احمد موسوی: شادباشی که به درستی ادا نشد

اخیرا نوشته ی یادداشت گونه ای با عنوان “عسکر عمی الهام بخش مبارزه از میان ما رفت” به قلم محمد اشرفی روی تعدادی از سایت ها قرار گرفته است. نویسنده که خود از فعالان جنبش کارگری است و سخنگوی کمیته دفاع از آزادی شاهرخ زمانی نیز هست، به دلیل آشنایی نزدیک با عسکر عمی، کارگر مبارزی که در پیکار با نظم سرمایه داری همواره ثابت قدم و به تعبیر زیبای محمد اشرفی “الهام بخش مبارزه” بود، نوشته است: او پیر اما یک دنیا تجربه، شور و انگیزه بود. محمد اشرفی با این توصیف نسبت به عسکر عمی ادای احترام می کند و با یادآوری گوشه هایی از خاطره دیدارش با عسکر عمی و همسر وفادارش شکوه خالا، از شور و شوق الهام بخش عسکر حتی در بستر تخت بیمارستان نیز به نیکی یاد می کند. دیداری که چهار سال پیش به اتفاق شاهرخ زمانی  جهت ملاقات با عسکر عمی در بیمارستان صورت گرفت.

محمد اشرفی با حس زیبای انسانی و مبارزاتی همه ی انسان های پیکارگر با نظم موجود سرمایه داری حاکم بر ایران، با ناباوری از مرگ این عزیز مبارز و اندوه دوری از دیگر یاران اش از جمله شاهرخ زمانی  که هم اکنون گرفتار زندان های جمهوری اسلامی است، نوشته است: من با هزاران اندوه در  دل ، اندوه دوری از مبارزه ، اندوه دوری از یاران ، اندوه زندانی بودن عزیزان و اندوه از دست رفتن یک رفیق و با امید به همبستگی طبقه کارگر:

اول به شکوه خالا که همرزم و همراه تمامی عمرش را از دست داده شاد باش می گویم.

دوم به طبقه کارگر که یکی از فرزندان مبارز خود را ازدست داده شاد باش می گویم

سوم به فرزندانش و دوستان نزدیکش بخصوص، بهمن زمانی و شاهرخ زمانی که ارادت خاصی به عسگر عمی داشت شادباش می گویم. (تاکید ها از من است) .

من سطور پایانی این نوشته را بارها خواندم تا بفهمم که محمد اشرفی با کدام منطق و بر بستر کدام اندیشه، مرگ و فقدان عسکر عمی را به دیگران شاد باش گفته است. ظاهرا محمد اشرفی برای پرهیز از به کار گیری واژه “تسلیت” که برگرفته از یک سنت مذهبی است، آنقدر عقب عقب رفته که از طرف دیگر پشت بام به پایین سقوط کرده است.

کاربرد این واژه آنهم در ضایعه مرگ یک رفیق و کارگر مبارز، یادآور “تبریک و تسلیت” گفتن به بازماندگان کشته شدگان نیروهای جمهوری اسلامی در جنگ یا در هر اتفاق دیگر است. تبریک و شادباش به خاطر “شهادت” و رفتن شان به “بهشت” و “تسلیت”  جهت همدردی با بازماندگان آنها به خاطر فقدان و کشته شدن شان.

آنچه مسلم است محمد اشرفی از موضع سنت مذهبی در امر “شهادت”، “عاقبت به خیر شدن” و رفتن عسکر عمی به “بهشت”، نمی بایست این “شاد باش” های بی دریغ را نثار شکوه خالا، طبقه کارگر ایران و دیگر یاران این عزیز از دست رفته کرده باشد. حتما دلیل دیگری برای این شادباش گفتن در ذهنش بوده است که به درستی ادا نشده است.

معمولا پدر، مادر، برادر، خواهر و احیانا همسر انسان های مبارزی که در مسیر پیکار و مبارزه جان می بازند و یا اعدام می شوند، برای نشان دادن عزم استوار عزیز از دست رفته شان و نیز برای اینکه به دشمن بفهمانند که تسلیم شکست و کشتار نمی شوند، جامه سیاه نمی پوشند، گریه و زاری نمی کنند و پریشان احوال بر سر و سینه نمی کوبند. از طرف دیگر، همرزمان و دوستداران این مبارزان جان باخته نیز، به  بازماندگان پیکارگران در راه آزادی و سوسیالیسم به خاطر وجود ارزشمند اینگونه انسان ها و جایگاه مبارزاتی شان در عرصه های سیاسی و اجتماعی،

درود می فرستند و با سپاس ادای احترام می کنند و چه بسا شادباش هم بگویند. نه از برای مرگ و فقدان شان، که در هر صورت یک ضایعه است. بلکه به خاطر مسیر پربار مبارزاتی شان و به خاطر تاثیری که بر جامعه و محیط پیرامونی شان برجای گذاشته اند. من اگر جای محمد اشرفی بودم، به جای اینکه بنویسم “به شکوه خالا که همرزم و همراه تمامی عمرش را از دست داده شاد باش می گویم، می نوشتم : به شکوه خالا به خاطر عمری زیستن در کنار چنین همسری  مبارز و الهام بخش، شادباش می گویم.

به جای اینکه بنویسم “به طبقه کارگر که یکی از فرزندان مبارز خود را ازدست داده شاد باش می گویم، می نوشتم ” به طبقه کارگر ایران که چنین فرزندی مبارز و انسانی والا را در درون خود پرورش داد، شادباش می گویم.

و در نهایت، به جای اینکه بنویسم ” به فرزندانش و دوستان نزدیکش بخصوص، بهمن زمانی و شاهرخ زمانی که ارادت خاصی به عسگر عمی داشت شادباش می گویم، می نوشتم : به فرزندانش و دوستان نزدیکش بخصوص، بهمن زمانی و شاهرخ زمانی به خاطر دوستی، رفاقت، همنشینی و به پاس داشتن چنین پدری ثابت قدم در راه مبارزه و رهایی طبقه کارگر ایران صمیمانه شادباش می گویم.

بر این پندارم که محمد اشرفی نیز چنین می خواست.

١ مرداد ١٣٩٠

POST A COMMENT.