بخش خدمات از میزان شاغلین ۳/ ۴۷ درصد، صنعت ۳۳ درصد و کشاورزی ۶/ ۱۹ درصد بوده است که در سال ۹۴ سهم بخش خدمات به ۴/ ۴۹ درصد افزایش یافته و در عوض سهم بخش صنعت به ۵/ ۳۲ و کشاورزی به ۱۸ درصد کاهش یافت.
در سال ۹۱ نیز شاهد کاهش سهم بخش صنعت بوده‌ایم. براساس گزارش مرکز آمار، بخش صنعت در این سال رشد منفی ۴/ ۵ داشته و سهم آن نیز در تولید ناخالص داخلی منفی ۴/ ۱۲ درصد بوده است. البته در این گزارش سهم بخش نفت جداگانه در نظر گرفته شده است. در این سال سهم بخش نفت در تولید ناخالص داخلی به تنهایی منفی ۳۴ درصد است که دلیل عمده‌ی آن‌تحریم‌های اقتصادی بود.
اما آن‌چه که برای ما به عنوان کمونیست بیش از هر چیز دیگر از اهمیت برخوردار است، تاثیر رکود وبحران اقتصادی بر زندگی کارگران است. مستقیم‌ترین اثر رکود اقتصادی افزایش بیکاری‌ست که امروز به صورت واقعی بسیار بیشتر از ۱۰ میلیون بیکار وجود دارند، بویژه در میان جوانان که در عمل امید چندانی برای یافتن کار ندارند و حتا در آمارهای دولتی نیز میزان بیکاری در میان جوانان و زنان بسیار بالاتر از گروه مردان می‌باشد.
بیکاری و در کنار آن سیاست‌های دولت در حمایت از سرمایه‌داران، باعث بی‌حقوقی هر چه بیشتر کارگران، کاهش دستمزدهای واقعی و همزمان با آن افزایش ساعات کار (حتا پرداخت نشده) شده است. عدم پرداخت دستمزد که حتا در بسیاری جاها به سال نیز رسیده است، یکی از نتایج روشن این شرایط است. تعویق دستمزد کارگران حتا از سوی شرکت‌های دولتی به امری عادی تبدیل شده است و این در حالی‌ست که تنها منبع معاش کارگران، دستمزدی‌ست که در برابر فروش نیروی کار‌شان باید از سرمایه‌داران بگیرند.
جدا از میلیون‌ها بیکار که هیچ منبعی برای تامین معاش ندارند، عموم کارگران نیز زیر خط فقر زندگی می‌کنند و این واقعیت را می‌توان از میزان متوسط و یا حداقل دستمزدها و خط فقر به‌خوبی فهمید.
یکی دیگر از نتایج رکود اقتصادی، مهاجرت از روستا و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ به امید یافتن کار است که یکی از دلایل گسترش حاشیه نشینی است، به گونه‌ای که مقامات دولتی به وجود ۱۱ میلیون حاشیه نشین اعتراف کرده‌اند. این موضوع را هم‌چنین در کاهش میزان شاغلین در بخش کشاورزی می‌توان به وضوح دید.
اما بیکاری، حاشیه‌نشینی و حتا فقر کارگران شاغل چه نتایجی به همراه دارند؟
افزایش کودکان کار و ترک تحصیل از سوی فرزندان کارگران یکی از نتایج این شرایط است. وقتی که پولی برای تامین ضروری‌ترین نیازها برای تنها زنده ماندن وجود نداشته باشد، طبیعی‌ست که پولی نیز برای تحصیل کودکان نباشد. در این میان حتا بسیاری از کودکان مجبور می‌شوند با تمام کودکی‌شان وارد بازار کار شده تا باری از دوش خانواده از نظر مالی بردارند. این موضوع به‌ویژه در میان خانواده‌هایی که با مشکلاتی از جمله ناتوان شدن پدر خانواده در اثر حوادث و یا بیماری‌های ناشی از کار مواجه هستند، شدیدتر می‌باشد.
گسترش اعتیاد، قتل، بیماری‌های روانی، تن‌فروشی، سرقت، کارتن‌خوابی و مانند آن که همگی اشکال و یا نتیجه‌ی مستقیم ناهنجاری‌های اجتماعی هستند از دیگر نتایج بیکاری، حاشیه‌نشینی و فقر در میان کارگران و دیگر تهیدستان جامعه است.
هم اکنون ایران بالاترین نرخ اعتیاد به مواد مخدر را دارد. در همین‌جا ضروری‌ست تا عنوان کنیم که دنیای امروز به معتاد به عنوان یک بیمار نگاه کرده و اعتیاد را یک مشکل روانی می‌داند، درست برخلاف دولتمردان ایران که معتادین را مجرم می‌شمارند.
اگرچه یکی از علت‌های مهم اعتیاد فقر و بیکاری‌ست، اما به دلایلی چند از جمله بسته بودن فضای سیاسی، فرهنگی جامعه و ناامیدی در میان اقشار متوسط و حتا بالاتر جامعه بویژه در میان جوانان که منجر به بیماری‌های روانی شده است، از دیگر علت‌های گسترش اعتیاد می‌باشد.
تن‌فروشی یکی دیگر از نتایج فقر و فلاکتی‌ست که مناسبات سرمایه‌داری و دولت جمهوری اسلامی به گروهی از زنان تهیدست جامعه تحمیل کرده است. زنان تن فروش جدا از زجرآور بودن کارشان و تاثیرات مخرب روانی این کار، از نظر قوانین جمهوری اسلامی مجرم نیز شناخته شده و جدا از احکامی چون شلاق و زندان حتا ممکن است به اعدام و سنگسار محکوم شوند، به‌ویژه زنانی که دارای همسر هستند. هم‌اکنون گروه بزرگی از زنان تن‌فروش دارای همسر هستند که حتا در مواردی از سوی همسران‌شان مجبور به تن‌فروشی شده‌اند. آن‌ها هم‌چنین در بسیاری موارد مورد خشونت خریداران سکس قرار گرفته و حتا پول خود را در ازای تن‌فروشی دریافت نمی‌کنند.
بیماری‌های روانی از جمله معضلات دیگری‌ست که در میان کارگران و تهیدستان جامعه رایج می‌باشد. از جمله نتایج این بیماری‌ها افزایش خشونت در محیط خانواده و حتا قتل‌های خانوادگی است.
حاشیه‌نشینی که نه کار دارد و نه پولی برای تامین ضروری‌ترین نیازها، طبیعی‌ست که برای بدست آوردن یک لقمه نان به هر دری بزند. از جمع کردن زباله تا سرقت و متاسفانه حتا در مواردی قتل نتیجه‌ی این شرایط هستند. این معضلی‌ست که نظام ناعادلانه سرمایه‌داری که تنها به ثروت اندوزی فکر می‌کند بوجود آورده است و البته در این میان نقش دولت جمهوری اسلامی را باید بسیار پُر رنگ دید. چرا که دولت جمهوری اسلامی با ویژگی‌های خاص خود به عنوان یک دولت سرمایه‌دار فاسد مذهبی در شدت و حدت این معضلات نقش ایفا کرده و می‌کند. آش آن‌قدر شور شده است که ناطق نوری رئیس اسبق مجلس اسلامی و رئیس کنونی بازرسی دستگاه خامنه‌ای با اذعان به عقب‌گرد در بسیاری موارد نسبت به ۳۷ سال قبل که جمهوری اسلامی بر سر کار آمد، برخلاف ادعاهای روزانه‌ی خامنه‌ای گفت “نمی‌توانیم ادعای الگو بودن برای دیگران داشته باشیم”.
واقعیت این است که پدیده‌هایی چون اعتیاد، تن‌فروشی، قتل، سرقت و مانند آن در دیگر جوامع سرمایه‌داری نیز وجود دارند اما در کمتر جامعه‌ای می‌توان این پدیده‌های ناهنجار را در این سطح و وسعت دید. جمهوری اسلامی نه تنها تلاشی در جهت کاهش این ناهنجاری‌ها نکرده است بلکه با سیاست‌هایش چه در عرصه‌ی اقتصادی و چه در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به این ناهنجاری‌ها دامن زده است.
هیچ کس و هیچ زبانی از زبان کارگران و تهیدستان برای بیان تاثیر فقر و بیکاری بر زندگی‌شان گویاتر نیست. این آن‌ها هستند که با تمام وجود خود، با تمام گوشت و پوست و استخوان‌شان این تاثیرات را درک می‌کنند. چرا که با این تاثیرات زندگی می‌کنند و در جدال روزانه با فقر و بیکاری هستند، فقری که شدت و حدت آن نتیجه‌ی رکود عمیق اقتصادی است. بارها دردهای‌شان را فریاد زده‌اند و روزانه. به این امید که کسی صدای‌شان را، فریاد دردشان را بشنود!! اما براستی مگر قرار است کسی در این حکومت این صدا را بشنود؟!! آن‌ها برای شنیدن دردها و فریادهای کارگران و تهیدستان جامعه کورند و ناشنوا. این تنها خود کارگران هستند که می‌توانند بر این دردها نقطه‌ی پایان بگذارند. با بزیر کشیدن سلطه‌گران و حاکمان و با در اختیار گرفتن سرنوشت خویش.
داستان دو تن از کارگران کارخانه کیان تایر، داستان دو نفر از آن ۱۳۰۰ نفر که در رسانه‌های جمهوری اسلامی بازتاب یافته یکی از این حکایت‌هاست. کارگری که از ۱۹ سالگی و به مدت ۲۷ سال در کارخانه کیان تایر کار کرده بود، می‌گوید: “خیلی سخت. شما خودت می‌توانی تصور کنی که نُه ماه، یعنی یک سال، هر روز بروی سر کار و برگردی و هیچ پولی نگیری؟ شما می‌دانی معنی نُه ماه حقوق نگرفتن یعنی چه؟ بربری را سه نصف می‌کردیم با دو تا سیب‌زمینی می‌دادیم کارگرها بخورند. چندتایی پول روی هم می‌گذاشتیم و دارو تهیه می‌کردیم و به پزشکی که آنجا کار می‌کرد می‌دادیم تا بچه‌ها را دوا و درمان کند. او هم نُه ماه بی‌حقوق کار کرد و دوش‌به‌دوش ما ایستاد. ما آنجا سکته‌ها دیدیم، مصیبت‌ها دیدیم، اما با غیرتی که داشیتم زندگی را می‌چرخاندیم. زندگی من و حداقل ۱۰ نفر دیگر منجر به طلاق شد. از این بدترها هم خیلی بود. شما حساب کن صاحبخانه‌ی یکی از کارگرها برای اینکه کرایه‌ی خانه عقب افتاده بود به او گفته بود زنت بیاید جبران کند. او هم فردایش آمد در کارخانه طناب دار انداخت به گردنش، خودش را از منبع آب پایین انداخت، داشت خفه می‌شد که بچه‌ها پایینش آوردند. می‌دانید با دیدن این صحنه چه آتشی به جان همه می‌افتد؟
ما اعتراض کردیم و مسائلی برایمان پیش آمد. دیگر چاره‌ای برایمان نمانده بود. کارگرانی بودند که مستأجر بودند و صاحبخانه پولش را می‌خواست. آنها کارشان به صفر رسیده بود. با تجمع‌ها سعی کردیم صدایمان را به جایی برسانیم
ما با خانواده‌هایمان پنج‌هزار نفر بودیم و تحت فشار. وابسته شدیم به داروهای مسکن، روانپزشک و مانند اینها. از این موردها آنجا فراوان دیدم”.
کارگر دیگری که هم‌چنان در کیان تایر کار می‌کند از مرگ پسر کوچک‌اش و نداشتن پول درمان او می‌گوید: “پسر کوچکم همان سال‌ها از بین رفت؛ توی همان نداری و بدبختی. فقط هم من نبودم. خیلی‌ها را دیدم که مشکلات داشتند. کسانی بودند که سال ۸۶ و ۸۷ خانواده‌هایشان از هم پاشید. چون پول اجاره نداشتند زنشان ولشان کرد و رفت یا خانم‌هایشان به راه‌های کج کشیده شدند. این خیلی برای مردها سخت است. ما ضربه‌ی روحی زیادی خوردیم. اقوام به ما قرض می‌دادند و شرمنده می‌شدیم. داغان می‌شد آدم. هر کار می‌کردیم هیچ کس سراغ ما را نمی‌گرفت. تا اینکه مجبور شدیم جاده را ببندیم و بعدش با ما برخورد شد.
مشکل روحی زیاد دارم. آن استرس و تأثیری که آن اتفاق‌ها در زندگی‌ام گذاشت نمی‌گذارد شب راحت بخوابم. هر موقع چهار نفر دور هم جمع می‌شویم ناخواسته خاطرات آن موقع را می‌کشیم جلو و تعریف می‌کنیم. تأثیر بدی در زندگی‌مان گذاشت. حتی زندگی‌مان را از هم پاشید. پانزده سال کارگری کردم ولی بعدش هرچه جلوتر رفت، به جای بهتر شدن، بدتر شد”.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۲۰ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.